به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 46
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 07 دی 92 [ 00:42]
    تاریخ عضویت
    1392-7-25
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    243
    سطح
    4
    Points: 243, Level: 4
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    4

    تشکرشده 13 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    6 خانوادم داره از هم میپاشه. تو این شرایط چه رفتاری باید با مادرم داشته باشم؟بخدا شوکه و درمونده شدم به کمک فوری نیاز دارم

    سلام
    دختری 24 ساله هستم
    کمتر از 7 ماه هست که پدر عزیزم رو از دست دادم
    حدود 1 ماه هست که متوجه ارتباط مادرم (حدود 48 سالشه ) با مردی زن و بچه دار که حدود 55 تا 60 سالشه و عادت به صیغه کردن زنهای متعدد داره شدم

    چیزایی که میدونم :
    ارتباطشون کاملا دو طرفه هست
    به ارتباط جنسی هم کشیده شده یا داره کشیده میشه(چون پیامکی دیدم تو گوشی مادرم از طرف اون عوضی که مفهومش این بود که دارم برای رابطه جنسی فردا آماده میشم تو چطور؟ (بخدا دلم میخواد بمیرم با گفتن این حرفا .. کاش هیچوقت نمیدیدم این روزا رو )

    از قبل اینکه من این پیامک رو ببینم قبلا هم چند تا پیام ازش توو گوشی مادرم دیده بودم و اصلا مستقیم به روی مادرم نمیاوردم و فقط ازش میخواستم که رفتارش رو کنترل کنه ولی بعد از دیدن این پیام (که اشاره کردم ) پیامو به مادرم نشون دادم چون قبلش همش انکار میکرد چیزی نیست و اینا .. میخواستم دیگه انکار نکنه

    دعوای بسیار بدی شد بین من و مادرم (برادرام رو با وجود اصرار زیادی که برای پی بردن به ماجرا داشتن به هیچ وجه در جریان نذاشتم البته تا حدودی شک کردن ) چون اصلا کار اشتباه خودش رو قبول نمیکنه و سعی در توجیه کارش داره بسیار هم آدم متظاهر و دروغگویی هست(که تازه فهمیدم)
    انقدر من حالم بد شده بود که به طور کاملا غیر ارادی محکم و با تمام وجود میزدم تو سر خودم و با صدای خیلی بلند داد میزدم و گریه میکردم

    من به هر بدبختی بود گوشیشو ازش گرفتم الان گوشیش دست من و روشنه
    اون عوضی هم داره میپرسه کجایی پس(نمیدونید در حین تایپ این حرفا چی به من میگذره)
    ازش خواستم بیرون نره و قسمش دادم ادامه نده

    تورو خدا کمکم کنید اصلا نمیدونم چه رفتاری باید با مادرم داشته باشم
    عاجزانه از همه ی کاربرا و به خصوص از مدیر همدردی خوااااااهش میکنم کمکم کنید جو خونه رو به آرامش برسونم


    - - - Updated - - -

    نمیدونم چون حدس میزنم مادرم صیغه شده باشه تو این قسمت مطرح کردم

    - - - Updated - - -

    نمیخوام اشتباه رفتار کنم
    فقط میخوام هر چی سریعتر به بهبود این وضعیت کمک کنم
    امیدوارم که اینجا منو به نتیجه برسونه
    مرسی که میخونین حرفامو
    ویرایش توسط ملیکا 69 : یکشنبه 19 آبان 92 در ساعت 12:43

  2. کاربر روبرو از پست مفید ملیکا 69 تشکرکرده است .

    اشنای قدیمی (یکشنبه 19 آبان 92)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 شهریور 93 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1392-6-07
    نوشته ها
    39
    امتیاز
    618
    سطح
    12
    Points: 618, Level: 12
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 59 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزيز من واقعا در يه مقطع بدي قرار گرفتي
    با مادرت دوستانه حرف بزن ببين مشكل كجاست چرا اين رفتارشو داره ببين كمبودش كجاست
    اگه صيغه شده كه ديگه تو نميتوني كاريش بكني چون اونها بهم محرم هستن واگه نيستن بايد بااون صحبت كني وببيني مشكل كجاست به نظر من توبايد بااين مشكل كنار بياي چه بخواي چه نخواي اين اتفاق در اينده براي مادرت رخ ميداد اميدوارم مشكلت سريع حل بشه

  4. کاربر روبرو از پست مفید matin95 تشکرکرده است .

    ملیکا 69 (یکشنبه 19 آبان 92)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 بهمن 92 [ 11:43]
    تاریخ عضویت
    1392-3-01
    نوشته ها
    191
    امتیاز
    909
    سطح
    16
    Points: 909, Level: 16
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    67

    تشکرشده 218 در 126 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    30
    Array
    سلام دوست عزيز
    مادرتون قبل از فوت پدرتون چطور بودن يعني رابطه اش با اقايون چطور بوده به نظرتون بعد از فوت پدرتون به اين سمت كشيده شدن؟
    چند برادر و خواهر هستيد و اينكه چندتاشون ازدواج كردن و مستقل شدن؟
    مادرتون خانه دار هستن يا شاغل؟

  6. 2 کاربر از پست مفید gisu تشکرکرده اند .

    malakeh (یکشنبه 19 آبان 92), ملیکا 69 (یکشنبه 19 آبان 92)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آبان 98 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1391-9-15
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    7,732
    سطح
    58
    Points: 7,732, Level: 58
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 52.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    626

    تشکرشده 656 در 231 پست

    Rep Power
    46
    Array
    ملیکا عزیز

    خداوند پدرت رو رحمت کنه و روحش شاد باشه

    میدونم که از دست دادن پدر هنوز واست باورکردنی نشده طعمش رو کشیدم و شاید چندین سال طول بکشه که باورت بشه پدر نیست ...

    نمیخوام ناراحتت کنم ...

    ولی در مورد موضوعی که گفتی کاشکی انقدر سریع اقدام نمیکردی و مثل یه مادر که فرزندش رو موآخذه و تنبیه میکنه تو مادرت رو تنبیه نمیکردی و فعلا صبوری میکردی و به روی مادرت نمیاوردی

    چندتا قانون رو رعایت کن سعی کن هیچوقت هیچوقت به حریم خصوصی افراد وارد نشوی تلفن همراه مادرت رو بهش پس بده و خودت رو درگیر این مسئله نکن میدونم ناراحت کننده است ... و خیلی هم وحشت ناکه

    ولی حالا که مادرت متوجه شده که از همه جریان ها خبردار هستی خیلی آروم و با احترام فراوان با مادرت به صورت خصوصی صحبت کن نگذار این قضیه رو سایر افراد خانواده خبر دار شن
    شاید الان زود بود برای مادرت که وارد یه رابطه ای بشه و اون هم رابطه ای که یه زن و بچه دیگه هم توش هستن میتونی خیلی ارام و مهربانانه با زبون خودت و کلام خودت این حرفها رو به مادرت بزنی

    نمیدونم من ایده ام اینه که انسانها تا آخرین لحظه زندگیشون حق زندگی کردن دارن من بارها به مادرم هم گفته ام که از نظر من هیچ اشکالی نداره که تو بخواهی دوباره ازدواج کنی چون تو حق زندگی کردن داری تو نیاز به یه همدم داری همونطور که همه انسانهای دیگه دارن. این حق اونه

    من به عنوان یه انسان یه زندگی مجزا دارم و با اینکه خیلی مادرم رو دوست دارم ولی هیچ وقت نتونستم و شرایطش پیش نمیاد که من حق فرزندیم رو برای مادرم ادا کنم یعنی زندگی ها انقدر سخت شده که آدم به خودش هم نمیرسه واسه همین از تنها بودن مادرم بیشتر ناراحت میشم تا اینکه اون بخواد دوباره ازدواج کنه و این در حالتی که مادر تو خیلی جونتر از مادر من هست پس این حق رو برای مادرت قائل شو ولی باهاش صحبت کن که نه تو این موقعیت و نه با هر کسی ....
    همه را دوست میدارم و همه دوستم میدارند

    او که به ظاهر دشمن است، از در دوستی در می آید، بسان حلقه ای طلائی در زنجیر خیر و صلاح من


    فلورانس اسکاول شین

  8. 8 کاربر از پست مفید malakeh تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (یکشنبه 19 آبان 92), gisu (یکشنبه 19 آبان 92), kamr (یکشنبه 19 آبان 92), tamanaye man (دوشنبه 20 آبان 92), فرشته مهربان (یکشنبه 19 آبان 92), ملیکا 69 (یکشنبه 19 آبان 92), مدیرهمدردی (دوشنبه 20 آبان 92), اشنای قدیمی (یکشنبه 19 آبان 92)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array
    عزیزم اول فوت پدرتون رو تسلیت میگم. دوم اینکه منم با ملکه عزیز موافقم. درسته شما الان یکی ز عزیزانتون رو از دست دادید ولی آیا تو این مدت که فعلا مدت زیادی نیست پدرتون رفته، تونسته اید جای خالی اونو برای مادرتون حتی به اندازه سر ناخن پر کنید؟؟؟ مطمئنا نه و اصلا نمیشه. حالا بماند بعد اینکه به این مصیبت عادت هم بکنید میدونید چقدر مادرتون تنها میشن؟ میدونم فعلا خیلی زود بود برای مادرتون ولی چه میشه کرد رسم زمانه است و خاک مرده سرده مخصوصا اگر محبتی هم بینشون نبوده باشه. مادرتون هم مثل خیلی ها حتی مثل خود شما باید زندگی کنه. پدرتون فوت شده خدا بیامرزه ولی مادرتون هم که نبایئ با مردن اون بمیرن؟ اون هم مثل شما زنده است و باید زندگی کنه. چرا یکم بهش حق نمیدین؟ مخصوصا اگر مادرتون آدم گرمی باشن به نظرم اصلا مجرد موندنشون صلاح نیست و بهتره زودتر ازدواج کنن و شما هم با این قضیه کنار بیاین

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 07 دی 92 [ 00:42]
    تاریخ عضویت
    1392-7-25
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    243
    سطح
    4
    Points: 243, Level: 4
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    4

    تشکرشده 13 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط gisu نمایش پست ها
    سلام دوست عزيز
    مادرتون قبل از فوت پدرتون چطور بودن يعني رابطه اش با اقايون چطور بوده به نظرتون بعد از فوت پدرتون به اين سمت كشيده شدن؟
    چند برادر و خواهر هستيد و اينكه چندتاشون ازدواج كردن و مستقل شدن؟
    مادرتون خانه دار هستن يا شاغل؟
    باآقایون راحت برخورد میکرد مثلا در رابطه با یه سی مسائل اجتماعی شماره یه سری مرد داشت توو گوشیش ولی کاملا هنجار و رسمی
    البته قبل از فوت پدر عزیزم هم یک پیام از همین آقا توی گوشی مادرم دیدم که گفته بود میتونی الان حرف بزنی؟!!(بخدا شرمم میاد بیان میکنم اینارو)
    2 برادز دارم که

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط kamr نمایش پست ها
    عزیزم اول فوت پدرتون رو تسلیت میگم. دوم اینکه منم با ملکه عزیز موافقم. درسته شما الان یکی ز عزیزانتون رو از دست دادید ولی آیا تو این مدت که فعلا مدت زیادی نیست پدرتون رفته، تونسته اید جای خالی اونو برای مادرتون حتی به اندازه سر ناخن پر کنید؟؟؟ مطمئنا نه و اصلا نمیشه. حالا بماند بعد اینکه به این مصیبت عادت هم بکنید میدونید چقدر مادرتون تنها میشن؟ میدونم فعلا خیلی زود بود برای مادرتون ولی چه میشه کرد رسم زمانه است و خاک مرده سرده مخصوصا اگر محبتی هم بینشون نبوده باشه. مادرتون هم مثل خیلی ها حتی مثل خود شما باید زندگی کنه. پدرتون فوت شده خدا بیامرزه ولی مادرتون هم که نبایئ با مردن اون بمیرن؟ اون هم مثل شما زنده است و باید زندگی کنه. چرا یکم بهش حق نمیدین؟ مخصوصا اگر مادرتون آدم گرمی باشن به نظرم اصلا مجرد موندنشون صلاح نیست و بهتره زودتر ازدواج کنن و شما هم با این قضیه کنار بیاین
    من خودمم دقیقا معتقدم که مادرم محکوم به تحمل کردن تنهایی تا آخر عمرش نیست به هیج وجه
    من تنها خواستم اینه که با مردی که:
    1.عادت به صیغه زن های متعدد داره و کلا عیاش و عوضیه
    2.خودش خانواده داره زن داره بجه داره
    ارتباط نداشته باشه همین
    ضمن اینکه صرف نظر کنیم از اینکه تازه 7 ماهم نشده که پدرم فوت کرده !!!
    بخدا خیلی درموندم خیلی

  11. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ملیکا 69 نمایش پست ها
    البته قبل از فوت پدر عزیزم هم یک پیام از همین آقا توی گوشی مادرم دیدم که گفته بود میتونی الان حرف بزنی؟!!(بخدا شرمم میاد بیان میکنم اینارو)
    پس معلومه مشکل شما ریشه دار بوده و مادرتون قبل از فوت پدرتون با ایشون مشکل ( شاید جنسی) داشتن که به این راه کشیده شدند.

    شاید هم قبل عروسی مادرتون با پدرتون یه عشق قدیمی بین مادرتون و این آقا بوده باشه. مادرتون از کی این آقا رو میشناسن؟ آشناست؟ فامیله؟ همسایه است؟

  12. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 28 بهمن 94 [ 01:16]
    تاریخ عضویت
    1392-7-27
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    2,623
    سطح
    31
    Points: 2,623, Level: 31
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 127
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    41

    تشکرشده 271 در 111 پست

    Rep Power
    29
    Array
    برادراتون چند سالشونه؟
    غیرتی هستند (غیرت بی منطق) یا منطقی ؟؟؟

  13. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array
    راستش نمیدونم چی بگم فقط میدونم که نباید به فکر تهدید اون آقا و این چیزا باشی چون وضع بدتر میشه و شاید مادرت مجبور شه به خاطر قطع دخالتهای شما به صیغه اش در بیاد. چون الان کاملا تحت تاثیر حرفای اون آقا هستن و شما فقط الان یه مانع بزرگ براشون هستی. بهتره با مادرتون آروم و منطقی حرف بزنید و قانعش کنید که با ازدواج کردنش مشکلی ندارین ولی نه با این آقا
    ویرایش توسط kamr : یکشنبه 19 آبان 92 در ساعت 13:19

  14. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 07 دی 92 [ 00:42]
    تاریخ عضویت
    1392-7-25
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    243
    سطح
    4
    Points: 243, Level: 4
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    4

    تشکرشده 13 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط kamr نمایش پست ها
    پس معلومه مشکل شما ریشه دار بوده و مادرتون قبل از فوت پدرتون با ایشون مشکل ( شاید جنسی) داشتن که به این راه کشیده شدند.

    شاید هم قبل عروسی مادرتون با پدرتون یه عشق قدیمی بین مادرتون و این آقا بوده باشه. مادرتون از کی این آقا رو میشناسن؟ آشناست؟ فامیله؟ همسایه است؟
    فکر میکنم مادرم حدود یک سال و نیم هست که میشناسه این آقارو
    ورابطشون از اس ام اس شروع شده
    خیر این آقا آشنا نیست من هم ندیدمشون ولی مادرم رو هر از چند گاهی تو یه کلاسی میدیده گویا
    رابطه مادر و پدرم هم خوب ایده النبود ولی اخیرا خیلی باهم خوب بودند و مشکلی نداشتند
    البته اس ام اس اون آقا که گفته بود نمیتونی صحبت کنی رو پدرم هم دیده بود و تنها کاری کرد این بود که زنگ زد به اون آقا و شدیدا تهدیدش کرد(پدرم یک بار توی کلاس دیده بود اون آقارو) و به مادرم گفت من بیشتر از چشمام به تو اعتماد دارم(بمیرم برای دل مهربون این مرد) و از اون به بعد از مادرم میخواست که به اون کلاس نره ولی مادرم بعضی مواقع میرفت و اکثرا راجب این قضیه که نره کلاس و مسائل این چنینی بحث داشتند
    مادرم سختی کشیده تو زندگیش درسته ولی رفتارش واقعا منو شوکه کرده و اصلا توجیه نداره به نظر من

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط Aminn نمایش پست ها
    برادراتون چند سالشونه؟
    غیرتی هستند (غیرت بی منطق) یا منطقی ؟؟؟
    برادر بزرگم حدود 29 سالشه و فرد منطقی هست
    اتفاقا بسیار زیاد اصرار داشت که بدونه قضیه چیه ولی من برای اینکه وجهه مادرم پیشش خراب نشه هیچ چی نگفتم بهش
    ویرایش توسط ملیکا 69 : یکشنبه 19 آبان 92 در ساعت 13:31


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. همسرم حرفامو نمیپذیره ....
    توسط fariba293 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 دی 95, 15:44
  2. چرا به من کمک نمکنید زندگیم از هم میپاشه!!
    توسط مامان آرشا در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: سه شنبه 30 تیر 94, 19:08
  3. باورم نمیشه به این راحنی زندگیم داره میپاشه
    توسط شمیم الزهرا در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 23
    آخرين نوشته: یکشنبه 20 مرداد 92, 12:37
  4. سریپدی به همسر
    توسط z.helen در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: شنبه 06 آبان 91, 12:30
  5. شرکت سایپا-فرهاد مهرداد
    توسط mohajer در انجمن علمی و آموزشی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 26 دی 87, 16:07

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:22 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.