زندیگم به خاطر هم عروسم داره نابود میشه چکار کنم شوهرم دوباره عاشقم بشه ؟

سلام من شهریور عقد کردم و اسفند عروسی کردم.من و شوهرم دیوانه وار عاشق هم بودیم ولی از چند روز بعد عقد هم عروسم که شوهرش با شوهرم کار میکنه رو زندگیم اثر منفی گذاشت.شوهرمم حیلی به حرف اونا بود.ینی منو فدای داداشو زن داداشش میکرد.به خاطر هم عروسم خیلی سختی کشیدم تا جایی که شک کردم شاید شوهرم با اون رابطه ای داره.ما سر هیچ مساله ای با هم مشکل نداریم جز اینا.من ی عادت بدی که دارم اینه که وقتی عصبی میشم شروع میکنم داد و بیداد.خلاصه شب عید با شوهرم دعوای شدیدی کردیم جلوی دایی و مادر بزرگ من که من حرفای خیلی بدی به شوهرم زدم گفتم تو با اون رابطه داری.البته شوهرمم مقصر بود چون بیش از حد به اونا بها میداد.خلاصه اون بحث تموم شد و هفته پیش دوباره به خاطر هم عروسم بحثمون شد چون من بینیمو عمل کردم بهم اس داد گفت عقده ای.ما به شوهرش اسارو نشون دادیم.تو لاین داده بود البته.رفتیم خونشون که روبه رو کنیم ولی زد زیرش که من ندادم.خلاصه من با قهر از خونشون اومدم بیرون.دم در برادر شوهرم به شوهرم گفت حیف تو که اینو گرفتی منم هیچی نگفتم اومدم بیرون به مامانم زنگ زدم که بیاد دنبالم ولی شوهرم سوارم کردو رفتیم خونه توی راه من همش جیغ زدم و گریه کردم و گفتم چرا جلو داداشت ازم دفاع نکردی.اونم میگفت نمیشه دعوا کرد بهش گفتم این حرفارو نزن.خلاصه ما اومدیم خونه برادر شوهرم اومد دم خونه ما شروع کرد فحش دادن مادر منم باهاش درگیر شد که به کتک کاری هم رسید.بعد شوهرم سر من و مادرم داد زد که ابرومو بردین و دخترتو بردار برو طلاقش میدم.البته برادر شوهرم که اومده بود داد میزد که باید زنتو طلاق بدی.خلاصه اون روز به من گفت از عید تا حالا دوستت نداشتم. و حتی وقتی باهات میخوابیدم راحت نبودم.شوهرم همیشه به من میگه کینه ای نباش و نیستم اما اون روز هرچی التماسش کردم که ببخش گفت نه.گفت ازت سرد شدم.چند روز همینجور پیش رفت تا یکم درست شد حرفش اینه که جیغ جیغ نکن و فحش نده تو دعوا.ولی به این فکر نمیکنه که چ بلایی سر من اورد که اینجور شدم.حالا به نظرتون چیکار کنم که دوباره عاشقم بشه

- - - Updated - - -

من دیوانه وار عاشقشم.اما اون خیلی بی احساسه.میگه دوستت دارم ولی با این حرفایی که زده باورم نمیشه.تورو خدا کمکم کنید

- - - Updated - - -

من دیوانه وار عاشقشم.اما اون خیلی بی احساسه.میگه دوستت دارم ولی با این حرفایی که زده باورم نمیشه.تورو خدا کمکم کنید

- - - Updated - - -

آرزومه که برگردم به روزای اول آشناییمون.که عاشقم بود.الانم دوسم داره ظاهرن ولی مثه قبل نیس.حتی خودشم گفت دیگه هرگز مثه روزای اول نمیشه

لطفا عنوان را بر اساس مشکلي که داريد تغيير بديد.

دوستان تا وقتي عنوان گوياي مشکل کاربر نيست از گذاشتن نظرات خود داري کنيد

کاربر گرامي لطف کنيد از طريق تماس با ما (بالاي سايت) يا پايين کادر روي مثلث مشکي(کنار کلمه تشکر) کليک کرده و عنوان مناسب را به مديريت سايت اطلاع دهيد با سپاس

اينکار سه تا حسن داره يکي اينکه مديران و مشاورين سايت به تاپيک شما سر ميزنن
دوم اينکه شما با فکر کردن و متمرکز کردن افکار خودتان دليل اصلي مشکل خود را بيان ميکنيد اينجوري متوجه مي شويد واقعا مشکل شما چيست و خودش خيلي به شما در حل جواب کمک ميکند
و دليل سوم با مشخص شدن دقيق مشکل کاربران سايت بهتر مي توانند شما را راهنمايي کنند

- - - Updated - - -

درود بانو

تنها پیشنهاد من به شما اینه حداقل برای مدت شیش ماه تا یکسال با شوهرتان نزد مشاور برید :72: حداقل شیش تا یکسال

با سلام طبق قوانین همدردی پس از ارسال عنوان مناسب ، تاپیک شما باز می شود

با سلام
عنوان اصلاح و تاپیک گشوده شد
با تشکر

سلام دوست عزیز.واقعا رفتار پخته آی نداشتی از جمله فحش دادن تهمت اونم تو جمع خیلی غرور آقایون میشکنه.رور در رو کردن که اصلا منطقی نبوده و اینکه یه مادرت زنگ زدی!شما چندسالته؟همسرت؟اوایل ازدواج دلخوری ها بیشتره اما باید سعی کنی مدیریت کنی.متاسفانه ما آدمها تا وقتی ترمز دستی و نکشن همینجوری پیش میریم و فکر عواقب نیستیم.باید سعی کنی خودت رو تغییر بدیتوقع نداشته باش شوهرت با برادرش دهن به دهن کنه شما باید سیاست بیشتری میداشتی.الان هم بهتره بک معذرت خاهی کوتاه و محکم داشته باشی از ته دل و با رفتارت نشون بدی که پشیمونی

من 23سالمه.شوهرم 29سالشه.اره میدونم اشتباه کردم ولی خیلی حساس شدم نسبت به هم عروسم وقتی میبینمش کلا عقلمو از دست میدم.خیلی اذیت شدم از جانب همشون.

- - - Updated - - -

شوهرم همش طرف اونارو میگرفت واسه همین حساس شدم.یعنی واقعا دوباره عاشقم میشه؟؟الان اخلاقش خوب شده ولی ته دلش از دستم ناراحته حقم داره چیکارا کنم که زودتر بتونه فراموش کنه:302:

سلام معلومه که جاری حسود میشه انتظار دیگه ای نمیشه داشت ... به نظرم اینکه بخاطر بقیه رفتارتو با همسرت سرد کردی و ناراحتش کردی خیلی غیرمنطقیه و در ضمن دقیقا اون یه همچین چیزی میخاد که تو به اندازه اون خوشبخت نباشی و آرامش نداشته باشی ... چرا کاری میکنی به خواستش برسه؟! هرچقد رابطه تو و همسرت قوی و قوی تر بشه اون حرص بیشتری میخوره ، سعی کن از طریق خوب کردن رابطت با شوهرت اونو کمرنگ کنی تو زندگیت و هرچی گفت اهمیت ندی ... الانم دیر نشده هرچی باشه همسرتو بهتر میشناسی از طریق هدیه یا کارای زنونه و عشوه گری از دلش دربیار ... هرچی خوشحالش میکنه رو انجام بده تا دلشو بدست بیاری ...

سلام جوجه جان
رفتارت اصلا درست نبوده بهتره تجدید نظری بکنی.
اگه قراره باحرف خاله زنک این واون اینهمه اشوب به پا کنی اصلا نمیتونی زندگیتو نگه داری.

کاملا همسرتو درک میکنم چی کشیده
متاسفانه مردها هیچ وقت از زن پرجیغ و داد خودشون دفاع نمیکنند حتی مقابل هم عروس .

یه زن باید خویشتن دارتر ازین حرفها باشه به خودش ارزش قایل بشه با هر سنگی که به طرفش پرتاب میشه طوفانی نشه.

چیزی که یه مرد نیاز داره لطافت مهربانی اینده نگری و طمانینه یه زنه نه جیغ و داد بی اهمیتی که ارامش خودشو بهم میزنه.

- - - Updated - - -

متاسفانه شما خیلی ناشیانه رفتار کردی
اینطوری مطمان باش همسرت ازت سرد میشه
سعی کن سنگینتر باشی متین تر رفتارکنی

مطمانم باهرکسی طبق بازتاب رفتار خودش رفتار میشه
این خودتی که میتونی حس احترام به خودت رو در دیگران بوجود بیاری .

تفکرت رو از مسایل سطحی بردار و عمیق ترش کن
بجای اینکه فکر کنی چون همسرت با زنداداشش رابطه داره و بهت محل نمیده(خیلی جای تامل داره این طرز فکرت) ببین خودترچیکار کردی دل همسرت باهات نیست.

هیچ وقت بیرون از خودت دنبال علت مسایل نباش همه چی به خودت برمیگرده .
همیشه در برابر هر حرف فکر کن و بعد عکس العمل بده نه اینکه اتوماتیک هرچی بخایی بگی. فکر کن اما با منطق درست.

- - - Updated - - -

راستی 23 سالگی با جوجه بودن نمیخونه !!
موفق باشی خانم گل.

سلام خواهرم کاری نکن که اول زندگیت بخاطر بی تجربگی حرمتای بینتوت بشکنه و ازبین بره و تا آخرعمر عذابشو بکشید اگر حرمتی بین زن و شوهر ازبین رفت برنمیگرده اگرم برگرده ده برابر این زمان و انرژی رو باید صرفش کنی آخرشم مثل اولش نمیشه کتاب بخون از مشاور کمک بگیر سعی نکن با تجربه کردن چیزی رو یفهمی از تجربیات انسانهای موفق استفاده کن من جاری ندارم ولی بعید میدونم نقش مهمی تو زندگی شما بتونه داشته باشه شما میتونی با رفتار صحیح جوری باهمسرت برخوردکنی و توجهش رو جلب کنی که اصلا نیازی به گفته شما نبتشه بلکه خودش حق رو به شما بده و دیگران رو از زندگیتون حذف کنه همش دست شماست و بی تجربگیت با سیاست زنانه میشه هر مردی رو رام کرد

سلام بهتره به جای تمرکز رو اینکه همسرتون دوباره عاشقتون شه رو خودتون تمرکز کنید و رو رفتارهای دیگران زوم نکنید
برای خودتون هدف و برنامه داشته باشید و حتی اگر کسی اذیتتون کرد به خاطر اون مسیر زندگیتون رو عوض نکنید و زندگیتون رو به چالش نکشید
اول رو خودتون کار کنید رفتارتون که درست شد همسرتون دوباره مجذوب شما میشه

حرفاتون کاملا درسته.من خیلی اشتباه کردم امیدوارم بتونم جبرانش کنم.واسم دعا کنید:323:

- - - Updated - - -

شوهرم بهم میگه جوجه واسه همین گذاشتم:43:

- - - Updated - - -

بحث حرمتا شد
من کاری کردم که حرمتا از بین رفته.خیلی حرفای بدی زدم و الان واقعا پشیمونم.ینی میشه فراموش کنه حرفامو:47:

- - - Updated - - -

من خیلی کم تجربه ام خواهش میکنم راهنماییم کنید

- - - Updated - - -

:72:

- - - Updated - - -

چ جور سیاست داشته باشم؟؟

دوست عزیز،

مقالات تالار را بخون. سعی کن روی خودت و رفتارهات کار کنی.

رفتاری که شما داشتی واقعا زشت بوده. حتی حتی اگر جاری شما به همسرتون نظر داشت و برعکس،
کاری که شما کردید اصلا قابل توجیه نیست.
ضمن این که اگر هم چنین رابطه ای بود با داد و بیداد و آبروریزی بهتر که نمی شد هیچ، بدتر هم می شد.

شما با آبرو و حرمتهای یک خانواده (همسرتون، برادرش و ... ) بازی می کنید و داد و بیداد،
بعد هم می گید کمکم کنید شوهرم عاشقم بشه ؟

تاپیک بهار را بخون. من دو سه تا از لینکهاش را برات می ذارم

همه می گن طلاق اما من هنوز دوستش دارم
وقتی برگشتم چطوری برخورد کنم؟
چه طلاق چه آشتی، می خواهم درست رفتار کنم.

بقیه تاپیکهاش را هم خودت سرچ کن پیدا کن.
ببین چطور آروم آروم یک زندگی به جایی می رسه که احیا کردنش اینقدر سخت می شه.

تاپیک این خانم را بخون،
چگونه همسرم را از جدایی منصرف کنم؟
اگر بخواهی به این رفتارهای ناپخته و لجبازی و خودخواهی ادامه بدی،
چند سال بعد می رسی به جایی که جبرانش مشکل می شه.

پس از همین حالا شروع کن با خوندن مقالات تالار روی اخلاق و رفتارهای خودت کار کن.

درسته ولی اونام با من رفتار خوبی نداشتن.شوهرم حاضر بود هر کاری کنه ولی اب تو دل برادر و زن برادرش بهم نخوره.جاریم قبل از من هم تو خانواده شوهرم اشوبهای زیادی به پا کرده بود که همه بهش میگن اون یک شیطان واقعیه.ولی شوهرم همش میگفت اسما داداشم

- - - Updated - - -

تاپیک بهارو از کجا بخونم؟؟چی سرچ کنم که بیاد؟؟؟

- - - Updated - - -

اهان فهمیدم مرسی:43:

سلام عزيزم
من دوبار تاپيكتو كامل خوندم ولي يه چيزو متوجه نشدم چرا اينهمه رو جاريت حساسيت داري؟؟
ببخشيد كه اينو ميگم ولي من احساس ميكنم بهش كمي حسادتم ميكني رفتاراي شما قسمتيش به خاطر بي تجربگي و ناپختگيه ولي قسمتيش هم به خاطر ضعف و كمبود و عدم اعتماد به نفس خودته مگه اون چي داره كه شما نداري؟
اس ام اس زد گفت عقده اي؟ خب بگه چي شد؟ به خاطر يك كلمه شما بايد بلند شي بري الم شنگه درست كني؟ شما ميگي جاريت تو خانواده شوهرت آشوبها به پا كرده .... فكر نكنم بيشتر از آشوبهايي كه شما به پا كردي باشه آخه شما به خاطر يه كلمه بايد خودتو شوهرتو برادرشوهرتو جاريتو و مادرتو ........به جون هم بندازي؟؟ واقعا ارزش داشت؟ اس ام اس شو پاك كن و تو دلت به ريشش بخند. فكر نكني من دركت نميكنم عزيزم برعكس چون خودم جاري دارم و جاري منم فوق العاده حسود و عقده اي بود دارم اينا رو ميگم ولي من مثل شما برخورد نميكردم فقط بهش ميخنديدم چون ميدونستم تنها هدفش بهم انداختن منو شوهرمو خانواده شوهرمه انقد محل ندادم و با اعتماد به نفس و ريلكس برخورد كردم و عكس العمل نشون ندادم تا خودش خوب شد يعني خوب نشد ولي ديگه كار به كارم نداشت ميدوني چرا چون خسته شد فهميد من زرنگتر ازين حرفام كه بخوام زندگيمو به خاطر حرفهاي صدتا يه غاز اون خراب كنم
البته شايد هم من اشتباه حدس زدم و مشكل صد در صد از طرف جاري و شوهرتونه دراينصورت ميشه چندتا از رفتارهاي شوهرتو مثال بزني كه باعث شده شما اينطور به جاريت حساس بشي و فكر كني با همسرت رابطه داشته؟؟ به خاطر بها دادن به اونا چنين فكري كردي؟ پس اگه شما هم به خواهر و شوهرخواهرت بها بدي شوهرت حق داره چنين فكري بكنه؟؟
منم با نظر زندگي موفق موافقم شما بهتره روي خودت كار كني روي روح و روانت و اعتماد به نفست نه جسم و زيباييت من با عشوه و كادو و اينها..... موافقم ولي دراين مورد بعيد ميدونم جواب بده شما فعلا بايد روي شخصيتت كار كني كه يك اس ام اس اينقدر روانتو بهم نريزه كه زندگيتو بهم بريزي
موفق باشي

جریان ی اس ساده نبو.زمانی که به من اس داد من به شوهرم نشون دادم گفت محل نذار.منم گفتم باشه و هیچی نگفتم از جریان اس حدود سه هفته گذشت تا اینکه مادر جاریم منو با ماشین تو خیابون دید.بعد رفته بوده به شوهرم گفته بود زنت با ماشین زده به من.اونم از عمد!!!شوهرم اون روز هیچی به من نگفت ولی اعصابش خورد بود خلاصه با اصرار من فرداش گفت که فلانی همچین حرفی زده راسته؟من شاخ در اوردم .چون واقعا دروغ بود.دست گذاشتم رو قران گفتم دروغه.گفت بریم در خونشون بگیم چرا همچین حرفی زدی.رفتیم ولی خونه نبود.تصمیم گرفتیم به برادر شوهرم بگیم که همچین چیزی پیش اومده.بعد برادر شوهرم اومد خونه ما بهش گفتیم گفت خودتون برید بهش بگید بعد شوهرم جریان اسارو بهش گفت که زنت اینارو داده.بعد واسه اینکه کدورتا از بین بره تصمیم گرفتیم بریم اونجا.اما وقتی رفتیم با فحش مواجه شدیم و اون جریانا پیش اومد.اخه ی ادم چرا باید دروغ بگه که من با ماشین زدم بهش؟؟؟؟جز اینکه با نقشه باشه و بخوان زندگیمو خراب کنن.بعد گفته بود دنده هامم شکسته.اخه ادمی که دنده هاش میشکنه میتونه راه بره؟؟و چرا بیمارستان نرفته

راستش من تو شرایط شما نبودم، می ترسم قضاوت کرده باشم.
ولی جالب بود.

من اگر همسرم بگه، مادر جاریت گفته تو خیابون زدی بهش،
واقعا خنده ام می گیره و موضوع را بین خودم و همسرم به شوخی تمام می کنم.

شما رفتی قرآن آوردی قسم خوردی که باهاش تصادف نکردی !!!!!!!!!!!

شوهرم با برادرش با هم کار میکنن.و قبل ازدواج با من سه تایی تو ی خونه ندگی میکردن.چون ی شهر دیگه بودن.و واسه همین جاریم رو شوهرم خیلی نفوذ داشت و هر چی میگفت گوش میکرد.عقد که کردیم قرار شد 4تایی بریم ترکیه.خانواده شوهرم مخالف بودن که 4تا جوون با ماشین شخصی برن و فکر میکردن زیر سر منه.در ص رتی که منم چندان راضی به رفتن نبودم.تا اینکه فهمیدن زیر سر جاریمه.و وقتی من به شوهرم میگفتم بذا یکی دو ماه دیگه بریم میگفت نه اسما ناراحت میشه.ینی ناراحتی و خوشحالی من اصلا واسش اهمیت نداشت.و سر هر جریانی فقط میگفت اسما

- - - Updated - - -

ی بارم من و شوهرمو جاریم رفتیم بیرون من رفتم که کنار شوهرم راه برم اما اون رفت کنار جاریم راه رفت من تنها بودم.اوایل عقدمون بود.یا اینکه هر وقت میرفتیم بیرون شوهرم از تو اینه ماشین فقط چشم تو چشم جاریم بود و پچ پچ داشتن.چشمک میزدن بهم.شما جای من بودید حساس نمیشدید؟؟؟هر وقت تنها بودیم خوب بود اما وقتی جاریم میومد دیگه من تعطیل فقط اونو میدید.هر وقت میبینتش دست و پاشو گم میکنه

:54:

میگم هیچ فکر کردی با این حرف زشت و بیخود که تو با جاریم رابطه داری اونا الان توی خونه چی میکشن؟ میدونی الان تخم شک رو توی دل برادر شوهرتم کاشتی؟ میتونی تصور کنی الان توی خونه اونا چه خبره بخاطر این حرف ناپخته و بیخود شما؟ میدونی ممکنه بخاطر این حرفت هر مشکلی که داشتین صدبرابر شده؟ این مسائل شوخی بردار نیست که بگی بعدشم با معذرت خواستن حلش کنی. اینا ناموسیه ناموسی میفهمی که؟ بچه بازی نیست. لطفا خودت به کارات فکر کن و راه درست رو پیش بگیر. کارت خیلی سخت شده ولی باید حلش کنی.
................
با خوندن جریان اون چشمک و غیره من دیگه واقعا خل شدم. عاقل تر از من باید جواب بده. به حق چیزای ندیده نشنیده...

ببین جوجه من واقعا باورش این ماجراها برایم سخته. یعنی من آدم ندیده نیستم. اما فقط آدم های خاصی را دیدم که رفتاری مثل جاری و مادرش داشته باشند. تاحالا نشنیده ام که مردی برود در خانه زن برادرش و مادر زن برادر را کتک بزند. چرا دیده ام اما در خانواده هایی که از نظر فرهنگی و از هر نظر دیگر جزو ضعیف ترین آدم های این جامعه بوده اند. راستش را بگویم آدم هایی هستند که اکثر مردم نظر خوبی به آنها ندارند و از آنها دوری می کنند.
ظاهرا این مسائل برای همسرت هم تا حد زیادی عادی است و باعث نشده است که از این خانواده فاصله بگیرد که هیچ بیشتر هم جذب آنها شده است. خانم فکر نمی کنی شوهرت هم عقاید و رفتاری مثل همین خانواده دارد که اینقدر با آنها صمیمی است و از آنها دفاع می کند؟ که به خاطر رفتارهای زشت آنها می خواهد نامزدش را طلاق دهید ؟ واقعا من از منطقی که پشت حرف های شوهرت است سر درنمی آورم. واقعا از اول شما را نمی خواسته یا سر این مساله حاضر است زندگی اش را به هم بریزد؟

خانومی عشق و علاقه و برات می میرم و برایم بمیر را بگذار کنار . بنشن منطقی و بدون احساسات فکر کن ببین این نامزد که در پی طلاق شما است سنخیتی با تو دارد یا نه ؟ بگذار رک و پوست کنده به شما بگویم : او تغییری نخواهد کرد و شما باید با همین شرایط و همین آدم ها که می بینی زندگی کنی. حالا می توانی یا نه ؟ احتمال کتک کاری و فحش و دعوا در چنین خانواده هایی همیشه زیاد است و اصلا هم برایشان قبح و زشتی ندارد و کاملا عادی است. یعنی چیزی که برای دیگران یک آبروریزی بزرگ است ظاهرا برای این فرهنگ یک افتخار است.
حالا خوب فکر کن ببین می توانی با این شرایط زندگی کنی یا نه ؟ آدمی مثل تو که زود عصبی می شود و حساس است می تواند یا نه ؟ اگر در فامیل و همسایه دوباره از این آبروریزی ها به بار بیاید تحملش را داری یا نه ؟ برای آنها چنین چیزی عادی است آیا برای شما هم هست یا نه ؟

اینقدر دوستش دارم عاشقش هستم نگو. بنشین درست فکر کن. یک سال دیگر این احساسات فروکش می کند به حالت عادی احساسی برمی گردی و روزگارت سیاه می شود. پس منطقی فکر کن. ببین ازدواج با این نامزد به صلاحت هست یا نه .

شوهرم حاضره مادر و پدرشم فدای داداش و زن داداشش کنه.6تا داداشن وبی فقط با همینا اینجوره.از لحاظ خانوادگی در سطح بالایی هستن خدایی همشون خوبن فقط این برادر شوهرم داغونه که متاسفانه شوهر منم با ایناست.خودش میگه اگه جلوی داداشم وانستادم به خاطر ابروم بوده که بیشتر کش پیدا نکنه.ولی وقتی داداشش رفت به من گفت گمشو برو میخوام برم با اون دوتا زندگی کنم.هر چیزی حدی داره منم با پسر داییام خیلی صمیمی ام اما حرکات بی شرمانه خیلی فرق میکنه.که تنها با شوهر منم نبوده ظاهرن قبلا با شوهر خواهر شوهرمم خیلی صمیمی بوده جاریم که موجب اعتراض شدید شده

- - - Updated - - -

مادری عاشق من با شوخی و راحت بودن مشکل ندارم ولی هر چیزی ی حدی داره.اینکه پاهاشو میندازه دور گردن شوهر من یا دستشو تا ارنج میکنه تو یقه شوهر من و هزارتا حرکت زشت دیگه یا اینکه تو تولدم کلن شوهرم دوربینو گرفته بود رو جاریم که بقیه هم فهمیدن ایا درسته؟؟؟؟

- - - Updated - - -

کارای من و حرفامم اصلا درست نبوده ولی خودتون جای من بودید چیکار میکردین؟؟ادم یک بار دو بار تحمل میکنه.وقتی دیگه داری خر حساب میشی معلومه صدات در میاد.اگه من حرفی زدم فقط و فقط در جواب رفتارای زشتشون بوده که خیلی از حد گذشته بود

- - - Updated - - -

ناگفته نماند قبل عقدمون جاریم همه کار کرد که کارمون جور نشه.اما شوهرم گفت میخوامش.از اول منو خیلی میخواست ولی حالا...
منم دیگه دارم ازش سرد میشم دارم به جایی میرسم که بگم به درک واقعا متاسفم برا خودم که شوهرم خیلی بی لیاقته چون من از جونم واسش مایه گذاشتم

بانو من که به شما گفتم این خانواده ای که شوهرت به آنها چسبیده است آدم های موجهی نیستند و کارهایشان هم در نظر شوهرت خیلی خوب به نظر می رسد. شوهرت تمام خانواده را ول کرده است و چسبیده به همین دوتا.
یک بار گفتم اینها آدم های عادی نیستند و حالا هم که گفتی این زن چه حرکاتی انجام می دهد به شما توصیه می کنم خودت را نجات بده. اگر شوهرت اجازه ندهد او می تواند دستش را در پیراهن شوهرت بکند ؟ من تا به حال چنین چیزی نشنیدم. باز هم می گویم نه از روی احساس که از روی تجربیاتی که تا به حال داشته ام اینها خطرناک هستند. و نامزد شما هم بدون دلیل به آنها نچسبیده است. بگذار رک و راست با شما صحبت کنم اگرچه ناراحت کننده باشد : اگر انسان کارها و عقایدش مثل کسی یا گروهی نباشد با آنها صمیمی نمی شود و معاشرت نمی کند و از آنها دفاع نمی کند. پس اگر کسی این کار را کرد خودش هم مثل آنها است و مثل آنها فکر و رفتار می کند. از قدیم هم گفته اند اگر می خواهی کسی را بشناسی نگاه کن ببین با چه کسانی صمیمی است و نشست و برخاست می کند.
من از شما می پرسم اگر نامزدت با کارهای برادرشوهرت و جاری ات و مادر او مخالفت داشت آیا در خانه آنها ساکن می شد و با زن برادرش کارهای سخیف می کرد و از آنها دفاع می کرد و شما را به طلاق تهدید می کرد ؟ اگر نامزدت بقیه خانواده اش خوب هستند چرا با آنها نشست و برخاست ندارد ؟
فکر نمی کنی که نامزدت و برادرش هر دو باهم از بقیه خانواده جدا شده اند ؟ یعنی این برادر شوهرت نیست که با بقیه خانواده اش فرق دارد. بلکه نامزدت هم مثل برادرش با بقیه خانواده فرق دارد و برای همین از هم دفاع و با هم زندگی می کنند.

بانو همه چیز کاملا مشخص است و عیان است.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط جوجه23

شوهرم حاضره مادر و پدرشم فدای داداش و زن داداشش کنه.6تا داداشن وبی فقط با همینا اینجوره.از لحاظ خانوادگی در سطح بالایی هستن خدایی همشون خوبن فقط این برادر شوهرم داغونه که متاسفانه شوهر منم با ایناست.خودش میگه اگه جلوی داداشم وانستادم به خاطر ابروم بوده که بیشتر کش پیدا نکنه.ولی وقتی داداشش رفت به من گفت گمشو برو میخوام برم با اون دوتا زندگی کنم.هر چیزی حدی داره منم با پسر داییام خیلی صمیمی ام اما حرکات بی شرمانه خیلی فرق میکنه.که تنها با شوهر منم نبوده ظاهرن قبلا با شوهر خواهر شوهرمم خیلی صمیمی بوده جاریم که موجب اعتراض شدید شده

- - - Updated - - -

مادری عاشق من با شوخی و راحت بودن مشکل ندارم ولی هر چیزی ی حدی داره.اینکه پاهاشو میندازه دور گردن شوهر من یا دستشو تا ارنج میکنه تو یقه شوهر من و هزارتا حرکت زشت دیگه یا اینکه تو تولدم کلن شوهرم دوربینو گرفته بود رو جاریم که بقیه هم فهمیدن ایا درسته؟؟؟؟

- - - Updated - - -

کارای من و حرفامم اصلا درست نبوده ولی خودتون جای من بودید چیکار میکردین؟؟ادم یک بار دو بار تحمل میکنه.وقتی دیگه داری خر حساب میشی معلومه صدات در میاد.اگه من حرفی زدم فقط و فقط در جواب رفتارای زشتشون بوده که خیلی از حد گذشته بود

- - - Updated - - -

ناگفته نماند قبل عقدمون جاریم همه کار کرد که کارمون جور نشه.اما شوهرم گفت میخوامش.از اول منو خیلی میخواست ولی حالا...
منم دیگه دارم ازش سرد میشم دارم به جایی میرسم که بگم به درک واقعا متاسفم برا خودم که شوهرم خیلی بی لیاقته چون من از جونم واسش مایه گذاشتم

---

منم آخر حرفام گفتم که این دیگه اصلا درست نیست اینایی که میگی شرم آوره چطوری دوسش داری هنوز؟
شوهرش یعنی آخر بیغیرتیه والا. تو الان از چی این مرد با این حرکات بیشرمانه خوشت میاد؟ اصلا انگار فقط زن گرفته که رد گم کنه وگرنه روابطی که میگی خارج از حد شوخی های ساده توی خانوادس اینایی که میگی لاس زدنه نه شوخی! والا دیگه از این واضح تر نمیشه با کسی لاس زد و من موندم شوهرش این وسط چطور از زنش و داداشش پشتیبانی میکنه! من هیچ حرفی واقعا واسه گفتن ندارم یا من توی خانوادم این کارا عادی نیست یا اینا براشون خیلی عادیه. اگه میتونی تحمل کنی تو هم از این کارا بکنی که بمون اگه نمیتونی واقعا باید تصمیم خیلی مهم وجدی هرچه زودتر بگیری.

نقل قول:

---

اینکه پاهاشو میندازه دور گردن شوهر من یا دستشو تا ارنج میکنه تو یقه شوهر من و هزارتا حرکت زشت دیگه یا اینکه تو تولدم کلن شوهرم دوربینو گرفته بود رو جاریم که بقیه هم فهمیدن ایا درسته؟؟؟؟

---

سرم سوت کشید اینا رو خوندم. فکر کنم من کلا از یک کره دیگه ام! ! تا حالا فکر میکردم از همین کره زمین و جامعه ایران هستم!!!!!!

شما و شوهرتون از نظر مذهبی در چه حدی هستین؟
خانواده هاتون چطور؟

اینها اگه الان آزارتون میده که بعد ها بیشتر اذیتتون میکنه.این چیزارو بشوهرتون هم گفتین؟
واکنششون چگونه بوده؟
شما دو نفر پیش مشاور هم رفتین؟

فکر نمیکنین تفاوت هاتون یکم بیشتر از حد زیاده.
والا من خانواده غیر مذهبی اما با اخلاق دیدم دیگه در این حد صمیمی نیستن

شوهرشون اینا رو میبینن و هیچی نمیگن؟

شما ناظر این موارد بودی اما هیچکار نکردی؟ سکوت کردین؟
بازم این شما بودین که به شوهرتون اصرار کردین که آشتی کنن باهاتون؟
فکر نمیکنین خیلی خودتون و کوچیک کردین.
وقتی شما اینارو میبینین و قاطع صحبت نمیکننین و هوشیارشون نمیکنین یعنی من مشکلی ندارم ادامه بدین.

گفتم که جاریم مشکل داره با داماد شوهرم ایناهم همینجور بوده که بابای شوهر خواهر شوهرم صداش در اومده بوده دختره کلا اویزونه.شوهرم وقتی اون این کارارو میکرد فقط قرمز میشد.البته از وقتی گفتم این چیزارو دیگه پیش نیمد ولی من ذهنم خراب شده نسبت بهشون که شاید رابطه ای بوده

یادمه روز عقدم جاریم یک حرکاتی با شوهرم انجام داد (بوس و ....) و البته یک سری دیگه از دخترهای فامیل شوهرم. خیلی ناراحت شدم. اصلا فکرشم نمی کردم. بعد از مدتی که شناخت خوبی نسبت به همسرم پیدا کردم بی خیال قضیه شدم. بعدا متوجه شدم اینکارا بیشتر برای این بوده عکس العمل منو بببینن و یک جورایی رابطه ما رو تنش دار کنن.

شما هم اول از همه مهمه که شناختت رو روی همسرت زیاد کنی. ببین چه طور مردیه؟ به جاریت کاری نداشته باش. اون مهم نیست. هر وقت تونستی با همسرت صمیمی بشی و خوب نقاط قوتش رو بشناسی می تونی زندگیت رو مدیریت کنی. دانستن نقاط قوت، شناخت کامل همسرت و دونستن نقاط منفی و مثبت خودت مثل یک ابزار قوی در دستانت خواهند بود که می تونی با استفاده از اونها مدیریت روابطتون رو در دست بگیری. اما ....
اما اینجا یک نکته هست و اون اینکه تا اون زمان که شناختت کامل نشده باید صبور باشی و تلاشت بیشتر بر روی استفاده از تواناییهای خودت به تنهایی باشه، بدون قضاوت، پرخاشگری، جدال ، یا حتی حساب باز کردن روی شوهرت.

فقط من متوجه نشدم شما الان عقد هستی یا عروسی کردید؟ چون در بعضی پستها عنوان شده بود نامزدتون و بعضی ماجراها هم گویا طوری بود که شما در دو خانه جدا زندگی می کنید.
آیا همسرتون قبل از ازدواج با شما با پدر و مادرش زندگی می کرده یا با برادر شوهرش؟

​سلام من نمیفهمم همه میشناسنش بازم چیزی بهش نمیگند؟!! خیانت واسه خانواده شوهرتون و برادرشوهرت چیز عادیه؟مگه از جاریتون میترسند؟خب کسی چیزی بهش نمیگه اونم به کاراش ادامه میده.دست دادن رو شنیدم ولی پا رو گردن گذاشتن و ... واقعا تعجب میکنم چرا برادرشوهرتون با خانومش برخورد نمیکنه!!!!

وقتی به خانواده شوهرم گفتم من این رفتارارو قبول ندارم اونا گفتن ما میدونیم اسما چ لجنیه اما تو مگه به شوهرت اطمینان نداری؟؟؟اخرشم من محکوم شدم که زیادی حساسم.گفتن تهمت میزنی.اخه این واقعا دیگه لاسیدنه.شوهر منم به خاطر رابطه کاری و نمیدونم چه مسایل دیگه سکوت میکرد ولی الان بهتر شده اما بازم تو دلش هستن این دوتا.دارم دیوونه میشم از ی طرف ی چیزایی دیدم که میگم با هم بودن از ی طرف دیگه ی چیزایی دیدم که میگم اشتباه میکنم.شوهر جاریم اخر بی رگه.اگه زنشو تو بغل کسی هم ببینه میگه اجتماعی و روشن فکره.

- - - Updated - - -

شوهرم از این ادماست که میگه تحت هر شرایطی باید خانواده کنار هم بمونه و متلاشی نشه ولی دیگه به چ قیمتی؟؟؟این دوتا واسش خیلی عزیزن دارم دیوونه میشم دلم میخواد بکشمشون

- - - Updated - - -

شوهرم همه کار میکنه هر جور دوس داره رفتار میکنه وانتظارش از من اینه که فقط ساکت باشم.میگه هر کی بدی کرد تو خوب باش اخه دیگه تا چ حد.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط جوجه23

وقتی به خانواده شوهرم گفتم من این رفتارارو قبول ندارم اونا گفتن ما میدونیم اسما چ لجنیه اما تو مگه به شوهرت اطمینان نداری؟؟؟اخرشم من محکوم شدم که زیادی حساسم.گفتن تهمت میزنی.اخه این واقعا دیگه لاسیدنه.شوهر منم به خاطر رابطه کاری و نمیدونم چه مسایل دیگه سکوت میکرد ولی الان بهتر شده اما بازم تو دلش هستن این دوتا.دارم دیوونه میشم از ی طرف ی چیزایی دیدم که میگم با هم بودن از ی طرف دیگه ی چیزایی دیدم که میگم اشتباه میکنم.شوهر جاریم اخر بی رگه.اگه زنشو تو بغل کسی هم ببینه میگه اجتماعی و روشن فکره.

- - - Updated - - -

شوهرم از این ادماست که میگه تحت هر شرایطی باید خانواده کنار هم بمونه و متلاشی نشه ولی دیگه به چ قیمتی؟؟؟این دوتا واسش خیلی عزیزن دارم دیوونه میشم دلم میخواد بکشمشون

- - - Updated - - -

شوهرم همه کار میکنه هر جور دوس داره رفتار میکنه وانتظارش از من اینه که فقط ساکت باشم.میگه هر کی بدی کرد تو خوب باش اخه دیگه تا چ حد.

---

یعنی الان شماهم با برادر شوهرت لاس بزنی شوهرت مشکلی نداره؟ من خانواده هایی دیدم که ادعای روشنفکریشون میشده و مثلا اینا براشون مهم نبوده ولی باور کنید توی خلوت خودشون چنان آشوبی به پاست که نگو. هیچ انسان باشعور و عاقلی قبول نمیکنه که عشقش با کسی دیگه لاس بزنه. هرکسی عشقشو فقط واسه خودش میخواد. یعنی کار تا این حد مهمه که زندگی به لجن کشیده بشه؟ این دیگه بستگی به خودتو و شوهرت داره و صبرو تحمل شما و اینکه میخوای بالاخره چه بکنی.

پاشو میندازه گردن شوهر تو؟ یا خدااااااا عجب جانوریه! تو چجوری تحمل کردی؟ باید همون لحظه یه برخورد جدی و خشن میکردی که حساب کار دستش بیاد و پاشو بکشه از زندگیت بیرون ... لجنه که لجنه اون که زیاده مرد چرا چسبیده به شوهر تو که متاهله ؟ عجیبه والا ، این چجورشه! لطفا جدی تر با جاریت برخورد کن چون از براد شوهرت آبی گرم نمیشه ...

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط جوجه23

وقتی به خانواده شوهرم گفتم من این رفتارارو قبول ندارم اونا گفتن ما میدونیم اسما چ لجنیه اما تو مگه به شوهرت اطمینان نداری؟؟؟اخرشم من محکوم شدم که زیادی حساسم.گفتن تهمت میزنی.اخه این واقعا دیگه لاسیدنه.شوهر منم به خاطر رابطه کاری و نمیدونم چه مسایل دیگه سکوت میکرد ولی الان بهتر شده اما بازم تو دلش هستن این دوتا.دارم دیوونه میشم از ی طرف ی چیزایی دیدم که میگم با هم بودن از ی طرف دیگه ی چیزایی دیدم که میگم اشتباه میکنم.شوهر جاریم اخر بی رگه.اگه زنشو تو بغل کسی هم ببینه میگه اجتماعی و روشن فکره.

- - - Updated - - -

شوهرم از این ادماست که میگه تحت هر شرایطی باید خانواده کنار هم بمونه و متلاشی نشه ولی دیگه به چ قیمتی؟؟؟این دوتا واسش خیلی عزیزن دارم دیوونه میشم دلم میخواد بکشمشون

- - - Updated - - -

شوهرم همه کار میکنه هر جور دوس داره رفتار میکنه وانتظارش از من اینه که فقط ساکت باشم.میگه هر کی بدی کرد تو خوب باش اخه دیگه تا چ حد.

---

چرا اینهمه نشانه شکست تو زندگیتو میبینی اما هیچی نمیگی، بازم اصرار به ادامه این زندکی داری؟

فردا اگه ازدواج کردی و مشکلی پیش اومد خودت مقصری نباید بیای غصه بخوری! بگی مگه من چکار کردم، مگه من چه بدی کرده بودم? که کارم بجایی رسید که شوهرم اینکارو کرد.?

عزیزم شوهرت اگه عزت نفس داشت یکم غیرت داشت، هیچوقت اجازه نمیداد همچین زنی تو زندگیش باشه.
بله متلاشی نکنه خانوادرو اما ارتباط خودشو که میتونه در حد عرف انجام بده.

عزیزم بخانواده شوهرت باید بگی اعتماد و باید ساخت نه من دنبالش بدومم، خانواده ما و شما غریبه ان، پس این دوره شناخت برای چیه؟
برای همینه که همدیگرو بشناسیم دیگه!
وقتی من فلان رفتارو میبینم یه چندتا مثال برن، خب حق بدین که بی اعتماد بشم.
وقتی این زن پاشو میندازه دور گردن همسرم و همسرم دم نمیزنه و بهش اجازه میده خب یعنی اعتماد نکن بمن.
یا وقتی دستشو تو لباس همسرم میکنه،و همسرم هیچی نمیگه نه اخمی نه عصبانیتی، نه جدیتی، تازه ازشون دفاع هم میکنه، ینی داره بمن میگه نامزد عزیزم بمن بی اعتماد باش، بمن اعتماد نکن من خوشممم میاد.
وقتی جاریم پشت سرم بدگویی میکنه دروغ میگه شوهرم بجای دفاع از همسرش از جاریم دفاع میکنه و میخواین طلاقم بدن اونم بخاطر همچین زنی اونوقت جای چه اعتماد میمیونه؟

بله اونا خانواده ان، اونا خواهرن، اونا برادرن، اونا پدر و مادرن، میدونن مشکلشون خیلی بزرگه و هیچ دختری حاضر نیس همچین خانواده ای و قبول کنه، مجبورن این حرفارو بنن که مگه تو اعتماد نداری مگه تو حساسی، با این حرفا میخواین بگن تو مقصری با اینکه خودشون خوب میدونن کی مقصره و چه خبره!

من دلیل اون خانواده رو میفهمم که چرا طرف پسرشون و میگیرن
اما دلیل شمارو نمیفهمم که چرا با سرعت نور داری میری تو چاه!

چرا داری خودتو بدبخت میکنی؟
آینده این ازدواج روشنه، خیلی ریسکش زیاده.
عزیزم حالا شوهرت با تو بود یک چیزی، اما اینجا شوهرت هم با اون زن و برادرشه، عزیزم خودتو نجات بده ورگرنه دوروز دیگه میای تاپیکمیزنی که عروسی گرفتیم اما پشیمونم.
ازدواج کردم اما از همیشه تنها تر شدم
مشکلات شوهرم با جاریم.....


برو خیلی قاطع محکم بدون ترس با اعتماد بنفس ، با شوهرت و خانوادشون اتمام حجت کن، بگو ارتباط باید خیلی کم بشه، و شما این موارد و نمیتونی تحمل کنی
بگو خودتون هم میدونین این خانومم چه آدمی هستن،وضعیت اون خانوم روشنه اما وضیعیت شما ها چطور؟ سکوت در برابر ین رفتارها یعنی تاییدشون پس اگه نمیتونین رعایت کنین من هم مجبورم یک تصمیم دیگه ی بگیرم.

اگه این رفتارها الان اذیتت میکنه فردا تو زندگیت چی میخوای بگی.
این خانوم از همین الان باعث شده تو و شوهرت حرف جدایی بزنین.
فردا تو زندگیتون میخواد چکار کنه؟؟ ؟
الان که مثلا عاشق ترین اینجوری شده رابطتون حرف جدایی به میون اومده، دوسال دیگه چی میخواد بشه؟

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط جوجه23

- - - Updated - - -

من با شوخی و راحت بودن مشکل ندارم ولی هر چیزی ی حدی داره.اینکه پاهاشو میندازه دور گردن شوهر من یا دستشو تا ارنج میکنه تو یقه شوهر من و هزارتا حرکت زشت دیگه یا اینکه تو تولدم کلن شوهرم دوربینو گرفته بود رو جاریم که بقیه هم فهمیدن ایا درسته؟؟؟؟

- - - Updated - - -



- - - Updated - - -

---

سلام پناه بر خدا اینا رو خوندم هنگ کردم
زن متاهل اینکارو میکنه با برادر شوهرش؟شوهرش هم اصلا براش مهم نیست؟ دستمریزاد به غیرت این شبه مرد :104:

عزیزم زندگیت به خاطر شوهرت و جاریه بی بندو بارت نابود شده،من نمیدونم داره چیو تحمل میکنی،یا میخوای چیو بسازی ،دو روزدیگه قبحش میریزه بدتر ازاینم میشه اونم به صورت جدی،بیخیال شو خودتو نجات بده بذار اینا توی روابط کثیف فامیلیشون بمونن

نقل قول:

---

شوهرم از این ادماست که میگه تحت هر شرایطی باید خانواده کنار هم بمونه و متلاشی نشه ولی دیگه به چ قیمتی؟؟؟این دوتا واسش خیلی عزیزن دارم دیوونه میشم دلم میخواد بکشمشون

---

بفرمایین پس تحت هر شرایطی باید همسر آینده ایشون تمام این رفتارهارو تحمل کنه؟

و تحت هر شرایطی آرامش و از زندگی خودشون و همسرشون دور کنن!

الان همسرتون تحت هر شرایطی دقیقا دارن امنیت خانواده ای که میخواین در آینده بسازن و میبرن زیر سوال!

تحت هر شرایطی دارن همسر آینده اشونو داغون میکنن ، تا جایی که میگن دیوونه شدن و میخواین آدم بکشن!!

بنظر من هیچ دلیل موجه ای وجود نداره برای سکوت در برابر این رفتارها!جز بهانه های الکی!!!!

کار، مادیات و... بهیچ عنوان دلیل موجه ای نیست که بخواد یک آدم عزت نفس خودشو، آبروی خودشو و خانوادشو جلوی دیگران خصوصا نامزدش ببره زیر سوال!


بهشون بگین اگه شما و زندگی کردن باشما اینقدر براشون مهمه ، بهتره در برابر این شرایط بیشتر از این سکوت نکنن با اینکارها اعتماد شمارو از بین نبرن، و زندگیشونو به خطر نیدازن.

ایشون میخواین کار کنن تا زندگی کنن؟
یا زندگی کنن تا کار کنن؟


ایشون کار مادیات و برای چی میخواین ؟ برای زندگی کردن با شما!!!؟؟؟ یا برای ارتباط بیشتر با جاریتون؟؟؟؟

یعنی مسایل مادی از احساسات شما؟ آبروی خودشون ، عزت نفس و شخصیتشون مهمتره؟؟؟از آرامش زندگیتون مهمتره؟
الان زندگی شما خیلی آرامش داره؟

الان برای ایشون چی مهمتر از آرامش شما باید باشه؟
شما قراره همسرشون بشین
قراره باشما خانواده بسازن.
قراره شما بشین مادر فرزندانشون.
قراره شما شریک زندگیشون بشین.

پس مهمتر از شماهم مگه تو زندگیشون هست؟
مهمتر از ارامش و امنیت احساسی شما چی میتونه برای ایشون باشه؟
ایشون به عنوان یک همسر وظیفه دارن تحت هر شرایطی آرامش و امنیت شما رو تامین کنن.

امروز با شوهرم با هم صحبت کردیم قرار شد دیگه زندگیمونو به خاطر هیچکس تلخ نکنیم.قرار شد بچسبیم به زندگی خودمون و اجازه دخالت و کارای زشت هیچکسو ندیدم.واسم دعا کنید و همچنان راهنماییم کنید تا موفق بشم از همتون واقعا متشکرم:43:

- - - Updated - - -

ما 4 ماه که عروسی کردیم.از وقتی که اینارو گفتم رفتارای زننده کم شد حتی دیگه دستم نمیدن.

- - - Updated - - -

راستی به نظرتون کتاب زنان ونوسی مردان مریخی کمکی میکنه که بخونمش؟؟

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط جوجه23

امروز با شوهرم با هم صحبت کردیم قرار شد دیگه زندگیمونو به خاطر هیچکس تلخ نکنیم.قرار شد بچسبیم به زندگی خودمون و اجازه دخالت و کارای زشت هیچکسو ندیدم.واسم دعا کنید و همچنان راهنماییم کنید تا موفق بشم از همتون واقعا متشکرم:43:

- - - Updated - - -

ما 4 ماه که عروسی کردیم.از وقتی که اینارو گفتم رفتارای زننده کم شد حتی دیگه دستم نمیدن.

- - - Updated - - -

راستی به نظرتون کتاب زنان ونوسی مردان مریخی کمکی میکنه که بخونمش؟؟

---

چه خوب!
خیلی انسان از خودگذشته ای هستید بهتون تبریک میگم امیدوارم شوهرتونم قدر شما رو بدونه. اگه واقعا اون زن و شوهرش اینقد لجنن که حاضرن برای خراب کردن زندگی دیگران از آبرو و غیرت خودشون مایه بزارن واقعا باید ازشون دوری کرد حتی رابطه خانوادگی هم نداشت.ک
کتاب خوندن همیشه خوبه و مناسب این کتابم جالبه حتما بخونید با روحیات مردان آشنا میشید و باور میکنید بعضی کاراشون واقعا دست خودشون نیست خمیرمایه مردها همینه البته زن ها هم همینطور. ایکاش هردو باهم بخونید. نه اینکه بگید ببین چی میگه تو باید اینطوری کنی و بدتر دعوا بشه بلکه کمک کنه بیشتر جنس زن و مرد همدیگرو بشناسند و از خصوصیات طبیعی و ناخودآگاه هم باخبر بشند. من که خیلی از این کتاب خوشم اومد حتما کار خوبیه.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط جوجه23

امروز با شوهرم با هم صحبت کردیم قرار شد دیگه زندگیمونو به خاطر هیچکس تلخ نکنیم.قرار شد بچسبیم به زندگی خودمون و اجازه دخالت و کارای زشت هیچکسو ندیدم.واسم دعا کنید و همچنان راهنماییم کنید تا موفق بشم از همتون واقعا متشکرم:43:

- - - Updated - - -

ما 4 ماه که عروسی کردیم.از وقتی که اینارو گفتم رفتارای زننده کم شد حتی دیگه دستم نمیدن.

- - - Updated - - -

راستی به نظرتون کتاب زنان ونوسی مردان مریخی کمکی میکنه که بخونمش؟؟

---

درود بانو

شما رفتارهایی که انجام دادید خوب بوده ولی بنظرم مهارت های زیادی لازمه که به پختگی کامل برسید :72:
بنظر من بشخصه دختر و پسر باهم ازدواج میکنن تا همدیگر را تکمیل کنن و باعث بشه پیشرفت کنن و اخلاق های خوب همدیگر را جذب کنند و به تعادل برسن سعی کن وقت بزاری و مطالعه کنی مقالات سایت را حالا که اینجایی حالا که رابطه خودت و شوهرت بهتر شده استفاده کن از مطالب و مثالات برای بهبود و هرچه بهتر شدن رابطه بین خودت و شوهرت.

اول:تفاوت بین زن و مرد از نظر دیدشان نسبت به مسائل مردهای منطقی و بانوان احساسی

استقبال از شوهر، چرا؟

و دوم در تکمیل لینک بالا نوشته های مدیر همدردی عزیز :72:

وابستگی همسرم به خانواده اش

و در آخر :

تغييرات در بستر زمان به دست مي آيد

لطفا صبور باشید بانو :72:

*********
کارگاه خانواده موفق - مرد مقتدر / زن لطیف

کارگاه آموزشی - آداب گفتگو را با هم یاد بگیریم


این مقاله را حتما بخوان نکات کاربردی در زندگی متاهلی

(:) نکته های کاربردی عمومی >>>

لینک های مهارت های ارتباطی و رفتار جراتمندانه


مهارتهای ارتباطی

چگونه منفعل نباشیم؟

اینا هم تاپیک های she هستش.

مشاوره تخصصی با جناب sci

کارگاه آموزشی - رفتار جرات مندانه

**************

پست شماره 39 نوشته خودم هستش مطالعش خیلی بهت کمک میکنه بانو

http://www.hamdardi.net/thread33259-4.html#post330546

باشه چشم حتما میخونم و همچنان به کمک شما احتیاج دارم.واسم دعا کنید بسیار سپاسگذارم با حرفاتون خیلی بهم روحیه دادین:72:

عزیز جون اون کار شوهر شما درست نبوده که با زن داداش میکرده ولی عکس العمل شما و جیغ و داد و بیداد و درگیری چه فایده داشت.شما قبل هر کاری باید با یک مشاور دانا صحبت میکردی که این اتفاقات افتاده و شمارو در جهت راه صحیح هدایت میکرد.این رفتارا شوهر شما با زن داداشش هیچ جای عذر و بهانه نداره.یک مرد هم باید باوقار و سنگین باشه.شوخی اصلا یعنی چی که بی محابا باشه.ایشون هم حد خودشونو ندونستن البته اینا همه طبق گزارشات شماست که میگم.ولی کار شما هم کمتر از این کارا نبوده.مادرتون با دامادش کتک کاری کنه! اصلا شما نباید اینجور کارها رو به درون خانواده ها بکشین.شما باید با تدبیر باشین و بتونید خودتون از پس مشکلات بر بیایید .شما همش در پست اولتون میگید شوهرم باید حمایت میکرد یا طرفداری.مگر شما ازدواج کردید که کسی سنگر شما بشه عزیز! شما با پختگی و علم و درایت از این مسیر رد بشید و شما مشکل با موضوعی دارین باید خودتون حل کنی شوهر شما که ظاهرا مشکلی نمیدونسته که حل کنه فدات شم.

سلام عزیزم.میتونی باصبروحوصله وابرازمحبت نظرشوهرت رونسبت به خودت عوض کنی کاری به کسی نداشته باش که چیکارمیکنه یا شوهرت باهاشون چه رفتاری داره سعی کن فقط به خودت وشوهرت فکرکنی تودعوا ازروعصبانیت خیلی حرف هاگفته میشه اونها روفراموش کن امید وارم که موفق باشی