به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 16 1234567891011 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 154
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array

    مشاوره تخصصی sheبا جناب sci

    سلام دوستان. متاسفم که دوباره تاپیک می زنم. هنوز امیدوارم یکی از کارشناس ها (آقای سنگتراشان و یا آقای sci و ...) به کمکم بیان.
    شرایطم رو در تاپیک های قبلی که آخرینش
    با شوهرم که همه ی فکر و ذکرش مادرش و خواهراش (و البته پدرش!) هست چه کار کنم؟

    بوده گفتم.
    شوهر بی جنبه من ظرفیت محبت و توجه و تمرکز زیاد من رو نداشت. من هم توان ادامه دادن نداشتم. روند جدیدی که فعلن می خوام در پیش بگیرم رسیدگی به خودمه که بیمار، افسرده و درب و داغون هستم.
    .
    میخوام خانواده اش رو فراموش کنم. فراموش کنم که اصلن وجود دارند. فکر کردن به کارها و حرفهاشون داغونم می کنه.
    اون ها به شدت دورو، ریاکار و متظاهر هستند و اثبات کارهای بدجنسانه شون برای من خیلی سخته و شوهرم خیلی چیزها رو نمی پذیره و همه ی بدی ها رو به من نسبت میده.
    اون ها به شدت بی سواد، پول دوست، از خود متشکر و با اعتماد به نفس هستند و زندگی ما و زندگی دوتا دخترشون رو به گند کشیدند.
    اما از نظر شوهر من اون ها مظلومند و دامادها و عروس بدی نصیبشون شده.
    .
    من نتونستم توی این سه سال زندگس مشترک شوهرم رو به خودم جذب کنم و اون به من اعتماد نداره.
    .
    یکبار برای اولین بار به نظرم رسید وقتی از خانواده اش ناراحتم جلوی خودشون بگم. به پدرش با مهربونی و شوخی گفتم که شب عید فطر مناسبت دیگه ای هم داره و تولد منه و دوست داشتم یادش می بود. البته اون باز هم به روی خودش نیاورد.
    روز بعدش هم به پدرش گفتم از این که هر بار به خونه شون میایم اون و مادرشوهرم و خواهرها دست شوهرم رو میگیرند و میرند توی یه اتاق و درو می بندند ناراحت میشم. الکی گفتم که شوهرم میاد حرفها رو به من میگه و من رو محرم میدونه و من غریبه نیستم.
    اینکاررو کردم. اون ها نتونستن تحمل کنن.
    (توی خانواده اون ها فقط احترام یکطرفه وجود داره. احترام ما به اونها و اون ها لازم نیست حرمت ما رو نگه دارند. با این حال همیشه کلی ادعا دارند و میگن ما بهترین هستیم و هیچکی مثل ما عروس داری نکرده تا حالا.)
    .
    شوهرم طرف پدرش رو گرفت و جلوی اون منو بی حرمت کرد. دعوا و قهر رو تا جایی پیش برد که گفت از خونه ی من برو بیرون. بعدشم تحقیر و توهین و ...
    .
    .
    من به بن بست رسیدم و دارم سعی می کنم توی این خونه با قهر و بی تفاوتی ادامه بدم.

  2. 3 کاربر از پست مفید she تشکرکرده اند .

    میشل (چهارشنبه 08 آبان 92), مژگان تنها (جمعه 02 اسفند 92), رویاا (سه شنبه 30 اردیبهشت 93)

  3. #2
    کارشناس افتخاری

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1390-1-25
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,231
    امتیاز
    15,345
    سطح
    79
    Points: 15,345, Level: 79
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,934

    تشکرشده 5,973 در 1,154 پست

    Rep Power
    146
    Array
    سلام خانم،
    خیلی خوبه که سعی کردید حرفتون رو بزنید و هیچ کس نمی تونه شما رو برای اینکه حرفتون رو زدید سرزنش کنه
    اما متاسفانه رفتار شما برخلاف اونچه که خودتون فکر می کنید نه تنها جرات مندانه نبوده، که منفعل بوده اید! صراحت شما هر چند خوب بوده اما منفعلانه مطرح شده و باید این رو بدونید که رفتار منفعلانه شما، چرخه ای منفی ایجاد کرده که به عدم صمیمتی جدی بین شما و همسرتون منجر شده!
    در این وضعیت همانطور که دوستان گفته اند تمرین کنید و سعی کنید رفتارتون رو تبدیل به رفتاری جرات مند کنید.
    نگران ناراحتی دیگران نباشید، شما مسئول شادمانی ديگران نيستید
    اشتباه کردید و البته حق شماست که اشتباه کنید و هيچ کس نمی تونه براي اشتباه شما رو سرزنش کنه
    خودتون رو سرزنش نکنید و موارد اتفاق افتاده رو برای خودتون تکرار نکنید که موجب عذاب و تالم روحی شما بشه
    روابطتون رو با همسرتون ترمیم کنید
    موفق باشید و سوالی بود بپرسید

  4. 2 کاربر از پست مفید sci تشکرکرده اند .

    مژگان تنها (جمعه 02 اسفند 92), رویاا (سه شنبه 30 اردیبهشت 93)

  5. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    آقای sci من چرا اشتباه کردم؟ همه از صراحت حرف من ایراد میگیرند اما شما گفتید که صراحتم خوب بوه اما نحوه بیان من منفعلانه بوده. وقتی از رفتار پدرشوهرم و بقیه شون ناراحت میشم مث اینبار باید چه کار کنم؟
    1. خیلی از خانوم ها می گن به روی خودت نیار. کاری نمیشه کرد.
    2. خیلی ها میگن تلافی کن و حالشون رو بگیر یه جوری که شوهرت نفهمه.
    3. بعضی ها به شوهرشون میگن و گلایه یا دردو دل می کنند.
    4. بعضی هام حرفشون رو صریح میزنند و مرزهاشون مشخصه و حاضرجواب و روی مواضعشون محکم هستند.
    .
    من تا حالا اولی و سومی رو انجام ندادم.
    من می خوام دیگه بهشون اهمیت ندم و بذارم هر کاری میخوان انجام بدند. من نهایتش می تونم تلاش کنم رابطه ام رو با شوهرم بهتر کنم. که اگر موفق بشم تاثیر ناراحتی هام از خانواده اش رو بپوشونه.
    .
    الان داریم آشتی می کنیم. می خوام به خودم برسم. میخوام مواظب خودم باشم. می خوام دیگه دعوا نکنیم. واقعن دیگه توانش رو ندارم. این دعوای آخری تا پای طلاق رفت. دعوای بعدی حتمن بدتر میشه.

    - - - Updated - - -

    اصلاح می کنم : من تا حالا اولی و سومی رو انجام دادم!! چهارمی رو هم که اینبار انجام دادم و اینطوری شد. دومی رو هم که اصلن از من برنمیاد.
    .
    می خوام به من اعتماد داشته باشه. من از همسرم اعتماد و پذیرش رو توقع دارم. اون دقیقن برعکسه! فقط به خانواده اش اعتماد داره.
    .
    راهکارهای من : می خوام مظلوم و نیازمند باشم. احساساتم رو مهار کنم و هیچ توقعی هم نداشته باشم(حداقل برای یه مدت). این زندگی دیگه جون یه زلزله دیگه رو نداره!
    .
    نمی دونم چطوری با خانواده اش روبرو بشم؟ نمی خوام عذرخواهی کنم!!

  6. 2 کاربر از پست مفید she تشکرکرده اند .

    مژگان تنها (جمعه 02 اسفند 92), رویاا (سه شنبه 30 اردیبهشت 93)

  7. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    یه نکته خیلی مهم میخوام بگم : ما دعوای خیلی بدی کردیم. شوهرم گفت که باید از خونه برم بیرون! حتی به پدرش زنگ زد و گفت که به پدر من بگه که من وسایلم رو جمع کنم و از خونه برم .
    خانواده من هم تلفنی گفتند که جدا بشو و بیا خانومی کن و این حرفا. در مقابل رفتار تند شوهرم از من حمایت کردند و پدرم که اصلن با شوهرم حرف نزد. حتی پای دوست خاله زنکش هم وسط اومد. اما چیزی که باعث شد بتونیم دوباره این رابطه ی از هم پاشیده رو برگردونیم این بود که من از خونه مون نرفتم! به شوهرم گفتم من سر زندگیم هستم تو برو! تو هر کاری میخوای بکنی بکن.
    .
    میخوام به همه ی خانومای تالار بگم تحت هیچ شرایطی خونه تون رو ترک نکنین. این خیلی مهمه. هیچ قانونی و عرفی و شرعی به همسر شما اجازه نمیده که از شما بخواد خونه تون رو ترک کنید. حتی در این صورت شما می تونید ازش شکایت کنید. نه به خاطر اون بلکه به خاطر زندگیتون بمونید. حتی اگر میخواین جدا شید باز هم تا زمان مناسب خونه تون رو ترک نکنید.

  8. 3 کاربر از پست مفید she تشکرکرده اند .

    hamdardiuser (چهارشنبه 28 بهمن 94), نارجیس (دوشنبه 11 آبان 94), رویاا (سه شنبه 30 اردیبهشت 93)

  9. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    واقعن راهکارهایی که به ذهنم می رسه متضادند!!! هم اون راهکارها با هم متضادند! هم همه شون با شخصیت من!!
    چطوری هم مظلوم و نیازمند باشم و هم بی توقع؟؟ چطوری هم مهربونی کنم و شوهرم رو جذب کنم و هم از محبت و توجه کم کنم و تمرکزم رو از اون بردارم!
    باید روی خودم کار کنم. کمتر حرف بزنم تا زمانی که یاد بگیرم چی بگم!
    زمانی خیلی به خودم مطمئن بودم ولی حالا هیچ اینطوری نیست. همش فکر میکنم دارم اشتباه می کنم.

  10. کاربر روبرو از پست مفید she تشکرکرده است .

    رویاا (سه شنبه 30 اردیبهشت 93)

  11. #6
    کارشناس افتخاری

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1390-1-25
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,231
    امتیاز
    15,345
    سطح
    79
    Points: 15,345, Level: 79
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,934

    تشکرشده 5,973 در 1,154 پست

    Rep Power
    146
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط she نمایش پست ها
    آقای sci من چرا اشتباه کردم؟ همه از صراحت حرف من ایراد میگیرند اما شما گفتید که صراحتم خوب بوه اما نحوه بیان من منفعلانه بوده. وقتی از رفتار پدرشوهرم و بقیه شون ناراحت میشم مث اینبار باید چه کار کنم؟
    1. خیلی از خانوم ها می گن به روی خودت نیار. کاری نمیشه کرد. ( منفعل هستند)
    2. خیلی ها میگن تلافی کن و حالشون رو بگیر یه جوری که شوهرت نفهمه. (پرخاشگر هستند)
    3. بعضی ها به شوهرشون میگن و گلایه یا دردو دل می کنند.( منفعل هستند)
    4. بعضی هام حرفشون رو صریح میزنند و مرزهاشون مشخصه و حاضرجواب و روی مواضعشون محکم هستند.(پرخاشگر هستند)
    .
    من تا حالا اولی و سومی رو انجام ندادم.
    من می خوام دیگه بهشون اهمیت ندم و بذارم هر کاری میخوان انجام بدند. من نهایتش می تونم تلاش کنم رابطه ام رو با شوهرم بهتر کنم. که اگر موفق بشم تاثیر ناراحتی هام از خانواده اش رو بپوشونه.
    .
    الان داریم آشتی می کنیم. می خوام به خودم برسم. میخوام مواظب خودم باشم. می خوام دیگه دعوا نکنیم. واقعن دیگه توانش رو ندارم. این دعوای آخری تا پای طلاق رفت. دعوای بعدی حتمن بدتر میشه.

    - - - Updated - - -

    اصلاح می کنم : من تا حالا اولی و سومی رو انجام دادم!! چهارمی رو هم که اینبار انجام دادم و اینطوری شد. دومی رو هم که اصلن از من برنمیاد.
    .
    می خوام به من اعتماد داشته باشه. من از همسرم اعتماد و پذیرش رو توقع دارم. اون دقیقن برعکسه! فقط به خانواده اش اعتماد داره.
    .
    راهکارهای من : می خوام مظلوم و نیازمند باشم. احساساتم رو مهار کنم و هیچ توقعی هم نداشته باشم(حداقل برای یه مدت). این زندگی دیگه جون یه زلزله دیگه رو نداره!
    .
    نمی دونم چطوری با خانواده اش روبرو بشم؟ نمی خوام عذرخواهی کنم!!
    سلام خانم،
    پرسدید چرا اشتباه کردید! خب واضحه... چون منفعل بودید! شما تا کنون یا منفعل بودید یا پرخاشگر و حالا تصمیم گرفته اید که کاملا منفعل باشید! چرا؟
    شخصی که منفعل است:
    1. به هیچ وجه مورد توجه قرار نمی گیرد و جذاب نیست!
    2. صراحت و قاطعیت ندارد
    3. مانند یک سد محکم در برابر صمیمت عمل می کند
    4. بدون شک پرخاشگر هم هست! همیشه از کسی که منفعل هست می ترسم.. روزی می رسد که پرخاش می کند و اون پرخاش اصلا جالب نیست
    5. با تمام قوا سعی می کند که جذاب نباشد
    6. اعتماد به نفسش فوق العاده و روز به روز کاهش می یابد
    7. عزت نفسش بطوری کامل از بین می رود
    8. دچار آسیب های روانی و اختلالات شخصیتی می شود
    9. در ارتباط با همسرش بدون شک به بن بست می رسد
    10. به هیچ کس نمی تواند نه بگوید
    11. نظر خود را نمی تواند ابراز کند و زمانیکه نظر خود را ابراز می کند، قدر شنیدن " نه " را ندارد
    12. بعد از مدتی مسئول مستقیم شادمانی دیگران است
    13. انتقاد پذیر نیست و در مقابل انتقاد گارد می گیرد و دفاع شدید می کند
    14. پرخاش می کند و منعطف نیست
    15. به تدریج هر چه بیشتر تلاش می کند که نظر دیگران را با انفعال بیشتر و خوشحال کردنشان بدست آورد، آنها از او بیشتر دوری می کنند و کمتر مورد توجه قرار گرفته و دوست داشته می شود ( نظریه باتلاق انفعال SCI)
    16. از هیچ کس توقعی ندارد و هر چه کم توقع تر می شود، دیگران از او متوقع تر می شوند
    17. به خود و دیگران ( دقت کنید) احترام نمی گذارد
    18. حقوق فردی خود را نادیده می گیرد
    19. حقوق فردی دیگران را پایمال می کند
    20. هرگز گوینده و شنونده خوبی نیست!

    خب این ها فقط 20 مورد از نکات منفی یک فرد منفعل است. می توانم نزدیک به 80 مورد دیگر رو هم لیست کنم. پس این راهکاری که پیش رو دارید: مظلوم و نیازمند! اصلا نه تنها راهکار نیست بلکه خطرناک ترین زلزله ای است که می تواند در زندگی شما اتفاق بیفتد! خیلی مراقب باشید

    حالا می خوام براتون بنویسم چرا اشتباه کردید:
    ببینید من برای شما نوشتم که صراحت شما بسیار خوب است! می دونید وقتی شما و مخاطبتان، هر دو صراحت داشته باشید، روند افزایش صمیمت شروع می شود! بصورت روز به روز بیشتر می شود! هر ثانیه بیشتر از ثانیه قبل!
    و وقتی یک نفر صریح است و دیگری پرخاشگر یا منفعل! روند صمیمت واقعا متوقف است! و وقتی هر دو طرف صراحت نداشته باشند روند صمیمت نزولی است!
    اما آیا صراحت کافی است؟ خیر! به هیچ وجه! قاطعیت در کنار صراحت شرط لازم سعادتمندی و جذابیت و رفتار جرات مندانه است اما بازهم کافی نیست..
    کسی جرات مند است که توانایی ابراز نظریات خود را در کمال احترام و مودبانه، صریح و قاطع، با احترام تمام به حقوق فردی طرف مقابل و خود، داشته باشد!
    دیدید که شما چقدر اشتباه کردید!! شما حقوق طرف مقابل رو نادیده گرفتید.. و البته حقوق خودتون رو! و فقط صراحت رو داشتید... که البته روش خودش رو داره... جالبه بدونید که کسی که جرات منده، گله نمی کنه و قهر نمی کنه و وقتی درخواستی رو در جمعی عنوان می کنه، همه نسبت بهش واکنش مثبت نشون می دهند! هر چند که فرد جرات مند اگر جواب همگانی "نه" بشنوه هم ناراحت نمی شه! چون حقوق فردی دیگران است و فرد جرات مند به حقوق فردی دیگران احترام می ذاره. حقوق فردی رو برای شما می نویسم:

    1. حق بيان انديشه ها و ديدگاه ها، اگرچه با عقايد ديگران مغاير باشد
    2. حق ابراز احساسات و پذيرش مسئوليت ابراز آنها
    3. حق تغيير عقيده و عذرخواهى نكردن در اين باره
    4. حق اشتباه كردن و داشتن مسئوليت در قبال آن
    5. حق «نه» گفتن
    6. حق دادن پاسخ مثبت به ديگران
    7. حق گفتن «نمى دانيد»
    8. حق گفتن «متوجه نمى شوند»
    9. حق تقاضا كردن آنچه كه مى خواهيد
    10. حق مورداحترام بودن و به ديگران احترام گذاشتن
    11. حق استدلال كردن
    12. حق شنيده شدن سخنانتان و جدى تلقى كردن آن از سوى ديگران

    کسی که به حقوق فردی دیگران احترام نگذارد و نظرات خود را ابراز کند، خیلی محترمانه و با جرات! خیلی شیک!!! مطمئنا پرخاشگر است! شک نکنید! و کسی که حقوق فردی خود را نادیده می گیرد، بدون شک منفعل است!
    هر پرخاشگری روزی منفعل است و روزی پرخاشگر...

    لطفا موضوعی با عنوان "چگونه منفعل نباشیم" را بخوانید.
    http://www.hamdardi.net/thread-19883.html

    دقت کنید که حداقل در سه مورد جرات مند نباشید:
    1. وقتى احساس كنيد طرف مقابل در مخمصه افتاده است. به طور مثال وقتى در رستوران شلوغى هستيد و مى دانيد كه پيشخدمت اين رستوران تازه كار است، مى توانيد برخى از ضعف هاى او را ناديده بگيريد.
    2. وقتی مطمئن باشید که طرف مقابل قصد پایمال کردن حق و حقوق شما را ندارد ولی نادانسته و از روی استرس، کاری انجام می دهد که شما را خوشحال نمی کند! به این فرد کمک کنید!
    3. زمانیکه با فردی مواجه هستید که " اولین و آخرین برخورد " شما با او اتفاق می افتد!
    4. زمانیکه بدانید اشتباه کرده اید! در این موارد جرات مندی شما برابر با عذر خواهی شماست!
    5. زمانیکه با فرد سلطه جو و غیر قابل اصلاح مواجه هستید. در این شرایط قاطع نباشید و جرات مندی را کنار بگذارید و فورا موقعیت را ترک کنید


    تنها راهکار پیشنهادی:
    1. یادگرفتن و اجرای صحیح و دقیق راهکارهای قاطعیت و جرات مندی
    2. فرا گرفتن آداب گفتگو
    3. جلوگیری از آفتهای رابطه

    هر راهکاری غیر از اجرای توامان راهکارهای فوق را انجام دهید، انتظار زلزله قویتری در زندگی داشته باشید.

    سوالی بود بپرسید!

  12. 8 کاربر از پست مفید sci تشکرکرده اند .

    kamr (یکشنبه 21 مهر 92), Opal (چهارشنبه 03 مهر 92), reff (سه شنبه 13 خرداد 93), sahelneshin (یکشنبه 05 آبان 92), she (سه شنبه 03 دی 92), کاغذ بی خط (یکشنبه 19 آبان 92), میشل (چهارشنبه 08 آبان 92), ماه گردون (دوشنبه 11 دی 96)

  13. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    ممنونم آقای sci واقعن ممنونم از توجه و راهنمایی تون.
    .
    من نمونه کامل یه آدم منفعل-پرخاشگر هستم. معمولا سعی می کنم این پرخاشگری رو مهار کنم چون می خوام در نظر دیگران آدم خوبی به نظر بیام. که البته به یه شکل دیگه خودش رو نشون میده. کنایه، طعنه، دلخوری، افسردگی، غر غر کردن پشت سر هم و نهایتا دعوا.
    .
    توی خانواده خودم در اکثر موارد به حقوق من احترام گذاشته می شد بنابراین کمتر به مشکلی برمی خوردم. اما همسرم اینطور نیست. توی سه سال زندگی مشترک نتونستیم حد و مرزها و وظیفه هامون رو مشخص کنیم و توی تمام زمینه ها با هم مشکل داریم. یا علنی یا مخفی! راجع بهش حرف نمی زنیم ولی فکر می کنیم بهمون ظلم شده!
    .
    پدر من هم تا حدی منفعل هست. اما مادرم پرخاشگر نیست. فقط یه فاصله بین خودشون کشیدند و صمیمیت وجود نداره. با این که در ظاهر همه چی خوبه و زندگی بدون مجادله یا بحث پیش میره. اما رضایت واقعی براشون وجود نداره. من شبیه پدرم هستم. اون مرد خوب و مهربونیه ولی به اندازه کافی قدرش دونسته نمیشه. اون خیلی برای بچه هاش مایه میگذاشت و زحمت می کشید اما خودش به حقوق خودش احترام نمیذاره ما هم یه جورایی فکر می کردیم وظیفه اشه و اهمیتی نمی دادیم.
    .
    من با همسرم دنبال محبت و صمیمیت بودم. ولی درخواست هام با مخالفتش روبرو می شد و اونهایی رو هم که قبول میکرد یه جورایی بعدن می خواست تلافی کنه!! اون فکر می کرد که من پرتوقع هستم اما به مرور زمان با رفتارهای من خودش بود که پر توقع تر و طلبکارتر میشد و من افسرده و کم توان میشدم. اما باز هم اون راضی نبود!
    .
    فکر می کنم همسرم هم آدم منفعلیه. درخواست ها و احساسش رو هیچ وقت واضح نمیگه. معمولا حتی نمی دونم که الان از چی ناراحته یا چرا حالش خوبه! خیلی هم حساسه و من باید خودم حدس بزنم و رعایتش رو کنم و این اعصابم رو خورد میکنه! این که فکر کنم خدایا باز دوباره چی شده که ناراحته و بُق کرده!
    .
    .
    آقای sci من حرفای شما رو می فهمم و قبول دارم اما آیا واقعن می تونم عملی شون کنم؟ یعنی میشه یه آدمی اینطوری عوض بشه؟ درخواست کردن به طور کلی برای من کار سختیه. به خصوص درخواست کردن از شوهرم. خیــــــــــــــلی سخته. لحنم دستوری نباشه... لحنم مهربون باشه... بهش برنمی خوره؟ ... انجامش میده؟... حاضرم بمیرم ولی بهش نگم فلان کار رو لطفا اگه میشه اگه حال داری ممکنه انجام بدی؟ مثلا میگم :
    (خونه بو کرده میشه اگر خسته نیستی لطفا میشه آشغال ها رو ببری بیرون؟ یا اگر حال نداری ممکنه یادت بمونه که صبح قبل از رفتنت ببری شون بیرون؟)
    بعد اون جواب میده :
    (الان حال ندارم فردا صبح دوباره یادم بنداز. یا میگه باشه اگر حال داشتم می برم.{ و نمی بره} یا میگه باشه و نمی بره. صبح هم اگر من یادش نندازم نمی بره.)
    بعد از چند روز در صورتی که دعوایی پیش بیاد بهش میگم که تو آدم بی نظمی هستی و این چه وضعیه که حتی آشغالا رو به موقع نمی بری و ...
    .



    - - - Updated - - -

    یا مثلا شوهرم صبحانه نمی خوره و میره سرکار. من هم همینطور. شب دیر میخوابه. باعث میشه من هم دیر بخوابم و برای همین صبح ها همش عجله داریم. خودش هم که تنها باشه صبحانه نمیخوره.... بعدش همیشه موقع دعوا میگه تو حتی برای من صبحانه درست نمی کنی!!! در صورتی که در مواقع عادی حتی وقتی براش شیر گرم می کنم میگه نمی خواد، نمی خورم. اما میخوره.
    .
    من آدمی هستم که اصلن خواسته های مهم و الویت هاش مشخص نیست. اکثر مواقع دیگران هستند که الویت ها رو تعیین می کنند. من انعطاف پذیرم. اما شخصیت شوهرم و من، علاقه ها و خواسته هامون خیلی متفاوته. ضمنن اون به منافع خودش فکر میکنه و زیاد به فکر من نیست. نمی تونم بهتون بگم این سه سال چقدر احساس های بد رو تجربه کردم. احساس بدبختی.

    - - - Updated - - -

    هر چی فکر میکنم میبینم من و شوهرم هر دو منفعل هستیم. اون هم با کینه توزی نهایتا کارش به پرخاش میکشه. این که همیشه میگم شوهرم سیاست داره هم شاید یه دلیلش همین باشه. حرفش رو صریح نمیزنه. کلمات رو میپیچونه و منظورش رو باید از اونا فهمید...
    .
    من حرفم و نظرم رو راحت تر می گم. ولی مثلا نظرم رو درباره آسمون و خورشید و قطب شمال!! نظرم رو راجع به اینکه چرا نمیخوام فلان کارو الان انجام بدیم یا فلان جا بریم نمی تونم راحت بگم..
    .
    .
    .
    مثلا ما ماشین نداریم. قرارمون این بود یکی از دوستامون ما رو بعدازظهر برسونه جایی. خیلی خوب بود. تا اینکه خواهرشوهرم زنگ زد که صبح بریم اونجا ما میایم سراغتون. شوهرم برنامه رو عوض کرد که صبح با اونا بریم.
    گفت :
    (ببین خواهرم زنگ زده و من فکر می کنم صبح بریم بهتره. آماده باش برای صبح.)
    من :
    (چرا؟ اون چیزی گفت؟ لازمه صبح بریم؟)
    اون : با دعوا : تو میگی یعنی خواهرم منو پر کرده؟ تو فکرت خرابه. من خودم میخوام صبح برم به اون ربطی نداره.
    من : خب ما برنامه مون بعدازظهر بود. یه دفعا با زنگ اون نظرت عوض شد.
    اون : قهر، عصبانیت، دعوا. اصلا غلط کردم. همون بعدازظهر میریم.
    من : گریه. کلافگی. تنفر از خواهرش. تنفر از خودش.
    .
    .
    دلیل من این بود که نمی خواستم با خواهرش بریم. همیشه سرم منت میذاره. نمی خوام به خاطر ماشین نداشتن شوهرم، خواهرش سرم منت بذاره. ترجیح میدم پیاده برم!! اون فقط یه بار برام سبزی گرفته بود هزار بار تکرار میکنه که من برات این کارو کردم ...اگر اینو به شوهرم میگفتم بازم میگفت تو فکرت خرابه.
    .
    .
    آخرش بعدازظهر رفتیم با دوستمون. توی راه خوش گذشت ولی شوهرم تمام روز بعدش رو زهرمارم کرد. همش قهر، همش تلافی.
    .
    من نمی دونم باید چه کار کنم. زن های موفقی رو که میشناسم اینجور موقع ها یه دروغی سر هم میکنند یا مثلا صبح یهو حالشون بد میشه و فیلم بازی میکنند.
    آقای sci چه راهی وجود داره که با صداقت و صراحت بشه کار رو بدون دعوا پیش برد؟
    .
    خواهش میکنم این تاپیک رو رها نکنید. و اگر میشه بازم راهنماییم کنین. ممنونم.

  14. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    در حال حاضر کارم رو تعطیل کردم و مشغول خواندن چندباره ی تاپیک "چگونه منفعل نباشیم" هستم.

    این موضوع اینقدر مهم و اساسیه که میشه هزاران صفحه راجع بهش نوشت و هزارن مثال مختلف از زندگی های مختلف و شرایط مختلف آورد.

    - - - Updated - - -

    نمی دونم از کجا شروع کنم. افسرده و بی انرژیم. پدر و مادرم از دست شوهرم ناراحتند. شوهرم از اونا. من از خانواده ی شوهرم ناراحتم و اونا از من ناراحت و طلبکار.
    .
    .
    من دارم توی خونه کارهای بیشتری انجام میدم و مواظبم توی این شرایط هیچ حرف اضافی نزنم. حساسیت ها توی اوج خودش هست. چیزی از شوهرم درخواست نمی کنم. راجع به کارهاش هیچ اظهار نظری نمی کنم. بهش تلفن نمی کنم. زیاد جلوی چشمش نمیام. محتاطم. مراقب غذا، مرتب بودن خودم و خونه و آشپزخونه ام!! چیزی نمی پرسم...
    .
    نمی تونم پیش بینی کنم داریم به چه سمتی میریم ولی میدونم که اونم خسته است. حوصله بحث نداره. میخواد آرامش داشته باشه. سعی می کنم فضا آروم باشه.
    .

  15. کاربر روبرو از پست مفید she تشکرکرده است .

    کاغذ بی خط (یکشنبه 19 آبان 92)

  16. #9
    کارشناس افتخاری

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1390-1-25
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,231
    امتیاز
    15,345
    سطح
    79
    Points: 15,345, Level: 79
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,934

    تشکرشده 5,973 در 1,154 پست

    Rep Power
    146
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط she نمایش پست ها
    .
    .
    آقای sci من حرفای شما رو می فهمم و قبول دارم اما آیا واقعن می تونم عملی شون کنم؟

    بدون شک می توانید! تمرین لازمه! فقط تمرین و کسب مهارت!

    یعنی میشه یه آدمی اینطوری عوض بشه؟

    بله بدون شک ممکنه ! خیلی سریع اتفاق می افته و نتایج درخشان خواهد بود!

    درخواست کردن به طور کلی برای من کار سختیه. به خصوص درخواست کردن از شوهرم. خیــــــــــــــلی سخته. لحنم دستوری نباشه... لحنم مهربون باشه... بهش برنمی خوره؟ ... انجامش میده؟... حاضرم بمیرم ولی بهش نگم فلان کار رو لطفا اگه میشه اگه حال داری ممکنه انجام بدی؟ مثلا میگم :
    (خونه بو کرده میشه اگر خسته نیستی لطفا میشه آشغال ها رو ببری بیرون؟ یا اگر حال نداری ممکنه یادت بمونه که صبح قبل از رفتنت ببری شون بیرون؟)
    بعد اون جواب میده :
    (الان حال ندارم فردا صبح دوباره یادم بنداز. یا میگه باشه اگر حال داشتم می برم.{ و نمی بره} یا میگه باشه و نمی بره. صبح هم اگر من یادش نندازم نمی بره.)
    بعد از چند روز در صورتی که دعوایی پیش بیاد بهش میگم که تو آدم بی نظمی هستی و این چه وضعیه که حتی آشغالا رو به موقع نمی بری و ...

    این نمونه ای از انفعال کامله شماست که بعد به پرخاشگری ختم می شه! این واقعا مشکل اساسی شماست! حلش کنید!



    - - - updated - - -

    یا مثلا شوهرم صبحانه نمی خوره و میره سرکار. من هم همینطور. شب دیر میخوابه. باعث میشه من هم دیر بخوابم و برای همین صبح ها همش عجله داریم. خودش هم که تنها باشه صبحانه نمیخوره.... بعدش همیشه موقع دعوا میگه تو حتی برای من صبحانه درست نمی کنی!!! در صورتی که در مواقع عادی حتی وقتی براش شیر گرم می کنم میگه نمی خواد، نمی خورم. اما میخوره.
    .
    من آدمی هستم که اصلن خواسته های مهم و الویت هاش مشخص نیست.چیز عجیبی نیست یکی از مسائلی که پیش روی فرد منفعل است همینه، که موجب می شه دیگران هم در مقابلش بلاتکلیف باشند! و برای همین مصاحبت با این فرد، جذابیتی برای دیگران نداره!
    اکثر مواقع دیگران هستند که الویت ها رو تعیین می کنند. چون شما منفعل هستید! خب باید سریع کاری کنید! شما باید، باید، باید آغاز گر باشید! فقط به آغاز کننده بودن فکر کنید! مثلا اگر قراره جایی مهمونی بدید، شما باید دعوت کننده باشید! اصطلاحا شما هرگز نباید در مقابل عمل انجام شده قرار گیرید! شما باید شروع کننده باشید و پیشنهادها از طرف شما باشه! اگر پیشنهادی رو قبول کردید حتما مدت زمانی رو برای اون تعیین کنید! مثلا می گن بیا مهمانی! بیا بریم پارک! بگید چشم حتما بررسی می کنم، خبر می دم! بعدش اگر خواستید برید بگید من تا ساعت 6 می تونم بیام!
    من انعطاف پذیرم. نیستید! ببخشید این قدر صریح می گم!
    اما شخصیت شوهرم و من، علاقه ها و خواسته هامون خیلی متفاوته. شما همین بالا نوشتید که اولویتهاتون و خواسته های مهمتون مشخص نیست! پس فعلا نمی تونید در اینباره که چقدر با همسرتون متفاوت هستید نظر بدید!
    ضمنن اون به منافع خودش فکر میکنه و زیاد به فکر من نیست. مهم نیست! شما به منافع خودتو فکر کنید، خیلی زیاد!
    نمی تونم بهتون بگم این سه سال چقدر احساس های بد رو تجربه کردم. پس کافیه! موقع تجربه احساسات خوب رسیده
    احساس بدبختی. احساس بدبختی ، زاییده انفعاله!

    - - - updated - - -

    هر چی فکر میکنم میبینم من و شوهرم هر دو منفعل هستیم. اون هم با کینه توزی نهایتا کارش به پرخاش میکشه. این که همیشه میگم شوهرم سیاست داره هم شاید یه دلیلش همین باشه. حرفش رو صریح نمیزنه. کلمات رو میپیچونه و منظورش رو باید از اونا فهمید...! پس ایشون هم منفعل هستند. هر کسی که در گفتگو صراحت نداره، به حقوق دیگری احترام نمی ذاره و شاید حقوق خودش را نادیده می گیره، جرات مند نیست!
    .
    من حرفم و نظرم رو راحت تر می گم. ولی مثلا نظرم رو درباره آسمون و خورشید و قطب شمال!! نظرم رو راجع به اینکه چرا نمیخوام فلان کارو الان انجام بدیم یا فلان جا بریم نمی تونم راحت بگم..
    .! مطمئنم که نظرتون رو درباره آسمون و خورشید و قطب شمال هم نمی تونید راحت بگید! شما ذهن خوانی می کنید و فکر می کنید که الان اگر نظرم را راجع به قطب شمال بگم sci چه فکری می کنه! پس سعی می کنید با احتیاط لازم حرفتون رو بزنید! این انفعاله!
    .
    .
    مثلا ما ماشین نداریم. قرارمون این بود یکی از دوستامون ما رو بعدازظهر برسونه جایی. خیلی خوب بود. تا اینکه خواهرشوهرم زنگ زد که صبح بریم اونجا ما میایم سراغتون. شوهرم برنامه رو عوض کرد که صبح با اونا بریم.
    گفت :
    (ببین خواهرم زنگ زده و من فکر می کنم صبح بریم بهتره. آماده باش برای صبح.)! انفعال ایشون در برابر حقوق فردی خودشون، مسئولیت شادمانی دیگران، عدم توانایی در نه گفتن!
    من :
    (چرا؟ اون چیزی گفت؟ لازمه صبح بریم؟)! آفت سوال بدون جواب: چقدر خوب شد که من این آفت رو اینجا بگم! گاهی ما سوالاتی رو در روابطمون مطرح می کنیم که هیچ جوابی ندارند و یا جوابشون روشنه! می تونم بپرسم در این شرایط چرا این سوالات رو می پرسیم؟ و خودم جوابش رو می دم: برای این می پرسیم که طرف خودمون در مخمصه گرفتار کنیم و ایشون راه فراری نداشته باشه و گیر کنه! ما دلمون نمی خواد واقعا جواب بشنویم اما چون بلد نیستیم اعتراض کنیم و رفتار جرات مندانه داشته باشیم، توپ رو با سوالمون پرت می کنیم تو زمین طرف! که معمولا شروع بحث و مشاجره است!

    اون : با دعوا : تو میگی یعنی خواهرم منو پر کرده؟ تو فکرت خرابه. من خودم میخوام صبح برم به اون ربطی نداره. !عدم اعتماد به نفس! حالا پرخاشگری و ذهن خوانی!

    من : خب ما برنامه مون بعدازظهر بود. یه دفعا با زنگ اون نظرت عوض شد.
    آفتهای همین یک خط:
    سرزنش! به خدا قسم هیچ آفتی بالاتر از سرزنش نیست! هیچ کس! دقت کنید هیچ کس حق نداره کسی رو برای کاری سرزنش کنه!
    آفت تشدید: یکی از آفتهای گفتگوی خراب، و چرخه منفی همین تشدید یا رزونانسه!
    عدم احترام به حقوق فردی طرف مقابل: هر کسی حق داره نظرش رو تغییر بده، تغییر عقیده بده و بابت این تغییر عقیده نباید سرزنش بشه!
    عدم استفاده از جملات "من" و بر عکس استفاده از جملات "تو": جملات "من" جملاتی هستند که شما نظرات خودتون رو ابراز می کنید: مثال: وقتی می گید: من احساس خوبی ندارم که با خواهرت بریم! و بر عکس جملات "تو" : چرا تو دوست داری با خواهرت بریم؟
    آفت برچسب : به همسرتون برچسب اتهام رو زدید! و سعی می کنید ایشون رو بی اراده نشون بدید!
    آفت سوال بی جواب: قبلا توضیح دادم
    و در نهایت آفت عدم رفتار جرات مندانه و عدم رعایت آداب گفتگو!!!

    اون : قهر، عصبانیت، دعوا. اصلا غلط کردم. همون بعدازظهر میریم. ! انفعال! قهر، عصبانیت و دعوا تجلی رفتارهای منفعلانه است! جالبه بدونید هیچ استثنایی نداره!
    من : گریه. کلافگی. تنفر از خواهرش. تنفر از خودش. ! انفعال کاملتر!
    ! راهکار : گفتگوی سازنده و صریح! رفتار جرات مندانه! اعتبار سازی و جلوگیری از تشدید!
    .
    .
    دلیل من این بود که نمی خواستم با خواهرش بریم. همیشه سرم منت میذاره. نمی خوام به خاطر ماشین نداشتن شوهرم، خواهرش سرم منت بذاره. ترجیح میدم پیاده برم!! اون فقط یه بار برام سبزی گرفته بود هزار بار تکرار میکنه که من برات این کارو کردم ...اگر اینو به شوهرم میگفتم بازم میگفت تو فکرت خرابه.
    .
    .
    آخرش بعدازظهر رفتیم با دوستمون. توی راه خوش گذشت ولی شوهرم تمام روز بعدش رو زهرمارم کرد. همش قهر، همش تلافی. ! تلافی، انتقام، مظاهر مسلم رفتار منفعلانه است!
    .
    من نمی دونم باید چه کار کنم. زن های موفقی رو که میشناسم اینجور موقع ها یه دروغی سر هم میکنند یا مثلا صبح یهو حالشون بد میشه و فیلم بازی میکنند.! تو رو به خدا نگید زنهای موفق! هرگز این افراد موفق نیستند! اینها معنی واقعی بدبختی هستند!

    آقای sci چه راهی وجود داره که با صداقت و صراحت بشه کار رو بدون دعوا پیش برد؟ ! صد در صد راهکارش رو به شما گفتم:
    آداب گفتگو رو یاد بگیرید
    آفتهای گفتگوتون رو شناسایی کنید و بر طرفش کنید

    .
    خواهش میکنم این تاپیک رو رها نکنید. و اگر میشه بازم راهنماییم کنین. ممنونم.


    خواهر عزیزم،برای شما کارهاتون رو تحلیل خلاصه ای کردم ببینید چقدر اشتباه دارید! رفتار جرات مندانه کمکتون می کنه...
    من تاپیک شما رو مادامیکه به حرف گوش می کنید و با دقت بحث رو دنبال می کنید، رها نمی کنم! گاهی افرادی هستند که دوست دارند درد دل کنند و دنبال راهکار برای حل مسائل خود نیستند! این افراد رو نمی شه از راه دور با این وقت اندک مشاوره کرد. خیلی فوری به دنبال راهکار برای حل مسائل خودتون باشید... و مطمئنم به نتیجه می رسید! راهکاری مهمتر از خوب گوش کردن و انجام راهکارها نیست
    کارهایی که گفتم رو انجام بدید... اگر به مشکلی برخورد کردید بنویسید!
    سوالی بود بپرسید

  17. 9 کاربر از پست مفید sci تشکرکرده اند .

    donya (شنبه 27 مهر 92), Eram (سه شنبه 18 خرداد 95), kamr (یکشنبه 21 مهر 92), khaleghezey (چهارشنبه 04 آذر 94), morteza2487 (دوشنبه 14 اردیبهشت 94), Opal (چهارشنبه 03 مهر 92), she (یکشنبه 19 آبان 92), کاغذ بی خط (یکشنبه 19 آبان 92), ماه گردون (دوشنبه 11 دی 96)

  18. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    آقای sci نمی دونین که چقدر ازتون ممنونم و چقدر ذوق زده شدم از اینکه جوابتون رو با اون همه دقت و تحلیل فوق العاده دیدم راستش مثال های من جزو بهترین و آبرومندانه ترین مکالمات ما بود !! و خدا میدونه با این حساب در مورد بقیه شون چی به من می گفتین!!
    .
    .
    با اجازتون من سه تا سوال داشتم و یک تجربه بد رو هم میخواستم بگم:

    1. آیا "تایید طلبی" هم به خاطر انفعاله؟ این که بیشتر از رضایت خودم به دنبال رضایت دیگران هستم که بهم بگن من دختر خوبیم؟
    نگاه دیگران برام خیلی مهمه و گاهی فکر می کنم خودم خودم رو دوست ندارم. البته این موضوع با اینکه بعضی وقتا خودخواه میشم تناقض داره. چطور میشه آدم هم خودخواه باشه و هم خودش رو دوست نداشته باشه و منتظر تشویق و تایید دیگران باشه؟!!!
    .
    .
    اینکه نیاز دارم مورد توجه دیگران باشم باعث میشه کارهایی انجام بدم که مهم باشه یا شبیه فداکاری باشه در صورتی که لذتی نمی برم و معنی اش این نیست که طرف مقابلم رو حتمن دوست دارم. به خصوص در مورد شوهرم، خیلی وقتا به جای اینکه بگم از دستش ناراحتم یا حوصله ندارم، رفتار محبت امیز بیشتری انجام میدم!! مث اینکه بخوام خودم رو شکنجه بدم یا اونو بدهکارترش کنم ... البته این رفتار آخرش به یه دعوا یا پرخاش ختم میشه. درست وقتی که همه ی انرژی عاطفیم رو خرج کردم و دیگه حتی به ظاهر هم نمی تونم ادامه بدم. بدترین قسمت ماجرا اینه که به نظر میرسه من از نتیجه راضیم!!! : "یه زن فداکار که حقش داده نمیشه." این تصویر رو حتی دوست داشتنی تر می دونم از زنی که درخواست میکنه، چندبار درخواست میکنه و نهایتا بهش توجه میشه!!
    ببخشید اگر به نظرتون دارم پرت و پلا می نویسم. ولی اگر واقعیت این نبود که من به این روند مسخره ادامه نمی دادم.
    .
    .
    .
    {{{{{{{{{{{{ من کار قبلی ام رو خیلی خیلی دوست داشتم.بهترین کاری بود که می تونستم داشته باشم. و بعد از یکسال پیشرفتم فوق العاده بود. عاشق مدیرم بودم. از اون آدم های جراتمند، منطقی، مودب، رک و روراست و خیلی هم باسواد بود. (سه چهار نفری که من توی زندگی خیلی دوستشون داشتم مهمترین خصوصیتشون این بوده که آدم های صریح و رک و روراستی بودند! آدم هایی که حتی وقتی اشتباه می کردند باز هم چیزی از ارزشمندی شون کم نمیشد و ناراحتی شون رو از دیگران خیلی واضح بیان می کردند و همون جا تموم میشد و قهر و کینه و بی محلی و ... اینها در کار نبوده)
    .
    تمام تلاشم رو کردم که از من راضی باشه. من داشتم زیادی کار میکردم! واقعن زیادی! اونم راضی بود.
    آخرش رفتم و استعفا دادم!! چون سر یه اشتباه من مدیرم از من انتقاد کرد(با عصبانیت زیاد و بیشتر از حد انصاف!) و من به جای دفاع یا توضیح استعفا دادم و همون لحظه محل کارم رو ترک کردم درحالی که وسط یه کار مهم بودم و آدم هایی اونجا منتظر من بودند.
    .
    بعدش البته برگشتم و کلی عذرخواهی کردم ولی مدیرم قبول نکرد و گفت که این مسئولیت مهمی هست و نمیتونه دیگه به من اعتماد کنه.
    مدیر من آدمی بود که همیشه در مقابل همکارهام خصوصا یکی شون خیلی از من حمایت می کرد. ولی اون روز بهم گفت از اینکه خودت نمی تونی از خودت دفاع کنی خسته شدم و با اینکه کارت رو قبول دارم نمی تونم زبون تو باشم و جلوی کارمندم وایستم...(گرچه اون همکاری که خودش رو رقیب من می دونست و میخواست جامو بگیره به خاطر رفتارش بعد از من اخراج شد.) این یکی از بدترین از دست دادن های عمرم بود.
    .
    .
    بعد از اون ماجرا به خاطر هزار دلیل پیش مشاورهایی رفتم ولی همیشه بی فایده بود. این آخری فقط قرص افسردگیش به دردم خورد. یکی شون هم یوگا رو توصیه کرد. یکیشون هم فقط باهام دردو دل کرد...من خودم هم معلوم نبود چی می گفتم، معمولا از شوهرم شکایت می کردم. اینجا هم جواب نمیگرفتم تا اینکه شما لطف کردید و وقت گذاشتین و برای اولین بار کاملا متفاوت جواب دادین ... }}}}}}}}}}
    .
    .

    2. من معمولا با صدای آروم حرف میزنم. گاهی وقتا کلمه ها و جمله ها خوب شنیده نمیشه و ازم میخوان که بلندتر بگم. به هیچ وجه محکم حرف نمیزنم. به خصوص وقتی از رد شدن میترسم یا وقتی درخواستی دارم و نگرانم در مورد من چه فکری می کنند. قبلن خیلی بدتر بودم فکر کنم کمی بهتر شدم. توی تاپیک های شما خوندم که این هم به خاطر انفعاله. من این رو به حساب یه جور ترس میذاشتم. توی این تالار هم اینو بهم گفته اند: تو انگار میترسی! ولی از چی می ترسی؟!!
    من حاضرجواب نیستم. چون اصولا نمیخوام جواب بدم! تصمیم دارم سکوت کنم و حرص بخورم! اگر هم جواب بدم لحن بدجنسانه یا مغرضانه ای پیدا می کنم که طرف رو ناراحت می کنه و یا جلوی جمع من آدم بده میشم. یا یه جوری میگم که کسی نمیشنوه یا نمی فهمه چی گفتم. ترجیح میدم حرف نزنم!
    هیچ وقت نمی تونم در مقابل مادرشوهرم یا خواهرشوهرام یه حرف ساده بزنم و اجازه میدم اونا هر چی میخوان بگن و بعدش میشینم حرص میخورم، هزاربار صحنه رو توی ذهنم تکرار می کنم و تمام دیالوگ های ممکن رو بررسی می کنم و تا چند شب نمیخوابم. با خودم میگم دفعه بعد جواب می دم و ...باز هم روز از نو روزی از نو. احساس بی عرضه گی می کنم. می ترسم. احساس بی عرضه گی می کنم. می ترسم .....
    سوال دومم : چه کار کنم که نترسم و حرفم رو بزنم؟ حتی نمی دونم که آیا واقعن باید حرفی بزنم؟ اغلب مواقع اتفاق خیلی بدی نمی یوفته که نشنیده بگیرم. یه سوء تفاهم کوچیک یا سوء استفاده کوچیک از سکوتم میشه. اما موضوع اینه که اصلن جذاب نیست. اینکه مث احمق ها لبخند بزنی یا موضوع رو عوض کنی. و هیچ وقت نتونی جوابگو باشی. آغازکننده که دیگه هیچی!!!
    .
    آقای sci من آدما رو دوست دارم. خوشحالی اون ها خوشحالم میکنه. اما ارتباط نزدیک با آدمها نمی تونم داشته باشم. چون همیشه همیشه همیشه لطمه می خورم و اذیت میشم. توی ارتباط های نزدیک همیشه حدو مرزهام رو از دست میدم و مجبور میشم از اون آدم فاصله بگیرم. اونها که دیگه مادرشوهرم نیستند فقط دوستم هستند باز هم نمی تونم حرفم رو و درخواستم رو به موقع و درست و دوستانه بگم.
    خوش به حالتون. نحوه ی نوشتن شما دقیقا با حرفهاتون منطبقه. من حتی وقتی میگم میخوام سه تا سوال بپرسم درست و حسابی نمی تونم بپرسم و صدجور مقدمه و شرح و تفضیل داره
    .
    .
    .
    از این که دارم این چیزا رو می نویسم راجع به خودم متاسفم. احساس بدیه. از اینکه بقیه میان و می خونن. ولی این تنها راهمه. ترجیح میدادم از شوهرم شکایت کنم و بقیه بیان بگن که آره حق با توست و مردها همه اینطورین و اون مقصره و ...
    .
    .
    .

    3. نمی دونم چرا میگین که من انعطاف پذیر نیستم؟ به نظر خودم هستم. یه مثال ساده هست : من دوست دارم با غذام ماست بخورم و همسرم سالاد دوست داره. نتیجه : ما هر وعده(دقیقن هر وعده) با غذامون سالاد می خوریم. اون ماست نمیخره و من هم دیگه ازش نمیخوام که بخره!!! یا مثلا بعد از این سه سال تمام دستگاه های ذخیره کننده و پخش کننده ی موسیقی! از آهنگ ها و ترانه های خارجی خالی شدند و ما فقط آهنگ های فارسی گوش میدیم. چون شوهرم زبانش خوب نیست و دوست هم نداره آهنگ خارجی رو درحالیکه من قبلا زیاد گوش میدادم. این معنی اش انعطاف پذیری من نیست؟
    .

    آقای دانشمند از اینکه این ها رو بخونین و پاسخ بدین هزاربار ممنون میشم. حتمن به حرفاتون گوش میدم و میخوام که این وضع عوض بشه. من زندگیم و همسرم رو دوست دارم و میخوام تکلیفم رو با خودم روشن کنم. تا همین جا هم کمک بزرگی به من کردین.

  19. 2 کاربر از پست مفید she تشکرکرده اند .

    کاغذ بی خط (سه شنبه 10 دی 92), نارجیس (دوشنبه 11 آبان 94)


 
صفحه 1 از 16 1234567891011 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نحوه دسترسی به انجمن های همدردی(مشاوره تخصصی عمومی و مشاوره تخصصی خصوصی )
    توسط مدیرهمدردی در انجمن آموزش استفاه از تالار گفتگوی همدردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: شنبه 01 شهریور 99, 19:28
  2. مشاوره تخصصی با آقای sci
    توسط sidni در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: سه شنبه 09 اردیبهشت 93, 17:57
  3. مشاوره تخصصی she با جناب آقای sci -- ادامه
    توسط she در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 آذر 92, 19:11
  4. میخوام خودمو بیشتر بشناسم! یه شناخت تخصصی و ریشه ای!!!
    توسط del در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 10 مهر 92, 12:46

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:06 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.