مشكل با كتك كاري بد دهني و بي توجهي شوهرم

باسلام خدمت دوستان
من شنبه يه موضوع باز كردم وي بنا به دلايلي بسته شد
نميدونم از كجا شروع كنم
جمعه شب يه دعواي وحشتناك باشوهرم داشتم كه اگه قلبا دوستش نداشتم و بهش وابسته نبودم الان خونه پدرم بودم اون شب ديونه شده بود خيلي منو زد . خيلي .غرور و شخصيتمو خورد كرد ديونه شده بود جوري كه منم وحشت كرده بودم و ديگه آخراش از ترس به خودم مي لرزيدم حتي چاقو برداشتم كه خودمو بكشم كه ازم گرفتشو و همه چاقو ها رو قايم كرد
تقريبا اخرشب باهم دوست كرديم ولي چه دوستي ؟؟
من از اون هنوز كه هنوزه دلگيرم دوس دارم يه آدم ديگه اي بشم
اون برخلاف تا همين چند ماه پيش رابطه جنسيش رو با من خيلي كم كرده و اين منو خيلي عصبي مي كنه و خودش عامل دعوا ميشه
اون مثل قديما با من گرم نيست. خواسته هام براش مهم نيست. حس ميكنم ازم خسته شده
دوس دارم برم خونه پدرم ولي به اندازه دو ساعتم نمي تونم چون خونه و زندگي و شوهرمو دوس دارم دلم ميخواد همش پيشش باشم
تو رو خدا راهي جلو پام بزاريد
دوس دارم از وابستگي بيش از حدم كم بشه
دوس دارم نسبت به رفتارش بي تفاوت بشم
انقده عاشقش نباشم كه اون سو استفاده كنه
دوس دارم به حرفام گوش بوده ولي هيچكدوم نيست

سلام پریا جان،
شما و همسرتون چند سالتونه؟
چند ساله ازدواج کردید؟
دلیل دعواهاتون چیه؟ میشه یکیش رو به عنوان نمونه مطرح کنید؟
این جر و بحث ها از کی شروع شده؟
همسرتون از اول دست بزن داشته؟

لطفا به سوالات بالا جواب بدید تا دوستان بهتر بتونند راهنمایی تون کنند.

درود بانو پریا

جوابت را خودت دادی اینکه بهش بیش از اندازه وابسته ای

شما توی دوران مجردی به چه کارایی علاقه داشتی توی چه ضمینه ای استعداد و مهارت داشتی خوب همان را ادامه بدید .کلاس ورزشی کلاس هنری صنایع دستی کلاس آشپزی و کلی کلاس دیگه بهتره بنظرم فعلا همه تمرکزت را بزاری روی خودت بجای اینکه بخوای همه عشقت را از شوهرت دریافت کنی اینو تقسیم کن
خدا
پدر
مادر
خواهر
برادر
دوستای نزدیک
علایقت
.
.

ببخشید اینو میگم ولی ما مردا خیلی از خانم های وابسته خوشمان نمیاد.زن از نظر ما بهتره تا حدودی استقلال داشته باشه و قوی باشه که به شوهرش اینو بفهمونه که در مواقع سختی پشتشه و کمک یارش.

بنظر خودت دلیل اصلی که شوهرت اینکار را انجام میدهد چیست؟

اولین کار در این مواقع اینکه جو را آرام کنید و به هر طرقی که می توانید از ادامه دعوا خودداری کنید.سعی کن در مواقع عصبانیت موضوع را کش ندهید و دنبال این نباشید بصورت منطقی حل کنید سعی کنید فقط جو را آرام کنید.

فکر کنم بهتره مقالات مربوط به مهارت برقراری ارتباط را مطالعه کنید.

http://www.hamdardi.net/thread-515.html

http://www.hamdardi.net/thread-23419.html

http://www.hamdardi.net/thread-21813.html

http://www.hamdardi.net/thread-18343.html

اینا هم تاپیک های she هستش.

مشاوره تخصصی با جناب sci

مشاوره تخصصی با جناب sci ادامه

من و شوهرم هر دو 26 ساله ايم
يك ساله ازدواج كرديم
شوهرم تو اين يك سال فقط دو ماهش سركار بود و به دليل شرايط بد اقتصادي كشورمون و اينكه همه پروژه ها خوابيدن بازم بيكار شد البته قراره تا يك دو ماه ديگ كارش برا هميشه درست بشه
من از لحاظ عاطفي بهش وابسته ام تا جمعه هم ما مشكلي با هم نداشتيم
خودم شاغلم همه هزينه ها از حقوق من پرداخت ميشه البته اون بنده خدا هم يه كارايي ميكنه ولي بار زندگي رو دوش منه.
از يكماه قبل عيد كتكاري هاش شروع شد
تا حالا سه بار شده
تقصير خودمم هست عصبانيش ميكنم و ادامه ميدم
ميخوام توصيه هاي شما رو انجام بدم
از امروز رو پايان نامه ام كار كنم
به خونه مادرم سري بزنم و ...
متاسفانه مشكل ما اينه كه اون ميخواد ما همش همه تفريحاتمون با خونواده مادريش باشه تازه من به مادرش راضي ام با فك و فاميل مادريش مشكل دارم راحت نيستم.چون خواهراش با پسر دايي هاشون ازدواج كردن باعث صميميت زيادي بينشون شده.
بخاطر مشكلاتي كه ما در گذشته و شب عروسي داشتيم
من ازشون دل چركينم و ميخوام كم كم ارتباط رو قطع كنم ولي
انگار نميشه

سلام عزيزم
شايد مشكل بيكارى كه به شوهرت فشار مياره و براى همين تو بحث هاى معمولى دعوا كش پيدا ميكنه و شما هم حتما كوتاه نمياى و كار به اينجا ميرسه
به نظر من شما ديگه بحثا رو كش نده خودتو سر گرم كن ايشالا كه درابطت با شوهرت بهتر و بهتر ميشه

سلام به نظر من مشکل اول بیکاریه همسرتون هست که ان شالله به زودی درست می شه
مشکل دوم و اصلی ترین مشکلتون اینه که می خواید یعنی قصدش رو دارید که روابطتون با خانواده همسر قطع شه
به هیچ عنوان این کار رو نکنید که فقط دودش تو چشم خودتون میره و مطمئن باشید هیچ مردی حاضر نیست از خانوادش دست بکشه اگه هم یه روزی به اجبار این کارو کرد بدونید که احتمالش خیلی زیاده که یه روزی قید شما رو هم بزنه
بهتر اختلافات قبلی رو کمکم فراموش کنید . میدونم سخته اما گذر زمان خیلی از مسائل رو کمرنگ و بی اهمیت می کنه
چیزی که مهمه اکنون و آینده شماست که باید با شادترین لحظه ها و خاطرات توسط شما ایجاد شه
پس به گذشته فکر نکن و روابط خوب و شادی رو هم هبا همسرت هم با خانوادش داشته باش
و وقتی تهمسرت ببینه تو دراز مدت شما رفتارت خوب و پسندیده بوده با خانوادش اون هم تاثیر میگیره

با سپاس از شما بانو پریا گرامی بخاطر همکاری که میکنید و قصد مطالعه مقالات تالار همدردی را دارید.:104: انشاالله بزودی مشکل شما حل بشه.

خوب پس فعلا پیشگیری کنید یعنی سعی کنید تا میتوانید جلوگیری کنید از بروز هرگونه بحث و تنشی در محیط خانه

مهارت های ارتباطی براش وقت بزارین و مقالاتشو مطالعه کنید مشکل شما خیلی حاد نیست با کسب مهارت و تمرین کردن می تونی براحتی جلوگیری کنی از این دعوا و کتک کاری.

انشاالله بزودی مشکل کاری ایشونم حل بشه.

ولی سوای نظرات بانو زندگی موفق :72:در مورد فامیل های شوهرتان. اینجا یه مسئله ای وجود داره که یکم داره اذیتم میکنه درسته شوهر شماست و زندگی مشترک هستش و ایشونم دنبال گاراش هست ولی بهتره یکم در مورد اینکه توی خرج خانه مشارکت دارید و بقول خودتان بار زندگی را بدوش میکشید یکم تامل کنید درسته الان کار شما درسته و فکر میکنید دارید فداکار یمیکنید ولی فکر اینم باشید در آینده ممکنه البته ممکنه ها یکم مشکلاتی برای شما بوجود بیاد شاید بعدها شما بخواهید که البته حق شماست از حقوق خودتان برای خودتان خرج کنید اونموقع یکم به مشکل میخورید بهتره کم کم یکمقدار از این مسئولیتی که باید مرد خانواده بدوش بکشه کم کنید.
البته این نظر منه چون در این مورد بانوان شاغل کم مشکل نداشتن یکمقدار بنظرم کنترل بشه بهتره

خواندن مقالات یادت نره + تمرین کردن + صبور بودن

اين يكي دو ماه واقعا باهاش مشكل داشتم ولي اينترنت نداشتم يعني اداره مون نداشت
ولي ميخوام درستش كنم
مشكلاتي كه باهاش دارم
بددهنيشه قبلا اصلا اينطور نبود حتي وقتي بهش تذكر ميدم بدش مياد ميخوام حل بشه اصلا بطور عادي و حتي وقتي دوستيم.منم جديدا ميگم خودتي!! خيليبده ولي چه كنم
به نظرم مشكل جنسي داره.يعني يه جورايي جلو خودشو ميگيره -ميل داره ولي حاضر نيست انجام بده ميگه خسته شدم يه كار تكراريه.
بعد رواني اين قضيه خيلي رو من تاثير بدي گذاشته . از خودم دلگيرم.حس مي كنم جذاب نيستم. ديگه مثل سابق دوستم نداره و...منو عصبي كرده
مشكل سومي كه دارم اينه
خاطره دعواي آخري عين يه فيلم از جلو چشام ميگذره و منو ديونه ميكنه ازش متنفر ميشم سرد ميشم .
اونم با من مثل آين رفتارميكنه و ديدم مشكل خيلي از خانم هاي تالاره از اولم همين طوري بود خوشحال باشم خوشحاله دلگير باشم دلگيره.سرد باشم سرده.بهش گفتم من بابات اون قضيه حالم اصلا خوب نيست عين فيلم از جلو چشمام مي گذره .حتي برا اينكه حس ترحمش رو ايجاد كنم گفتم كابوسشو مي بينم .با گريه گفتم و خيلي خودمو مظلوم گرفتم فكر كنم موثر بود..
مشكل چهارم
فضاي خونوم سرده
خيلي سرد
هيچوقت اينطور نبوده انگار بيست ساله زن و شوهريم. قبلا خيلي شلوغ بوديم ولي الان نه . ميخوام مثل قبل بشيم .فضا از كنترلم خارج شده .ميخوام مثل هفته پيش بشه
در جواب آقاي خاله قزي بايد بگم
عزيز من زندگي مشترك به معناي واقعي مشتركه.اون الان درآمد ثابتي نداره ولي ما خرجاي ثابتي داريم از وام هاي خونه .تا خوردو خوراك تا پول بنزين ماشين.
اين وضعيت هم نهايتا دو ماه ديگه تموم ميشه شركتش ثبت ميشه و پروانه اشتغالشو ميگيره طبق قرارمون هم اون موقع همه پول قراردادهايي كه ميبنده يا يه كاسبي باهاش راه مي ندازه يا تو بانك ميزاريمش. و سودشو استفاده مي كنيم
كم كم منم حمايت ماليمو برمي دارم و سعي مي كنم پول پس انداز كنم
تو اين پروسه خواهش ميكنم منو تنها نزاريد و كمكم كنيد مشكلاتمو حل كنم

خب خودت باید فضا رو گرم کنی . بگی بخندید داستان تعریف کنی.. غذا رو تزئین کنی .. نظرشو بپرسی ... غذای مورد علاقشو درست کنی ...
سعی کن زمینه ساز هیچ بحثی نباشی تا جایی که ممکنه ناراحتی پیش نیاد و تا می تونی جو رو شاد کنی
و حتی اگه اوایلش سردی نشون داد نا امید نباش چون برنامه مدت داریه و لگه یه مدت شما شاد و گرم باشی ایشون هم اینطور میشه

- - - Updated - - -

و این که تو شرایط سخت همسرت رو حمایت می کنی از نظر مالی خیلی خوبه و مواظب باش یه وقت منتی نذاری که تمام اثرات مثبت این کار رو منفی می کنه

سلام عزیزم . میخوم بگم از حرف اقای خاله قزی دلگیر نشو. ایشون درست میگه. متاسفانه بعضی از مردها کمک مالی همسرشون و به عنوان وظیفه میدونن و این ممکن خدایی نکرده باعث بشه همسرت اصلا دیگه دلش نخواد سر کار بره. یا بعدها گلایه کنه که شما مثل قدیم دوستش نداری چون یه مقدار از در امدت و صرف خودت میکنی. تو دلرحمی هات خیلی مواظب باش که تبدیل به توقع و وظیفه نشه. امیدوارم هر چه زودتر مشکلت حل بشه عزیز مهربون

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط paria_22

من و شوهرم هر دو 26 ساله ايم
يك ساله ازدواج كرديم
شوهرم تو اين يك سال فقط دو ماهش سركار بود و به دليل شرايط بد اقتصادي كشورمون و اينكه همه پروژه ها خوابيدن بازم بيكار شد البته قراره تا يك دو ماه ديگ كارش برا هميشه درست بشه
من از لحاظ عاطفي بهش وابسته ام تا جمعه هم ما مشكلي با هم نداشتيم
خودم شاغلم همه هزينه ها از حقوق من پرداخت ميشه البته اون بنده خدا هم يه كارايي ميكنه ولي بار زندگي رو دوش منه.
از يكماه قبل عيد كتكاري هاش شروع شد
تا حالا سه بار شده
تقصير خودمم هست عصبانيش ميكنم و ادامه ميدم
ميخوام توصيه هاي شما رو انجام بدم
از امروز رو پايان نامه ام كار كنم
به خونه مادرم سري بزنم و ...
متاسفانه مشكل ما اينه كه اون ميخواد ما همش همه تفريحاتمون با خونواده مادريش باشه تازه من به مادرش راضي ام با فك و فاميل مادريش مشكل دارم راحت نيستم.چون خواهراش با پسر دايي هاشون ازدواج كردن باعث صميميت زيادي بينشون شده.
بخاطر مشكلاتي كه ما در گذشته و شب عروسي داشتيم
من ازشون دل چركينم و ميخوام كم كم ارتباط رو قطع كنم ولي
انگار نميشه

---

اینجور که از حرفات بر میاد خیلی زن فهمیده و نجیب و عاقلی هستی.خوشبحال اون مردی که تو رو داره.
منم فکر کنم بیکاری معضلی هست که باعث تغییر خلق شوهرت شده به نظرم کارش درست بشه اخلاقش هم درست میشه.

كاش ذره اي منو درك مي كردو ميدنست چقدر ناراحتم
ديگه مثل سابق دوستش ندارم
تازه تازه يه ذره داره حالم بهتر ميشه ولي بازم خيلي افسرده ام
خيلي
حق من تو زندگي ازدواج با همچين مردي با تحمل همه سختي نيست اونم در عوضش هيچي بهم نميده
ببخشيد نه پول داره
نه اخلاق
نه ميتونه منو ارضا كنه نه پشتوانه مه
هيچ
صفر
بخاطر وضعيتش با هيچكس رابطه ندارم
چون خجالتم بگم بيكاره بگم كارم داره دروغم معلوم ميشه اين فاميلاي عوضي ما هم بهش ميرسن ازش ميپرسن
پيش دوستامم خيلي حرص ميخورم وقتي اونا رو خوشحال و خوشبخت ميبينم
حال بدي دارم

درود بانو پریا

فکر کنم دیگه تکراری شده بخوام از شخصیت و خانومی شما تعریف کنم :311:

در مورد این جمله شما:
((پيش دوستامم خيلي حرص ميخورم وقتي اونا رو خوشحال و خوشبخت ميبينم
حال بدي دارم))

ویترین زندگی آدما بعضی وقتا زیباست وب رق میزنه ولی از داخل زندگیشون چی خبر دارید بانو بدونید چه خبره؟!توی این چند وقته که دارم همدردی میام و مشکلات بانوان محترم را میخوانم یا یکسری از آقایون و تلاش وصف ناپذیری که امثال شما بانو پریا :72: گرامی برای حفظ زندگی مشترکتان انجام میدید خیلی چیزا یاد گرفتم.اینکه احساسات و عواطف همسرمو بشناسم و بهش اهمیت بدم اینکه دوسش داشتهب اشم و کنارش باشم و ازش حمایت کنم اینکه قدردان زحماتش باشم.و خیلی کارای دیگه.
منم مجرد بودم مثل شما فکر میکردم بعد اینکه با سایت وزین همدردی آشنا شدم و متوجه شدم که یه زندگی مشترک خوب و ایده آل چه ویژگی هایی داره و همه تلاشمو میکنم که تیو زندگیمم بکار ببرم.اونوقت متوجه شدم دقیقا مثل شما فکر میکردم.ویترین زندگی آدما بعضی وقتا خیلی زیباست ماشین خوب خونه خوب یه شوهر خوشتیپ و مثلا باکلاس ولی داخلشون با اون چیز یکه فکر میکنیم یکمقداری فرق داره.اینکه درد آدما رو بهتر حس میکنم.شما هم دقیقا داری مثل دوران مجردی من ویترین براق زندگیشان را نگاه میکنی.

راستی به مورد خیلی خوبی اشاره کردی که فکر کنم خیلی مهم باشه توی زندگی مشترک.اونم رابطه جنسی بین زن و مرد مخصوصا وقتی این رابطه ناقص باشه و مرد دنبال خودخواه باشه و فقط بفکر لذت خودش باشه خیلی می تواند به زن از نظر احساسات و روحی و جسمی صدمه وارد کنه.

آموزش جنسی و زناشوئی - گروه آموزشی تنظیم خانواده • گروه آموزشی تنظیم خانواده

ازدواج,آموزش مسائل جنسی و زناشوئی,مشاوره, پایگاه اطلاع رسانی تنظیم خانواده

یه خواهش هم از شما دارم این مقاله را هم مطالعه کنید.تفاوت های بین زن و مرد خیلی خوبه من خودم خیلی جالب بود برام وقتی خوندم

http://www.hamdardi.net/thread-23419.html

میدونم داره لحظات سختی را تحمل میکنی خیلی روی شما فشاره ولی اینو بدون اینو همیشه میگم بهشم خیلی اعتقاد دارم .

مشکلات بزرگ ساخته شده برای آدم های بزرگ
چون آدم های بزرگ میتوانند تصمیم های بزرگی بگیرن چون توی ذاتشونه و شخصیت بزرگی دارن.

فکر کنم شما جزو این دسته از آدم هایی.صبور باشید بانو انشاالله با کسب مهارت های لازم آدرس هاش راب رای شما گذاشتم به نتیجه دلخواه میرسید.
دادن اعتماد بنفس به شوهر
کسب مهارت های لازم ارتباطی
گفتمان جراتمندانه
و صبوری و تلاش که انشاالله به نتیجه دلخواه برسید.

- - - Updated - - -

لطفا فعلا تمرکزت را از روی شوهرت بردار و روی خودت بیشتر متمرکز شو سعی کن از این مشکلات برای بهتر شدن و قویتر شدن خودت استفاده کنی.

پريا عزيز شرايطت را كامل درك مي كنم . مطمئن باش هيچ كدام از ما به انچه كه لايقش هستيم نرسيده ايم . اين را بعد از دو ازدواج بهت مي گم .باور كن الان وقتي به گذشته فكر مي كنم مي بينم چقدر شرايط در ازدواج اولم بهتر بود . و نكته ديگر هيچ گاه حسرت زندگي و خوشبختي ديگران را نخور مطمئن باش انها هم كلي درد براي بيان كردن دارن كه تو از انها بي خبري فقط انها خود و افكارشان را هميشه اسير رويدادهاي زندگي نمي كنن و در جاي خود از زندگي لذت مي برن

نمي دونيد زندگي با حسرت چقدر سخته
چقدر سخته آرزو داشه باشي شوهرت صبحها باهات از خواب بيدار بشه و بره سركار. چقدر سخته به همه راجع بهش دروغ بگي قطع رابطه كني با دوستات حرف نزني با فاميل .فقط بخاطر حفظ رازت.
من حسرت زندگي بقيه رو ميخورم جالبه بعضي احمق ها هم حسرت زندگي منو مي خورن چش ديدن منو ندارن . خب به بقيه چه من برا زندگيم زحمت كشيدم شب نخوابي كردم زرتي شوهر نكردم صبر كردم كه اي كاش نمي كردم
شوهرم يه آدم خودخواهه فقط به فكر خودشه. تو خونوادش پدر و مادرش عاشق هم نيستن مادرش مريض بشه زنگ ميزنه شوهرمن ببردش دكتر بميره هم نمي بره . نمي دونم چرا اين مدليه مرد خوبيه ولي زيادي بي خياله . از خودش سلب مسئوليت كرده
مي ترسم مثل اونا بشيم
خيييييييييييييلي مي ترسم.
تازگيا ياد گرفته وقتي منو ناراحت ميكنه از دلم دراره .چيزي كه تو خونشون رسم نيست. همه بايد بهش احترام بزارن ولي بارها شده جلو من با مادرش دعوا كرده.بهش مي گم چرا فكر ميكني همه نوكرو كلفتتن بايد احترامتو بگيرن ميگه وقتي من حرفي ميزنم جوابمو نده. چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چون من مردم!!!!!!!!!!
ببينينش عاشقش ميشين ميگين زبون تو دهنش نيست . ولي از اون آب زير كاه هاست.
خيلي دلگيرم ازش شايد خودشم ندونه
شايدم ميدونه ولي خودشو ميزنه به اون راه
(اين قسمت فقط يه دردله:اوايل كه خيلي دوستمداشت تو رابطه كم نمي زاشت ولي الان ميزاره الان انقده كم شده كه ميشه بشمريش.شايدمن ماهي يه بار ارضا بشم. منم اختلال پيدا كردم. لذت نمي برم.دوس دارم سرد بشم تا اون موقع زجرش بدم . دارم ميشم .كم كم .مي خوام عذابش بدم)
مشكل ديگه ام كه سرش دعوامون شد.
من دوس دارم جمعه هام مال خودم باشه
برم بيرون بگردم تفريح كنم تميزي كنم دوست ندارم جايي برم حتي خونه مادرم . ولي اونا درك نمي كنن. مطمئنم واسه تك تك جمعه هامون نقشه كشيدن..
من مشكل دارم
دوس ندارم با فك فاميل بي فرهنگ مادريش كه خودشون باهم ديگه هم مشكل دارن جايي برم دوست دارم دو نفري باشيم. اونم دوس داره ولي چون نمي خواد مادرش تنها باشه چون نمي تونه نه بگه منو مجبور ميكنه. الانم ميگه اصلا جمعه ها خونه ايم. بخاطر اين رفتارش ازش بدم مياد نگيد بچه گونه س رفتارت
اين رفتارم ريشه در گذشته داره پارسال-شب عروسيم كه كوفتم شد به خاطر بي احترامي هاشون حالا همون اشخاص از من احترام ميخوان؟؟؟؟؟؟؟؟ مناسبتها كادو بدم بيادشون باشم
من
نمي تونم
ببخشم
دست از سرم برداريد
هنوز فيلم عروسيمو نديدم. فقط بخاطر اينكه عصبي ميشم
خدا لعنتشون كنه
ببخشيد خيلي طولاني بود ولي چه كنم؟

- - - Updated - - -

متن قبلي مال ديروز بود ولي نتونستم وارد سايتش كنم
انگار دوستان منو فراموش كردن
به خدا توصيه هاي دوستان رو به كار بردم ولي هروقت فكر ميكنم نرم شده بازم مي بينم عليه من موضع ميگيره
ديشب خونه مادرم دعوت بوديم
مادر نادون منم گير داده بايد خاله و عمه تو دعوت كني خودمم هزينه شو ميدم . به شوهرم گفتم با خاله مشكلي نداشت ولي حتي گفتنش همعصبيش ميكنه نميخواد با عمه م ارتباط داشته باشه
بهش گفتم به خاطر من بخاطر مادرم. جواب: تو و مادرت كي هستين؟ ببخشيد فلانم تو شما ها !!!
حالا مادرم گير داده بايددعوت كني و با من قهره . بهش گفتم يعني من اختيار زندگيمو ندارم؟ چون ندارم مهموني بدم بايد هر كي خواست هر چي خواست بگه به من؟ هر چي بهش مي گم مادر من ، من خودم خوشم نمياد . گناه اونو به خاطر اينكه خراب نشه به گردن گرفتم
اي خدا
من چكار كنم بينشون گير كردم

خب عزیزم وقتی شما نمی خوای با فامل مادرش (به هر دلیلی) بری بیرون خب اونم می یاد یه جا تلافی می کنه که مثلا با عمت نمی خوام رابطه داشته باشم
اینو نفر سومی که از بیرون به شما نگاه می کنه متوجه میشه
سعی کن یه طور دیگه نگاه کنی به زندگیتون
خب اصلا فرض بر اینکه اونا بد باشن . شما چی ؟
می خوای تا آخر عمر بگی اونا شب عروسی با من بودن؟
تا آخر عمر می خوای فیلم عروسیتو نبینی و ...؟
خدا خودش تعمت فراموشی رو به ما داده . بهش فکر نکن تا کهنه شه تو ذهنت کمرنگ شه
پس گذشت یعنی چی ؟
به مادرتون هم توضیح بدید الان شرایطش مناسب نیست چند وقت دیگه دعوتشون میکنم .

- - - Updated - - -

بعد وقتی می بینی اونا دوست دارن خوشحال میشن با هم برید بیرون چرا برنامه ریزی نمی کنی نظافت یا کارهای دیگه ای که داری رو تو زمان دیگه ای انجام بدی و جکعه ها دسته جمعی برین بیرون
تازه به جای لجبازی با هم می تونید برنامه ریزی کنید یه جمعه با فامبلا باشید یه جمعه خودتون دو تا یه جمعه هم تو خونه کارای شخصیتونو انجام بدین
کاری نکنید که همسرتون نسبت به شما سرد شه

پریاجان الان ساعت 6 صبحه که دخترم ازخواب بیدارشد حین خوابوندنش پیامات روخوندم بخدا نمیدونم چی باید بگم عزیزم فقط میگم مواظب خودت باش قدر جوونیتوبدون مردها لیاقت اینو ندارن براشون بسوزیم البته بلانسبت بعضی ها عزیزم شوهرمنم تافهمید دوستش دارمو بهش وابسته ام شروع کردبرام کلاس گذاشتن خیلی سخته امافکرمیکنم باید ماهم سردباشیم تا بفهمن چه دردی داره راستی ازت بابت همدردیت باموضوع تشکرمیکنم قربونت برم مراقب خودت باش پیشاپیش روزت هم مبارک نازبانو.

صبح همگي بخير
ديشب مهموني به خوبي و خوشي تموم شد من به عمه ام زنگ زدم خودش نيومد. حالا دليلش رو نميدنم . يه كم شوهرش مشكل داره .
رابطه ام با شوهرم روزبروز داره بهتر ميشه . حتي رابطه جنسي مون هم خوب شده.
ياسانا عزيز دقيقا همينطوريه . مردها تا بفهمن خيلي دوستشون داري كلاس برات مي زارن. در كل برا اينكه زندگي خوبي داشته باشي نه خيلي بايد بهش وابسته باشي نه بي محل كني بايد احترام بزاري فقط.
كار خاصي نكردم فقط بهش گير ندادم. لج نكردم . اخه من خيلي لجبازم. سعي كردم خاطرات بد رو فراموش كنم.
در كل باهاش خوب بودم اونم كم كم گاردشو باز كرد.
اين مهموني خيلي نيروم رو گرفت ولي ياد گرفتم بخاطر هيچ چيزي باهاش دعوا نكنم و طرفشو بگيرم ولي كم كم نقشه خودمو پيش ببرم
موفق هم شدم

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط yasna@

پریاجان الان ساعت 6 صبحه که دخترم ازخواب بیدارشد حین خوابوندنش پیامات روخوندم بخدا نمیدونم چی باید بگم عزیزم فقط میگم مواظب خودت باش قدر جوونیتوبدون مردها لیاقت اینو ندارن براشون بسوزیم البته بلانسبت بعضی ها عزیزم شوهرمنم تافهمید دوستش دارمو بهش وابسته ام شروع کردبرام کلاس گذاشتن خیلی سخته امافکرمیکنم باید ماهم سردباشیم تا بفهمن چه دردی داره راستی ازت بابت همدردیت باموضوع تشکرمیکنم قربونت برم مراقب خودت باش پیشاپیش روزت هم مبارک نازبانو.

---

درود بانو yasna

لطفا طبق قوانین همدردی راهنمایی بدید و از دادن تجربیات شخصی خودتان به کاربران خودداری فرمایید:81:

بانو paria_22 لطفا اگه واقعا میخواهید بهبود پیدا کند رابطه بین خودتان و شوهرتان بر طبق راهنمایی مشاورین و مدیران سایت و کاربرهای باتجربه حرکت کنید :72:

البته اجباری هم نیتس شما مختارید هرگونه که تمایل دارید رفتار کنید.ولی تذکر بدین جهت بود که شما وارد سایت تخصصی مشاوره شدید.:72:

آقاي خاله قزي عزيز چرا از دست من ناراحتيد ؟ من كه سعي مي كنم تو روابط با شهرم به حرف شما و كاربران محترم گوش بدم حتي تو اين زمينه پيشرفت كردم
ميخوام به اميد خدا ديگه هيچ وقت زندگيم اون طوري نشه
اصلا ميدونيد درددل كردن تو اين سايت چقدر سبكم كرده؟ ديگه اون بغضو كينه رو نسبت بهش ندارم
خيلي خيلي رابطمون خوب شده
يعني من ديروز ازش يه چيزي خواستم و گفتم حتي حرفشم ببين چه عصباني بشه ولي بخاطرمن قبول كردو گفت باشه
چرا دلخوري از من؟

چون واقعا خانوم خوب و مهربانی هستید.از شما دلخور نیستم اصلا فقط دوست دارم هرچه زودتر به نتیجه دلخواهتون برسید.پستی هم که دادی تشکر و لایک زدم چون واقعا خیلی عالی دارید جلو میرید جزو معدود کاربرهایی هستید که صحبت های مدیران و مشاورین عزیز سایت همدردی و کاربرای باتجربش گوش میدید و مقالات سایت را هم کطالعه میکنید تا هرچه زودتر در زندگی مشترکان به آرامش برسید.
قصد تذکر بود به بانو yasna که لطف کن آفت های نظر دهی را مطالعه کنند و بدون اطلاعات کافی کاربرها را راهنمایی غلط نکنند.
تا اینجا خیلی خوب جلو اومدید عالی بودین حیفه بخواین با نظرات غلط بعضی از دوستان عقب گرد داشته باشید.
نمیخواستم ناراحتتون کنم ببخشید اگه دلخور شدید :72:

سلام اقای خاله قزی معذرت میخوام من واقعا قصدبدی نداشتم پریاجان ازشماهم معذرت میخوام اما واقعا دلم ازتون شکست اقای خاله قزی

سلام دوست من.به نظر من بددهنی همسرت به خاطر فشاری که روش هست چون به طور عادی ی مرد یک شبه بد دهن نمیشه همسر منم وقتی ناراحته خیلی خیلی بد دهنه با همه حتی موقع رانندگی،شما بهتر از هر شخص دیگه ای میتونی متوجه حالت های همسرت بشی و آرومش کنی. موقع عصبانیت با هرکی دهن به دهن کنی بددهن میشه از من میشنوی دهن به دهن نکن امروز کتک میخوری فردا روشباز میشه بیشتر ادامه میده حتی پیش همه!این که شما به همسرت کمک میکنی خیلی خوبه و کار درستی هم میکنی اما طوری رفتار نکن که احساس مسوولیت ازش گرفته بشه مرد باید حس حمایت از زندگی داشته باشه.در نهایت اینکه خودتی که میتونی تو زندگیت تنوع ایجاد کنی محیط دونفره درس کنی اونجوری که همسرت میخاد اونم وقتی خیالش از شما کمی راحت شه باهات صحبت میکنه و فشارایی که تنهایی حمل میکنه براش قابل تحمل تر میشه اونوقت که میشه صحبت کردو مشکلاتو حل کرد

دارم تلاشمو ميكنم
ولي
زندگي خيلي سخته خيلي انقده تقلا بكني واسه چي واسه هيچ؟

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط paria_22

دارم تلاشمو ميكنم
ولي
زندگي خيلي سخته خيلي انقده تقلا بكني واسه چي واسه هيچ؟

---

ارزششو داره خیلی بیشتر از اونی که فکر کنی :72: درسته الان سخته و یکم مشکل دارید ولی کم کم به امید خدا درست میشه صبور باشید و دست از تلاش برندارید.لطفا مقالات را هم بخوانید.من خودم حداقل 2تا 3 ساعت مقالات سایت را مطالعه میکنم خداروشکری تیو زندگیم گوش شیطون کر مشکلی نیست خیلی هم خوب و عاشقانست ولی وقتی میشه بهترش کرد چرا تلاشمو بیشتر نکنم؟چرا سعی نکنم مهارت هایی که لازمه بدست بیارم تا زندگی مشترک بهتری داشته باشم؟

بازم میگم شما آدم سرسختی هستید و اگر بخواید و صبور باشید می توانید زندگی مشترکتان را خیلی بهتر و عاشقانه تر کنید.:104: فقط باید بخوای

بانو yasna قصدم ناراحتی شما نبود فقط تذکر داد.مهم و اولویت اول بهتر شدن رابطه بانو پریا گرامی و شوهرشان می باشد.بهتره یکم در مورد نظراتی که میدهیم دقت بیشتری داشته باشیم

سلام پریا جان.
عزیزدلم من اگر مشکلم بیشتر از شما نباشه کمتر از شما نیست به خدا.
خودت که بهتر میدونی. میای به تاپیکم سر میزنی همیشه!
عزیزم من خیلی از دست خانواده شوهرم زجر کشیدم. درست عین شما. هنوز هم دارم زجر میکشم ولی دارم بیشتر تحمل میکنم.
یعنی صبورتر شدم. هر بار همون موضوعات تکراری خیلی ناامیدم ها ولی مشکلم رو نمیذارم شوهرم بفهمه.
چون به این نتیجه رسیدم که این مرد بیچاره هیچ کمکی از دستش بر نمیاد. چون خانوادشو دوست داره. من هم به این نتیجه رسیدم که قطع رابطه با خانواده همسر یعنی از دست دادن زندگی با شوهرم.
مثل اینه که بگی من فقط می خوام نفس بکشم فقط اکسیژن خالص میخوام و نیازی هم به هوا ندارم. نتیجه اینه که باید واسه خودت کپسول اکسیژن بخری. اما:
1- این کپسول اکسیژن نیاز به پر شدن مجدد داره که خودش مشکلات جدیدی رو برات میاره.
2- با این حالت هر جایی دیگه نمیتونی بری (رابطه با خانواده خودت). هر کاری دیگه نمیتونی بکنی و محدود میشی. این بلاها رو هم همین اکسیژن خالص که عاشقی سرت آورده.
3- آخرش هم دست به دامن هوا میشی.
عزیزدلم من یک مدت سعی کردم بدی های خانواده شوهرمو برای شوهرم یادآوری کنم. نتیجه ای که گرفتم:
1- از غرغر کردنهام متنفره.
2- بددهن شده و مدام اظهار میکنه که دیگه حوصله این توهمات منو نداره(دقت کن به واقعیت میگه توهم!!)
3-رابطه جنسیمون سرد شده. هر چقدر بهش میگم چرا بعد 22 روز که میای انقدر بی میلی میگه ما رابطمون خیلی نرماله. در حالی که در مدتی که میاد فقط 2 بار رابطه داریم. یعنی در 8 روز فقط 2 بار!!!!
4- خیلی بیشتر از قبل ازم ایراد میگیره.

پریای عزیزم فقط یک خواهش کوچولو این که به حرفهای دوستان گوش کن.
ببین توی تاپیکم امروز چی نوشتم؟؟؟
نوشتم دیروز ازم کار کشیدن و بعدش گفتن باید یکی رو بیاریم که خونه رو تمیز کنه اما من چی گفتم؟
گفتم میخوام یکشنبه این هفته یعنی فرداشب دوباره برم. یعنی بدون شوهرم دوباره همین موضوعات. چون اجازه ندارم نرم چون شوهرم ناراحت میشه و جدیدا به قول خودش منو واگزار کرده به خودم!!!!
امروز که بهش اسمس دادم یکشنبه میرم خونه خواهرت. ولی 2شنبه و 3شنبه خونه میمونم.
حدس بزن چی گفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جواب یک سال خنگ بازی های منو داد:
گفت باشه. فقط برو چون میترسم پدر و مادرم طردمون کنن!!!
این یعنی ناخن چسبیده به گوشت.
من هم فیلم عروسیمو فقط یک بار نگاه کردم. اصلا اصلا از اتفاق های شب عروسی و بعدش رفتن مهمونامون بعدش کتک کاری شوهرم نمیخوام حرف بزنم.
شبی که بدترین شب زندگی من شد.
اما سعی کردم فراموش کنم.
خودم به خودم قول داده بودم که کاملا فراموشش کنم ولی گفتم تا بدونی من اون شب روی اعصاب شوهرم بودم من اون شب به مادرشوهرم فحش دادم. در حالی که حقش بود اما شوهرم فقط کتکم میزد میگفت فقط خفه شو فقط خفه شو.
هر چند دو سه دقیقه بعدش با یک حالت وحشتناک روانی اومد بغلم کرد و ضجه میزد که غلط کردم ولی آیا واقعا فقط اون غلط کرده بود؟
آیا نباید میبخشیدمش؟؟؟؟ سریع آشتی کردیم ولی اون شب هیچ رابطه ای نداشتیم.
اما عین فیلم هندی ها به هم قول دادیم که این قضیه رو یادآوری نکنیم. گاهی من شیطنت میکنم و میگم عجب شب عروسی با شکوهی داشتیم.
شوهرمم میگه ولش کن قول داه بودیا.
عزیزم یک جا تو یکی از تاپیکام گفتم من متوجه شدم خانواده شوهرم برای شوهرم خط قرمز هستند!!!
و واقعا از این علم هم استفاده کردم و نشدم عالم بی عمل.
سعی کردم مثل قبل باشم سعی کردم رفت و آمدم کم باشه اما جوری نباشه که بخواد فکر کنه قراره قطع رابطه بشه. هم شوهرم هم مادرشوهرم اینا.
وقتهایی هم که نمیرم زنگ میزنم بهشون و حالشون رو میپرسم.
عزیزم یه کوچولو تجدید نظر کن. دوست داری زندگیت نابود بشه؟؟
یک جا گفتی وقتی چاقو آوردی که خودتو بکشی شوهرت همه چاقوها رو جمع کرد!! این یعنی حاضر نیست یک تار مو از سرت کم بشه.
با شوهرت برنامه ریزی کن بگو یک هفته خونه ما یک هفته خونه شما یک هفته هم بیرون.
هر چقدر از دیدنشون بیشتر چندشت بشه بیشتر عذاب میکشی خودت.
به خدا اونا اصلا نمیفهمن اگرم ببینن ناراحتی کلی کیف میکنن. پس نمیگم الکی خوش باش ولی ناراحتم خودتو نشون نده. سعی کن با یک حالت کاملا عادی این یک روز رو بگذرونی.
فکرشو بکن من باید بدون شوهرم برم اونجا باید برم چون دستور شوهرمه!!!!
تو لااقل شوهرت پیشته.
عزیزم من یک مدته دارم تاپیک های سبکتکین و بهار-68 رو میخونم.
برو ببین مشکلات همشون از همین خانواده شوهر شروع شده!!!
ببین چقدر جالبه!!!
در ضمن پریا جان خواهش میکنم غرور شوهرتو نشکن نذار بفهمه تو اونو با مردای دیگه مقایسه میکنی. نذار فکر کنه تو آرزوته هر روز صبح مثل همه زن و شوهرها با هم برید سر کار!!!!!
مطمئن باش این وضعیت هم تغییر میکنه. نذار یک روز که کارش جور شد اون موقع بخواد تلافیشو سرت در بیاره.
عزیزم تا زندگیمون به جاهای باریک نکشیده باید رابطمون رو با خانواده شوهرمون بهتر کنیم.
مثل قبولی توی کنکور که باید رابطمون رو با کتاب ها خوب میکردیم تا دانشگاه قبول بشیم.
بجنب دختر خوب. دنیا ارزششو نداره.
خانومی قدر خودتو بدون. کاری کن شوهرت برات بمیره.
من وقتی میبینم شوهرم وقتی میگم نمیرم اونجا بهم میگه چرا تمرگیدی توی خونه؟؟؟
و وقتی میخوام برم اونجا میشم عزیزدل و جیگر و .... به نظرت برم یا نرم؟؟؟؟
من میرم اما با سیاست کمتر میرم. هر روز نمیرم.
نذار شوهرت ازاحساست نسبت به خانوادش چیزی بفهمه گلم. بریز تو دلت سوراخ بشه دلت ولی بیا اینجا بگو.

این هم لینک بهار-68 از اول تا آخر تاپیک هاشو بخون:
http://www.hamdardi.net/search.php?searchid=484754
این هم لینک سبکتکین:
http://www.hamdardi.net/search.php?searchid=484755

موفق باشی:72::72::72::72:

پریاجان لینک های بالا اشتباه بود.
سبکتکین:
http://www.hamdardi.net/thread-14781.html
http://www.hamdardi.net/thread-15117.html
http://www.hamdardi.net/thread-15324.html
http://www.hamdardi.net/thread-15680.html

بهار-68:
http://www.hamdardi.net/thread-29970.html
http://www.hamdardi.net/thread-30473.html
http://www.hamdardi.net/thread-30938.html
http://www.hamdardi.net/thread-31188.html