از این که برای من وقت گذاشته و پاسخ داده اید بسیار سپاسگزارم
تا حد زیادی پاسخ خود را گرفته ام اما برای روشن تر شدن ابعاد قضیه به مواردی که ذکر کردید پاسخ می دهم
1- با همسرم کتاب های روانشناسی زیادی خوانده ایم از جمله کتاب مردان مریخی و زنان ونوسی را با هم مطالعه و حتی بخش هایی را مباحثه کرده ایم. برای تربیت فرزندمان مرتب کتاب می خریم و اگر بخواهم آن ها را لیست کنم در این مقال نمی گنجد. همسرم به نوبه خود اهل مطالعه هست اما مشکل من با او نیست من عاشق خانم همکارم شده ام می دانید که عشق منطق نمی شناسد.
2- همسرم خیلی اجتماعی نیست اما چنین نیست که خیلی هم از مرحله پرت باشد. البته در مقایسه با آن خانم واقعا منزوی است. البته اگر او را با این سایت آشنا کنم حتما موضوعی را که در این تایپیک مطرح کردم می خواند و آبرویم را می برد و ممکن است زبانم لال کار به جدایی بکشد
3- همسرم روی ان خانم بدون دلیل موجهی حساس است. در نتیجه علی رغم اصرار آن خانم و شوهرش بر روابط خانوادگی حتی الامکان از دیدار با آن ها خودداری می کند و شاید درمدت چند ماهی که با آن ها آشنا شده ایم به ندرت به خانه هم سر زده ایم. وی آن زن را غالبا با زشت ترین الفاظ یاد می کند و این مرا که به شدت به وی علاقه دارم دچار نوعی افسردگی می کند اگر کمی هم به وضعیت من هم توجه داشت شاید می توانستم با او در این خصوص صحبت کنم و او احتمالا میتوانست مرا آرام کند . اما حساسیت و رفتار بچه گانه اش مرا اذیت می کند. همان طورکه بزرگ تر ها خیلی اوقات حرف های مهم خود را به بچه ها یشان نمی گویند من هم بسیاری از مسایل مربوط به آن خانم را که در محیط کار اتفاق می افتد برای همسرم تعریف نمی کنم و فقط گاهی اوقات به مناسبت تعریف اتفاقات روزمره محل کار مختصر توضیحی می دهم تا از یک طرف در محیط خانه هم به یاد او باشم و از طرف دیگر بتوانم کمی سبک شوم. همچنین اتفاقا قرار است اتاق آن خانم عوض شود و به اتاق بغلی منتقل شوم اما همین که به این قضیه فکر می کنم حالم بد می شود و اشک از چشمم جاری می شود. فراموش نمی کنم زمان هایی که آن خانم برای مدتی به مرخصی رفته بود چنان به هم ریخته بودم که کلیه کارهایم مانده بود و توسط مافوقم توبیخ شدم!
4- همسرم مشخصات مثبت زیاد دارد. اما هر چه حساب می کنم خصوصیات مثبتش در مقابل آن زن به حساب نمی آید. آیا شما می توانید یک دانش آموز دبستانی را با یک پرفوسورمقایسه کنید؟
من کارشناسی ارشد دارم و مدرک خانمم دیپلم است.
5- با همسرم مسافرت زیاد رفته ام. در واقع بیشتر زندگی ما در غربت و در مسافرت گذشته است. می ترسم لو بروم زیرا همسرم به کار رایانه وارد است و ممکن است به نحوی به این صفحات دسترسی پیداکند. آن خانم هم به خاطر کارش به سایت های روانشناسی زیاد سر می زند و ممکن است این تایپیک را بخواند و برایم شر درست شود. و الا بیشتر توضیح می دادم.
- - - Updated - - -
خیلی جالب بود و استفاده کردم.
نمی دانم شاید عشق نباشد. و فقط یک جاذبه و کشش به سوی برتر ها باشد . اما شواهدی هست که اثبات می کند عشق است. مثلا وقتی ایشان پا به اداره می گذارد و صدای کفشهایش را می شنوم قلبم به شماره می افتد و وقتی صدای سلام کردنش را به همکاران می شنوم و از خود بی خود می شوم وقتی وارد اتاقم می شود و سلام می کنم می خواهم دیوانه شوم .
امام امیدوارم شما درست گفته باشید. اهداف بلندی دارم که می توانم به آن ها برسم و آن خانم و همسرش را نیز در موفقیت خود شریک کنم .البته اگر همسرم بگذارد!
- - - Updated - - -
احسنت بر شما
درست می گویید البته معلومات من در رشته تخصصی خودم از آن خانم بیشتر است و گاهی اوقات حتی از من مشاوره هم می گیرد. اما خصوصیات متعددی از این خانم است که مرا تحت تاثیر خود قرار داده است . آن خانم نوعی جاذبه روحی قدرتمنددارد که همان طور که در پست های قبلی هم گذاشتم . حتی بارزسین مرکز را هم تحت تاثیر خود قرار داده است. تکلیف من ضعیف النفس که چند ماهی با او دمخور بوده ام که مشخص است. با این حال شروع می کنم و به توصیه های تمامی عزیزانی که مرا مورد لطف خود قرار دادند ان شاءالله عمل می کنم.