سلام
واقعا نمیدونستم عنوان پست رو چی بذارم. بگذریم. اصلا دیگه دوست ندارم خاله زنک بازی در بیارم! فقط میخوام بدونم چطوری باید رفتار کنم ! اتفاقات زیر رو بخونید :
3 روز پیش خونه ی خاله ی همسری بودیم نذری داشتن ! منم فقط به خاطر امام حسین کمک کردم کاری نکردما ! تو شستن دیگ و ظروف و ... و دم کردن برنج و ... کمکشون کردم.فردا شبش مادر شوهرم زنگ زد و گفت نذری دارم زود بیا اونجاها ! حتما صبح زود بیا !( لحنش بد بود )وقتی رفتم ، خونشون ساعت 1:30 دقیقه بود ! خب با همسرم تا دیر وقت بیرون بودیم. بعدشم خیلی به من و همسری دیر گفتن! تا رسیدیم گفتن پختیم و پخش کردیم. مادرشوهرم بهم گفت پاشو کاسه و بشقاب بیار بزار ( با لحن بدی گفت ) منم فقط لبخند زدم و نشستم پیش شوهرم و دیدیم دختراش اون وسط هستن دیگه انجام ندادم! خواهرشوهرم گفت دیگه بهش نگیا بذار بره واسه غریبه کار کنه ! ما هستیم نمی خواد به اون بگی ! با لحن بدی این حرفا رو زد! منم شنیدم و برخوردی نکردم ! غذامو خوردم و بعدش بلند شدم و چند تا کاسه بشقاب جا به جا کردم. جاریم شست منم جمع میکردم و میدادم به خواهر شوهرم اونم میذاشت تو کابینت!
- همسرمم تمام این اتفاقات حضور داشت ولی هیچ حرفی نزد چون من ازش خواسته بودم اگر حرفی و حدیثی پیش اومد تو چیزی نگو !
==================================
حدود 1 ماه پیش این اتفاقات زیر رخ داده:
حالا دلیل این برخورد چی بود ؟ این بود که من بعد 3 سال تا به امروز نشده بود مادرشوهرم منو دعوت کنه و 1 شام بذاره جلویه من ، و همشم پشت من حرف در می آووردن که پسرمو قاپیده برده و نمیذاره بیاد خونه ی مامانش و ... پیش دوست و آشنا همش میگفت !
مامانم رفت خونه ی مادرشوهرم و نشست باهاش حرف زد ! دائی همسرمم هم از شانس من خونه ی مادرشوهرم بود !و همش از من و مامانم طرفداری میکرد. و دائی همسرم میگفت آبجی تو عروس داری بلد نیستی و ... خلاصه حسابی خورده بود تو پر مادرشوهر من ! حسابی داغ کرده بود ! ظاهرا صداشو واسه مامان من میبرده بالا که دائی همسری بهش گفت داد نزن مهمون داری مهمون داری هم بلد نیستی !!!!!!
- دیگه بنده خدا مادرشوهرم به دائی همسرم نمیتونسته جواب درست درمونی بده گیر داده به اینکه نارگل وقتی میاد خونمون یه ظرف نمیشوره ! مامان منم بهش گفته برای اینکه شما هر بار بچه ها اومدن اینجا یه غذا جلوئه بچه ها نمیذارید ! غذائی خورده نشده ظرفی برای شستن وجود نداشته چیو بشوره ؟احترام باید دو طرفه باشه ! همش وقتی مربضی به بچه ها زنگ میزنید بیاد برات خرج کنن و جمع و جورت کنن ( البته نه به این شکل ) مودبانه تر مامانم گفته. ولی وقتی خوشید با بچه ها کاری ندارید از اون طرفم همش میگید دخترت پسرمونو قاپیده برده !
- حالا به نظر شما کار من درست بود ؟ به شوهرم از برخورد بد مادرشوهرم و خواهر شوهرم گله نکنم ؟
- و سوال بعدی اینکه آیا مادرشوهر من میتونه منو به زور به انجام کاری وادار کنه ؟
- در ضمن شوهر من این اجازه رو داده که خودم تصمیم بگیرم و به من میگفت تو وظیفه ای نداری !
چرا ؟ چون در جریان ازدواج من و همسرم مادرشوهرم فقط آشوب به پا میکرد و میگفت من ندارم کمکتون کنم و ... و از همسرم فقط پول میگرفت واسه دخترش که 3 بار بچش فوت شده بدنیا اومده سیسمونی بخره ... بگذریم از این جریانات ولی در کل میخوام بگم من نه از طرف مادرشوهرم احترامی دیدم و نه محبتی ! خدا شاهده روز مادر و روزهای عادی و .... اون اوایل بسیار بهش محبت کردم ولی در مقابل جز بی احترامی چیزی ندیدم !
از نظر مادرشوهرم تنها عیب من نشستن ظرف های خونشونه ! حتی اگر بخوام واسه 10 دقیقه برم خونشون باید برم جارو کنم و بشورم و ... یعنی جاری بزرگمو مطیع خودش کرده ولی جدیدا به این نتیجه رسیده جاریم که بیخودی خدمت کرده !!!
علاقه مندی ها (Bookmarks)