به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 26 تیر 92 [ 12:37]
    تاریخ عضویت
    1392-4-08
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    53
    سطح
    1
    Points: 53, Level: 1
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registeredTagger Second Class
    تشکرها
    19
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    طلاق من و همسرم

    درود
    دوستان ممنون میشم کمک کنید
    12 سال میشه که ازدواج کردم از 6یا 7 سال پیش خانومم همش حرف از طلاق میزد و دقیقا از همون سالها بود که متوجه افسردگی ایشون شدم مثلا نور اونو اذیت میکنه و یا همیشه خسته و بی انرژی و خیلی زود خوابش میگیره و حتی بیشتر وقت ها کار های ساده خونه مثل شستن ظرف و جارو مشکل داشت و داره وقتی از کودکی خودش برام گفت وحشت کردم مثلا همیشه ارزو داشته که کاش پدرش مرده بود چون پدرش بی سواد و چاه کن هستش حتی نمیتونه اسمش رو بنویسه یا یه شماره تلفن رو به ذهنش بسپاره
    همیشه توی رویا هاش میدیده که پدرش یه مرد تحصیل کرده است دکتر یا مهندس
    آرزوش فضانوردی بوده همیشه میخواد هر کسی باشه به جز خودش به هر کسی میرسه میخواد اون شخص باشه ولی خودش نه
    برام تعریف میکرد که وقتی هنوز توی خونه مادربزرگش زندگی میکردن و مادرش و مادر بزرگش که میشده مادر شوهرش با هم دعواشون میشه همسر من تازه از حمام اورده بودنش بیرون که دعوا شروع میشه و مادر بزرگ از روی لج بازی با عروسش به دختر اون که تازه 2 یا 3 ساله بوده حمله میکنه که بکارتش رو برداره و این کار رو هم میکنه چون من همسرش بودم و اینو میدونم که باکره نبوده
    حالا خانوم من توی سن 30 سالگی این حرف ها رو میزنه :
    میگه:
    من توی سن 18 سالگی ازدواج کردم و جوانی نکردم حالا میخوام جوانی کنم میخوام فوق لیسانس روانشناسی رو بگیرم مطب بزارم و گروه درمانی کنم میخوام سمینار و کنفرانس بدم زبان بخونم و توی کنفرانس و سمینارهای خارجی شرکت کنم و خودم توی اروپا و امریکا کنفرانس بدم میخوام وارد عرصه هنر بشم یه ساز رو یاد بگیرم و کنسرت بدم و همزمان هم میخوام وارد سینما بشم و مشهور بشم
    یا چند سال پیش که تازه حرف طلاق میزد بهم گفت طلاقم بده دخترم رو میبرم شیراز یه خونه کرایه میکنم و میرم سر یه کار ماهی 200 تومن هم بهم بده برام کافیه
    حالا شما فکرش رو بکن یه زن دست تنها توی یه شهر که همه مثل گرگ هستند یه زن تنها با یه بچه 3 ساله چطوری بره سر کار کی بهش خونه میده تازه اونم با بخشیدن مهریه و نداشتن هیچ پولی
    برخوردش با بچه ها به شدت بد رفت کلاس گیتار با هزار بدبختی که من مخالف بودم مثل همیشه اونقدر پیله کرد که اخر کار خدش رو کرد و رفت و یه مدت که گذشت عاشق استاد گیتارش شد بهش پیامک داده بود و اونم درجوابش گفته بود خانوم شما مشکل داری بهت توصیه میکنم حتما یه مدت زیر نظر روانشناس جدا خودت رو درمان کنی و تازه مثل همیشه شروع شد که من شعور ندارم و نفهم هستم و گریه و مصیبت و بعدش هم شب و روز فکر انتقام اروم نمیزاشتش
    مادرش هم که واقعا مشکل داره و افسردگی شدید داره و اونم وارد عمل شد و به حمایت از دخترش من به دادگاه کشوند و بعد از 3 ماه خانوم از قهر به خونه برگشت و 3 ماه دیگه زندگی کرد و این بار همه پس انداز خانواده رو برداشت و رفت و هریه رو هم گذاشت اجرا و با احساس قدرت و اینکه منو توی ضعف میدید منم گفتم برگرد و گفت برنمیگردم و طلاق هم نمیخوام منم دادخواست طلاق دادم چون همسرم مهریه رو به اجرا گذاشته بود روند قانونی خیلی جلو افتاد
    پزشک روانشناسش که اتفاقا همسرم عاشق اونم بوده گفت باید طلاقش بدی ولی خدایی موندم خودم هم نمیخوام طلاقش بدم نه دوستش دارم نه گذشته رو میتونم فراموش و نه به اینده با اون بودن امیدی دارم
    ممنون که تا اینجا رو خوندید و ممنون از نظرات سازنده شما
    موفق باشید

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 آذر 92 [ 23:00]
    تاریخ عضویت
    1392-1-08
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    791
    سطح
    14
    Points: 791, Level: 14
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    47

    تشکرشده 202 در 83 پست

    Rep Power
    24
    Array
    نوشتی دوستش نداری ، گذشته رو نمیتونی فراموش کنی ، نمیتونی اینده رو باهاش تصور کنی ، اون یه موجود به شدت مشکل داره، روانپزشک تایید کرده که بیماری روحی و روانی داره ، با فرزندت بد رفتار میکنه و ممکنه بهش اسیب برسونه با این وضعیت ، عاشق مرد دیگه ایی شده
    الان دقیقا مشکلتون برای طلاق چیه !!!!!

  3. کاربر روبرو از پست مفید hamrahi تشکرکرده است .

    امیر12321 (دوشنبه 17 تیر 92)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 بهمن 93 [ 16:56]
    تاریخ عضویت
    1392-1-03
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    2,228
    سطح
    28
    Points: 2,228, Level: 28
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    133

    تشکرشده 132 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام آقای امیر به همدردی خوش اومدین
    همسر شما با توصیفاتی که کردید بیماری روحی دارند. برای خوب شدن ایشون و خوب شدن شرایط زندگیتون باید اونو با بیماریش بپذیرید و سعی در درمانش کنید. منتها به شرطی که ایشون هم مایل باشه درمان بشه و در کنار شما باشه. شرایط سختیه و انرژی و وقت زیادی میگیره و از خود گذشتگی زیاد میخواد. وقتی صراحتا میگید دوستش ندارید آیا قادر هستید این از خود گذشتگی رو نشون بدید؟
    برخورد شما با همسرتون در مقابل عاشق شدن پی در پی به مردهای دیگه چطور بوده؟ چون خیلی راحت در مورد این قضیه صحبت کردید و گویا در صدد رفع مشکل همسرتون نبودید. نشانه هایی از بیماری دو قطبی در همسر شما دیده میشه. چون کسی رو با این خصوصیات میشناختم و از این بیماری رنج میبرد این حرف رو زدم. این خانوم هم مدام عاشق میشد و پرخاشگری میکرد و بعد از یه مدت فاز افسردگی رو پیش میگرفت.

  5. کاربر روبرو از پست مفید Lnaz تشکرکرده است .

    امیر12321 (دوشنبه 17 تیر 92)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 شهریور 92 [ 22:14]
    تاریخ عضویت
    1392-2-06
    نوشته ها
    122
    امتیاز
    575
    سطح
    11
    Points: 575, Level: 11
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    63

    تشکرشده 164 در 76 پست

    Rep Power
    24
    Array
    به نظر من يه مدت ديگه سعى كنيد، براى بهبودشون خانم شما به زمان زيادى نياز داره و احتياج داره شما بهش اعتماد به نفس بديد اجازه بديد كارايى كه براى پيشرفت خودش تو زندگى داره رو انجام بده ايشون نياز به مشوق داره
    خانم شما به دليل دوران كودكى كه داشته خيلى احساس كمبود ميكنه و من فكر ميكنم دوست نداره در آينده دختر گلتون هم دچار اين كمبودها بشه
    بهش يه فرصت ديگه بديد مخصوصاً كه بچه هم داريد و در عين حال به مداواى ايشون و بردن روانپزشك ادامه بديد هر چى باشه ايشون بيمارند و بايد براشون وقت بذاريد.
    البته تمام اين حرفها در صورتى هست كه خودتون هم بخوايد زندگيتونو نجات بديد

    - - - Updated - - -

    به نظر من يه مدت ديگه سعى كنيد، براى بهبودشون خانم شما به زمان زيادى نياز داره و احتياج داره شما بهش اعتماد به نفس بديد اجازه بديد كارايى كه براى پيشرفت خودش تو زندگى داره رو انجام بده ايشون نياز به مشوق داره
    خانم شما به دليل دوران كودكى كه داشته خيلى احساس كمبود ميكنه و من فكر ميكنم دوست نداره در آينده دختر گلتون هم دچار اين كمبودها بشه
    بهش يه فرصت ديگه بديد مخصوصاً كه بچه هم داريد و در عين حال به مداواى ايشون و بردن روانپزشك ادامه بديد هر چى باشه ايشون بيمارند و بايد براشون وقت بذاريد.
    البته تمام اين حرفها در صورتى هست كه خودتون هم بخوايد زندگيتونو نجات بديد

  7. کاربر روبرو از پست مفید هم صحبت تشکرکرده است .

    امیر12321 (دوشنبه 17 تیر 92)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 مهر 02 [ 23:10]
    تاریخ عضویت
    1391-1-16
    محل سکونت
    همین نزدیکی
    نوشته ها
    174
    امتیاز
    11,959
    سطح
    71
    Points: 11,959, Level: 71
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    825

    تشکرشده 868 در 166 پست

    Rep Power
    44
    Array
    به نام خدا
    سلام
    امیر جان! ، با تو عمیقا همدردی میکنم و دعا میکنم که هم خودت و هم خانمت و هم بچه گلت ، از این طوفان که تازه اولین نسیمهاش داره میوزه ، با موفقیت و سلامت بگذری! قبل از نوشتن نظرم ، بهتر دونستم که لینک تاپیکهای خودم و دو نفر از اعضای این سایت رو که تا حدی شباهت به موضوع شما داره براتون بزارم تا شاید کمکی و همدردی برای شما باشه.

    http://www.hamdardi.net/thread-27950.html
    http://www.hamdardi.net/thread-28379.html
    http://www.hamdardi.net/thread-28432.html
    http://www.hamdardi.net/thread-28526.html

    به نظر میاد که ویرووس جدیدی که خطرناکتر از ایدز هستش ، داره توی خانواده ها گسترش پیدا میکنه! شاید هم وجود داشته و افراد تجربه دار ، درموردش کمتر صحبت میکنند ، و یا شاید هم گفتند و به گوش ما نرسیده !
    بگذریم ، این نیز بگذرد ...

    و اما...
    به نظرم مسئله شما دو تا موضوع هست که باید به صورت مجزا به آن پرداخت.
    اول : لطمات همسرتون در دوران نوزادی و کودکی!
    دوم : سندروم (یا بحران) سی سالگی زنان!

    امیر جان! تو الان در موقعیت سنگ زیر آسیاب هستی. درکت میکنم. اگر بتونی تحملت رو زیاد کنی و افق دیدت رو از جلوی پات برداری و به دراز مدت و آینده نظاره داشته باشی (با مطالعه و مشورت) میتونی از این تونل زندگیت به خوبی عبور کنی.
    حواست باشه که باید مثل یک پدر ، هم به موقع نوازش کنی و در آغوش بگیری و هم به موقع گوش بکشی و جذبه داشته باشی! اصلا و اصلا هم توقع نتیجه زود رو نداشته باش که باعث بشه سستی سراغت بیاد!
    تو الان خودت رو مثل باغبونی بدون که داره میکاره تا در راز مدت ثمرش رو ببینه نه اینکه فردا یا پس فردا همش چشمش به دیدن میوه باغش باشه!

    نمی دونم شما تجربه کوهنوردی سنگین و یا صخره نوردی رو داری یا نه ، اما اینو میگم که :
    حال شما با همسرت مثل این میمونه که همراهت تو کوه یا میان راه یک دیواره صخره ای ، کم آورده و به شدت از ارتفاع خوف کرده و داره دست و پا میزنه. در این شرایط اول باید به خودت تسلط داشته باشی ، بعدش با درایت بدونی که از جلو نباید سمتش بری بلکه باید از پشت سرش مهارش کنی! و باید هم با حرفت بهش آرامش بدی و هم با عتاب و جدیت اون رو به خودش بیاری! حواست باشه که این کار دقت و تبحر زیادی میخواهد! با یک اشتباه ممکن یا همراهت رو پرتش کنی پایین و یا ممکنه خودت هم باهاش سقوط کنی!!!

    بازهم بیا اینجا و راحت حرفات رو بزن تا خالی بشی که کمک خوبی برات خواهد بود. امیدوارم که کارشناسان هم به تاپیکت سر بزنند و راهنمایی کنند. در مورد مواردی هم که گفتم ، سرچ بکن تااطلاعاتت بیشتر بشه.
    .
    در پناه حق.
    گر در طلب منزل جانی ، جانی / گر در طلب لقمه نانی ، نانی
    این نکته رمز اگر بدانی ، دانی / هر چیز که در جستن آنی ، آنی
    مولانا

  9. 2 کاربر از پست مفید Aram_577 تشکرکرده اند .

    tamanaye man (دوشنبه 17 تیر 92), امیر12321 (دوشنبه 17 تیر 92)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 26 تیر 92 [ 12:37]
    تاریخ عضویت
    1392-4-08
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    53
    سطح
    1
    Points: 53, Level: 1
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registeredTagger Second Class
    تشکرها
    19
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط hamrahi نمایش پست ها
    نوشتی دوستش نداری ، گذشته رو نمیتونی فراموش کنی ، نمیتونی اینده رو باهاش تصور کنی ، اون یه موجود به شدت مشکل داره، روانپزشک تایید کرده که بیماری روحی و روانی داره ، با فرزندت بد رفتار میکنه و ممکنه بهش اسیب برسونه با این وضعیت ، عاشق مرد دیگه ایی شده
    الان دقیقا مشکلتون برای طلاق چیه !!!!!
    ی


    درود
    دوست عزیز نمیشه خاطرات و 12 سال زندگی رو به راحتی فراموش کرد
    مشکل من اینه که خانوم من میخواد منو کنترل کنه و به خانواده اش وابسته است و اینکه یه چیز جالب میگه میگه خانواده های من و تو با هم نمیسازن و من بهش گفتم تا وقتی که تو نفهمی که خودت خانواده داری و فرزند و شوهر داری زندگی نمیتونی بکنی
    ممنون از راهنمایی شما

  11. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 تیر 92 [ 15:49]
    تاریخ عضویت
    1392-3-25
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    148
    سطح
    2
    Points: 148, Level: 2
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    9

    تشکرشده 12 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    امیر جان یکی از همکارای من همین مشکل شما رو داشت. ایشون هم از وقتی ازدواج کردن همسرشون این مشکلو داشتن ولی متاسفانه خانواده ی دختر این مساله رو ازشون پنهان کردن. ایشون خیلی سال تلاش کرد که مداواشون کنه و باهاشون بسازه تا خوب بشن ولی ظاهرا بدتر هم شدن. من زیاد در جریان کاراشون نبودم فقط میدونم که خیلی اذیت شدن.
    آیا شما تلاشی برای بهبودی ایشون کردید؟ خودتون شخصا با مشاور مشورت کردید؟ راه کار ازش خواستید تا حالا؟ اگه واقعا همسرتونو دوست دارید باید تمام تلاشتونو بکنید و بعد اگه جواب نداد به فکر طلاق بیفتید.
    همسرتون تعادل شخصیتی ندارند برای همینه که دائم از این شاخه به اون شاخه می پرند.
    خاله همسرم فرزندشون فوت کرده بود. حال روحیش خیلی خراب شده بود انقدر که خانوادش نگران بودن نکنه دیگه خوب نشه.
    با یه روانپزشک مشورت کردن. ایشون بهشون گفته بود دفعه دیگه که خواستید بیاریدش اینجا اونو از توی بخش روانی رد کنید. ( مطبش توی بیمارستان روانی بود ) همینکارو کردن. خالشون از ترس اینکه مبادا مثل اونا بشه حالش خوب شد.
    به همین راحتی.
    پس بهتره اول به دنبال راه حل باشید. ولی هرچه زودتر که خودتون و دختر گلتون اذیت نشید و روی شما اثر بد نذاره مخصوصا روی دخترتون.

  12. 3 کاربر از پست مفید خانم گرافیست تشکرکرده اند .

    tamanaye man (دوشنبه 17 تیر 92), فرشته مهربان (پنجشنبه 20 تیر 92), امیر12321 (سه شنبه 18 تیر 92)

  13. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 26 تیر 92 [ 12:37]
    تاریخ عضویت
    1392-4-08
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    53
    سطح
    1
    Points: 53, Level: 1
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registeredTagger Second Class
    تشکرها
    19
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط خانم گرافیست نمایش پست ها
    امیر جان یکی از همکارای من همین مشکل شما رو داشت. ایشون هم از وقتی ازدواج کردن همسرشون این مشکلو داشتن ولی متاسفانه خانواده ی دختر این مساله رو ازشون پنهان کردن. ایشون خیلی سال تلاش کرد که مداواشون کنه و باهاشون بسازه تا خوب بشن ولی ظاهرا بدتر هم شدن. من زیاد در جریان کاراشون نبودم فقط میدونم که خیلی اذیت شدن.
    آیا شما تلاشی برای بهبودی ایشون کردید؟ خودتون شخصا با مشاور مشورت کردید؟ راه کار ازش خواستید تا حالا؟ اگه واقعا همسرتونو دوست دارید باید تمام تلاشتونو بکنید و بعد اگه جواب نداد به فکر طلاق بیفتید.
    همسرتون تعادل شخصیتی ندارند برای همینه که دائم از این شاخه به اون شاخه می پرند.
    خاله همسرم فرزندشون فوت کرده بود. حال روحیش خیلی خراب شده بود انقدر که خانوادش نگران بودن نکنه دیگه خوب نشه.
    با یه روانپزشک مشورت کردن. ایشون بهشون گفته بود دفعه دیگه که خواستید بیاریدش اینجا اونو از توی بخش روانی رد کنید. ( مطبش توی بیمارستان روانی بود ) همینکارو کردن. خالشون از ترس اینکه مبادا مثل اونا بشه حالش خوب شد.
    به همین راحتی.
    پس بهتره اول به دنبال راه حل باشید. ولی هرچه زودتر که خودتون و دختر گلتون اذیت نشید و روی شما اثر بد نذاره مخصوصا روی دخترتون.
    درود
    دوست عزیز همونطور که عرض کردم خانومم برای مدتی حدود 1.5 سال پیش روانشناس میرفت و در اخر هم گفت برای تفریح میرفته نه درمان و با اون دکتر بازی میکرده
    و اینکه نمیخواد درمان بشه و به نظر خودش هیچ مشکلی نداره اخرین باری که به اصرار خودش رفتیم پیش یه دکترای روانشناسی با گریه گفت من نمیخواستم بیام چون دخترم گفته بابا قول داده منو ببره پارک امدم و راضی شدم والا من نه میخوام با این اقا زندگی کنم و نه اصلا مشکلی دارم
    توصیه روانشناسش این بود که چون خانوم نمیخواد تغییر کنه و به نظر خودش مشکلی نداره کسی هم نمیتونه برای درمانش اقدام کنه چون تا بیمار نخواد نیاز به درمان رو بیان نکنه همه چیز براش مسخره بازیه
    به نظر دکتر برای درمان ایشون یه تیم باید کار کنه که شامل روانشناس روانکاو و روانپزشک میشه که روانکاو خوب توی ایران نیست و همه رفتن خارج از کشور اگه باشه هم اونقدر انگشت شماره که نوبت گرفتنش مصیبته و تازه هزینه هاش هم من نمیتونم ازپسش بر بیام چون توی یه شهرستان کوچک زندگی میکنم و رسوندن خودم به دکتر سوای هزینه مالی که اصلا مهم نیست مدت زمانی که باید صرف رفت و برگشت بشه به بچه ها اسیب میزنه و البته طولانی بودن زمان درمان
    بازم از حسن توجه شما تشکر میکنم

  14. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 تیر 92 [ 15:49]
    تاریخ عضویت
    1392-3-25
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    148
    سطح
    2
    Points: 148, Level: 2
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    9

    تشکرشده 12 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    پس اینطور. اینجور که پیداست احساستون بهش کم شده و مایل به طلاق گرفتن هستید. نمیدونم واقعا چی باید بگم چون سر رشته کافی ندارم. امیدوارم خدا کمکتون کنه در بهتر تصمیم گیری دوست عزیز

  15. کاربر روبرو از پست مفید خانم گرافیست تشکرکرده است .

    امیر12321 (سه شنبه 18 تیر 92)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.