[align=justify]سلام به همگی دوستان عزیز.
من مدتی بود که میخواستم بیام مشکلم را اینجا مطرح کنم ولی فکر میکردم خودم به تنهایی میتونم حلش کنم! اما الان واقعا به کمکتون احتیاج دارم.
خلاصه ای از ماجرا:
من در یک شرکت مدیریت و اجرای طرح های ایزو کار میکنم و تقریبا از دوسال پیش برای مشاوره هفته ای یک روز به عنوان مدعو به شرکت دیگه ای میرم. در این شرکت خانمی مسوول هماهنگی کارهای من و مدیریت اون شرکت هستند که از همون اوایل حس کردم با صمیمیتی بیشتر از حد دو همکار با من برخورد میکنند و بعضی وقت ها هم که تماس میگرفتند کمی هم در مورد مسایل غیر شرکت صحبت میکردن. من هم آدم خوش برخوردی نیستم ولی نمیدونم چرا با وجود اینکه من متاهل هستم و از زندگیم هم کاملا راضیم هربار که با ایشون صحبت میکردم یا میرفتم شرکتشون و کارم تموم میشد به صحبت با ایشون تمایل نشون میدادم. وضع به همین منوال میگذشت و من کم کم احساس صمیمیت با ایشون میکردم و اس ام اسهامون کمی لحن مهربانانه بخودش گرفت.
من یک روز به ایشون پیشنهاد دادم که با هم دوست باشیم ولی ایشون قبول نکردن و ایشون گفتند چون شما همسر دارید فقط رابطمون در حد دو همکار (ولی دو همکار رفیق تر) باشه.
خوب قبلا تو تایپیک هام نوشته بودم که از حال و هوای عاشقی و سوز و گدازش لذت میبرم و این فرصت را غنیمتی دونستم واسه یک عشق به وصل نرسیده و به قول خودم رفتن تو غم عشق، که بعد مدتی دیدم رابطه کاملا دوستی معمولیه! و الان بعد از گذشت دوسال رابطه ما به همین منوال ادامه داشته. البته در لابلای صحبت هامون خیلی از مسایل زندگیمون را هم واسه هم تعریف کردیم اما هیچ وقت رابطه عاطفی و محبت آمیز به هیچ وجه نبوده(خط قرمز های رابطه از اول توسط هر دوی ما رعایت شد)،ایشون حتی در مورد خواستگارشون از من مشورت میکردن و من هم همیشه بهترین راهنمایی را (طبق گفته خودشون) بهشون میکردم.
چون رابطه عاطفی یا جنسی هیچوقت مطرح نبوده من احساس خیانت به همسرم را ندارم و الان بعد این همه مدت فهمیدم دوستی من با این خانم اصلا دوستی دختر و پسر بحساب نمیاد و ما مثل دو دوست همجنس و همکاریم. حالا برای اینکه همسرم از این رابطه بی اطلاع نباشه و با ایشون دوست باشه و بتونیم رفت و آمد خانوادگی پیدا کنیم، چون هیچی بینمون نیست که بترسم مخفی کنم! قصد دارم خانمم را با ایشون آشنا کنم و برای شام به همراه چندتا دوست مشترک و همکاراشون دعوتشون کنم و بعد از اون در چهارچوب خانوادگی رفت و آمد داشته باشیم. دیگه نه من بخوام مخفی کاری کنم و همسرم هم در این رابطه شریک باشه و نه عذاب وجدان داشته باشم.
البته میدونم این دوسال اشتباه کردم که رابطه را مخفی کردم ولی از حالا به بعد نمیخواهم اشتباه ادامه بدم. البته اینو هم بگم که چندماه اول من خیلی درگیر شدم و این درگیری ذهنی خیلی جدی بود(البته هیچگاه در محبت به همسرم ذره ای کم نذاشتم،فقط خودم خیلی خیلی اذیت شدم و الانم بعضی وقتها از نظر عاطفی و احساسی درگیر ایشون میشم (من در برخی از تایپیک هام که میگفتم مشکل دارم همین بود مشکلم)، ولی چون ایشون بسیار محکمه سریع سرکوب میشم)[b] من این خانوم را واقعا مثل عضوی از خانوادم دوست دارم و هیچ نظر جنسی یا عاطفی بهشون ندارم (ایشونم دو طرفه همین طورند با هم در این مورد صحبت کردیم).
همونطوری که همه ماها با برخی دوستان هم جنسمون صمیمی تر از بقیه میشیم و با برخیشون رفت و آمد خانوادگی پیدا میکنیم این مورد برای من همینطوره.
به نظرتون بهترین چاره چیه؟ ببخشید طولانی شد
[/align]
علاقه مندی ها (Bookmarks)