به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 اسفند 93 [ 00:58]
    تاریخ عضویت
    1392-4-07
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    1,369
    سطح
    20
    Points: 1,369, Level: 20
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    10
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    واکنش درست در مقابل رفتار اطرافیان

    سلام

    واقعا نمیدونستم عنوان پست رو چی بذارم. بگذریم. اصلا دیگه دوست ندارم خاله زنک بازی در بیارم! فقط میخوام بدونم چطوری باید رفتار کنم ! اتفاقات زیر رو بخونید :

    3 روز پیش خونه ی خاله ی همسری بودیم نذری داشتن ! منم فقط به خاطر امام حسین کمک کردم کاری نکردما ! تو شستن دیگ و ظروف و ... و دم کردن برنج و ... کمکشون کردم.فردا شبش مادر شوهرم زنگ زد و گفت نذری دارم زود بیا اونجاها ! حتما صبح زود بیا !( لحنش بد بود )وقتی رفتم ، خونشون ساعت 1:30 دقیقه بود ! خب با همسرم تا دیر وقت بیرون بودیم. بعدشم خیلی به من و همسری دیر گفتن! تا رسیدیم گفتن پختیم و پخش کردیم. مادرشوهرم بهم گفت پاشو کاسه و بشقاب بیار بزار ( با لحن بدی گفت ) منم فقط لبخند زدم و نشستم پیش شوهرم و دیدیم دختراش اون وسط هستن دیگه انجام ندادم! خواهرشوهرم گفت دیگه بهش نگیا بذار بره واسه غریبه کار کنه ! ما هستیم نمی خواد به اون بگی ! با لحن بدی این حرفا رو زد! منم شنیدم و برخوردی نکردم ! غذامو خوردم و بعدش بلند شدم و چند تا کاسه بشقاب جا به جا کردم. جاریم شست منم جمع میکردم و میدادم به خواهر شوهرم اونم میذاشت تو کابینت!

    - همسرمم تمام این اتفاقات حضور داشت ولی هیچ حرفی نزد چون من ازش خواسته بودم اگر حرفی و حدیثی پیش اومد تو چیزی نگو !

    ==================================
    حدود 1 ماه پیش این اتفاقات زیر رخ داده:
    حالا دلیل این برخورد چی بود ؟ این بود که من بعد 3 سال تا به امروز نشده بود مادرشوهرم منو دعوت کنه و 1 شام بذاره جلویه من ، و همشم پشت من حرف در می آووردن که پسرمو قاپیده برده و نمیذاره بیاد خونه ی مامانش و ... پیش دوست و آشنا همش میگفت !

    مامانم رفت خونه ی مادرشوهرم و نشست باهاش حرف زد ! دائی همسرمم هم از شانس من خونه ی مادرشوهرم بود !و همش از من و مامانم طرفداری میکرد. و دائی همسرم میگفت آبجی تو عروس داری بلد نیستی و ... خلاصه حسابی خورده بود تو پر مادرشوهر من ! حسابی داغ کرده بود ! ظاهرا صداشو واسه مامان من میبرده بالا که دائی همسری بهش گفت داد نزن مهمون داری مهمون داری هم بلد نیستی !!!!!!

    - دیگه بنده خدا مادرشوهرم به دائی همسرم نمیتونسته جواب درست درمونی بده گیر داده به اینکه نارگل وقتی میاد خونمون یه ظرف نمیشوره ! مامان منم بهش گفته برای اینکه شما هر بار بچه ها اومدن اینجا یه غذا جلوئه بچه ها نمیذارید ! غذائی خورده نشده ظرفی برای شستن وجود نداشته چیو بشوره ؟احترام باید دو طرفه باشه ! همش وقتی مربضی به بچه ها زنگ میزنید بیاد برات خرج کنن و جمع و جورت کنن ( البته نه به این شکل ) مودبانه تر مامانم گفته. ولی وقتی خوشید با بچه ها کاری ندارید از اون طرفم همش میگید دخترت پسرمونو قاپیده برده !

    - حالا به نظر شما کار من درست بود ؟ به شوهرم از برخورد بد مادرشوهرم و خواهر شوهرم گله نکنم ؟

    - و سوال بعدی اینکه آیا مادرشوهر من میتونه منو به زور به انجام کاری وادار کنه ؟
    - در ضمن شوهر من این اجازه رو داده که خودم تصمیم بگیرم و به من میگفت تو وظیفه ای نداری !
    چرا ؟ چون در جریان ازدواج من و همسرم مادرشوهرم فقط آشوب به پا میکرد و میگفت من ندارم کمکتون کنم و ... و از همسرم فقط پول میگرفت واسه دخترش که 3 بار بچش فوت شده بدنیا اومده سیسمونی بخره ... بگذریم از این جریانات ولی در کل میخوام بگم من نه از طرف مادرشوهرم احترامی دیدم و نه محبتی ! خدا شاهده روز مادر و روزهای عادی و .... اون اوایل بسیار بهش محبت کردم ولی در مقابل جز بی احترامی چیزی ندیدم !

    از نظر مادرشوهرم تنها عیب من نشستن ظرف های خونشونه ! حتی اگر بخوام واسه 10 دقیقه برم خونشون باید برم جارو کنم و بشورم و ... یعنی جاری بزرگمو مطیع خودش کرده ولی جدیدا به این نتیجه رسیده جاریم که بیخودی خدمت کرده !!!
    ویرایش توسط نارگل65 : شنبه 25 آبان 92 در ساعت 21:46

  2. کاربر روبرو از پست مفید نارگل65 تشکرکرده است .

    جاثیه (دوشنبه 27 آبان 92)

  3. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 12 خرداد 04 [ 22:57]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,584
    امتیاز
    67,964
    سطح
    100
    Points: 67,964, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 97.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,216

    تشکرشده 14,130 در 2,566 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    307
    Array
    سعی کن حساسیتت رو کم کنی ، طبیعی هست که وقتی با لحن بد خصوصا از سوی مادرشوهر خطاب می شوی ، احساس بدی بهت دست بده و در حالت عادی(یعنی حالت افرادی که مهارت ارتباطی رو بلد نیستند) بخواهی گارد دفاعی یا مقابله بگیری
    اما اگر می خواهی حرفه ای زندگی کنی ، این جمله را به خاطر بسپار
    " احساسی که به من دست می دهد ، را من نمی توانم انتخاب کنم (احساسی مثل خشم ، عصبانیت ، اندوه ، غم ، ترس ، یاس ، شادی ، نشاط، ذوق،...) اما نحوه برخورد با احساسم را خودم می توانم انتخاب کنم "
    بهتر می بود ، وقتی مادرشوهرت بهتون تلفن زده که مثلا شما رو دعوت کنه ، یا برای کار از شما طلب کمک کنه ، شما می گفتی" از دعوتتون ممنونم ، خیلی لطف کردید ، چشم حتما ، خودمون هم خیلی دوست داریم کنار شما باشیم ، چون امشب دیروقت میام خونه ،احتمالا صبح کمی دیرتر بیدار بشیم ، خواستم بهتون اطلاع بدهم ، که اگر دیر شد ، شما نگرانمان نشوید"

    وقتی هم رفتید اونجا ، وقتی می بینی مادرشوهرت آتشی هست ، همش با لجن بد صحبت می کنه ، شما سعی کن آب باشی ، تا آتش رو خاموش کنی ، آب بودن چیزی از شما کم نمی کند ، بلکه به شان و منزلت شما هم می افزاید ، اما پرو بال دادن به آتش ، باعث می شود اتش شعله ور تر گردد و همه چیز را بسوزاند
    حالا مادرشوهرت گفت ، کاسه ها بردار بیار ، با لحن بد
    شما برمی داشتی و می بردی ، چیزی از شما کم نمی شد
    بعدا هم توی موقعیت مناسب ، به مادر شوهرت می گفتی : مامان شما خیلی مهربون هستید ، منتها اون روزی با من نامهربون بودی ، و من دلم گرفت از اینکه شما با نامهربونی با من صحبت کردی ، خواستم بهتون بگویم ، که چقدر شما را دوست دارم و چقدر شما برای من مهم هستید ، دلم می خواهد شما همیشه با من مهربون باشید

    نارگل ، گفتن این جملات نیاز داره که شما فروتن باشید و غرورتون رو بگذارید کنار ، غرور خوبه و به جا باید ازش استفاده بشه ، گاهی اوقات برای رسیدن به هدف های بزرگتر ، باید از چیزهایی که داریم هزینه کنیم ، چیزهایی مثل غرور ، مثل کم کردن از استراحت و ...

    کلا در زندگی ، کسی موفق هست که بتواند ارتباط های بهتر و سازنده ای با دیگران برقرار کنه ، لزومی هم نداره که شما از ته دلت مادرشوهرت رو دوست داشته باشی ، یا اینکه واقعا ایشون رو جای مادرت بدونی ، اما همین که به ایشون اعتبار ببخشی ، با گفتن همون چندتا جمله ، می توانی در زندگی زناشویی ات بهره برداری بهتری داشته باشی

    زندگی یه شطرنج هست (مارو پله نیست که وابسته به یه تاس باشه) باید پشت هر رفتار ما ، هر کار ما ، هر سخن ما ، نقشه درست زندگی نهفته باشه تا به مقصد برسیم

  4. 4 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    del (سه شنبه 28 آبان 92), kamr (سه شنبه 28 آبان 92), setayesh92 (دوشنبه 27 آبان 92), ویدا@ (سه شنبه 28 آبان 92)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: چهارشنبه 14 تیر 96, 19:57
  2. استفاده از سایت همسریابی برای آشنایی و ازدواج درست هست
    توسط شمیم بهار در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: پنجشنبه 14 فروردین 93, 17:30
  3. پاسخ ها: 37
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 فروردین 93, 16:14
  4. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 23:34
  5. پسری که دنبال تصاویر جنسی تو نت هست ممکنه مشکل درست کنه برای اطرافیانش؟
    توسط بهار.زندگی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 12 اسفند 90, 15:20

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:50 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.