سلام مادر 2 فرزندم خانه دارم
چند سال افسردگی دارم دارو میخورم خیلی احساس پوچی و بیهودگی دارم
من به هیچ دردی نمیخورم از دنیا بیزارم وسواس شدید دارم خسته ام آرزوی مرگ دارم
تشکرشده 10 در 4 پست
سلام مادر 2 فرزندم خانه دارم
چند سال افسردگی دارم دارو میخورم خیلی احساس پوچی و بیهودگی دارم
من به هیچ دردی نمیخورم از دنیا بیزارم وسواس شدید دارم خسته ام آرزوی مرگ دارم
behroozsh (شنبه 20 مهر 92), Pooh (جمعه 19 مهر 92), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 25 مهر 92)
تشکرشده 3,095 در 1,314 پست
سلام بهار خانم.
شما دو فرزند رو به این دنیا آورده اید و دارید بزرگشون میکنید و تربیتشون میکنید.دارید یک خونه رو مدیریت میکنید. این خودش یعنی اینکه وجود شما بیهوده نیست و مثمر ثمره.
فرض کنید یک روز نباشید. چه بلایی به سر فرزندانتون میاد؟ مطمئنا اونها به شما نیاز دارن. شما امید زندگی اونها هستید. بهتون احتیاج دارن و با وجود شما احساس امنیت و آرامش میکنند. این هم یعنی شما ارزشمندید. و بیش از آنچه فکر کنید به وجودتون نیاز هست.
ولی شاید این احساساتتون بخاطر این باشه که از خودتون رضایت کافی ندارید. یا دلایل دیگه.
اصلا نگران نباشید. توی تالار همدردی خیلی نکات خوبی میتونید یاد بگیرید.
فقط برای اینکه بهتر بشه راهنماییتون کرد لطفا این چندتا سوال رو جواب بدید.
1- سن ؟
2- تحصیلات؟
3-وسواس شستشو دارید یا وسواس های دیگه؟
4-فکر میکنید اگه زندگی چه جوری بود و چه چیزهایی داشتید یا چه چیزهایی تغییر میکرد، زندگی قشنگ بود و ازش بیزار نبودید؟
نگران نباشید. همه ی این حالتها راه حل داره و میتونید رفعشون کنید.
ammin (شنبه 20 مهر 92), دختر مهربون (جمعه 19 مهر 92)
تشکرشده 10 در 4 پست
سلام pooh ممنون که جوابمو دادین من 34 سالمه دیپلم دارم وسواس آبکشی مرتب کردن وسواس فکری چک کردن همه چی چندین بار طوری که هم چک میکنم هم گریه میکنم فکر تنهایی ولم نمی کنه همیشه به دنبال اینم که همه بیهوده آفریده شده ایم با اینکه کاملا مذ هبیم ولی فکر دوست مذکر رهام نمی کنه و جواب سوال آخرتون اینکه فکر میکنم اگه دانشجو بودم یا سر کار میرفتم حتما اونجوری یه آدم بدرد بخوری بودم من ا همیشه تو خونه ام میترسم بیرون برم اگه منم یه کار مفیدی انجام میدادم انقد احساس پوچی نمی کردم در نظر من کار روزانه هر روز غذا پختن خانه تمیز کردن رسیدن به بچه ها و تکرار روزمره خیلی بی معنا و پوچه
تشکرشده 3,095 در 1,314 پست
بهار خانم، فرزندتانتون چند سالشونه؟
رابطتون با همسرتون چطوره؟
الان امکان ادامه تحصیل دارید؟ مثلا اینکه برید فراگیر پیام نور شرکت کنید؟
تشکرشده 14,121 در 2,560 پست
سلام بهار
چه نام کاربری زیبایی برای خودت انتخاب کرده ای
نامی که در آن پر از سرزندگی و شادابی است ، پر از بودن، پر از حیات
چرا بهار بیهوده باشه؟ بهار که اونقدر خدا دوستش داره ، اونقدر برای خدا ارزشمند هست ، چرا پوچ باشه؟
نوشته ای از اینکه وسواس داری ف ناراحتی .. خوب حق داری ... اما اینکه غصه نداره، میشه درمانش کرد ... تازه اینکه بیماری خیلی سختی نیست
سرطان رو با اون همه درگیری هاش ، با عمل و شیمی درمانی ، تحت کنترل درش می آرن ... وسواس که از سرطان بدتر نیست ...تازه راحت تر میشه آن را تحت کنترل خودت دربیاری
به نظر میرسه ، یه کم خسته ای ... دچار روزمرگی شده ای .. حق هم داری ، من هم گاهی اوقات دچار همین احساسات می شوم ... کلا ما انسانها را خدا برای تلاش و تکاپو آفریده ...
منتها گاهی اوقات اونقدر درهای بسته رو نگاه می کنیم که اصلا چشمانمون پنجره رو نمی بینه
به خودت برس
به علایقت
با خودت خلوت کن و عمیقا فکر کن .. به چیزهایی که میتونه تو رو از این یکسانی بیرون بیاره ... به چیزهای خوب ... به امیدواری ... به ساختن ....
یه نگاه توی تالار بنداز ... همه یک جوری سرگرم مبارزه با مشکلاتشون هستند
اصلا اگر این مشکلات نباشه ، ما انسانها ساخته نمی شویم که
این هم یه پست خیلی پر محتوا از دوست خوبون "طاهره"
ammin (شنبه 20 مهر 92), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 25 مهر 92)
تشکرشده 3,095 در 1,314 پست
تشکرشده 10 در 4 پست
سلام باز هم ممنونم بچه هام 10 و 17 ساله هستند به ادامه تحصیل علاقه ای ندارم چون به دردم نمی خوره عاشق کار هنریم میدونید من اصلا نمیدونم واسه چی دارم زندگی می کنم 2 بار دست به خود کشی زدم من از خونه بیرون رفتن وحشت دارم مثلا برنامه ریزی میکنم برم ورزش یا خونه دوستم حاظر میشم موقع بیرون رفتن دلشوره میگیرم پشیمون میشم میرم لباسهامو عوض می کنم میرم تو اتاقم درو میبندم و گریه می کنم
- - - Updated - - -
سلام باز هم ممنونم بچه هام 10 و 17 ساله هستند به ادامه تحصیل علاقه ای ندارم چون به دردم نمی خوره عاشق کار هنریم میدونید من اصلا نمیدونم واسه چی دارم زندگی می کنم 2 بار دست به خود کشی زدم من از خونه بیرون رفتن وحشت دارم مثلا برنامه ریزی میکنم برم ورزش یا خونه دوستم حاظر میشم موقع بیرون رفتن دلشوره میگیرم پشیمون میشم میرم لباسهامو عوض می کنم میرم تو اتاقم درو میبندم و گریه می کنم
تشکرشده 10 در 4 پست
سلام جناب مدیر محترم اولا ممنون از همدلیتون با من ثانیا من چند روز بیشتر نیست با این سایت آشنا شدم خیلی کاراشو بلد نیستم لطفا راهنماییم کنید در مورد مشکلم هم من 12 سال افسردگی شدید دارم کلی دارو میخورم ولی داروها منو از لحاظ روحی اشباع نمی کنه خیلی خسته ام از وقتی با این سایت آشنا شدم احساس می کنم یه مونس یه همدم پیدا کردم ولی حیف که زیاد وارد نیستم میشه از یه راهی که خودتون صلاح میدونید کمکم کنید تا بتو نم مشکلم و بیشتر بازگو کنم و بتونید منو کمک کنید
- - - Updated - - -
ammin (شنبه 20 مهر 92)
تشکرشده 6,389 در 1,793 پست
سلام بهارخانم.یکی ازاشتباهاتی که ما انسانهای گاهی انجام میدیم"خطاهای شناختی"هست یعنی خودسرانه ومیانبربه نتیجه گیری های شخصی درمورد خود،دیگران،ودنیامیرسیم. یکی ازخطاهای شناختی.برچسب زدن به خودهست.مثل "من بیهوده ام"یامن تنبلم.بعدازاین برچسب هاما احساس منفی متناسب با اون برچسب پیدامیکنیم این تفکرات منفی باعث میشه درارتباط بادیگران هم دچارمشکل بشیم وفکرکنیم اونامارو نمیپذیرن یاتمایل به ارتباط باماندارن.اجازه نده این افکارمنفی بهت زوربگیرن کارهای خوب خودت رو به خودت یادآوری کن و گذشته رو فیلترنکن که همش براشتباهات خودت متمرکزبشی.نیازمند این هستی با اطرافیانت بیشتر بجوشی ودوستان بیشتری پیداکنی
ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.
فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 25 مهر 92)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)