به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 تیر 93 [ 19:31]
    تاریخ عضویت
    1393-2-26
    نوشته ها
    42
    امتیاز
    267
    سطح
    5
    Points: 267, Level: 5
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    55

    تشکرشده 43 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Sad مشکل محل زندگی با نامزدم

    با سلام
    ،خیلی به راهنمایی نیاز دارم،دختری هستم که 1ساله و نیمه عقد کردم نامزدم یکی از شهرهای گیلان زندگی میکنه و من تهران،اوایل نامزدی صحبت کرده بودیم که اگر تهران کار پیدا کرد اینجا زندگی کنیم ولی میدونستم امکان داره جور نشه و بریم شمال زندگی کنیم، اما مدتی که از نامزدیمون گذشت دیدم اصلا نمیتونم توی اون شهر زندگی بکنم و برام خیلی سخت میشه از تهران برم هم از نظر تحصیل هم اشتغال هم خانوادم و هم تفاوت فرهنگهای آدماش.امکاناتشم هم خیلی خیلی کم هست و متاسفانه نامزدم هم به هیج وجه حاضر نیست بیاد تهران و میگه اینجا کار خوبی پیدا نمیکنم درصورتی که توی شمال هم یه کارمعمولی داره نه یه کار خوب،باباش حمایتش میکنه. در ضمن خانوادش هم به هیچ وجه نمیخوان اون بیااد تهران،درصورتی که اول برعکسشو میگفتن، میگفتن از خدامونه بیاد جای بزرگ تا پیشرفت کنه.خودش هم اوایل میگفت کار باشه میام اما حتی 1بارم نیومد اینجا دنبال کار بگرده و هربارم گفتم پشت گوش انداخت و چندبارم دعوامون شد. مدتی درموردش حرف نزدم تا اینکه کنکور ارشد یه رتبه عالی آوردم ومیتونم بهترین دانشگاه تهران بخونم الان با این رتبه همه دوستام آرزو داشتن جای من بودن، از اولم گفته بودم تحصیلم خیلی واسم مهمه و قصد ادامه دارم چندروزپیش بهش گفتم حداقل فقط این2سال رو بیا اینجا تا من درسمو بخونم بعد بریم شمال. اما میگه به هیچ وجه میگه میای اینجا گیلان زندگی میکنیم موقع دانشگات هی رفت و امد میکنیم بین تهران و اینجا اما بنظر من اصلا امکان نداره 7و8ساعت راهه،این حرفش یعنی نمیخواد بخونم. خلاصه دعوا کردیم و چند روزه کاملا قهریم و هیچکدوم زنگ نزدیم.
    تازه اوایل درمورد اشتغال من هم صحبت کردیم مشکلی نداشت اما بعد زد زیرش، تازه اونجا بازارکارش واسه خانما خوب نیس زیاد.
    الان این بزرگترین معضل زندگیمه و واقعا نمیدونم باید چیکار بکنم،فکرمیکنم با اون به چیزایی که میخوام اصلا نمیرسم و ازنظر عقاید و تفکر هم خیلی با هم فرق داریم،میدونم که از اول تقصیرخودم بود باید بیشتر میشناخنمش بعد جواب میدادم ،پسربدی نیست اما تفاوتهامون زمین تا آسمونه و اصن نمیتونیم باهم حرف بزنیم یعنی نظرات مخالف خودش رو اصلا نمیتونه بشنوه. همه اینها به کنار مشکل محل زندگی بزرگترین مشکلمونه که اون اصلا حاضرنیس یه قدم واسه من . خواسته ام برداره مطمعنم که این ازدواج از اول غلط بود و خیلی پشیمونم و فکرمیکنم باید جدا شم اما ازعواقبش میترسم رابطه هم داشتیم که خیلی بخاطر این مورد ناراحتم...
    چند روزه که قهریم و نمیدونم اگه دوباره کوتاه بیام تکلیف این2سال درس خوندنم ارشد چی میشه نمیتونم با این رتبه خوبم از پیشرفتم بگذرم توروخدا راهنماییم کنید دارم دیوونه میشم...

  2. کاربر روبرو از پست مفید نسترن س تشکرکرده است .

    khaleghezey (شنبه 27 اردیبهشت 93)

  3. #2
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دیروز [ 10:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,994
    امتیاز
    35,222
    سطح
    100
    Points: 35,222, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 32.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,429

    تشکرشده 6,478 در 1,819 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.

    اول ازهمه باید اولویت هاتون برای زندگی مشترک ،طبقه بندی بشه، احساس شمارودرک میکنم هم زحمت کشیدی و هم ازاول به شماقول داده که با ادامه تحصیلت موافقه.

    امابه خاطراختلاف نظر براین مواردنبایدفکرکنیدتوی همه موارد اختلاف نظر دارید وبه کل همه چی اشتباه بوده..

    ازنظرشغلش بهتره شما ایشون رودرک کنی تاموقعیت کاری نسبتا تضمین شده ای درتهران برای ایشون جور نشه فشارآوردن بهش برای اینجا صحیح نیست.

    چون دغدغه ی تأمین مخارج زندگی رو داره و نمیتونه ریسک کنه..اینکه بهت گفته این دوسال رورفت وآمد کنی برای تحصیل نمیشه حمل براین کنی که باادامه تحصیلت مخالف هست

    .پیشنهادمن اینه شرایطش رودرک کن تا اونم بهتربتونه شرایط تورودرک کند .حضوری باهاش دراین موردصحبت کن جوانب روبسنجیدکه چه راههای دیگه ای هست.باقهرودعواوتماس وپیامک احتمالا به نتیجه ی واضحی نمیرسید.
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  4. 3 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 27 اردیبهشت 93), مصباح الهدی (شنبه 27 اردیبهشت 93), شیدا. (شنبه 27 اردیبهشت 93)

  5. #3
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    با سپاس از آقا ammin گلمون بخاطر جواب های بسیار مفید و همیشگیشون

    در مورد تحصیل ایشون با تحصیل کردن شما موافق هستند حرفی هم که میزنن درسته شما برید اونجا بعد در رفت و آمد باشید الان خانوم خودم از شهر ما توی استان گلستان میرفتند تهران و برمیگشتن با قطار و اتوبوس خداروشکری مدرکشم گرفته و الان داره ازش استفاده میکنه.پس حرفی که ایشون زد نمیشه به حساب این گذاشت که تمایل نداره به ادامه تحصیل شما

    شماره 2. شما ایشالله مدرک فوق اونم توی داشنگاه دولتی بگیرید مطمنا در شهر ایشون میتوانید یه شغل مناسب برای خودتان پیدا کنید البته ان شاء الله خیلی نگران آینده ای که نیامده نباشید بانو

    شماره 3.قهر کردن یه حرکت منفعلانه محسوب میشه شما بجای اینکه قهر کنید بهتره طریقه درست بیان افکار و احساسات خودتان را با ایشون یاد بگیرید و برای ایشون حق نه گفتن را در نظر بگیرید(رفتار جراتمندانه) پشت تلفن و پیامک زدن طریقه درست بیان صحبت های به این مهمی نیست


    لینک های مهارت های ارتباطی و رفتار جراتمندانه


    مهارتهای ارتباطی

    چگونه منفعل نباشیم؟

    اینا هم تاپیک های she هستش.

    مشاوره تخصصی با جناب sci

    کارگاه آموزشی - رفتار جرات مندانه

    مخصوصا تایپیک مشاوره تخصصی بانو she و جناب sci

    شماره 4.فکر کنم شما بهتر باشه یکم با شخصیت ما مردا و تفاوت هایی که داریم بهتر و بیشتر آشنا بشید:

    http://www.hamdardi.net/thread-33023.html

    و تایپیک بسیار مفید جناب مدیر همدردی عزیز

    http://www.hamdardi.net/thread-54.html

    و در آخر شما وقتی تایپیک های رفتار جراتمندانه و تفاوت های مرد و زن را بخوانید بهتر متوجه منظور دوستان میشید.ما مردا کلا دوست نداریم زیر دست خانوم های خودمان باشیم من بعتنوان یه مرد دوست دارمک همسرم مدرک دکترا داشته باشه و حقوق میلیون + ماشین و + خانه و زیبا باشه و اجتماعی و.... ولی اصلا دوست ندارم به هیچ عنوان به روی من بیاره و سر من منت بزاره(این یکی از خصوصیات ما مردا هستش)

    لطفا مقالات بالا را مطالعه کنید

    در مورد اینکه میگید شهرشان کوچیکه خوب بلاخره اونجا هوا تمیزه مناظر بسیار بسیار زیبایی داره تفریحات مخصوص بخودشو داره فرهنگ مردمانش خیلی ساده و بی ریا هستش کلا شما اول تشریف ببرید ان شاء الله نظرتان عوض میشه بعدشم بعد چند سال شاید شغل مناسب پیدا کنن ایشون و تشریف ببرید به شهر تهران
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  6. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    نسترن س (شنبه 27 اردیبهشت 93)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 تیر 93 [ 19:31]
    تاریخ عضویت
    1393-2-26
    نوشته ها
    42
    امتیاز
    267
    سطح
    5
    Points: 267, Level: 5
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    55

    تشکرشده 43 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم ازkhaleghezey به خاطر راهنماییهای مفیدتون
    به خدا من تا بحال یکبار هم چیزی به روی ایشون نیاوردم مشکل اینجاس که شما میگید به عنوان یه مرد دوس دارید خانمتون مدرک،حقوق ،ماشین و... داشته باشه اما ایشون حتی با رانندگی کردن من هم مشکل داره و دوس نداره خانم رانندگی کنه،درمورد کار هم قبل عقد مشکلی نداشت ولی بعدش گفت دوس ندارم به هیچ وجه خانمم واسه مردم کار کنه آخه اینقدر درس خوندم که چی؟؟؟ من هیجوقت خودم رو از ایشون بالاتر ندونستم ولی به عنوان دختری که تو تهران بزرگ شدم و همیشه یه آزادی های معقولی داشتم نمیتونم این مدل زندگی رو بپذیرم.
    درمورد درس خوندنم هم که گفتم از رفتارش معلومه که نمیخواد بخونم چون مطمعنم همینطوره وقتی بهش گفتم قبول شدم اصلا خوشحال نشد
    خدای بالای سرم شاهده که تا حالا به خاطرش از خیلی چیزها کوتاه اومدم اما اون بخاطر من یه قدم هم برنداشت حتی از رفیق بازی هاش یا تو مهمونی مشروب خوردنش که از اولم گفته بودم از همه چی واسم مهمتره نتونست بگذره، فقط با حرفه که میگه واسش اهمیت دارم اما تا حالا حتی 1کارم نکرده که بهم ثابت بشه بلکه به نظرم برعکسه، حالا من چطور میتونم به خاطرش از همه ی اولویتهای مهم زندگیم بگذرم و برم اونجا باهاش زندگی کنم؟؟
    مورد دیگه در مورد قهر کردن هم که گفتید کاملا نظر شما رو قبول دارم که اینطوری مشکلی حل نمیشه اما مساله اینه که ایشون به من قهر کردن و گوشی رو قطع کردن نه من. هروقت درمورد این موضوع میام با ارامش باهاش صحبت کنم از کوره درمیره

  8. #5
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یه سوال

    ایشون چه قولهایی به شما دادن در دوران عقد و خواستگاری و آیا به آنها عمل کردند یا خیر؟

    نظر شخصی من اینه عضویت انجمن آزاد بگیری در همین سایت همدردی


    http://www.hamdardi.net/payments.php

    حق اشتراک 3ماهه انجمن آزاد 28000 تومان

    چنتا حسن داره.1.بصورت انلاين مشاوريد سايت در اختيار شما هستن و لازم نيست وقت بگيريد يا از منزل خارج بشيد.2.قيمت مناسب نسبت به بيرون 3. از همه مهمتر حداقل خيالت راحته سايت داراي مشاورين متخصص و باتجربه اي هستش


    البته این فقط یه پیشنهاد و تصمیم گیرنده اصلی شما هستید ولی بنظرم مشاوره لازمه در این مورد
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 تیر 93 [ 19:31]
    تاریخ عضویت
    1393-2-26
    نوشته ها
    42
    امتیاز
    267
    سطح
    5
    Points: 267, Level: 5
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    55

    تشکرشده 43 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ammin ممنونم که وقت گذاشتی و راهنماییم کردی.
    شما درست میگید ولی مساله اینه که ایشون توی شهرشون هم کار درست حسابی نداره و باباش مخارجش رو تامین میکنه و دستش تو جیب باباشه، وقتی چیزی لازم دارم باید از باباش پول بگیره آخه این درسته؟نباید مستقل یشه؟،وقتی هم چیزی میگم عصبانی میشه میگه مگه تا حال چیزی کم گذاشتم.درصورتی که تا حالا خودش هیچی خرج نکرده هرجی بوده باباش داده،بخدا من دختر مادی گرایی نیستم میگم مستقل شو هرچقدر هم حقوقت کم باشه عیب نداره اما دستت تو جیب خودت باشه، باباشم نمیخواد بیاد تهران اما اولش به من به دروغ میگفت دنبالش هستم که پسرمو بفرستم تهران،
    به غیر ازاین قبل عقد با کارم هم مشکل نداشت اما الان میگه نمیذارم کار کنی مشکل من اینه که درمورد اینا اول صحبت کرده بودیم و اون زد زیرش.
    من میدونم دلیلش واسه تهران نیومدن کار نیست بلکه خانوادش و بخصوص مادرشه که وابستگی خیلی خیلی شدیدی به بچه هاش داره در حدی که وقتی نامزدم میاد تهران 2روز پیش من بمونه میگه قبل اومدنم مامان کلی گریه کرد همیشه تا بچه هاش واسه حتی چند روز ازش دور میشن کلی گریه میکنه، اخه این چه وضعیه؟
    اگه کسی دوری از خانواده باید واسش سخت باشه اون منم که دخترم نه اون،ولی خدا شاهده من به خاطر خانوادم نمیگم که بیاد تهران 1000 تا دلیل دارم،اما اون مشکل اصلی خانوادشن ،بهم ثابت شده که خیلی دروغها بهم گفتن...
    و اینکه من بخاطر یکی دومورد نمیگم که این ازدواج اشتباه بوه بلکه خیلی چیزا هست،تو خیلی مسائل مهم اینقدر تفاوتهامون زیاده که اصن همدیگه رو درک نمیکنیم نمیگم اون بده میگم خیلی با هم تفاوت داریم از همه لحاظ، خانواده،فرهنگ و.......
    نمیدونم باید چیکارکنم فکرنمیکنم با این همه بحث و دعواهایی که بینمون اتفاق افتاده دیگه بتونیم مثل قبل بشیم با هم،از طرفی از عواقب جدایی هم میترسم.......

  10. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آبان 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-31
    نوشته ها
    537
    امتیاز
    8,891
    سطح
    63
    Points: 8,891, Level: 63
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,224

    تشکرشده 1,090 در 430 پست

    Rep Power
    86
    Array
    نسترن جان سلام تاپیک اخرت رو که خوندم فک میکنم شوهرت خیلی به نامزد من شباهت داره از لحاظ خصوصیات .
    فقط اینکه من تهران زندگی نمیکنم اما نامزدم 10 12 ساله که تهران زندگی میکنه با این حال من قبل ازینکه باهاش اشنا بشم خیلی ازادی عمل بیشتری داشتم. یعنی اونقدر که اون رو من حساسه خونوادم واقعا نبودن.
    اما قبل از همه چیز بهم گفت اگه میخوای با من زندگی کنی باید بیای تهران چون محل کار من اینجاست. با اینکه من تو شهر خودم شاغلم و موقعیت خوبی هم دارم و در حال حاضر هم تو شهر خودم مشغول به تحصیلم .
    در هر صورت اگه بخوایم زندگی کنیم باید صبر کنیم که درس من تموم شه و در مورد شغل هم یا باید منتقل شم یا اینکه شغلمو عوض کنم اما مطمئن نیستم از بابت اینکه بخواد من سر کار برم یا نه .
    به نظرم شما باید قبل از عقد این موارد رو تموم میکردید و شوهرتون خیلی واضح نظرش رو بیان میکرد راجع به این موضوعات.
    البته نامزد من با تحصیلات مشکلی نداره در مورد کار هم چیزی نگفته ولی فک میکنم در اینده اگه مشکلی پیش بیاد ازون ادماییه که میگه نمیخواد بری سر کار.
    این رفتارها به خوانواده بر میگرده و بیشترش ذاتیه.
    در مورد رانندگی هم گاهی حساسیت به خرج میده مثلا میگه چرا دوستت ماشین نمیاره یا چرا شب تو جاده میری بهتره یه مرد همرات باشه و من میدونم که این موارد همشون بعد از ازدواج خیلی بیشتر میشه چون اون موقع اونه که تصمیم گیرندست و خوانواده ی خودم نیستن.
    تا حالا چند مورد هم گوشیو قطع کرده و دلیلش هم اینه که نمیخواد اون لحظه بحث کنه.
    و اون چیزی که به من ثابت شده اینه که اون تو خیلی موارد حرف من رو قبول نداره و حرف خودش رو کاملا درست و منطقی میدونه.
    کاملا میفهمم اینکه میگی تو خیلی از موارد کوتاه اومدم یعنی چی. البته نامزد من اهل مشروبو رفیق بازیو اینا اصلا نیست ولی خیلی چیزارو حق خودش میدونه اما حق من نه
    چرا؟ چون من یک زنم و باید تابع همسرم باشم! این جزوی از شخصیت این آدمه. و به این راحتیا نمیتونی عوضش کنی .
    در مورد چیزایی که گفتی به نظر من انعطاف پذیر باش اصلا به این فکر نکن که چون تو شهر بزرگ زندگی کردی ازش سر تری اصلا نگاه تحقیر امیز بهش نداشته باش حتی اگه واقعا هم همینطوره . البته میدونم که به خاطر خیلی از مسائل کوتاه اومدی و فک میکنی اون درکت نمیکنه اما اگه اینو جزوی از شخصیتش بدونی خیلی راحت تر کنار میای.
    در هر صورت شما الان به قول معروف خرت از پل گذشته و اینم بهت بگم با تجربه ای که من کسب کردم میشه با اینجور ادما کنار اومد اتفاقا خیلی هم ازت حمایت میکنه به شرطی که یکم از خواسته خودت بگذری.
    باید باهاش محترمانه برخورد کنی اگه عصبانیه اصلا سعی نکن بحث کنی که منجر به قهر بشه. سعی کن با مهربونی و ارامش کامل حرفتو بگی . اونم طوری که فک کنه اونه که داره تصمیم میگیره اگر هم میگه نه چیزی نگو .
    تو خیلی از موارد نباید خیلی زوم کنی به حرفاش و حساسیت نشون بدی خودش ممکنه نرم بشه نسبت به اون موضوع.

    دارم بهت میگم مقابله به مثل باهاش اصلا جواب نمیده فقط اوضاع رو بدتر میکنه چون اون هر چقدر هم دوستت داشته باشه از موضع خودش کوتاه نمیاد.مثلا نامزد من حتی به شوخی ام گاهی وقتا یه چیزی میگه که من بگم " چشم " اگه نگم میگه نشنیدم چی گفتی !!!!!!
    این ماییم که باید تصمیم بگیریم با همچین آدمی میشه زندگی کرد یا نه برای خانومایی مثل ما که ازادتر بودن یکم سخته اما شدنیه.
    یه مورد دیگه هم اینکه چرا نمیری شمال زندگی کنی ؟ فک میکنی چون تهران بودی اونجا نمیتونی؟ در مورد درست هم رفت و امد مشکلی نداره یا اینکه تا تموم بشه صبر کنین نمیدونم.
    البته من این نظراتو با چیزایی که شما گفتی دادم . به نظرم انقد زود به جدایی فکر نکن.
    موفق باشی عزیزم

  11. 2 کاربر از پست مفید anisa تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 29 اردیبهشت 93), شیدا. (شنبه 27 اردیبهشت 93)

  12. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 اردیبهشت 94 [ 11:20]
    تاریخ عضویت
    1391-8-27
    نوشته ها
    199
    امتیاز
    3,582
    سطح
    37
    Points: 3,582, Level: 37
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    5

    تشکرشده 94 در 53 پست

    Rep Power
    32
    Array
    سلام نسترن جان

    من تاپيكتو خوندم و با بعضي از حرفهايي كه اينجا زده شده موافقم اول اينكه موافقم فعلن به جدايي فكر نكن و البته اينو هم بگم فعلن به عروسي هم فكر نكن

    همسر شما چند ساله شونه ؟
    چرا از پدرش كمك ميگيره؟
    مگر خودش نميتونه بره سر كار
    ببين يك سري واقعيات در زندگي وجود داره كه آدم باهاش رو در رو ميشه اينو هم بگم اول از همه مشخص كن ببين همسرت ميتونه بدون اينكه پدرش نباشه زندگي شما رو تامين كننده يا نه ؟
    دوم اينكه رفت و آمد به شهر ديگه براي تحصيل وقتي خوبه و اشكال نداره كه همسر واقعا همراه واقعي با شما باشه و يكجاهايي خلا و سختي شما با شما همراه باشه چه بسا آدمهايي بودن كه در شهر خودشون درس خوندن ولي دريغ از يك لحظه همراهي همسر و واقعا دوران تحصيلي سهژخت داشتن و چه بسا افرادي بودن كه در دورترين نقاط نسبت به محل زندگي درس خوندن كه همسرشون با مديريت و درايتي كه داشتن اين دوران هتحصيل به راحتي پشت سر نهاده شده است

    من نميخوام موج منفي بدم ولي ميخوام تجربه خودمو رو كه همسرم با تكيه به پدر و مادرش بزرگ شده والان كه مادرش از دنيا رفته چه لطمه ايي خورده حتي درسشو ادامه نداده و تا سن 33 سالگي بدون كار زندگي كرده و تمام مايحتاج زندگيشون پدرش تامين كرده و من اگر چيزي ميخواستم ميذاشت برحسب مادي بودن من .. يا الان ميگم اينو بخريم يگه بزار ببينم خونه پدرم هستم يا نه بعد بريم بخريم .....
    اميدوارم حرفهاي من ناراحتت نكنه فقط تلنگري باشي براي اينكه بهتر فكر كني ......

  13. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 تیر 93 [ 19:31]
    تاریخ عضویت
    1393-2-26
    نوشته ها
    42
    امتیاز
    267
    سطح
    5
    Points: 267, Level: 5
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    55

    تشکرشده 43 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم از راهنماییتkhaleghezey باشه احتمالا همین کارو بکنم
    از نمونه قولهایی مه بهم داده و زیرش زده:
    بهش گفته بودم میخوام بعد از فارغ التحصیلی کار کنم حتی اگه نیمه وقت باشه،قبول کرد و گفت فقط محیطش باید خوب باشه منم گفتم 100درصد باید همینطور باشه اما بعد یه مدت گفت نمیخوام کار بکنی واسه کسی.
    میدونستم گاهی اوقات مشروب مصرف میکنه گفته بودم از این مساله اصلا نمیتوتم بگذرم و اگر میتونه برای همیشه کنارش بگذاره به بقیه ی مسائل فکرکنیم و اگر نمیتونی از همین حالا بگو چون اصلا نمیتونم تحمل کنم و واسه همین میخواستم ردش کنم اما بهم قول داد . گفت اصن واسم چیز مهمی نیست که نتونم کنار بذام و قول داد،اما بعد یه مدت توی عروسی و مهمونی دیدم زیر قولش زده و میخوره. درصورتی که اهمیتش رو واسم میدونست.
    در مورد محل زندگی هم گفته بود میام اینجا دنبال کار میکردم و نیومد.
    اینها مسائل مهمی بودند که بهشون عمل نکرده چیزهای دیگه ای هم بود که میتونم باهاشون کنار بیام اما اینا خیلی واسم مهم بودن

    - - - Updated - - -

    انیسا جان واقعا ممنونم از همدردی و حرفهایی که گفتی خیلی چیزهایی که گفتی مشکلات منم هست .
    اینکه گفتی قبل از عقد کامل باید حرف میزدیم ، صحبت کرده بودیم اما اون باب میل من جواب داده بود تا من جواب مثبت بدم بعدش زد زیر حرفاش.
    در مورد شمال هم من اول تا این اندازه حساس نبودم بهش گفته بودم ترجیح میدم و دوس دارم تهران زندگی کنم اما خب شرط نکرده بودم اونم الکی میگفت از خدامه بیام تهران اما بااین حال من ازهمون اول احتمال میدادم که ممکنه جور نشه به این زودیا بیاد اینجا منم میگفتم اگه درسمو بخونم کار خوبی هم اونجا پیدا کنم میتونم شمال هم زندگی کنم اما راستشو بخوای یه مدت که گذشت وقتی رفتم خونشون یه مدت موندم و شهرشون رو دیدم کلا یه جای جدید بود واسم نه تنهاخیلی خیلی کوجیکه واصلا امکانات نداره بلکه چون مرز آذربایجان و باکوست مردمش خیلی بی قید و بند هستن مثلا یه مثال بزنم اینه که همشون البته اکثرشون حتی توی غذاهشون الکل و شراب میذارن من نمیدونسنتم اینا هم اینطورین،خود نامزدم که هر روز بدون استثنا قهوه خونه میره و واسش خیلی عادیه قلیون و مشروب،دوستاش هم بیش از اندازه واسش مهمن و هرروز باهاشونه،رفیقبازه. تنها جاایی هم که میشه2نفری واسه تفریح رفت قهوه خونه و لژ هستش. که از من میخواد هرروز باهاش برم. من خودم مذهبی نیستم اما توی خانواده ای بزرگ شدم که تا به حال این چیزا رو ندیده بودم و واسم این موارد خیلی بد به حساب میاومدن و با دیدن این چیزا و اینکه اون حاضر نیس بخاطرمن حتی ذره ای عوض بشه دلم خیلی شکست درصورتی که من به همه خواسته هاش عمل کردم. الان هم به این نتیجه رسیدم که توی اون محیط همه همینطوری هستن و اینها خیلی مسائل عادی ای هست.
    همه راه ها رو هم امتحان کردم واسه اینکه اون از این چیزا دور بشه بهش محبت کردم با ملایمت صحبت کردم ولی اون اصلا اینا رو مشکل نمیبینه که بخواد برطرفشون کنه.
    خیلی چیزای دیگه هم هست که به مشکلام اضافه میکنه،حالا وقتی به این فک میکنم که من نه درسمو ادامه بدو نه کار کنم از خانوادم هم دور بشم برم اونجا با کسی که تازه نه خوش اخلاقه نه کارخیلی خوبی داره و رفیق بازم هست و به خواسته ی من هم اهمیت نمیده و همیشه فک میکنه حق با خودشه زندگی کنم؟
    و اینکه من خودمو بالاتر از اون نمیبینم فقط میگم ما2تا به خاطر محیطی که توش بزرگ شدیم تفات های خیلی خیلی زیادی با هم داریم. تابستون قرار بود عروسیمون باشه و خیلی کارها رو هم کرده بودیم اما با این وضعیت اصلا نمیدونم چی میشه الان 1هفتست حرف نزدیم با هم. درحالی که روزی 10بار حرف میزدیم فک نکنم دیگه بتونیم مثل قبل بشیم با هم
    الان با وجود این همه مشکل که نمیدونم چطوری حلشون کنم تنها خواستم این بو که2سال بیاد اینجا شرایط درس خوندن منو فراهم کنه اما اون هیچوقت درکم نمیکنه هیچوقت حمایتم نمیکنه.
    اینکه گفتی به این زودی به جدایی فم نکن خودم هم واقعا نمیدونم اما خیلی بهش فک کردم تا به این نتیجه رسیدم اگه ازدواج کردیم ور فتیم زیریه سقف و بعد نتونستیم ادامه بدیم چی؟؟ لااقل الان حداقل زیر یه سقف نرفتیم اون موقع که سخت تره..........
    فعلا که قهریم و قراره با خانواده بیان صحبت کنیم فک نکنم دیگه بشه مثل قبل بشیم به خاطر این مسائل خیلی از هم دور شدیم خیلی

    ************************************************** ******

    tanhayi عزیز مرسی که وقت گذاشتی ایشون 25سالشه و من 22سالم.
    دقیقا مشکل من هم همین وابستگی به پدرشه و پدرش هم هیچ کاری واسه استقلال پسرش نمیکنه تازه خوشحالم هست کارهاشو میده پسرش انجام بده درعوض مخارشو هم میده، به خودش هم وقتی چیزی میگم میگه وقتی بابام پول و سرمایه داره چرا پیشش نباشم و مستقل بشم.
    برای تحصیل هم دقیقا حق با شماس دوستانی که گفتن مشکلی نداره رفت وامد، من چون میدونم اون ته دلش نمیخواد من بخونم پس فردا حمایتم نمیکنه و خودش میدونه خسته میشم و نمیتونم ادامه بدم. میگه میری چند هفته خونه باباتینا میمونی بعد میای یکم هم اینجا میمونی. اخه مگه میشه خونه زندگیم و همسرمو بذارم واسه درس بیام چندهفته اینجا بمونم؟تا 2سال تموم ه؟ من میدونم نمیشه 2ماه که برم میبینم سخته و نمیشه و ولش میکنم درسو، نامزدم هم جون اینو میدونه این حرفو میزنه.
    نه چرا نارحتم کنه حرفاتون،کاملا قبول دارم ونمیدونم باید چیکار کنم. بخصووص که اصلا حاضر نیس درمورد مشکلات صحبت کنیم با هم. من همیشه سعی میکنم انعطاف پذیر باشم تو رابطه مون ولی آخه دیگه درمورد همه چی که دیگه نمیتونم کوتاه بیام. اون یه قدم برداره من صدقدم برمیدارم.

    - - - Updated - - -

    انیسا جان واقعا ممنونم از همدردی و حرفهایی که گفتی خیلی چیزهایی که گفتی مشکلات منم هست .
    اینکه گفتی قبل از عقد کامل باید حرف میزدیم ، صحبت کرده بودیم اما اون باب میل من جواب داده بود تا من جواب مثبت بدم بعدش زد زیر حرفاش.
    در مورد شمال هم من اول تا این اندازه حساس نبودم بهش گفته بودم ترجیح میدم و دوس دارم تهران زندگی کنم اما خب شرط نکرده بودم اونم الکی میگفت از خدامه بیام تهران اما بااین حال من ازهمون اول احتمال میدادم که ممکنه جور نشه به این زودیا بیاد اینجا منم میگفتم اگه درسمو بخونم کار خوبی هم اونجا پیدا کنم میتونم شمال هم زندگی کنم اما راستشو بخوای یه مدت که گذشت وقتی رفتم خونشون یه مدت موندم و شهرشون رو دیدم کلا یه جای جدید بود واسم نه تنهاخیلی خیلی کوجیکه واصلا امکانات نداره بلکه چون مرز آذربایجان و باکوست مردمش خیلی بی قید و بند هستن مثلا یه مثال بزنم اینه که همشون البته اکثرشون حتی توی غذاهشون الکل و شراب میذارن من نمیدونسنتم اینا هم اینطورین،خود نامزدم که هر روز بدون استثنا قهوه خونه میره و واسش خیلی عادیه قلیون و مشروب،دوستاش هم بیش از اندازه واسش مهمن و هرروز باهاشونه،رفیقبازه. تنها جاایی هم که میشه2نفری واسه تفریح رفت قهوه خونه و لژ هستش. که از من میخواد هرروز باهاش برم. من خودم مذهبی نیستم اما توی خانواده ای بزرگ شدم که تا به حال این چیزا رو ندیده بودم و واسم این موارد خیلی بد به حساب میاومدن و با دیدن این چیزا و اینکه اون حاضر نیس بخاطرمن حتی ذره ای عوض بشه دلم خیلی شکست درصورتی که من به همه خواسته هاش عمل کردم. الان هم به این نتیجه رسیدم که توی اون محیط همه همینطوری هستن و اینها خیلی مسائل عادی ای هست.
    همه راه ها رو هم امتحان کردم واسه اینکه اون از این چیزا دور بشه بهش محبت کردم با ملایمت صحبت کردم ولی اون اصلا اینا رو مشکل نمیبینه که بخواد برطرفشون کنه.
    خیلی چیزای دیگه هم هست که به مشکلام اضافه میکنه،حالا وقتی به این فک میکنم که من نه درسمو ادامه بدو نه کار کنم از خانوادم هم دور بشم برم اونجا با کسی که تازه نه خوش اخلاقه نه کارخیلی خوبی داره و رفیق بازم هست و به خواسته ی من هم اهمیت نمیده و همیشه فک میکنه حق با خودشه زندگی کنم؟
    و اینکه من خودمو بالاتر از اون نمیبینم فقط میگم ما2تا به خاطر محیطی که توش بزرگ شدیم تفات های خیلی خیلی زیادی با هم داریم. تابستون قرار بود عروسیمون باشه و خیلی کارها رو هم کرده بودیم اما با این وضعیت اصلا نمیدونم چی میشه الان 1هفتست حرف نزدیم با هم. درحالی که روزی 10بار حرف میزدیم فک نکنم دیگه بتونیم مثل قبل بشیم با هم
    الان با وجود این همه مشکل که نمیدونم چطوری حلشون کنم تنها خواستم این بو که2سال بیاد اینجا شرایط درس خوندن منو فراهم کنه اما اون هیچوقت درکم نمیکنه هیچوقت حمایتم نمیکنه.
    اینکه گفتی به این زودی به جدایی فم نکن خودم هم واقعا نمیدونم اما خیلی بهش فک کردم تا به این نتیجه رسیدم اگه ازدواج کردیم ور فتیم زیریه سقف و بعد نتونستیم ادامه بدیم چی؟؟ لااقل الان حداقل زیر یه سقف نرفتیم اون موقع که سخت تره..........
    فعلا که قهریم و قراره با خانواده بیان صحبت کنیم فک نکنم دیگه بشه مثل قبل بشیم به خاطر این مسائل خیلی از هم دور شدیم خیلی

    ************************************************** ******

    tanhayi عزیز مرسی که وقت گذاشتی ایشون 25سالشه و من 22سالم.
    دقیقا مشکل من هم همین وابستگی به پدرشه و پدرش هم هیچ کاری واسه استقلال پسرش نمیکنه تازه خوشحالم هست کارهاشو میده پسرش انجام بده درعوض مخارشو هم میده، به خودش هم وقتی چیزی میگم میگه وقتی بابام پول و سرمایه داره چرا پیشش نباشم و مستقل بشم.
    برای تحصیل هم دقیقا حق با شماس دوستانی که گفتن مشکلی نداره رفت وامد، من چون میدونم اون ته دلش نمیخواد من بخونم پس فردا حمایتم نمیکنه و خودش میدونه خسته میشم و نمیتونم ادامه بدم. میگه میری چند هفته خونه باباتینا میمونی بعد میای یکم هم اینجا میمونی. اخه مگه میشه خونه زندگیم و همسرمو بذارم واسه درس بیام چندهفته اینجا بمونم؟تا 2سال تموم ه؟ من میدونم نمیشه 2ماه که برم میبینم سخته و نمیشه و ولش میکنم درسو، نامزدم هم جون اینو میدونه این حرفو میزنه.
    نه چرا نارحتم کنه حرفاتون،کاملا قبول دارم ونمیدونم باید چیکار کنم. بخصووص که اصلا حاضر نیس درمورد مشکلات صحبت کنیم با هم. من همیشه سعی میکنم انعطاف پذیر باشم تو رابطه مون ولی آخه دیگه درمورد همه چی که دیگه نمیتونم کوتاه بیام. اون یه قدم برداره من صدقدم برمیدارم.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:31 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.