به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 08 خرداد 93 [ 14:03]
    تاریخ عضویت
    1390-12-14
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    1,695
    سطح
    23
    Points: 1,695, Level: 23
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    رفتار نامناسب مادر و ميل به ترك خانه

    من يك دختر 26 ساله ام كه در حال حاضر تنها فرزند مجرد خونه هستم و خيلي مشكل دارم. 2 تا خواهر و 2 تا برادرم ازدواج كردن. راستش من از همون اول توي خونه مون بين پدر و مادرم هيچ مهر و محبتي نديدم. يعني اولا در اين حد نبود ولي اين چند سال اخير خيلي بدتر شده. به نظرم هم مشكل اصلي مادرمه. اين زن و مرد بدون هيچ عشق و علاقه اي با هم ازدواج كردن و تا حالا همديگه رو تحمل كردن. ميشه گفت پدرم مادرم رو دوست داشت ولي مادرم هيچ علاقه اي به پدرم نداره. دو تا خواهرم توي سن 13 و 14 سالگي ازدواج كردن و من هميشه فكر مي كردم چه خبر بود كه اون قدر زود ازدواج كردن. بزرگتر كه شدم از حرفاشون فهميدم به خاطر اخلاق مادرم دلشون مي خواست فرار كنن. دو تا پسرها هم كه هميشه بيرون و با دوستهاشون بودن و اونها هم اينطور فرار مي كردن. من از همه پوست كلفت تر بودم كه 26 ساله اينجا دووم آوردم. از همون اول يك بچه منزوي و خجالتي بودم كه هيچ مسئوليتي رو بهم نمي سپرد. الان با اين سن هنوز نمي تونم اندازه يك بچه 10 ساله اعتماد به نفس داشته باشم و خريد برم. با رفتن به دانشگاه هم نه تنها مشكلم حل نشد بلكه بدترم شد. يعني وقتي رفتار بقيه دوستهامو و روابط اجتماعي شون و روابطشون رو با خانواده هاشون مي ديدم بدتر نااميد مي شدم. رفتار مادرم با پدرم خيلي بده و مشكل اينه وقتي بهش تذكر ميديم ناراحت ميشه و جوري رفتار مي كنه كه فكر مي كنيم ما اشتباه كرديم. يعني اونقدر خودش رو به مظلوميت مي زنه كه آدم به خودش شك مي كنه. بابام هميشه كوتاه مياد. مادرم هيچ وقت اشتباه خودش رو قبول مي كنه. يعني اگر ما اشتباهي بكنيم بهمون تذكر ميده و كار رو به اعصاب خردي مي كشه ولي اگر خودش همون كار رو انجام بده و ما تذكر بديم يك جوري كارش رو درست جلوه ميده. چي بگم كه حرف زياده. از همه مردم ايراد مي گيره. وقتي داري يك جرياني رو تعريف مي كني اون قدر وسط حرف مي پره و از شخصيت هايي كه داري درباره شون صحبت مي كني ايراد مي گيره و كه آدم رو پشيمون مي كنه. اين هم بگم كه 68 سالشه و به هر كي اين مشكلات رو ميگم، ميگن اقتضاي سنشه. از اونجايي كه سيد هم هست پيش مردم خيلي محبوبه ولي مردم نمي دونن واقعا چه رفتاري داره. همين فرق رفتار بيرون و داخل خونه اش رو كه مي بينم مي خوام خودم رو بكشم. به نظر اين استبداد و بي مهري مادرم باعث بي مهري توي كل خانواده شده. يعني ما برادرها و خواهرها اخلاق بد مادرمون رو مي دونيم و سعي مي كنيم مثل اون نباشيم ولي انگاري چه بخوايم و چه نخوايم تاثير خودش رو گذاشته و همه مون يك جوري سرد هستيم. برادرها و خواهرهام ميگن تو صبرت خيلي زياده كه تونستي همه اينها رو تحمل كني. يعني اونها دو هفته اي يك بار هم كه ميان بعضي رفتارهاش رو نمي تونن تحمل كنن ولي منم صبرم داره تموم ميشه. گاهي وقتها اونقدر اخلاقش با مردم تند ميشه كه روم نميشه باهاش برم بيرون. دلم خيلي براي بابام مي سوزه و كاري هم نمي تونم بكنم. مامانم از اقوام بابام متنفره. احساس مي كنم چون خودش فقط يك خواهر داره دوست نداره بابام هم با اقوامش رابطه اي داشته باشه. بابام از اولش زيادي كوتاه اومده و حالا ديگه نمي تونه جلوش رو بگيره.احساس مي كنم تا من هستم اوضاعشون اينطوره. يعني وقتي چند روزي خونه نيستم و برمي گردم مي بينم نسبتا اوضاع بهتره. براي همين فكر مي كنم بهتره كه نباشم. حرفهايي كه زدم شايد نصف تمامي مسائل هم نباشه. خلاصه همه اينها رو گفتم كه به اين نكته برسم كه دلم مي خواد از اين خونه برم. واقعا دوست ندارم اينجا باشم و واقعا تصميم دارم از اينجا برم ولي كجا برم و چه جوري برم كه اون هم يك مشكل جديد نشه. كار به جايي رسيده كه با چند نفر در مورد ازدواج سوري هم مشورت كردم ولي منصرفم كردن. به نظرم اين زن و مرد حداقل بايد 20 سال پيش از هم جدا مي شدن. اين زندگي كردن نيست زنده بودنه. احساس مي كنم رفتار مامانم داره روي بعضي ازرفتارهاي منم تاثير ميذاره. ديگه نمي خوام اينجا باشم. تو رو خدا كمكم كنيد. راهنماييم كنيد.

  2. کاربر روبرو از پست مفید tazza تشکرکرده است .

    sara 65 (جمعه 11 بهمن 92)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    202
    Array
    سلام . به همدردی خوش اومدی.

    ضمن اینکه سعی می کنم بفهمم که چه مشکلاتی داری، به نظرم فرار از خونه به دلایل زیر شرایط شما رو بدتر خواهد کرد.
    1- مهمترین دلیل اینکه شما یک دختر هستید و در جامعه ما محکمترین و امن ترین مکان خانه پدری برای دختر هست و البته حمایتهای پدر و مادر حتی اگر از بذترین نوع پدر و مادرها باشند. ضمن اینکه به نظر رفتار پدرتون قابل قبول هست.
    2- اگر از نظر مالی استقلال ندارید رفتن از خانه شما رو در شرایط خیلی بدی قرار خواهد داد و ممکنه حمایتهای مالی از پدر رو هم از دست بدید.
    3- اگر با ازدواج بخواهید از خانه بروید، اگر صوری باشد که دردسرهای خیلی زیادی خواهید داشت و آینده خود را تباه خواهید کرد و اگر واقعی باشد ممکن است به خاطر حس فرار دست به انتخاب نادرستی بزنید و از چاله به چاه بیافتید.

    پس اول اینکه سعی کنید گزینه فرار را از ذهنتان حذف کنید. گزینه دوم پذیرش است. یعنی شما سعی می کنید با آگاهی به تمام شرایطی که الان در اون قرار دارید دست به پذیرش شخصیت مادرتون با تمام کاستی ها بزنید و زندگی خودتون رو داشته باشید. وقتی به مرحله پذیرش برسید اونوقت می تونید و توانایی اون رو خواهید پیدا کرد که گزینه های امن رو ببینید و عاقلانه تصمیم بگیرید. مثل پیدا کردن شغل، گذراندن زمانهایی برای کتابخانه، عضویت در انجمن ها و گروه ها، بررسی درست و دقیق موارد ازدواج، فعالیت در کارهای گروهی مانند گروهای ورزشی و یا مسجد و غیره .
    زمانی که توانستید آرامشتون رو بر گردونید با این کارها ، حالا خودتون متوجه این می شوید که زمان اون رسیده که زمانهایی از روز رو هم برای سازگاری و نزدیک شدن به مادر سپری کنید تا در سالهای باقیمانده از عمرشون بتونید همراه خوبی براشون باشید.

    من مطمئنم شما می تونید پذیرش رو داشته باشید و اگر لذت پذیرش رو بفهمید مطمئنم اونو همه جا جایگزین تحمل می کنید.
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند

  4. 2 کاربر از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 12 بهمن 92), tazza (شنبه 12 بهمن 92)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 بهمن 95 [ 01:37]
    تاریخ عضویت
    1392-3-28
    نوشته ها
    191
    امتیاز
    3,793
    سطح
    38
    Points: 3,793, Level: 38
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    146

    تشکرشده 406 در 140 پست

    Rep Power
    31
    Array
    سلام عزیزم
    راستش زندگی تو همچین جوی واقعا سخته. ولی آیا با فرار کردن مشکل حل میشه؟اونم مجردی ؟اونم تو ایران؟احساسی تصمیم نگیر.ازدواج سوری تهش میدونی چی میشه؟به این فکر کردی که پناه بردم به غریبه ها ممکنه چه بلاهایی سرت بیاره؟
    اگه آدم روزی 1000000 بار از خونوادش تحقیر بشنوه بازم بهتر از عزیزم گفتن غریبه هاست چون نهایتا کسی که دلسوزته و به فریادت میرسه همین مامان باباتنو بس
    اینو از من داشته باش:اگه تو خونتون دعوا زیاده،اگه زور زیاده،اگه بی مهری زیاده و ........ عوضش آبروت در امانه. کسی نمیتونه آبروت رو لکه دار کنه ولی آیا این حس امنیت و آبرو در بیرون و با غریبه ها و با ازدواج سوری وجود خواهد داشت؟



    ویرایش توسط dokhtare kordestan : شنبه 12 بهمن 92 در ساعت 02:01

  6. 3 کاربر از پست مفید dokhtare kordestan تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 12 بهمن 92), tazza (شنبه 12 بهمن 92), روژان20 (شنبه 12 بهمن 92)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 26 شهریور 95 [ 14:54]
    تاریخ عضویت
    1391-6-24
    نوشته ها
    215
    امتیاز
    4,122
    سطح
    40
    Points: 4,122, Level: 40
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    566

    تشکرشده 594 در 190 پست

    Rep Power
    34
    Array
    مشکلات زندگی مشترک پدر و مادر شما چه ربطی به شمای 26 ساله داره؟؟؟؟ یعنی این سن به اندازه ای پختگی می طلبه که بخوای برای زندگی خودت تصمیم بگیری و کسی رو مقصر ندونی. هر چه بودن پدر و مادرت به این سن رسوندنت اینکه کامل نبودن درست تو برای خودت چیکار کردی؟؟؟ چرا برای اعتماد به نفست کاری نکردی؟؟؟ هر دختری به سن شما احتمالا به فکر ازدواج خوب و کاملیه اینکه به فکر ازدواج صوری باشی این منطقیه؟؟؟؟ یعنی مشکلت برای ازدواج خوب فقط عدم سازگاری مامان باباته؟؟؟ چرا به فکر استقلال خودت نیستی؟؟؟
    اینرا نگفتم محکومت کنم میخوام جواب بشنوم دوستم. من ازین زن و شوهرا زیاد دیدم اما بچه هاشون دارن زندگی خودشونو میکنن درسته سخته اما مگه چقدر تاثیر داره؟؟؟؟

  8. کاربر روبرو از پست مفید روژان20 تشکرکرده است .

    tazza (شنبه 12 بهمن 92)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 08 خرداد 93 [ 14:03]
    تاریخ عضویت
    1390-12-14
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    1,695
    سطح
    23
    Points: 1,695, Level: 23
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از همه دوستان و راهنمايي هاتون.
    اول اينكه شغل من خياطيه كه اون هم داخل خونه مونه. يعني عملا اصلا از خونه بيرون نميرم. علاقه اي به بيرون رفتن ندارم. چون وقتي ميرم فكر مي كنم همه دارن من رو يك جوري نگاه مي كنند.
    دوم احساس مي كنم چون مادرم بيشتر از من بيرون ميره و مردم رفتارهاش رو مي بينن به همين دليل خواستگار زيادي ندارم.
    در مورد راهنمايي هاي روژان جان بايد بگم من از اول بچه وابسته و بدون اعتماد به نفسي بار اومدم. خودم هم از اين رفتارم عاصي شدم. من خودم دوستي دارم كه اگر شرايطش از من بدتر نباشه بهتر هم نيست ولي اونقدر اعتماد به نفس داره كه اين چيزها روش تاثيري نداره. راستش رو بخوايد تلاشي هم براي بهتر شدن نكردم. يعني بلد نبودم كه بكنم. خودم مي دونم اشكال هاي رفتاري منم كم نيست ولي گاهي اوقات با رفتارهاي مادرم ايرادهاي من چند برابر ميشه. من از وقتي دنيا اومدم من و دو تا برادرم بچه هاي خونه بوديم. بعد از چند سال هم كه اونها رفتن من تنها بچه خونه بودم و براي همين تاثير رفتارهاشون روي من خيلي زياده.
    بدبختي اينكه كه اصلا حرف حق رو نمي پذيره. يعني اگر به حق از كسي كه در برابرش كاري كرده دفاع كني ناراحت ميشه.

  10. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    251
    Array
    خانواده داره از هم مبپاشه تو این شرایط باید چه رفتاری با مادرم داشته باشم.؟!

    این موضوع شباهتایی با شما داره و البته توی این تاپیک کارشناسان هم نظراتی دادن که برات میتوته مفید باشه.

  11. 2 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 12 بهمن 92), tazza (شنبه 12 بهمن 92)

  12. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 فروردین 96 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1392-6-10
    نوشته ها
    834
    امتیاز
    8,579
    سطح
    62
    Points: 8,579, Level: 62
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 171
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    785

    تشکرشده 2,768 در 697 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    97
    Array
    خواهر من گره اي كه بادست باز ميشه چرا با دندون شما محل كارت تو خونست اونوقت يكدفه تصميم گرفتي زندگي مستقل داشته باشي.
    اولين قدم اينه از خونه براي كار بياي بيرون همكار پيدا كن يا اگر نميتوني شراكت كني براي يه توليدي كار كن ساعت كاري از خونه دور باش.
    شما از اون موقع كه چشمت رو باز ميكني تا اون موقع كه چشمت رو ميبندي در يك روز مدادم با يك پدر و مادري هستي كه فك ميكني نميتوني رفتاراشون با هم و رابطه مادرت با خودت رو تحمل كني .به نظر من اولين گام اينه حتما ساعت كاريت رو از خونه دور بشي و سر ساعت مقرر برگردي تو خانواده.اونوقت اينقدر خسته اي كه حال نداري حرف بزني چه برسه تعريف هاي متفرقه كني تا دچار تنش ناخواسته با مادرت بشي.

  13. 2 کاربر از پست مفید صبوری تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 12 بهمن 92), tazza (شنبه 12 بهمن 92)

  14. #8
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود

    چیزی رو که نمیتونی تغییر بدی قبولش کن و بپذیرش همه ما از این مشکلات داریم یکی کمتر یکی بیشتر منم با بابام همین مشکل رو دارم حساب کتاب زندگیش تو مسئله مالی رو نداره مغازه رو ول میکنه میره مشتری میاد در مغازش ولی خودش نیست کار مشتری ها رو طول میده تاره بندازه و همین باعث شده با اینکه اخلاقش خوبه ولی کمتر شده مشتریهاش و ....... اگه بخوام منم حرص بزنم مثل شما که دیوانه میشم رسما میرم تیمارستان هرکاری تونستم کردم دیدم تغییر نمیکنه منم ول کردم هرکاری میخواد کنه همینی که هست کاریش نمیشه کرد کارش هم اشتباهه تا باهاش حرف میزنی وسط حرفاش روش رو میکنه یطرف دیگه انگار دارم با دیوار حرف میزنم منم دیگه بیخایل الان ولی آرومم

    شما خودت اعتماد بنفست کمه درسته مادرتون مقصر بوده ولی شما چی؟هیچ نقشی نداشتی؟چرا همه تقصیرارو میندازی گردن مادرت ؟شما فکر میکنی بقیه مردم همه خوبن و باکلاس و همیشه هم اخلاقاشون خوبه فقط این مادر شما هستش که مشکل داره.خیلی هم از این خبرا نیست حداقل منی که مغازه دارم توی برخورد با مردم اینو متوجه شدم شما کم کم فکر کنم بهتره بشینی ببینی واقعا به چی علاقه داری و شروع کنی به انجامشون کتابخونه باشگاه خرید کردن و سعی کنی کم بیشتر از محیط خنه دور باشی ولی این موضوع خیلی فرق میکنه با فرار کردن و اینا که البته اینارو بنظرم گفتین تا دوستان بهتر درک کنن که تحت فشاری

    راستی خواهسا فکر نکن شوووهر کنی همه چی خوب میشه و میری بهشت نه از این خبرا هم نیست انتخاب اشتباه اوضاعت رو بدتر میکنه پس عاقلانه تصمیم بگیر اول بهتره روی اعتماد بنفس و علایقت کار کنی

  15. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    tazza (شنبه 12 بهمن 92)

  16. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 08 خرداد 93 [ 14:03]
    تاریخ عضویت
    1390-12-14
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    1,695
    سطح
    23
    Points: 1,695, Level: 23
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مي دونيد مشكل كجاست. مشكل اينه كه پدر و مادرم شدن زوج جواني كه با هم اختلاف دارن و من هم شدم ريش سفيد. هر كدوم شاكين در غياب ديگري مياد و به من شكايت مي كنه و غر مي زنه. بابام خيلي كم اين كار رو مي كنه ولي كار هميشگي مامانم اينه كه در مورد همه كارهاي بابام غر بزنه. در صورتي كه كارهاي خودش هم بي اشكال نيست. اينه كه داره ديوونه ام مي كنه.

    - - - Updated - - -

    مي دونيد مشكل كجاست. مشكل اينه كه پدر و مادرم شدن زوج جواني كه با هم اختلاف دارن و من هم شدم ريش سفيد. هر كدوم شاكين در غياب ديگري مياد و به من شكايت مي كنه و غر مي زنه. بابام خيلي كم اين كار رو مي كنه ولي كار هميشگي مامانم اينه كه در مورد همه كارهاي بابام غر بزنه. در صورتي كه كارهاي خودش هم بي اشكال نيست. اينه كه داره ديوونه ام مي كنه.

  17. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 فروردین 96 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1392-6-10
    نوشته ها
    834
    امتیاز
    8,579
    سطح
    62
    Points: 8,579, Level: 62
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 171
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    785

    تشکرشده 2,768 در 697 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    97
    Array
    سلام دوست من.
    براي محل كارت چكار كردي؟؟؟؟؟


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:37 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.