به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 مهر 93 [ 02:50]
    تاریخ عضویت
    1392-6-28
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,050
    سطح
    17
    Points: 1,050, Level: 17
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    77

    تشکرشده 47 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array

    New5 بی محلی همسرم به خانواده ام منو آزرده کرده .

    سلام دوستان

    من با همسرم یه مشکلی دارم که از اون روز اول بوده و هنوزم حل نشده روز به روز داره بدتر میشه اونم رفت و آمدمون با خانواده منه و همسرم اصلا انگار از خانواده من خوشش نمیاد وقتی میریم خونه پدریم همش قیافه می گیره یه گوشه میشینه با هیچ کس حرف نمیزنه بعضی وقتها خوبه ولی یه دفعه بدون هیچ دلیل خاصی میره تو قیافه ازش هم میپرسم چی شده میگه چیزی نیست ولی خوب من زنشم دیگه می دونم کی ناراحته کی خوشحال حتی تو چشمام نگاه هم نمیکنه مثلا نشستیم رو مبل میام دستش رو بگیرم تو دستم ، دستش رو میکشه بعدش هم میره تو اتاق میگیره میخوابه و فقط به زور برای ناهار یاشام میاد . سر سفره هم حتی یک کلمه حرف نمیزنه بعد از غذا هم یا میره جلو تلویزیون یا دوباره میره تو اتاق میخوابه اصلا به هیچ کس کاری نداره نه حال کسی رو بپرسه نه بگه چه خبر . وقتی هم مامانم یا داداشم باهاش شوخی میکنن جوابی نمیده که هیچ اصلا حتی نگاهش هم نمیکنه خودش رو میزنه به نشنیدن منظورم شوخی بد و ناراحت کننده نیستاا مثلا دیروز مامانم گفت ان شاء الله سال دیگه همین موقع سه نفره میشید و بایه نی نی میاید اینجا شوهرم اصلا هیچی نگفت نه یه حرفی یه لبخندی .
    بخدا هروقت میریم خونه مامانم اینا اخرش با گریه میام خونه از دست این کاراش جالب اینجاست همش هم منو متهم میکنه میگه تو مریضی تو روانی هستی من رفتارم درسته اینقدر این حرفو زده منم دیگه باورم شده روانی ام میگم حتما اون کارش درسته من مشکل دارم ولی خوب وقتی رفتارش رو با خونواده خودش میبینم زمین تا آسمون فرق داره میگه میخنده شوهرم کلا کم حرف و درونگرا هست ولی میره خونه خودشون راحته باخانواده اش فقط برای ما قیافه میگیره .
    خانواده ام خیلی احترامشو دارن حتی بیشتر از اون یکی دامادمون تحویلش میگیرن وقتی خسته از کار میاد اونجا خودشون میگن برو تو اتاق بخواب خسته ای اذیت میشی . نه تیکه می پرونن نه کنایه و توقعی برعکس خانواده اش که همه این کارا رو بامن میکنن .
    یه چیز دیگه واقعا اعصابم رو بهم میریزه اینه که اصلا باهام حرف نمیزنه بهش میگم عزیزم اگه پدر مادرم حرفی میزنن یا کاری میکنن ناراحت میشی بهم بگو حلش میکنیم تو خودت نگه ندار میگه نه چیزی نیست همه چی خوبه مشکلی نیست ولی قیافه میگیره

    دیروز مامان زنگ زد واسه روز پدر شام دعوتمون کنه رستوران میخواست بابامو غافلگیر کنه منم به شوهرم گفتم میای بریم اول یه خورده اخم کرد و گفت مگه من فردا صبح سرکار نمیخوام برم ؟(با عصبانیت )منم گفتم چرا می دونم منم به خاطر همین گفتم اول با تو صحبت کنم اگه مایل بودی بگم میاییم . بعد از چند ساعت گفت باشه میام دیگه چیکار کنم همین جوری یه عالمه حرف پشت سرمن هستش دیگه نمیخوام بیشتر بشه منم گفتم اگه اینجوری و با این نارضایتی میخوای بیای نریم بهتره . بهمون خوش نمیگذره . آخه من موندم چه جوری میگه حرف پشت سرمه در صورتی که من تاحالا ازش گله نکردم از طرف خانواده ام .

    می دونیین من فکر میکنم خانواده ام رو کلا دوست نداره و قبولشون نداره ولی به خاطر من چون میدونه اگه بگه خانواد ه ات رو نمیخوام باهاشون باید قطع رابطه کنیم من زیر بار نمیرم و شاید اصلا به خاطر این موضوع تو زندگیم تجدید نظر کنم به زبون نمیاره همچین حرفی رو . اینو رو این حساب میگم که یه بار اوایل عروسی با هم دعوامون شد بهم گفت من تو رو میخوام خانواده ات رو نمیخوام .البته اینم بگم از اوایل نامزدی هم این رفتار هارو داشت همش میومد بهم میگفت خواهرت انرژی منفی میده داداشت انرژی منفی میده و.....

    کمکم کنید بچه ها نمیدونم تا کی میخواد همین جوری ادامه بده امروز اینقدر دلم گرفته یه حال بدی دارم همش میگم چرا به خاطر یه موضوع ساده که حق هر دختریه و تقریبا این چیزا دیگه تو خانواده ها مشکل نیست و یه چیز ابتدایی و حل شده است من اینقدر به خاطرش باید حرص بخورم غصه بخورم من هیچ دلخوشی غیر از رفتن به خونه پدریم ندارم چون همسرم اصلا بهم توجه نمیکنه به فکر دل من نیست که با هم یه گردش و تفریح و اوقات خوشی داشته باشیم دلم به همین آخر هفته خوشه که میرم پدرمادرمو می بینم که اینم اینجوری بدتر حالم خراب میشه شما بگید من با این شوهر چیکار کنم از دستش خسته شدم دیگه . بعضی وقتا میخوام یه تصمیم دیگه واسه این زندگی بگیرم ولی نه جراتش رو دارم نه طاقت دوریش رو . واقعا من دیگه کی هستم از دست خودمم خسته شدم.
    ویرایش توسط mahtisa : چهارشنبه 24 اردیبهشت 93 در ساعت 17:19

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    219
    Array
    سلام عزیزم
    فکر می کنم بهتره تمرکزت رو از روی این موضوع برداری
    خیلی بهش فکر نکن
    یه چیزایی رو زمان حل می کنه و حرص نخور ناراحت نباش و به همسرت محبت کن بدون توقع. یه مدت بهش نگو بریم خونه مامان اینا . خودت هم نرو . البه باهاشون در تماس باش
    مطمئن باش اون هم برای اینکه تو رو خوشحال کنه یه بار خودش پیشنهاد میده بریم خونه مامانت اینا .
    اگه مستقیما به همسرت بگی و گله کنی کار بدتر میشه و بیشتر جبهه میگیری اما اگه خودتو بی خیال تر نشون بدی خیلی بهتر میشه
    دیدم که میگم
    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟

  3. 3 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 25 اردیبهشت 93), mahtisa (یکشنبه 28 اردیبهشت 93), شیدا. (پنجشنبه 25 اردیبهشت 93)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 تیر 99 [ 11:20]
    تاریخ عضویت
    1391-8-08
    نوشته ها
    271
    امتیاز
    10,375
    سطح
    67
    Points: 10,375, Level: 67
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience Points
    تشکرها
    852

    تشکرشده 554 در 206 پست

    Rep Power
    48
    Array
    یه احتمال پررنگی که وجود داره شاید همسرتون کلا این طوری هستند و توی همون جمله ای هست که خودتون گفتید. ایشون خیلی درون گرا هستند
    ممکنه رفتارش با خانواده خودش استثنا باشد چون به هر حال با هم بزرگ شدند
    اول باید مطمئن بشید آیا فقط با خانواده شما این طور هستند یا کلا این طورن.
    با دوستای شخصی و همکارانش چطور هستند؟
    کلا با افراد دیگه غیر از خانواده خودش و خانواده شما چطور هستند؟ همین طور که با خانواده شما رفتار می کنند با بقیه دوستان و همکارانش هم رفتار می کنه؟
    این حاشیه ها برای ریشه یابی مسئله خیلی مهمن و باید بهشون دقت کنید. اول این صورت مسئله رو باید با اطمینان مشخص کنید بعد برید سراغ مرحله حل کردن قضیه

  5. 3 کاربر از پست مفید بابک 1369 تشکرکرده اند .

    mahasty (پنجشنبه 25 اردیبهشت 93), mahtisa (یکشنبه 28 اردیبهشت 93), شیدا. (پنجشنبه 25 اردیبهشت 93)

  6. #4
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    دیروز مامان زنگ زد واسه روز پدر شام دعوتمون کنه رستوران میخواست بابامو غافلگیر کنه منم به شوهرم گفتم میای بریم اول یه خورده اخم کرد و گفت مگه من فردا صبح سرکار نمیخوام برم ؟(با عصبانیت )منم گفتم چرا می دونم منم به خاطر همین گفتم اول با تو صحبت کنم اگه مایل بودی بگم میاییم . بعد از چند ساعت گفت باشه میام دیگه چیکار کنم همین جوری یه عالمه حرف پشت سرمن هستش دیگه نمیخوام بیشتر بشه منم گفتم اگه اینجوری و با این نارضایتی میخوای بیای نریم بهتره . بهمون خوش نمیگذره.

    این جمله بالا نوشته شماست بانو.بعنوان یه مرد میگم یعنی خداوکیلی اگه من بود خیلی بهتر از شما رفتار میکردم که همسرش هستید؟!!
    لطفا مقاله زیر را بخوانید:

    http://www.hamdardi.net/thread-33023.html

    ما مردا منطقی هستیم و شما بانوان احساسی قدرت مرد در بازوانشه و قدرت زن در زبانش و عشوه و نازی که میادش.ولی شما چیکار کردید در همین مورد!یک برخورد منطقی بجای استفاده از ظرافت های زنانگی که دارید اینو یاد باشه هیچوقت با منطق به جنگ آقایون نرید لطفا شما بجای اینکه این حرف را بزنید بهتر نبود:

    ایشونو بغل میکردید و خودتان راب رایش لوس میکردید بدون تو اصلا خانه بابام خوش نمیگذره و وقتی تو کنارمی خیلی احساس بهتری دارم و معلومه هیچوقت بدون شوهر خوشگل و خوشتپیم جایی نمیرم تازشم برم رام نمیدن میگم باید با داماد گلمون بیای یه شیطنت کوچیک کنی و لپشو بکش یو خلاصه از اینکارایی که خودتان بهتر بلدین

    دنبال دلیل نباش توی حرفاش وقتی میگه میای خانه شما تحویلم نمیگیرن براش دلیل نیار من ازت انتظار دارم بهتر رفتار کنی و همدردی نکن بجاش باهاش هم حسی و همدلی کن فقط به حرفاش گوش بده بزار حرفاشو بزنه تاییدش نکن فقط بهش محبت کن.کلا تایپک پایین نوشته هام را حتما مطالعه کنید و بکار بگیرید.

    مقاله زیر را حتما مطالعه فرمایید نکاتی که جناب مدیر همدردی عزیز در تایپیک زیر مطرح کردند میتونم بگم فو العاده هستش و جواب سوال شماست اینکه ایشون چرا با خانواده شما با اخم برخورد میکنه و چنین جوابی داده.بقول ایشون هرووقت دیدی شوهرت داره غر میزنه و ایرادگیر شده زن خوب و عاقل باید بگرده دنبال علت این موضوع بگرده شوهر شما از یه چیزی رنج میبره که به احتمال زیاد از برخوردهای منطقی شماست فکر کنم خودت نوشته های ایشون را مطالعه کنی بهتر متوجه منظورم میشید.

    http://www.hamdardi.net/thread-54.html

    شما نمیتوانید ایشون را تغییر بدید برای تغییر این وضعیت بهتره بیشتر روی خودتان کار کنید
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
    ویرایش توسط khaleghezey : پنجشنبه 25 اردیبهشت 93 در ساعت 12:58

  7. 4 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    heaven65 (پنجشنبه 25 اردیبهشت 93), m.reza91 (پنجشنبه 25 اردیبهشت 93), mahtisa (یکشنبه 28 اردیبهشت 93), شیدا. (پنجشنبه 25 اردیبهشت 93)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 مهر 93 [ 02:50]
    تاریخ عضویت
    1392-6-28
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,050
    سطح
    17
    Points: 1,050, Level: 17
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    77

    تشکرشده 47 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array


    سلام عزیزان ممنون از اینکه جواب دادین و تنهام نذاشتین ببخشید دوسه روز نبودم یه خورده کسالت داشتم .


    زندگی موفق عزیزممنون از جوابت ؛ اتفاقا یه بار این کار رو کردم یعنی چند وقت نگفتم بریم خونه مامانم اینا تا خودش گفت بریم . در واقع همسرم میاد خونشون اما اونجا رفتار خوبی نداره تا حالا مخالفتی نکرده با رفتنمون که مثلا بگه نه نمیام یا تو هم حق نداری بری . اتفاقا بعضی وقتا وسط هفته خواستم برم تا بعد از ظهر برگردم مانع نشده گفته برو ولی وقتی برگشتم اخماش تو هم بوده و باهام حرف نزده من نمی دونم اون اجازه دادنش چیه اون اخم کردنش چی !


    راستی من تاحالا نشده یه مدت طولانی نرم خونشون اون دفعه هم که گفتم نهایت هشت روز شده بود حالا اگه این دفعه هیچی نگم خودشم پیشنهاد نده که بریم به نظرت چه بهونه ای بیارم ؟ آخه خیلی تابلو میشه من نمیخوام از خانواده ام کسی متوجه بشه .


    جناب بابک از شما هم ممنون . راستش همسرم خیلی اهل بگو و بخند نیست اخلاق خشکی داره ولی با خانواده خودش یا دوست و همکار در حد معمول رفتار میکنه . دوستش که بهش زنگ میزنه خیلی راحت حرف میزنه باهاش ولی از اعضای خانواده من که باشه تماسش رو کوتاه میکنه یا اینکه اصلا نمیخنده خیلی رسمی حرف میزنه باهاشون . اینارو خوب حس میکنم . دیروز خونه مادر شوهرم مسابقه کشتی میدید دست میزد داد میکشید خوب اینا از یه آدم درونگرا بعیده دیگه اینقدر جوگیر بشه که دست بزنه یا داد بکشه !!!!


    رفتار سردش با خانواده ام قشنگ برام ملموسه ودیگه مطمئن شدم فقط با خانواده ام اینجوریه اینو به مرور زمان فهمیدم اوایل فکر میکردم اخلاقش اینه و راحت تر کنار میومدم اما الان رفتارش با بقیه رو که می بینم خیلی آزرده میشم نمیدونم ایراد کارواقعا کجاست .


    البته یه چیز دیگه هم هست بی انصافی نکنم بعضی وقتا هم رفتارش خونه مامانم اینا معمولی بوده خداییش ولی نمی دونم یهو چی میشه میره تو لاک خودش واسه همین میگم احساس میکنم از چیزی ناراحت میشه یه دفعه . مثلا دوسه هفته پیش من پنج شنبه صبح رفتم اونجا همسرم به خاطر کاری که براش پیش اومده بود شب دیروقت اومد خونه مامانم اینا حالا منم استرس دارم که الان میخواد بیاد خسته است دوباره میخواد قیافه بگیره و.....خلاصه اومد ولی اینقدر رفتارش خوب بود با همه منم خوششششششششحال ولی فردا صبحش انگار از دنده چپ بلند شده اصلا نمیشد باهاش حرف بزنی نمی دونم یهو چرا اینقدر عوض میشه .؟؟!!


    جناب خاله قزی ممنون که وقت گذاشتین

    آره واقعا قبول دارم چقدر خشک حرف زدم الان که فکر میکنم باورم نمیشه من اینجوری گفتم بهش آخه نمی دونین بحث خانواده ام و با اونا بیرون رفتن که میشه چقدر استرس میگیرم به خاطر عکس العمل همسرم . من اون روز و چند روز قبلش باهاش سر سنگین بودم چه توقع بیجایی هم داشتم با اینکه باهاش سرسنگین بودم !!!!!!!!!!!

    راستی اون مقاله رو خوندم خیلی ممنون .

    خدارو شکر من اینکارو انجام میدم هر روز صبح بایک بوسه و آغوش گرفتن بدرقه اش میکنم و عصرها هم با همین کار ازش گرم استقبال میکنم ولی اهمیت کار خودم رو نمیدونستم فکر نمیکردم اینقدر مهم باشه . خودم اینکارو خیلی دوست دارم یادمه دختر خونه هم که بودم بابام که از سرکارمیومد میرفتم استقبالش و بهش خسته نباشید میگفتم اینقدر که لوس و بابایی ام آخی یادش بخیر


    آقای خاله قزی شما میگین وقتی حرف میزنه باهاش هم حسی کن و به حرفاش گوش کن من از خدامه این کارو کنم ولی باورتون میشه اصلا حرف نمیزنه درمورد هیچ چیز خییییییییییییییلی توداره . اعتراف میکنم من هنوز موفق نشدم به درونش پی ببرم یعنی راهش رو بلد نیستم میشه کمکم کنید چه جوری این کارو انجام بدم فکر کنم شاه کلید حل مشکلاتم همین صحبت کردن همسرم هست ما تو تمام اختلافاتمون این مشکل رو داریم من اعتقاد دارم هرررررررررر مشکلی داشته باشیم با گفت و گو میتونیم حلش کنیم ولی همسرم اصلا راضی به صحبت نمیشه همیشه میگه من هیچ حرفی ندارم . بذارید یه بار دیگه اعتراف کنم تقصیر خودمم هست چون خیلی احساسی هستم آخر گفت و گو را یا گریه میکنم یا به دعوا تبدیل میشه و ناراحتی و قهر و.....در کل مهارت گفت وگو نداریم و هم اینکه من بلد نیستم چطور همسرم رو به حرف بیارم .


    اینکه گفتید برای تغییر این وضعیت بهتره رو خودتون کار کنید رو موافقم حالا به نظرتون از کجا باید شروع کنم یه شبه که نمیشه راه طولانی در پیش دارم . باید قدم به قدم پیش برم .


    بهتره کارهایی رو که باید انجام بدم مورد بندی کنم تا یادم بمونه . اگه مورد دیگه ای به ذهنتون میرسه لطفا بگید خوشحال میشم . من تصمیم جدی گرفتم این مشکل رو حل کنم با کمک شما هرچقدر انرژی هم لازم باشه براش صرف میکنم . لطفا شما هم کنارم باشید مرسی راستی بهتر نیست یه تاپیک دیگه باز کنم یا همینو ادامه بدم ؟ نظر مثبتتون چیه ؟


    1- از انتقاد و گله کردن چه مستقیم چه غیرمستقیم فعلا !!!! پرهیز کنم .


    2- به قول زندگی موفق بی توقع محبت کنم البته این دیگه فعلا نداره همیشه باید اینطور باشم.

    3- این اطمینان رو بهش بدم که تو برای من اولویت هستی نه خانواده و پدرومادر ولی نمیدونم چه جوری ؟!!

    4- در مواقع این چنینی بجای منطقم از ظرافت های زنانگی استفاده کنم این خیلی مهمه .

    5- مهارت گفت و گو رو یادبگیرم .

    6- به کمک روشهایی سعی کنم همسرم رو به صحبت کردن تشویق کنم که اینم نمیدونم چه جوری . واقعا خسته نباشم !


    فعلا همینا به ذهنم رسید .....

    ویرایش توسط mahtisa : یکشنبه 28 اردیبهشت 93 در ساعت 09:41

  9. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    فکر کنم شما بهتره مقالات زیر را بخوانید

    خوب گوش دادن

    مهارت گوش دادن و مهارتهای ارتباطی(به همراه لینک مقالات برگزیده)

    این مقاله را حتما بخوان نکات کاربردی در زندگی متاهلی

    (:) نکته های کاربردی عمومی >>>

    لینک های مهارت های ارتباطی و رفتار جراتمندانه


    مهارتهای ارتباطی

    چگونه منفعل نباشیم؟

    اینا هم تاپیک های she هستش.

    مشاوره تخصصی با جناب sci

    کارگاه آموزشی - رفتار جرات مندانه

    و مقاله زیر

    حل بحران در زندگی زناشویی

    حداقل روزی نیم ساعت تا یکساعت وقت بزار و بخوان.

    ************************************************

    شما نوشتید:

    ((همسرم اصلا راضی به صحبت نمیشه همیشه میگه من هیچ حرفی ندارم . بذارید یه بار دیگه اعتراف کنم تقصیر خودمم هست چون خیلی احساسی هستم آخر گفت و گو را یا گریه میکنم یا به دعوا تبدیل میشه و ناراحتی و قهر و.....))

    قهر کردن یه حرکت منفعلانه هستش.دعوا کردن هم که خودتان بهتر میدانید کار درستی نیست.و از همه مهمتر

    گریه کردنه سعی کنید گریه نکنید جلوی شوهرتان مواقع بحث کردن علتش اینیه که برایتان مینویسم

    گریه کردن زن از دید مرد= نشانه ضعف که نمیتواند مشکل را حل کنید هیچوقت جلوش گریه نکن.
    لطفا اشتباهات خودتان را بپذیرید بانو سعی در حلشان بکنید.

    1.لطفا نخندید و به شوخی نگیرید به هیچ عنوان مستقیم و غیر مستقیم مقایسه نکنید هیچوقت
    در مورد شماره 3 مقالات بالا را بخوان حتما

    مقالات زیر را مطالعه کن چندین و چندبار بخوان

    لطفا مقاله زیر را بخوانید:

    استقبال از شوهر، چرا؟

    وابستگی همسرم به خانواده اش

    بازم سوال داشتید بپرسید.لطفا از بحث های طولانی خودداری کنید.به مردتان احترام بزارید وقتی منطقی برخورد میکنید و سعی در این دارید که ثابت کنید شما درست میگید مرد شما این را تحقیر خودش تصور میکنه و اینکه شما فکر میکنید توانایی این را ندارد که موضوع را بتنهایی حل کنه این یعنی ضعف مرد











    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  10. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    فرشته مهربان (دوشنبه 29 اردیبهشت 93)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:56 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.