جاری من...

[tommy]

سلاملی خوبه
من 24 سالمه و همسرم 25 سالشه.منو همسرم خیلی همو دوست داریم و رابطمون خیلی خیلی خوبه.مشکل من خانواده همسرم هستن.
اول بگم من دو تا برادر شوهر دارم که یکیشون دانشجو هست و پسره خوبیه و یکی ام 24 سالشه و خانومش 25 سالشه(این برادر شوهرم با اینکه از شوهرم کوچکتره ولی زود تر ازدواج کرده خانومشم یک سال از خودش بزرگ تره).خودمم یک برادر دارم که 10 سال از خودم کوچکتره
منو شوهرم 8 ماهه نامزدیم و خدارو شکر مشکلی نداشتیم.اما از اول اول زندگیمون جاریم به شدت حسودی میکرد اصلا نمیدونم به چی!!
مثلا سر طلا خردین من قهر کرد روز عقدم قهر کرد شب یلدا قهر کرد و ...حتی روز تولدم برام کادو نخریدو دست خالی اومد که هیچ تازه همه کاری کرد تا تولدم خراب شه و شد:(
شخصیت به خصوصی داره من فکر میکنم دیوونه ست.آخه صداش خیلی بلنده وقتی حرف میزنه صداش تا کوچه میره اصلانم به این فکر نمیکنه که 4 تا بزرگتر نشستن یکم دهنشو ببنده....در مقابل من خیلی مظلومم صدام آرومه خودمم آرومم..
اون پدر شوهرو مادر شوهرمو تو چنگش گرفته دائم باهاشون قهر میکنه و جالب اینکه اونام منت کشی میکنن!!
الان چند وقته نمیدونم چیکار کرده که پدر شوهرم و مادر شوهرم اصصصلا خبر منو نمیگیرن با اینکه میدونن من مریض شدم ولی بازم خبرمو نمیگیرن...چند شب قبل با حال سرماخوردگیم رفتم خونشون که یک سری بهشون باهام خوب برخورد کردن ولی بازم دیگه بهم زنگ نزدن...ولی از شوهرم میشنوم که هر روز میرن خونه جاریم!!
اصلا سر در نمیارم اونا چطور میتونن بی احترامی های جاریمو نادیده بگیرن؟؟
یک جوری برخورد میکنن انگار اون تازه عروسه و من 20 ساله عروسشونم!اصلا منو تحویل نمیگریرن...مادرشوهرم هر چند وقت یک بار زنگ میزنه جاریمو دعوت میکنه براش شام میپذه کلی تدارک میبینه ولی برای من هیچوقت زنگ نمیزنه و دعوتم نمیکنه که هیچ تازه هر وقتم که میرم خونشون یا خودم باید شام بپزم یا بگم سیرم و ظرفارو ام خودم بشورم
شوهرمم از این بابت ناراحته برای همین دیگه مثل سابق نمیگه بیا خونمون...
همش اون میاد خونمون و مادرو پدر منم کلللی تحویلش میگیرن...
خب منم میخوام که اونا تحویلم بگیرنو حس کنم که تازه عروسم ...خیلی حس بدی دارم خیلی ناراحتم...
چیکیر کنم که تحویلم بگیرن؟

[capitan]

سلام، از شوهرتون بپرسید اوایل رفتار جاریتون چجوری بوده تو خونواده؟ خانواده شوهرتون چه رفتاری با این خانوم داشتن؟ نحوه آشنایی؟ و خانواده جاریتون چه جور خانواده ای هستن؟ شاید خیلی مهم نباشه ولی میتونه کمک کننده باشه

[بی نهایت]

tommy عزیز به سایت همدردی خوش اومدی

اول از همه پیشنهاد می کنم عنوان تاپیکتون رو عوض کنید که متاسفانه با چنین عنوانی نوک پیکان به سوی خودتون بر می گرده.

دوست عزیزحس می کنم اگر کمی اعتماد به نفستون را تقویت کنید دیگه نباید رفتارهای جاریتون و دیگران براتون مهم باشه.
جاری شما هر چی می خواد باشه و خانواده شوهر شما هر جور که می خوان می تونند باهاش رفتار کنند وشما نمی تونید برای رفتارهای دیگران دنبال چرا بگردید.
شما می تونید روی رفتارهای خودتون کنترل داشته باشید و سعی کنید رفتار درست را انجام بدید و از خودتون احساس رضایت داشته باشید.


در ضمن زمانی که شما جاریتون را بی شعور خطاب می کنید ناخواسته چندین خصوصیت از شما به بنده القا شد
1- حسادت
2- نداشتن طهارت زبان
3- عدم اعتماد به نفسه

مهم ترینش همین اعتماد به نفسه در تالار مقالات زیادی در این رابطه وجود داره که می تونید مطالعه کنید

[kamr]

سلام دوست عزیز. اولا یه کم آروم تر. چون با این خشمی که تو داری نمیتونی رفتارا منطقی و عاقلانه داشته باشی.


دوم اینکه همه ما هم این روزا رو دیدیم و جاری هم داریم و درکت میکنیم (با توجه به حجم زیادی از این نوع تاپیک در تالار).

پس خواهشا اگر دوستان راهنمایی میکنند لطفا

خوب و با دقت بخون و عمل کن.

سوم اینکه لطفا حتما حتما این لینک ها رو بخون:

http://www.hamdardi.net/thread-14255.html

http://www.hamdardi.net/OLD/thread-5578.html

http://www.hamdardi.net/thread-18245.html

http://www.hamdardi.net/thread-14648.html

http://www.hamdardi.net/thread-16724.html

http://www.hamdardi.net/thread-5578.html

- - - Updated - - -

خلاصه همه این مقالات: صبر

تا بدی نباشه خوبی دیده نمیشه.

تا میتونی احترام خانواده همسرت رو نگه دار و رابطه ات رو با جاریت کم رنگ کن تا

حساس نشی. روزایی به دیدن خانواده همسرت برو که جاریت اونجا نیست.

مطمئن باش با توصیفاتی که کردی و با قهرهای مداوم جاریت معلومه خانواده همسرت

خیلی دوستت دارن. چون مشخصه الان کارایی برای تو میکنند که قبلا برای جاریت نکردن

و اینم موجب ناراحتی و قهر اون میشه. پس به جای ناراجت کردن خودت و همسرت

با پدر و مادرش مهربون تر باش تا همسرت شیفته ات بشه.


یادداشت : سرسری رد شو، دقت دق ات میدهد.

یه موضوع دیگه که خیلی مهمه برات بگم. به هیچ عنوان تاکید میکنم هیچ وقت از خانواده

همسرت به همسرت بد نگو و غر نزن. این آویزه گوشت باشه. جایی هم خیلی خیلی

ناراحت شدی مودبانه خودت مشکلتو حل کن و هیچ وقت به همسرت نزار.

یه چیز مهمتر دیگه: هیچ وقت همسرت رو بین خودت و خانواده اش مخصوصا پدر

و مادرش قرار نده

[khaleghezey]

درود بانو

چیزی که به ذهنم میرسه اینه خدارو صدهزار مرتبه شکری خانواده شوهرتون از طرف شما و خوب بودنتون خیالشون راحته و اینکه شما رو کاملا میشناسن و میدونن چقدر خوب و باتجربه هستین واسه همین نگرانتون نیستن مثل خود من با اینکه تازه تونستم به بدبختی یه خونه معمولی بخرم ولی بابام فکر میکنه پولدارم همش نگران اون یکی داداشمه به خانومم میگم خداروشکر حداقل خوبه بابام از طرف ما خیالش راحته با اینکه خداشاهده شیپیشا توی جیبم دارن المپیک زمستانی برگزار میکنن

واسه مشا هم همینه اونا چون نگرانی ندارن از طرف شما و شوهرتون و یکم نگران حسادت زنانه جاریتون هستن واسه همین دارن نازشو میکشن.

اولا خواهشا حساس نشو و زوم کن روی رابطه خودت و شوهرت
دوما طول میکشه رابطتون کامل شکل بگیره با خانواده شوهرت
سوما خواهشا دست از مقایسه بردار
و نهایت نوشته بی نهایت و بانو kmr گرامی رو بخون و سعی کن با خوندن مقالات توی تالار مهارت هات رو افزایش بدی و حتما انجامشون بدی اون راهکارهارو مخصوصا در مورد اعتماد بنفس و کسب مهارت زندگی زناشویی

[tommy]

قبل از اینکه من وارد اون خانواده بشم رفتار جاریم با اون چیزی که الان هست زمین تا آسمون فرق داشته...من گاهی وقتا که فیلم های بیرون رفت های شوهرم و خونوادشو نگا میکنم(قبل از ورود من) میبینم جاریم دائم در حال خندیدنو ناز کردنه و همه دوسش دارن...
خونواده جاریم یک خونواده سطح پایین و پر جمعیتی هستن از نظر تحصیلات من فوق لیسانسم اون لیسانس اما خب اون معلمه من یک کار نیمه وقت با درامد کمتر دارم شوهر من درامدش خیلی خوبه ولی شوهر اون نه..شوهر من جلو همه احساساتش به منو ابراز میکنه و چپو راست برام کادو میخره ولی شوهر اون احساساتشو نشون نمیده(بیچاره گیر یک هیولا افتاده)...تازه ما هم شهری هستیم ولی اون از یه شهر دیگه ست خیلی ام ادعای مذهبی بودن داره...همیشه تلفن های پدرشوهرمو جواب نمیده بعدش زنگ میزنه میگه من سر نماز بودم!!!...یک تفاوت عمده که داریم اینه که اون همیشه دوست داره با خانوم های خیلی بزرگتر از خودش بچرخه ولی من ترجیح میدم تو یک جمع یا کنار شوهرم باشم یا با بچه ها بازی کنم اصلا از محیطهای زنونه خوشم نماید..
از وقتی من وارد اون خوانده شدم همش سر ناسازگاری برداشته...آخه منم یدونه دخترم خیلی ناز میکنم بعدش خیلی ام انتظار دارم که نازمو بکشن خیییلی ام پر انرژی ام ولی متاسفانه بارها شده با هم خونوادگی رفتیم گردش بعدش اونا قهر کردن و رفتن خونشون...بعدشم که پدر شوهرم ازش میپرسه چی شده میگن فلانی(ینی من)و شوهرش با خنده های بیجا به ما بی احترامی کردن!!!!
خب بعد شما میگی بهش نگو بیشعور!!!آخه یکی نیست بگه مگه تو مادر بزرگمی که انتظار داری جلوت خمو راست شم؟؟؟؟؟؟
مامانممم همین حرف شمارو میزمنه میگه پدر شوهرو مادر شوهرت چون از بابت شما خیالشون راحته به اون توجه میکنن...
ولی خب منم خواهر ندارم هیچ کسی هم سنو سال خودم ندارم دوست دارم بهم توجه بشه...بابا شوهرم طفلک بار همه رو داره به دوش میکشه...به جای پدرو مادرو برادرو زن برادرش داره بهم توجه میکنه
دلم براش میسوزه آخه اون چه گناهی داره:(

در ضمن برای اسم تاپیکم به نظرم حق با شماست اون موقع عصبانی بودم یه حرفی زدم ولی الان نمیدونم چه جوری عوضش کنم!

[khaleghezey]

خوب خدا خیرت بده خودت داری میگی شوهرت تحت فشاره
شما از توقعت کم کن دیگران همونجوری که هستن قبول کن
چو تکدختری همه باید نازتون رو بکشن؟
بخدا میدونم چی میگین چه حسی دارم ولی از دست ما دلخور نشی هدف اصلی ما حفظ بنیان خانواده و آرامش یکه دارینه خواهشا خواهشا خواهشا خرابش نکن

راستی یکچیز یخوب چرا میخوای همه عشق و محبتت رو از شوهرت دریافت کنی؟فکر کن الان مجردی شوهرتم نیست قبلا توی مجردی چیکار میکردی سعی کن یکم خودتو مشغول کنی بخودت برس کارایی که دوس داری رو انجام بده کلا روی شوهرت زیادی زوم نکن بعدشم سعی کن خیلی چیزا رو نبینی حساسیتت رو کم کن هرکی اخلاقی داره درست یا غلط قرار نیست همه بر طبق نظر ما رفتار کنن میبینی اونجوریه سعی کن باهاش کمتر برخورد داشته باشین

روهم رفته بچسب دودستی شوووهرت رو حیفه بخدا آرامشی که دارین خراب بشه واسه این مسائل

راستی تا یادم نرفته سعی کن مسائلی که بینتون و خانواده شوهرتون پیش میاد پیش خانوادت مطرح نکنی زیاد جالب نیست

[tommy]

شوهرمم خیلی ناراحته میگه هیچکس به تو توجه نمیکنه من شرمنده ام و ازین حرفا...خیلی از دست پدرو مادرش دلخوره...اما من هیچوقت از اونا بد نمیگم حتی از زن برادرشم بد نگفتم...یه بار بهش گفتم بیا یه جعبه شیرینی بخریم بریم خونشون اونم اولش موافق نبود اما من کلی اصرار کردم...
خلاصه رفتیم دختره دوتا چایی با دو تا ظرف گذاشت جلومون و شیرینی هایی که خریده بودیمو آوارد گذاشت جلومون و رفت یه گوشه نشست برای خودشو شوهرشم حتی چایی هم نیاورد!!...ما ام خودمونو زدیم به در پررویی یه فیلم سینمایی نگا کردیمو دو سه تا شیرینی ام خوردیمو اومدیم!!
دختره دیوونه ست..کم داره...از این دلم میسوزه که با تمام این اوصاف پدرشوهرو مادر شوهرم تحویلش میگیرن!!!

[kamr]

تو هرچه می خواهی باش ، اما ... آدم باش !!!

چقدر نشنیدن ها و نشناختن ها و نفهمیدن ها است كه به این مردم،

آسایش و خوشبختی بخشیده است!!!

مگر نمی دانی بزرگ ترین دشمن آدمی فهم اوست؟

پس تا می توانی خر باش تا خوش باشی.

امروز گرسنگی فكر ، از گرسنگی نان فاجعه انگیزتر است . برای خوشبخت بودن ، به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن !

( دکتر علی شریعتی )

همون که همسرت کنارته دیگه چی میخوای؟ برو قدر همسرت رو بدون و بقیه بی خیال. واقعا میگم ها بیخیال.

همیشه همسرم میگه آدم بعضی وقتها حتی نمیتونه رفتارهای خودشو کنترل کنه و تغییر بده. پس چجوری میتونیم دیگران رو تغییر بدیم.

همه رو همون طور که هستن قبول کن. هر کی هر کاری میکنه با توجه به ذات خودش و البته با توجه به لیاقت خودش انجام میده.

لیاقت تو بیشتر از این چیزاست. منم فوقم و جاریم لیسانس. منم خیلی سر اینجور مسائل حرص خوردم. ولی الان می بینم همش باد هوا

بود. واقعا همه اون کاراها و رفتارها به خاطر حسادت بوده. پس چرا باید اون بتونه منو حرص بده.

یه روز همسرم گفت مطمئن باش تو یه چیزی داری که جاریت نداره. واسه همین به تو رو نمیده تا حرصتو در بیاره. اون خودش داره از تو

حرص میخوره. پس تو هم به جای حرص خوردن خوشحال باش که یه چیزی داری که قلقلکش میده.

تو هم همینطوری به خودت انرژی مثبت بدی خیلی راحتتری.

مهم خودتی و همسرت بقیه حاشیه است. برو تو متن زندگی (رابطه خودت و همسرت ) و حاشیه ها رو پاک کن.

- - - Updated - - -

من فکر میکنم درگیر شدن با رفتارای خانواده همسر مثل یه باتلاقیه که هر چی دست و پا بزنی بیشتر فرو میری. پس سعی کن همیشه
حد و حدودت رو باهاش حفظ کنی و خیلی قاطیشون نشی تا احترامت همیشه حفظ بشه.

- - - Updated - - -

یادم رفت بگم برای تغییر نام تاپیکت میتونی از مثلث سیه کنار تشکر استفاده کنی تا مدیر جان زحمت تغییرشو بکشه.

[capitan]

سلام دوباره. سوالامو جواب دادین بهتر شد، خب ببینید همین که شما تک دختری و مسائل دیگه باعث حسادت ایشون میشه و البته یادتون باشه ابراز علاقه بین زن و شوهر بهتره بین خودتون باشه نیازی نیست بقیه بدونن شما چقدر همدیگه رو دوست دارین .
برعکس بقیه دوستان شما رو مقصر نمیدونم اولش فکر کردم افراد اینجا جاری شما هستن!!!! یعنی چی این جاری شما اینجوری برخورد میکنه ؟!!؟! ولی خب بعضی مسائل رو خانمها بهتر میدونن .

بهترین راهکار همینه که بی اعتنا باشی به این مسائل . به نظر چیزی که جاری شما رو خوشحال میکنه همین حرص خوردن شماست. اگه همه این مسائلی که گفتید یه طرف نباشه به نظر اصلا ارزش نداره خودتونو ناراحت کنید. به مرور یاد میگیره جایگاه خودشو از دست نداده شما هم جایگاه خودتونو به دست میارید