khalvat عزیز به نظر من شما هم کمتر از خانواده محترمتان حساسیت های
khalvat عزیز به نظر من شما هم کمتر از خانواده محترمتان حساسیت های شاید نا بجا (با عرض پوزش) ندارید ...
منظورم اینه که تو هم مثل خانواده ات همانطور که اونها دوست ندارن آب تو دل بچه اشان تکان بخورد تو هم دوست نداری آب تو دل آنها تکان بخوره ....
یه مقدار بیشتر فکر کن ...
به نظر من حالا که تو نمیتونی مستقیم مسائلت رو به خانواده ات انتقال بدی بهتره این کار رو بسپاری به دست یک نفر سوم که همون مشاور میتونه باشه ...
به یه بهانه ای پدر و مادرت رو ببر پیش همون مشاوری که بهت پیشنهاد داده که با پدر و مادرت پیشش بری ...
دختر خوب زندگی خیلی فراتر از این افکاری هست که تو رو در بر گرفته ... و در عین حال خیلی هم کوتاه هست که تو بخواهی زندگیت را دستی دستی فنا کنی ...
عاقلانه تصمیم بگیر ... به خودت بگو اگه نمیترسیدم چکار میکردم ...
تو یه کاغذ بنویس ببین واقعا اگه نمیترسیدی چکار میکردی ...
میخواستم بگم اون قضیه اقوامتون مال 10 سال پیش هست و تو این 10 سال خیلی چیزها عوض شده خیلی از افکارها عوض شده ... تو انقدر باید به خودت ایمان داشته باشی که حتی اگه کسی علیه تو صحبتی هم بکنه کوچکترین تاثیری تو زندگی و روحیه تو نداشته باشه ...
حالا که اومدی اینجا سعی کن از تجربیات دوستان استفاده کنی ... مطمئن باش اگه الان که نرفتی بمونی تو خونه پدرت خیلی خیلی خیلی بهتر و با ارزش تر هست که بری و بعد برگردی به نظر من خودت رو نجات بده وقتی خودت رو نجات بدی خونواده ات هم نجات میدی عزیزم
اینکه کسی تو دوران عقد و نامزدی همسرش رو کتک بزنه و بهش فحش و ناسزا بده به نظر من این زندگی یه زندگی نرمال نمیتونه باشه ... تو پس فردا میخوای صاحب بچه بشی ببین آیا دوست داری پدر فرزندت این آدم باشه ... دوست داری فرزندت تو یه خونه ای که همه اش استرسه بزرگ بشه ...