به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 20
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array

    همه میگن طلاق اما من هنوز دوستش دارم

    سلام
    من قبلا اینجا عضو بودم اما هرکار کردم نتونستم رمزمو بازیابی کنم مجبور شدم که دوباره عضو شم از اینکه قوانین رو نادیده گرفتم معذرت میخوام
    خلاصه ای از زندگیم که قبلا هم گفته بودم ولی گمشون کردم
    حدود 3 سال پیش ازدواج کردم و بعد از 9 ماه باردار شدم من آمادگی بچه دار شدن نداشتم اما شوهرم خیلی دلش بچه میخواست بخاطر بارداری حالم بد بود و با کمی کش مکش رفتم خونه مادرم اما نمیدونم چی شد( 90% تحریک مادرشوهرم بود) بعد چند روز که اونجا بودم شوهرم بهم ریخت و اومد پشت در خونمون چاقو کشی و فحاشی بعد کار به دادگاه کشید و اون به زندان محکوم شد و... در این بین محل کارشو برد یه شهرستان دیگه
    یکی از همسایه هامون واسطه شد منم بعد از 5ماه گیرو کش برگشتم سر خونه زندگیم تقریبا 1سال همینجوری با هم زندگی میکردیم ما آشتی کرده بودیم و رضایت داده بودیم اما چون جرمش سنگین بود دادگاه ول کن نبود گاهی بخاطر نامه های دادگاه دعوا میشد
    گاهی انقدر شوهرم بهم فشار می آورد که میگفتم چه اشتباهی کردم برگشتم اما تحمل میکردم خیلی وقت ها رفتارش باهام سرد بود
    بچه رو بهونه میکرد میرفت تواطاق جدا میخوابید هرکار میکردم جذبش کنم نمی شد
    بعد از ظهرا یه مغازه تو شهربازی زده بود میرفتم پیشش میگفت چرا اومدی؟
    با هام خیلی بد اخلاقی میکرد به م ن به چشم یه کنیز نگاه میکرد اما این رفتاراشو تحمل میکردم چیزی که برام تحمل کردنش سخت بود مادرش بود هرکاری میکردم نمیتونستم تحملش کنم چون خیلی بهم توهین کرده بود از درد و دلهایی که باهاش کرده بودم سو استفاده کرده بود حتی یه جورایی تو رابطمونم دخالت میکرد(کاشمیتونستم جزئی بگم) یه بار سر همین موضوع خیلی دلم سوخت برای شوهرم نوشتم "تمام مهربونیات بخاطره مامانته" همین شد جرقه دعوا شروع کرد به دادو بیداد و کتک کاری!درصورتی که من فقط میخواستم حرف دلمو به شوهرم بگم چون خودش دقیقا روز قبلش گفته بود هرچی که هست به خودم بگو خودم درست میکنم
    بعد 2 روز مامانش میخواست بیاد ظهر منم قبل از رسیدنش وقتی شوهرم و بچه خواب بودن زدم بیرون و تت شب واسه خودم دور زدم هرچی هم تلفن زد ج ندادم
    نزدیک غروب رفتم دیدم خونه نیستن منم رفتم خونه صاحبخونه تا آقا با مامانش اومد اونجا هم مادر و پسر کلی فحش و نا سزا و شوهرم حمله کرد که منو بزنه که صاحب خونه جلوشو گرفت
    بعد این ماجرا 3 هفته طول کشید باهام آشتی کنه تو این سه هفته خیلی بهم سخت گذشت تو شهر غریب تلفنمو گرفت شب دیر میومد کلی اذیت شدم ولی گذشت
    چند وقت گذشت اسمم برای کار در اومد باید میومدم شهرستان خودمون اما اون به پدرم میگفت باشه میفرستمش اما شب با من دعوا میکرد که حق نداری بری سرکار
    منم تو آخرین فرصت بهش زنگ زدم گفتم آینده من و بچه برات مهم نیست؟ گفت نه بخاطر رفتارت با مامانم نه!
    منم وسایل بچه رو جمع کردم اومدم شهرمون تو راه برام دردسر ایجاد کرد از پلیس نامه گرفت که تو دادگاه ارائه بده اون لحظه انقدر عصبانی بودم که هیچی برام مهم نبود
    20 روز بعد صاحب خونه میگفت که با یه خانوم دیدتش بهش تذکر داده اونم زده دندون صاحبخونه رو شکسته و از اونجا بلند شده

    الان حدود 2ماهه که من خونه بابامم
    تو این 2ماه فقط تو دادگاه و کلانتری موقع ملاقات بچه همو میبینیم اصلن با هم هیچ حرفی نمیزنیم و اون فقط هرجا تنها گیرم میاره بهم چاقو نشون میده که منو بترسونه تا مهریه مو ببخشم و طلاق بگیرم
    همه میگن برای طلاق اقدام کن شوهرت آدم کثیفیه اما نمیدونم چرا اما من دوسش دارم شاید بخاطر دخترم
    اگه مامانش نباشه هرچی باشه میتونم تحملش کنم اما مامانشو نمیتونم
    کمکم کنید دارم دیووونه میشم

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 مرداد 93 [ 09:55]
    تاریخ عضویت
    1392-2-19
    نوشته ها
    92
    امتیاز
    1,339
    سطح
    20
    Points: 1,339, Level: 20
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    101

    تشکرشده 64 در 37 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.
    عزیزم خیلی متاسف شدم.
    بالاخره سر کار رفتی یا نه؟داشتن در آمد خیلی در تصمیم گیریتون مهمه.
    نمیدونم چرا ما زنها -و از جمله خود من-هر چی از شوهرمون میبینیم آخر سر ته دلمون دوستشون داریم؟آخه چرا؟؟؟؟؟

  3. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    نه کارم تو مرحله تحقیق محلیه میگن 90% درست میشه خیلی ناراحتم بخاطر کارم زندگیمو باختم البته اطرافیان میگن کار بهونه بود شوهرت مرد زندگی نیست اونم بهم گفته منو نمیخواد از اولش منو نمیخواست منم اولا دوستش نداشتم چون بهم دروغ گفته بود قبلا که دعوا شده بود کار به دادگاه کشیده بود بیشتر آماده طلاق بودم اما الآن که یه بچه دارم با اینکه خیلی سختی کشیدم اصلن نمیتونم به طلاق فکر کنم

    - - - Updated - - -

    عین دیووونه ها تو اینترنت دنبال فال و طالع بینی و سرکتاب میگردم با ابجد فال گرفتم دیدم ستاره بخت منو شوهرم جفت نیست و آخر به جدایی میرسه

    خدایا مگه نگفتی من زن و شوهر رو آفریدم تا مایه آرامش هم باشن پس چرا اینهمه مشکلات هست؟

    چه قدر بده که برای جدا شدن حاضریم کلی سرمایه گذاری کنیم اما واسه با هم بودن نه! هم اون هم من داریم کلی پول وکیل میدیم تا به نفع خودمون رای بگیریم و طرف مقابل رو عذاب بدیم
    اما حاضر نبود بریم مشاوره تا مشکلمونو حل کنیم بچه هم شده این وسط توپ فوتبال

  4. کاربر روبرو از پست مفید بهار_68 تشکرکرده است .

    دختری تنها (دوشنبه 04 شهریور 92)

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 شهریور 92 [ 16:08]
    تاریخ عضویت
    1388-8-29
    نوشته ها
    120
    امتیاز
    4,088
    سطح
    40
    Points: 4,088, Level: 40
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    220

    تشکرشده 223 در 68 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بهار جان تاپیک های قبلیت رو پیدا کردم


    برگردم تو زندگی یا جدا شم؟؟

    وقتی برگشتم چطوری برخورد کنم؟ یه مورد اورژانسی

    امیدوارم به لطف خدا مشکلت حل بشه
    ویرایش توسط sah@r : دوشنبه 04 شهریور 92 در ساعت 20:55

  6. #5
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 35,998 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array
    سلام بهار_68

    اشاره کردی که قبلاً با نام کاربری دیگه ای عضو بوده ای و مسائلت را گفته ای ، تقاضا می کنم که آن نام کاربری رادقیق برایم بنویسی که هم تاپیکهای قبلی ات را مروری کنم ، هم اینکه پیگیری کنم که با همان نام کاربری ادامه دهی .

    اطلاعات بیشتری نیاز داریم تا بتوانیم راهنمایی درست داشته باشیم . با این اطلاعات نوعی تعارض برای ما به وجود می آید ، چون عنوان اینکه همه می گویند جدا شو اگر خطای تعمیم نارو نباشه یعنی حرف یکی دو نفر را به همه اطلاق نکرده باشی و واقعاً همه اطرافیان و دوست و آشناها به شمابگویند جدا شو نشانه اینکه که مسئله بیشتر از اینی هست که بیان کرده ای .

    از طرفی بیاناتت اینجا به گونه ای است که انگار از ابتدا زندگیت مشکلی نداشته و همه چیز خوب بوده و از بارداری شما به بعد یا اقدام برای شاغل شدن ، یا دخالت مادر شوهر همه چیز به هم ریخته .... در یک کلام ما برای راهنمایی دادن کمی دچار ابهامات شده ایم ، لذا مایلم به سئوالات زیر به خوبی پاسخ دهی تابتوانیم کمکت کنیم :

    1 - نحوه ازدواج شما چگونه بوده ؟ آیا با آشنایی قبلی و رابطه دوستی یا از طریق معرفی شخص ثالث و به صورت سنتی و .... ؟

    2 - ویژگیهای مثبتی که به خاطر آن به همسرت بله گفتی برای ازدواج را برایمان لیست کن ؟

    3 - ویژگیهای منفی ای همسرت که باعث اختلال در زندگی شده ؟

    4 - انتظارات شما از همسرت و همسرت از شما را دقیق لیست کن .

    5 - موضوع مراجعه همسرت به درب منزل پدری شما و اقدام به چاقو کشی دقیقاض چی بوده است ؟

    6 - چرا شما به منزل پدری رفته و به خونه خودت باز نگشتی .... آیا همسرت اجبار کرد یا به اختیار خود رفتی ؟ آیا به عنوان قهر رفتی ؟ ماجرایی که به دنبالش منزل را ترک کردی چی بود ؟


    بعاض این مقدار کافی هست .....

    منتظر پاسخت هستم .





  7. کاربر روبرو از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده است .

    del (سه شنبه 12 شهریور 92)

  8. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 شهریور 92 [ 16:08]
    تاریخ عضویت
    1388-8-29
    نوشته ها
    120
    امتیاز
    4,088
    سطح
    40
    Points: 4,088, Level: 40
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    220

    تشکرشده 223 در 68 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان نمایش پست ها
    سلام بهار_68

    اشاره کردی که قبلاً با نام کاربری دیگه ای عضو بوده ای و مسائلت را گفته ای ، تقاضا می کنم که آن نام کاربری رادقیق برایم بنویسی که هم تاپیکهای قبلی ات را مروری کنم ، هم اینکه پیگیری کنم که با همان نام کاربری ادامه دهی .

    چون موضوع ایشون تو ذهنم مونده بود کاربریش رو پیدا کردم:

    zeytoon_joon

    تاپیک های قبلیشون رو هم تو پست قبلیم گذاشتم

  9. کاربر روبرو از پست مفید sah@r تشکرکرده است .

    مهربونی... (چهارشنبه 10 اردیبهشت 93)

  10. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    سلام و ممنون مخصوصا از سحر خانوم که زحمت منو کم کرد
    1 - نحوه ازدواج شما چگونه بوده ؟ آیا با آشنایی قبلی و رابطه دوستی یا از طریق معرفی شخص ثالث و به صورت سنتی و .... ؟

    به صورت سنتی جزییاتشو تو تاپیک قبلی نوشتم

    2 - ویژگیهای مثبتی که به خاطر آن به همسرت بله گفتی برای ازدواج را برایمان لیست کن ؟

    یه جورایی همه ویژگی های اولیه رو که معیار هر دختریه برای ازدواج داشت از طرز فکرش خوشم اومد انگار فکر منو خونده بود هرچیزو میگفتم مخالف نبود ولی همش دروغ بود



    3 - ویژگیهای منفی ای همسرت که باعث اختلال در زندگی شده ؟

    زد زیر همه قولایی که بهم داده بود نگذاشت درسمو ادامه بدم منو محدود میکرد نمیذاشت با کسی ارتباط داشته باشم اگه یکی اس ام اس میداد گیر میداد که کیه با اینکه دائما گوشیم دستش بود ولی من یه بارم موبایلشو چک نکردم
    بهم کم توجه شده بود و حتی ازش گدایی عشق میکردم اما اون خستگی رو بهونه میکرد
    بهم اعتماد نداشت البته منم اعتماد نداشتم اما سعی میکردم به روش نمی آوردم
    همش تا کوچکترین چیزی میشد منو محکوم میکرد مثلا اگه بچه مریض میشد میگفت تو مواظبش نبودی که مریض شده
    اگه یه چیزی ازش میخواستم اول ناراحتم میکرد اشکمو در می آورد(البته سعی میکردم جلوش گریه نکنم چون میگفت گریه سلاح زنه) بعد اونو برام میگرفت
    ریزترین اتفاق زندگیمو به مامانش گزارش میداد مثلا اگه میرفتیم بیرون به نظرم دلیل نداشت که مامانش بدونه یه جورایی هروقت یه کار خوب میکرد بعدش یه چیزی بهونه میشد دعوا میشد از تنم درمیومد من فکر میکنم بخاطر مامانش بود
    رویه خرج کردن نداشت مثلا یه خونه بزرگ گرفته بود با کرایه سنگین اما واسه خرید مایحتاج روزانه سخت میگرفت بهم پول نقد نمیداد فقط یه بن کارت داده بود که نمیشد ازش پول برداشت کرد فقط میشدخرید کرد
    چیزای دیگه هم هست ولی الان تو زهنم نیست

    4 - انتظارات شما از همسرت و همسرت از شما را دقیق لیست کن .

    میخوام هرچی بینمون بوده بریزیم دور دنبال این نباشیم که از هم آتو بگیریم تا به طرف مقابل ضربه بزنیم ما بچه داریم باید دست به دست هم بدیم که آینده اونو بسازیم نه بخاطر خودخواهی های خودمون اونو زیر پامون له کنیم نمیگم به همه قولایی که داده عمل کنه چون میدونم واقعا نمیتونه اما هرچی واسه خودش و خانوادش میخواد برای منم بخواد واقعا خوشش میاد که شوهر خواهرشم همین رفتارو با خواهرش بکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


    5 - موضوع مراجعه همسرت به درب منزل پدری شما و اقدام به چاقو کشی دقیقاض چی بوده است ؟

    مربوط به دعوای دعوای قبلی است اونجا گفتم

    6 - چرا شما به منزل پدری رفته و به خونه خودت باز نگشتی .... آیا همسرت اجبار کرد یا به اختیار خود رفتی ؟ آیا به عنوان قهر رفتی ؟ ماجرایی که به دنبالش منزل را ترک کردی چی بود ؟

    توی بهمن ماه بود که با رضایت خودش برای کار فرم پر کزدم تو اردیبهشت بود که به بانه خرید زمین مامانش میخواست بیاد خونمون شوهرمم مقدمه چینی کرد من از طرز مقدمه چینیش بدم اومد یعنی احساس کردم داره ازم سو استفاده میکنه فقط براش نوشتم تمام مهربونیت بخاطر اومدن مامانت بود هیچ منظوری نداشتم اصلن فکر نمیکردم بهش بربخوره و دعوا بشه اما همین بهونه شد دعوا شد بعد 2روز درحالی که هنوز قهر بودیم اس ام اس داد که ناهار بیشتر درست کن مهمون داریم منم گفتم مرغ درست کردم نداریم که بیشترش کنم از بیرون بگیر
    گفت مهم نیست خودمونیه
    گفتم کیه ؟ گفت مامانمه منم که بخاطر مامانش کتکم زده بود بهش اس دادم که بهتره بگی نیاد تا احترامش حفظ بشه بعدش زنگ زد کلی داد و هوار که به تو چه مگه چیکارت داره الان میام آدمت میکنم بعدشم زودتر از همیشه اومد و دوباره دادو بیداد و همون حرفا منم گفتم برای من زحمت داره!

    دیگه هرچی گفت هیچی نگفتم اون رفت تو اطاق خوابید منم ناهارمو خوردم بچه رو خوابوندم انقدر عصبانی بودم که نمیدونستم دارم چیکار میکنم به مامانم ز زدم گفتم دارم میام علتشو پرسید ماجرا رو گفتم گفت حق نداری بیایی منم اعصابم خورد بود زدم از خونه بیرون رفتم بازار گشتم رفتم امامزاده کلی گریه کردم این وسطا هی شوهرم زنگ میزد من ج نمیدادم اس داد بچه خودشو کشت تو دلم گفتم تو که همیشه میگفتی من تورو نمیخوام برای بچه هم پرستار میگیرم االانم برو بگیر اما جوابشو ندادم
    اون ز زد به مامانم مامانم به پدرشوهرم کلی تلفن و تلفن کشی
    ساعت 6.5 بود خسته شدم میخواستم برگردم که فهمیدم شوهرم به مامانم گفته اگه تا 7 اومد که اومد نه که دیگه نیاد از این حرفش لجم گرفت دوباره برگشتم امامزاده یه کمی موندم تا نزدیک غروب ساعت 8-8.5 برگشتم دیدم شوهرم نیست رفتم خونه صاحبخونه بعد اونا اومدن اونجا مادرشوهرم کلی بد و بیراه میگفت و هی جیغ و داد میکرد البته شخصییت خودشو نشون میداد (فرداش صاحبخونه اومد پیشم گفت عجب مادر شوهری مواظب خودت باش میخواد هرجور شده پدرتو در بیاره) شوهرم موبایلمو گرفت گفت همه این کارارو مامانت یادت میده اصلن جوابشو ندادم برام مهم نبود میدونستم همون قدر که من از مامانش متنفرم اونم از مامان من متنفره انقدر فحش و بد و بیراه گفتن که خدا میدون بعد به اصرار صاحبخونه رفتم خونه خودمون اونجا تازه دهن کثیفشونو باز کردن هر چی لیاقت خودشون بود نثار من کردن من سکوت کردم با اینکه خیلی ناراحت بودم اما از اینکه مادرشوهرم داشت جز جز میکرد ته دلم یه حال خوبی داشتم دلم خنک شده بود که نتونسته بود خرم کنه
    فردا صبحش وقتی داشت میرفت واسه اینکه لجمو دربیاره گفت میرم آخر هفته با خواهرت میام البته هرچی طلا تو خونه داشتم برد به درک حرومش بشه رسیور ماهواره هم برد که من نرم به پلیس بگم

    به مدت سه هفته باهم قهر بودیم یعنی اون قهر بود نمیومد باهم ناهار بخوریم میرفت تو اتق دیگه میخوابید واسه خودش رفت عروسی تو تهران منو تنها گذاشت رفت با دوستاش بهشر من و تنها گذاشت کلی تو این 3هفته تنهایی بدون موبایل تو غربت اذیت شدم بعدش آشتی کردیم

    زندگی معمولی تا تعطیلات 15خرداد اومدیم شهر خودمون منو نبرد خونه مامانش فقط بچه رو برد واسم مهم نبود من که نمیخواستم باهاشون ارتباط داشته باشم بعد برگشتیم خونه خودمون زنگی عادی هفته بعدش بابام زنگ زد گفت برای کارت باید بیای

    منم گفتم به شوهرم بگه بهش گفت به بابام میگفت باشه میفرستمش اما به من میگفت نه 2-3 روز صبر کردم گفتم نظرش عوض میشه اما نشد میخواستم بدون اطلاعش بیا اما تو آخرین لحظه بهش زنگ زدم گفت به خاطر رفتارت با مامانم نه گفتم نه یعنی نه من مردم سر حرفم هستم نه یعنی نههههههههههه وبهش گفتم تو قول دادی مرد نیستی دازی میزنی زیرش گفت نه نه نه منم وسایلمو جمع کردم اومدم
    بعد از اینکه کارمو انجام دادم مامانم بهم گفت برگرد گفتم الان نمیتونم صبر کنید 1هفته دیگه گفتن یا الان برگرد یا دیگه بر نگرد یه هفته دیگه دیره
    تو 1-2 ماه آخر خیلی بهم سخت گذشته بود نیاز به استراحت داشتم ترجیح دادم بمونم از همون موقع تا حالا هستم اما خیلی دلم براش تنگ شده

  11. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    چرا نمیایید کمک کنید؟؟
    دیشب خواب دیدم طلاق گرفتم داشتم جیغ میکشیدم اولین بار بود که تو خواب جیغ زذم همه رو بیدار کردم

    آخه مگه من چقدر بد بودم که اون دیگه منو نمیخواد؟؟؟؟؟؟؟؟

  12. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    امروز میاد تو کلانتری بچه رو ببینه 1دقیقه میبینمش
    کاش میی تونستم باهاش حرف بزنم کاش میشد بدون لج ولج بازی بدون کینه بدون دخالت بدون غرض خیلی منطقی بشینیم با هم حرف بزنیم دلایلشو بگه بگه چرا دیگه منو نمیخواد
    ببینیم اگه واقعا نمیشه انقدر همو اذیت نکنیم انقدر بچه رو له نکنیم بریم طلاق بگیریم دارم زیر اینهمه فشار خورد میشم امیدوار بودم اینجا کمکم کنید اما نه از اینجا هم نا امید شدم

  13. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    می دونی بهشت کجاست...!؟

    یه فضای چند وجب در چند وجب

    بین بازوهای کسی که دوستش داری....



 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ایمنی یافتگان روز قیامت... (دوستان همدردی بسم الله)
    توسط sahar.66 در انجمن اعتقادی،‌اخلاقی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 26 اسفند 96, 13:04
  2. دردناکه اما هنوز هم دوستش دارم.چه کنم ؟
    توسط maremat در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: شنبه 26 مهر 93, 10:34
  3. آیا من واقعاً دوستش دارم یا هنوز دارم احساسی فکر میکنم؟
    توسط کاغذی در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: جمعه 11 اردیبهشت 88, 19:26
  4. پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: سه شنبه 01 اردیبهشت 88, 08:22
  5. دوستان من دیروز یه اشتباه بزرگ کردم کمکم کنید....
    توسط همسفر در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: شنبه 09 آذر 87, 15:41

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:01 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.