به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 26 شهریور 93 [ 18:13]
    تاریخ عضویت
    1393-2-13
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    16
    سطح
    1
    Points: 16, Level: 1
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    حساسیت زیاد روی شوهرم

    سلام
    میدونم زیاده ولی میخوام تعریف کنم
    من حدود 7ماهه که عقد کردم البته قبل از اون حدود یک سالو نیم با همسرم ارتباط داشتم ولی زیر نظر خانواده ها
    ایشون از 7سال پیش منو میشناختن و بهم ابراز علاقه کرده بودن ولی خب با مخالفت من...
    اما همیشه واسم پسر پاک و خوبی بود که واقعا ارزش بالایی پیشم داشت
    مطمئنم که توی این سالها با هیچ دختری نبوده و همیشه هم نه یک بار بلکه چندین بار بهم پیشنهاد داده بود
    همه تاییدش میکنن و واقعا قبولش دارن خودمم همیشه میگم که خیلی پسر تلخیه و رو به دختر نمیده اما نمیدونم چرا اینقدر حساسم چرا اینقدر همیشه دلم ناآرومه که ممکنه بره سراغ کس دیگه
    بذارید چندتا چیزو تعریف کنم
    1.من در جریان هستم که توی این سالهایی که نبودم همه بهش پیشنهاد میکردند با دخترداییش ازدواج کنه و منم خیلی روش حساس شدم البته اون هم که میدونست شوهرم واسه من پاپیش گذاشته کم کرم نریخت هنوزم بااینکه عقدیم روش حساسم و خیلی وقتا فکرای بد میکنم اما نه مث قبل
    2.شوهرم فعلا توی مغازه پمشغوله که البته من اصلا از شغل آزاد خوشم نمیاد و چون شغل اصلی که بعدا داره دولتیه فعلا چیزی نگفتم ولی خب کار در مغازه جوریه که با دخترای زیادی سروکار داره
    اگه یهو جوابمو نده و یا وقتی زنگ بزنم بخواد قطع کنه و رسمی صحبت کنه دیوونه میشم اذیت میشم فکرای ناجور میکنم بارها اونجا دیدم که دخترا چه رفتارایی دارن
    یک بار تا رسیدم یه دختری بهش میگفت میشه شما شمارتونو بدید که بعد از اون حسابی دعوا راه انداختم
    حتی یک بار گوشیه شوهرم دستم بود که یه اس ام اس از یکی از مشریاشون اومد که دختر بود البته چیز بدی هم نگفته بود و سراغ جنس سفارشیشو گرفته بود گفتم چرا این شمارتو داره گفت من ندادم دادشم داده و اونم کار خاصی نداره و واسه من با یه مرد هیچ فرقی نداره تا وقتی هم که نیومده بود درمغازه که کارشو انجام بدم اصلا نمیدونستم دختره که پیام داده ولی من حسابی دعوای بدی را انداختم
    3.چند روز پیش واسه یه دارو گفت بریم فلان داروخونه من آشنا دارم
    آشناش یه خانومی بود البته از خودش بزرگتر ولی خب... دختره بهم کلی کم محلی کردو... ایناش مهم نیست یهو توی حرفاش گفت من خودم به ... هم گفتم (اسم شوهرمو گفت) من آتیش گرفتم توی ماشین داد کشیدم که اون اسمتو از کجا میدونه و مگه بیشتر از یه مشتریه؟؟؟؟ اونم حسابی از دادو بیداد من عصبانی شد و منو گذاشتو رفت
    4.تاحالا چندبار شده که دروغ گفته و من فهمیدم و این خیلی بیشتر حساسم کرده یک بار که من فکر میکردم داخل مغازس از داییم شنیدم که کافه بوده/ موقعی که هنوز عقد نکرده بودیم یک بار با جوونای خونوادشون رفته بود بیرون کلی وقت جواب منو نداد و بعد که دید ناراحتم گفت پیش مادربزرگم بودیم و بعد فهمیدم کافی شاپ بودن / یک شب که از اوضای خونشون حسابی کلافه بود گفت میخوابه اما داداشش به من رسوند که از خونه رفته بیرون ولی خودش انکار میکرد /
    هربارم که گفتم چرابهم دروغ گفتی گفت "خودت باعثشی خودت ترسوندی منو ازینکه حرف بزنم دوست ندارم دعوا کنیم دوست ندارم بهم بی اعتماد باشی این حقم نیست "
    همیشه میگه من با همه وجودم مال توام هیچکس جزتو به چشمم نمیاد
    چرا دروغ بگم از ته دلم به پاکیش اعتماد دارم به عشقش اون هیچی واسم کم نمیذاره
    ولی نمیدونم چرا تحمل ندارم نمیتونم ببینم حتی با یه دختر برخورد داره با اینکه تا بحال هیچی ازش ندیدم
    این حساسیتم داره داغونم میکنه کمکم کنید :'( :'(

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 29 خرداد 93 [ 00:44]
    تاریخ عضویت
    1393-1-28
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    308
    سطح
    6
    Points: 308, Level: 6
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    95

    تشکرشده 68 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    حتی اگه داستانتون رو نمی گفتین از روی نام کاربری که انتخاب کردید مشخص بود وابسته اید.

    عزیزم شما داری علنا به شوهرت میگی "تو از سر من زیادی هستی" . "من لیاقت تو رو ندارم" "دخترای دیگه خیلی بهتر از من هستن" "تو ممکنه عاشق اونا بشی" "من جذاب نیستم" و .......

    پس شک نکن شوهرت هم بعد یه مدت پیام این رفتارهات رو می فهمه و اونوقته که همه ترسهات به واقعیت تبدیل میشه .

    تو داری بهش تلقین می کنی. بترس از اثر تلقین.

    ضمنا در مورد دروغ ها من که بهش حق میدم.
    چون میگن یه دروغ الکی که همه چیزو به خیر بگذرونه بهتر از یه راست واقعی هست که باعث یه دعوای بزرگ بشه .

    منتها دیگه بنده خدا خبر نداشته شما یه پا خانم مارپلی برای خودت و مچش رو می گیری.

    از حرفام ناراحت نشو. ولی به خودت بیا.

  3. 4 کاربر از پست مفید negaran تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 13 اردیبهشت 93), sara 65 (شنبه 20 اردیبهشت 93), فرشته اردیبهشت (شنبه 20 اردیبهشت 93), شهراز (شنبه 13 اردیبهشت 93)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 26 شهریور 93 [ 18:13]
    تاریخ عضویت
    1393-2-13
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    16
    سطح
    1
    Points: 16, Level: 1
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    میدونم چی میگی
    و همه این اعتماد به نفس پایینم زیر سر فامیل شوهرمه نه پدر مادرش اونا ماهن بلکه دختر دایی ها زن عمو و... همیشه بهش گفتم که اونا...همیشه جوری رفتار میکنن که انگار من یه چیزیم کمه در صورتی که همیشه تو هرموقعیت و جمعی که بودم مورد توجه بودم وهمیشه هم از همه سر بودم دوستای زیادی داشتم و دورم شلوغ بوده همیشه دوستام بهم میگفتن که خوش به حالت که انقدر اعتماد به نفس بالایی داری ولی الان چی...
    الان حس میکنم نمیتونم با کسی دوست باشم تو دانشگاه حس میکنم تنهام در صورتیکه قبلا اینطور نبود

  5. کاربر روبرو از پست مفید man+to تشکرکرده است .

    negaran (شنبه 13 اردیبهشت 93)

  6. #4
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بانو من و تو

    به سایت همدردی خوش آمدید

    با سپاس از بانو نگران گرامی تقریبا همه گفتنی ها را ایشون گفتند فقط اینو بگم همینجوری بخواید ادامه بدید مطمئن باشید خودتان با دست خودتان زندگی مشترکتان را نابود میکنید.

    داری شوهرت را مجبور میکنی بخاطر فرار از دعوا کردن با شما بهت دروغ بگه اخلاق زشتی که باعث جدایی بسیاری از زوجین شده.کار درستی میکنی به شوهرت حساسیت داری ولی هرچیزی حدی داره با ادامه این رفتار غلط فقط باعث دوریش میشید بانو

    اینم مطمئن باشید هر شغلی هم انتخاب کنه شما باز به ایشون مشکوک هستید.بهتره بجای تمرکز بر روی اینکه چیکار میکنهی ا چجور مشتری داره و همش پاپیچش بشی و مچ گیری کنید سعی کنید محیط منزل زا عاشقانه تر کنید بهش بیشتر محبت کنید بیشتر دوسش داشته باشید.

    آیا شما در خانواده خودتان خیانت دیدید؟و یا در اطرافیان خودتان بین زوجین؟

    - - - Updated - - -

    نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
    عزیز

    تمام مسائل شما از احساسات شما ناشی میشه و از انحصار طلبی شما .

    شما عشق به همسرت نداری ، بلکه عاشق عشق همسرت به خودت هستی . همه حواست و تمرکزت به عشق همسرت به خودته .

    عیب این مسئله کجاست ؟ مگر عاشق عشق همسر بودن بد هست ؟

    این وضعیت یک استرس و نگرانی همیشگی را همراه میسازد و از طرفی یکنواختی را پدید می آورد . وقتی برای شما دوست داشته شدن به وسیله همسرت سرطانی شد که شده . مرتب ترس داری که دوست داشتنش کم بشه ، احساس می کنی دیگه دوستت نداره . دچار یکنواختی می شوی و نوآوری در ابراز علاقه اش می طلبی تا مطمئن شوی . اما بعد زاهربار دریافت پیام علاقه او لحظه ای خوشحال می شوی ولی وقتی زندگی عادی در جریان باشد فکر می کنی دیگه اونجوری دوستت نداره . ازارتباطش با هرکسی می ترسی می ترسی که او را بر تو ترجیح دهد ، نکنه بیشتر از تو دوستش داشته باشد و ..... حسود میشی ، حساس میشی ، ..... ادامه پیدا کنه بدبین میشی .

    این عوارض عاشق عشق همسر بودنه ، عوارض زوم روی علاقه همسر به خود .

    چاره چیست ؟

    عاشق همسرت باش به واقع ، نه به ظاهر . عقلانی ، نه احسای و هیجانی ، اگر او را واقعاً دوست داشته باشی هیچ انتظاری از او نخواهی داشت . تمام لذت تو می شود رضایت او . کوچکترین محبتی از سوی او دنیایی پیش چشمت بزرگ هست و هرکاری تو برای او بکنی پیش چشمت کوچک هست و در پی کاری و خدمتی و محبتی دیگرهستی تا جایی که باید خود را کنترل کنی که زیاده روی نشه و به ساپورتهای بیجا نکشه . اصلاً توجهی به اینکه او ترا دوست دارد یا نه نداری ، چون غرق در عشق خودت به او هستی . در بند علاقه او نیستی بلکه رها در فضای علاقه خودت به او هستی .و .....

    این وضعیت موجب رهایی از وابستگی ، وسعت دید ، طمأنینه ، خوش بینی و اعتماد ، شعف و نشاط و احساسهای خوب و امید بخش میشه ..... و حاصلش میشه آرامش عمیق خودت ،و برخورداری همسرت از این دریای ژرف آرامش که موظب خواهد بود از دست نرود .

    تو در این حالت همسرت را از هرکس به خودت نزدیک تر می بینی چون او در قلب توست . اما در آن حالت تو قلبت را در دل او قرار داده ای و چشم ازش برنمیداری اینه که اندک حرکتی را فاصله احساس می کنی که ای وای دلت رفت ..... حتی دلتنگی های کاهنده نیز از همین نشأت میگیره و انحصار طلبی ، و کنترلگری و .....

    عاشق عشق همسرت به خودت نباش تا تنگ نظر و حسود نشوی . عشق خالص به همسرت پیدا کن تا وسعت نظر بیابی و از انحصار طلبی در امان بمانی . شوهرت هم در کنارت احساس آزادی خواهد کرد و نشاط و شادمانی نصیب خواهد برد .




    .
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  7. 5 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    aramesh9291 (شنبه 20 اردیبهشت 93), del (یکشنبه 21 اردیبهشت 93), negaran (شنبه 13 اردیبهشت 93), sara 65 (شنبه 20 اردیبهشت 93), شهراز (شنبه 13 اردیبهشت 93)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 29 خرداد 93 [ 00:44]
    تاریخ عضویت
    1393-1-28
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    308
    سطح
    6
    Points: 308, Level: 6
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    95

    تشکرشده 68 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نه عزیزم . تقصیر اونا نیست. خودت انقدر این کارارو کردی که خودت هم باورت شده که یه چیزیت کمه. تو مگه چند بار قراره در ماه یا در سال زن عمو و دختر دایی و ... شوهرت رو ببینی.
    دختر خوب تو انتخاب شوهرت بودی از بین حداقل میلیونها دختر (اگه کل جهان رو در نظر بگیریم میشه میلیارد)
    مطمئن باش مردی اگه به انتخابش مطمئن نباشه ، هفت سال پای انتخابش نمی ایسته .

    به خودت افتخار کن که انقدر مهم بودی براش. به خودت افتخار کن
    اصلا برات مهم نباشه کی چی میگه. مگه اصلا حرف دیگران مهمه ؟؟

    مهم تویی و شوهرت.
    سعی کن حساسیتت رو خیلی خیلی کم کنی.
    برای خودت سرگرمی درست کن
    به شوهرت اعتماد کن.
    مطمئن باش اعتماد تو به اون دل و انگیزه وفادار بودن میده
    جوری نترسون بنده خدا رو که مجبور بشه بهت دروغ بگه
    ببین رفتاری که ما از دیگران می بینم ، بازتاب رفتار خودمونه
    انقدر بهش دل بده که حتی اگه اتفاقی تو زندگیش ناخواسته افتاد بتونه بهت بگه
    محرم رازش بتونی باشی. نذار کس دیگه ای محرم رازش بشه
    آروم باش
    صبور باش.
    کسی رو به گناه نکرده متهم نکن.
    ببین تو یه دختری. اگه یه مرد بددل شوهرت بود و همش بهت گیر می داد چه حالی بهت دست می داد؟ اونوقت حتی اگه مزاحم تلفنی هم داشتی ازش قایم می کردی و به روت نمی آوردی. اما اگه یه شوهر صبور و با تفکر عمیق داشته باشی راحت دغدغه ت رو بهش میگی و ازش راهنمایی می گیری. همین حس رو شوهرت الان داره . اون نمی تونه بهت اطمینان کنه . می ترسه و دروغ میگه

    تنها راه حلت اینه که خودت رو سرگرم کنی. صبور باشی. قدرت تحملت رو بالا ببری .
    و به خودت ، تویی که انتخاب شوهرت بودی، افتخار کنی.
    مطمئن باش شوهرت در تو چیزی دیده که در هیچ دختری ندیده

    به حرفهای هیچ کسی اهمیت نده
    با شوهرت مهربون باش.

    دوستان میان و بیشتر کمکت می کنن ان شالا. موفق باشی.

    خواستی بیا داستان برادر من رو هم بخون
    http://www.hamdardi.net/thread-33187.html#post328291

  9. 2 کاربر از پست مفید negaran تشکرکرده اند .

    sara 65 (شنبه 20 اردیبهشت 93), شهراز (شنبه 13 اردیبهشت 93)

  10. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 03:38]
    تاریخ عضویت
    1392-8-02
    نوشته ها
    145
    امتیاز
    1,121
    سطح
    18
    Points: 1,121, Level: 18
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 79
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsSocial1 year registered
    تشکرها
    441

    تشکرشده 556 در 137 پست

    Rep Power
    25
    Array
    سلام دوست عزیز

    دوستان نکات مهم رو بهت گفتن، تو باید اراده کنی و رفتار خودتو اصلاح کنی باید


    این تاپیک هم مطالعه کن، موضوعش با شما یکی نیست اما تا حدودی رفتارهاتون شبیه هم هست

    http://www.hamdardi.net/thread-33097.html

    صبر هرکس حدی داره، همسرت دوست داره در کنار تو آرامش داشته باشه و باهم خاطرات عاشقانه بسازید نه اینکه هر وقت همو میبینید حرف کس دیگه ای وسط باشه.
    براش نقش همسر و معشوق داشته باش نه ناظم!!!





    با آرزوی شعادت و نیکبختی برای شما
    قَالَ وَ مَن يَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّآلُّونَ﴿حجر۵۶
    کیست که مأیوس شود از رحمت پروردگار به جز گمراهان

  11. 2 کاربر از پست مفید شهراز تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 13 اردیبهشت 93), negaran (شنبه 13 اردیبهشت 93)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 26 شهریور 93 [ 18:13]
    تاریخ عضویت
    1393-2-13
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    16
    سطح
    1
    Points: 16, Level: 1
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    Mc az rahnamett azizam :-(

  13. #8
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اگه زیاد بری رو اعصابش تو این قضیه به عنوان یک شخص وابسته و سربار(با عرض پوزش!) موقعیتتون را نزدش از دست میدید. به عنوان یک آدم شکاک و انحصار طلب و همین باعث میشه خیلی از شما فاصله بگیره و کم کم احساساتش کم بشه! همین کار شما بزرگترین هووی شماست!

    یک مساله دیگه هم این که هیچوقت با کنایه و طعنه با همسرت حرف نزن و همچنین بدون اوردن دلیل همسرت رو متهم نکن. اگر فکر میکنی یک حرفی اینقدر بده که نمی تونی مستقیم به اون اشاره کنی پس با کنایه هم نگو اکر فکر می کنی باید گفته بشه و بد نیست محترمانه و بدون متهم کردن بیانش کن

    لینکهای زیر رو بخون

    شوهران از زنان چه می خواهند؟

    رازهای موفقیت در زندگی زناشویی(در گوشی با خانمها)
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  14. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    reihane_b (شنبه 20 اردیبهشت 93)

  15. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 آبان 95 [ 19:37]
    تاریخ عضویت
    1393-1-03
    نوشته ها
    71
    امتیاز
    2,112
    سطح
    27
    Points: 2,112, Level: 27
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    35

    تشکرشده 174 در 61 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط man+to نمایش پست ها
    سلام
    میدونم زیاده ولی میخوام تعریف کنم
    من حدود 7ماهه که عقد کردم البته قبل از اون حدود یک سالو نیم با همسرم ارتباط داشتم ولی زیر نظر خانواده ها
    ایشون از 7سال پیش منو میشناختن و بهم ابراز علاقه کرده بودن ولی خب با مخالفت من...
    اما همیشه واسم پسر پاک و خوبی بود که واقعا ارزش بالایی پیشم داشت
    مطمئنم که توی این سالها با هیچ دختری نبوده و همیشه هم نه یک بار بلکه چندین بار بهم پیشنهاد داده بود
    همه تاییدش میکنن و واقعا قبولش دارن خودمم همیشه میگم که خیلی پسر تلخیه و رو به دختر نمیده اما نمیدونم چرا اینقدر حساسم چرا اینقدر همیشه دلم ناآرومه که ممکنه بره سراغ کس دیگه
    بذارید چندتا چیزو تعریف کنم
    1.من در جریان هستم که توی این سالهایی که نبودم همه بهش پیشنهاد میکردند با دخترداییش ازدواج کنه و منم خیلی روش حساس شدم البته اون هم که میدونست شوهرم واسه من پاپیش گذاشته کم کرم نریخت هنوزم بااینکه عقدیم روش حساسم و خیلی وقتا فکرای بد میکنم اما نه مث قبل
    2.شوهرم فعلا توی مغازه پمشغوله که البته من اصلا از شغل آزاد خوشم نمیاد و چون شغل اصلی که بعدا داره دولتیه فعلا چیزی نگفتم ولی خب کار در مغازه جوریه که با دخترای زیادی سروکار داره
    اگه یهو جوابمو نده و یا وقتی زنگ بزنم بخواد قطع کنه و رسمی صحبت کنه دیوونه میشم اذیت میشم فکرای ناجور میکنم بارها اونجا دیدم که دخترا چه رفتارایی دارن
    یک بار تا رسیدم یه دختری بهش میگفت میشه شما شمارتونو بدید که بعد از اون حسابی دعوا راه انداختم
    حتی یک بار گوشیه شوهرم دستم بود که یه اس ام اس از یکی از مشریاشون اومد که دختر بود البته چیز بدی هم نگفته بود و سراغ جنس سفارشیشو گرفته بود گفتم چرا این شمارتو داره گفت من ندادم دادشم داده و اونم کار خاصی نداره و واسه من با یه مرد هیچ فرقی نداره تا وقتی هم که نیومده بود درمغازه که کارشو انجام بدم اصلا نمیدونستم دختره که پیام داده ولی من حسابی دعوای بدی را انداختم
    3.چند روز پیش واسه یه دارو گفت بریم فلان داروخونه من آشنا دارم
    آشناش یه خانومی بود البته از خودش بزرگتر ولی خب... دختره بهم کلی کم محلی کردو... ایناش مهم نیست یهو توی حرفاش گفت من خودم به ... هم گفتم (اسم شوهرمو گفت) من آتیش گرفتم توی ماشین داد کشیدم که اون اسمتو از کجا میدونه و مگه بیشتر از یه مشتریه؟؟؟؟ اونم حسابی از دادو بیداد من عصبانی شد و منو گذاشتو رفت
    4.تاحالا چندبار شده که دروغ گفته و من فهمیدم و این خیلی بیشتر حساسم کرده یک بار که من فکر میکردم داخل مغازس از داییم شنیدم که کافه بوده/ موقعی که هنوز عقد نکرده بودیم یک بار با جوونای خونوادشون رفته بود بیرون کلی وقت جواب منو نداد و بعد که دید ناراحتم گفت پیش مادربزرگم بودیم و بعد فهمیدم کافی شاپ بودن / یک شب که از اوضای خونشون حسابی کلافه بود گفت میخوابه اما داداشش به من رسوند که از خونه رفته بیرون ولی خودش انکار میکرد /
    هربارم که گفتم چرابهم دروغ گفتی گفت "خودت باعثشی خودت ترسوندی منو ازینکه حرف بزنم دوست ندارم دعوا کنیم دوست ندارم بهم بی اعتماد باشی این حقم نیست "
    همیشه میگه من با همه وجودم مال توام هیچکس جزتو به چشمم نمیاد
    چرا دروغ بگم از ته دلم به پاکیش اعتماد دارم به عشقش اون هیچی واسم کم نمیذاره
    ولی نمیدونم چرا تحمل ندارم نمیتونم ببینم حتی با یه دختر برخورد داره با اینکه تا بحال هیچی ازش ندیدم
    این حساسیتم داره داغونم میکنه کمکم کنید :'( :'(
    سلام

    دوستان عزیزگفتنی ها رو خدمت شما گفتن فقط یک جمله اضافه کنم

    وقتی مردی در کنار همسرش احساس ارامش نکنه یقین بدون شک نکن اطمینان داشته باش و . . . جای دیگه به دنبال این ارامش خواهد بود

    متاسفانه شما بجای جذب بیشتر همسرتون و ارامش به ایشون دارید ایشون رو دفع میکنید

    شخصی که هفت سال منتظر بله گفتن یک نفر بوده چطور ممکنه فکر خیانت باشه

    احساساتت رو درک میکنم اما باور کن با توجه به چیزهایی که شما گفتید داری اشتباه میکنی

    موفق باشید

  16. کاربر روبرو از پست مفید ذمانح تشکرکرده است .

    khaleghezey (یکشنبه 14 اردیبهشت 93)

  17. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اسفند 94 [ 19:17]
    تاریخ عضویت
    1392-12-01
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    1,928
    سطح
    26
    Points: 1,928, Level: 26
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    30

    تشکرشده 60 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام من چند وقت پیش توی اینترنت با خانمی آشنا شدم و فقط در حد چت با همدیگه حرف زدیم من با خانمم دقیقا مشکلی شبیه به مشکل شما داشتیم و ایشون زمانیکه من بخاطرشون تقاضای آشنایی چند خانم رو رد کرده بودم و حاضر نبودم کمترین ناراحتی متوجه ایشون بشه اونقدر به مسایل بیخود و الکی گیر میداد که حتی دیگه میترسیدم اسم کسی رو پیشش بیارم و از اونطرف همین گیرها محبتمونو کمتر و کمتر میکرد. تا اینکه قهر و خونه باباش رفتنها شروع شد و خراب کردن من پیش این و اون. خوب من که خیلی داغون بودم گفتم که حالا که متهمم و آش نخورده و دهن سوخته است منم تلافی میکنم و رفتم چت کردم. کارم کار اشتباهی بود و پشیمون هم شدم و ادامه ندادم ولی منظور اینکه شک و گیرهای اون در از کوره در رفتن من بی تاثیر نبود و بعدا توی ادامه همین شک و تردید اومد توی میل من رو گشت و اون چت بی اساس که اصلا ریشه ای نداشت رو پیراهن عثمان کرد. البته اینو بگم که کار من اصلا درست نبوده و نیست ولی موقع عصبانیت آدم سخت میتونه خودشو کنترل کنه. الان هم اگرچه داریم با هم زندگی میکنیم ولی اون بهونه ای گیر آورده واسه ادامه شک و تردید و من خسته شدم از اینکه همیشه در معرض اتهام هستم. اگه این روش ادامه پیدا کنه متاسفانه باید به جدایی فکر کنم با اینکه اصلا تمایل ندارم جدا شیم. خسته شدم از این همه شک الان هم با اینکه هر چیز که تشدید کننده شکش هست رو در اختیارش گذاشتم تا خیالش راحت باشه بدتر دنبال چیزهای جدیدتری هستش که من اصلا خبر ندارم ازشون مثلا میگه تو وایبر و .... هستی در صورتیکه اولین بار بود اسمشو از زبون خودش میشنیدم. بعدش حرمتها شکسته شده هرچی میخواد میگه و من نمیخوام بچه هامون تو آینده تو محیطی که همش بددهنی و بی حرمتیه بزرگ بشن از زندگی تو این همه شک و تردید خسته شدم. اون زندگی رو بسمتی برد که ازش می ترسید و من هم کاتالیزور شدم. لطفا با شک بیخود و شیطانی زندگی خودتونو خراب نکنید

  18. 2 کاربر از پست مفید امیر۶۲ تشکرکرده اند .

    reihane_b (شنبه 20 اردیبهشت 93), sara 65 (شنبه 20 اردیبهشت 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 54
    آخرين نوشته: چهارشنبه 17 تیر 94, 18:47
  2. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: چهارشنبه 07 آبان 93, 10:45
  3. حساسیت زیاد همسرم روی خانوادش و پرخاشگری بخاطر آنها
    توسط marta در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: پنجشنبه 16 مرداد 93, 11:47
  4. حساسیت بیش از اندازه شوهر و خانواده شوهرم روی من
    توسط elham red در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: چهارشنبه 12 تیر 92, 10:59
  5. * حساسیت خانواده شوهرم روی ارتباط من و خانواده ام
    توسط مدیرهمدردی در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 09 آذر 90, 23:17

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:10 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.