سلام خدمت همه دوستان
بنده 26 سال دارم. ارشدم رو گرفتم و مشغول انجام پروژه کسر خدمت سربازی هستم. حدودا از اوایل دوران ارشد، به خانواده (خواهرام و دخترای خواهرم) سپردم که برای ازدواج موردهای مختلفی را از اقوام و آشناها برام پیدا کنند (اونها هم استقبال کردن و براشون یه جور تفریح هم میشد). اون موقع من شرایط ازدواج رو نداشتم همونجوری که الان نیز هنوز کامل ندارم. خلاصه اشخاص مختلفی رو معرفی کردند و همچنین بیشتر زیر نظرشون داشتند و بعد از مدتی بعضی از اونا حذف میشدند. این کار خوبی بود چون مثلا یکی رو که معرفی می کردند اول میگفتند اوکیه ولی بعدش چیزی ازش میدیدند و کنسل میشد. خلاصه فکر کنم لیست به حدود ده تا هم نرسید و بیشترشون هم حذف شدن و موندند دوتا. این دوتا از نظر قیافه هر دوشون رو میگفتند که متوسط هستند. پدر و مادرم به خاطر خانواده هاشون با یکیشون شدیدا موافق و با اون یکی مخالف بودن. بعد از مدتی خودم هم به همین نتیجه رسیدم.
خلاصه این لیست ازدواج بعد از دو سه سال به یه نفر ختم شد. ایشون سید هستن و 23 ساله و لیسانس مهندسیش رو هم تازه گرفته. خانوادشون خوبه و کلا خوش اخلافند. پدرش رو خودم دیدم خیلی خوش اخلاق و خوبه. دختر خواهرم (اول دبیرستانه) با خواهر ایشون همکلاسی و دوست نزدیک هستند به طوری که رابطه ی خانوادگی هم بینشون اتفاق افتاده. خواهر و دختر خواهرم مادر و خود ایشون رو از نظر اخلاق و رفتار خیلی تایید کردند. خانوادشون از نظر سطح فرهنگ مثل خانواده ما هستند و یه جورایی هم محله ای و آشنا هستیم و خانواده ها همدیگر رو کاملا میشناسند و قبول دارند. وضعیت مالیشون از کمی ما بهتره ولی از نظر رفاهی از خانواده ما بالاترن (از نظر خونه و ماشین و تفریح).
تو این شرایط که بنده هنوز سربازیم کامل تموم نشده و کار هم ندارم پدرم مخالف ازدواجم بود ولی با اصرار بقیه اعضای خانواده و از اون جایی که خودش هم از این خانواده خوشش می اومد قبول کرد که برای خواستگاری اقدام کنیم. اول خواهرم به مادرش قضیه رو گفت و شرایط منو براشون گفت و گفت که من میخوام ادامه تحصیل هم بدهم. بهشون گفته بود که هر جور که خودشون میدونن (خواستگاری یا اینکه قبل از اون بریم بیرون صحبت کنیم) انجام بدیم. اونا هم گفته بودن که الان یه خواستگار داره و اونا خیلی اصرار دارن. بعد از مدتی برای اینکه کمی رسمی تر باشه پدرم هم رفت با پدر ایشون صحبت کرد که به پدرم گفته بود داخل خونه مطرح میکنم. بعد از مدتی مادرم زنگ زد که گفتند ما حالا میخوایم بریم مسافرت و دخترم داره فکر میکنه. بعد از مدتی خواهرم تماس گرفت گفتند که ما داداشتون رو تا حالا ندیدیم که خواهرم گفت عکسش رو براتون میارم. دختر خواهرم چند تا از عکسام رو براشون برد که داداش ایشون منو شناخته بود (راهنمایی هم مدرسه ای بودیم). چند روز بعد خواهرم زنگ زد که ببینه برای خواستگاری بریم که مادرشون گفته بودن دخترم فعلا قصد ازدواج نداره که ما همگی جا خوردیم و بهمون برخورد که چرا نذاشتن برای خواستگاری بریم. من همون موقع که شنیدم خیلی ناراحت و عصبانی شدم و که چرا حتی نگذاشتند همدیگه رو ببینیم و صحبت کنیم. چون این مورد رو خانواده تایید کرده بودند ولی هنوز نیاز بود که هم بهتر ببینمشون و هم صحبت کنیم ببینیم به هم میخوریم یا نه.
دوستان ببخشید که طولانی شد میخواستم جزئیات بیشتری رو بگم که بهتر بتونید راهنماییم کنید.
حالا راهنمایی که میخوام اینه که اولا به نظرتون تا اینجا بنده چه اشتباهی داشتم و چه طور میتونستیم بهتر عمل کنیم. و همچنین این جواب رد به چه دلیل و چه معنایی داره.
خودم فکر کردم و دلایل زیر به ذهنم اومد:
1-اصلا از خانوداه ما خوششون نیومده
2-واقعا الان قصد ازدواج نداشته (البته اگه اینطور بود خب نباید دیگه عکس از ما میگرفتند البته این جور که تشخیص دادم چون این اولین دخترشون برای ازدواجه این کارا رو بلد نیستن و مامانش نمیدونسته چی بگه که بعدش خواهر من خودش گفته که عکس میاریم. همچنین قبلا هم یکی از اقوام نزدیکشون خواستگاری کرده بوده که به اون هم جواب رد داده بودن و همین الان هم مثل اینکه دوتا خواستگار دیگه داشته که به اونها هم نمیدنستن چی بگن. خلاصه اصلا تا حالا کسی رو برای خواستگاری تو خونشون راه ندادن)
3-از قیافه من خوشش نیومده (اگه اینطور بوده که بنظر من کار خوبی نکرده چون از روی عکس نمیشه تصمیم گرفت و دادن عکس از طرف ما هم بیشتر برای شناختن و دیدن اولیه بود)
4-ممکن به اون خواستگارها که ممکن از نظرشون نامناسب بودن و باهاشون هم رودربایستی داشتن گفتن دخترمون قصد ازدواج نداره و چون ما هم اومدیم برای اینکه حرفشون دوتا نشه به ما هم فعلا گفتن نه
5- بخاطر شرایط من که هنوز سربازی نرفتم و کار ندارم (می تونستند این رو بگند)
6-ممکنه نمیخواسته قیافه شوهر آیندش بهتر از خودش باشه (این رو یکی از خواهرام گفت)
7-ناز دارن میکنن و میخوان کلاس بذارن
و ...
به نظرتون ما چه اقدامی کنیم بازهم باهاشون تماس بگیریم؟ دلیل ازشون بخواهیم؟ یا اینکه بگذاریم یه مدتی بگذره. یا اصلا بی خیال شیم؟
پیشاپیش بابت راهنمایی هاتون تشکر میکنم
علاقه مندی ها (Bookmarks)