سلام دوست عزیز
امیدوارم کم کم شرایط روحیت خوب بشه و به ارامش برسی.
من تاپیک قبلیت رو خوندم.ببین خانومی خودت باید به این نتیجه برسی که میخواهی طلاق بگیری.
و اما چرا مایل هستی طلاق بگیری؟برای اینکه میدونی وارد شدن به این زندگی برات غیر قابل تحمله و رفتارهایی از این اقا و خانوادش دیدی که برات غیر قابل تحمله.
در واقع داری برای سپری نکردن باقی عمرت به این شکل، از چیزی دست میکشی تا دوباره حس الان پشیمانی سراغت نیاد.
چیزهایی رو که از همسرت گفتی، ما مبنا میذاریم بر همین.و استناد به نوشته هایت میکنیم.ولی فقط و فقط خودت میدونی که ایا درست شدنی هست یا خیر.
ولی دوست خوبم
خیلی احساسی تصمیم میگیری و من فکر میکنم ادم زود جوشی هم هستی.دوست داری مدام طوری به همسرت القا کنی که مسر هستی برای طلاق.و این یعنی شما اصل زندگی رو نفهمیدی.
مگه طلاق بچه بازیه؟رفتارت طوریه که انگار میخواهی یه جورایی حال اونو بگیری ولی غافلی از اینکه با این کارها و این همه خشم فقط اوضاع رو خراب تر میکنی.
وقتی تصمیم به ازدواج میگیری باید تا حدودی پختگی لازم رو داشته باشی.هیچکس نمیتونه و حق نداره به شما بگه طلاق بگیر یا ادامه بده.
خودت (الان نه) وقتی اروم شدی...وقتی این همه خشم و کینه ات خاموش شد و به حالت تعادل نسبی رسیدی بشین و دو دو تا چهار تا کن و تصمیم بگیر.
شما فعلا به هیچ عنوان من الوجود برای طلاق و جدایی اقدام نکن.چون الان هر تصمیمی بگیری غلطه و فقط گره دست رو به دندون میندازه.
پس نکن.ارامش خودت رو حفظ کن.و هیچ کاری به همسرت نداشته باش.
طلاق یک روند فرسایشیه و اگر توافقی نباشه حسابی اذیت میشی.پس اگر هم روزی تصمیم به جدایی گرفتی انقدر باید تصمیمت جدی باشه که بتونی معقولانه باهمدیگه توافقی جدا بشید.
بودن خانومهایی که مشکلاتی مثل شما داشتن و از سر رو کم کنی و لج و لجبازی رفتن دادخواست طلاق دادن، نه تنها دلایلشون برای طلاق کافی نبود(دقیقا مثل الانه شما) و منجر به رد خواسته شون شد بلکه همسراشون رو هم به لج و لجبازی و ...وادار کردن.
پس بازم تکرار میکنم حتی اگر روزی تصمیمت جدی شد شما نباید اقدام کنی به هیچ عنوان.مگر اینکه توافقی باشه.
صبور باش خانومی.این قدر هیجانی تصمیم نگیر.
رفتار شما و همسرت هر دو کودکانه است.عجول و لجبازید.
الان هیچ کاری لازم نیست بکنی...فقط باید به خودت ارامش بدی و بس.
این کارهای کودکانه و بسته بندی و فرستادن کادو و ....رو بذار کنار.من فکر میکنم یکی از دلایلی که تایپکت زیاد مورد توجه قرار نمیگیره اینه که خودت داری تصمیم میگیری (تصمیمات غلط و کاملا ناپخته) و مشاورای سایت فکر نمیکنن بتونن راهنماییت کنن.
پس صبور باش....اروم باش.
دوستش نداری؟باشه.کسی هم مجبورت نمیکنه دوستش داشته باشی.اما تو برای طلاق اقدامی نکن.
الان انقدر ناراحت و عصبانی هستی که هر تصمیمی بگیری اشتباهه.
اگر فکر میکنی با تلقین کردن خودت به بدبخت شدن و بیچاره شدنت کاری درست میشه این کار رو حتما ادامه بده !
شما که ختر معتقدی هستی باید صبوری رو هم یاد بگیری.رکسی در زندگی مشکلاتی داره .باید راهش رو پیدا کنی.نه اینکه با این افکارت و احساساتت خودت رو بدبخت از انچه که هستی بکنی.
هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده و شما با درایت و صبوری میتونی مشکلت رو به بهترین شکل حل کنی.دو حالت هم داره:
یا مشکلات حل میشه تا حدودی و یا اینکه جدای میشی .که برای شما هر کدوم از این اتفاقا بیفته خوبه.اما به شرطی که از راهش بری.نه اینکه صبح بری دادگاه و درخواست طلاق بدی.
میدونی شما جز کدوم شخصیتها هستی؟از این شخصیتها که مثلا طرف سرما خورده.میشینه با خودش میگه خوب سرما خوردگی میزنه کلیه هام...کلیه هام از کار میفته....بعد کبدم....بعد ریه هام...بعد معده ام....در نهایت قلبم و میمیرم !!
چه خبره ؟!!!!
میبری و میدوزی و میری؟نکنه اینده بینی دختر خوب؟!
اتفاقی نیفتاده.انقدر هم طلاق طلاق نکن.
شما روزهای بدی رو سپری نمیکنی.خودت دوست داری که اینجوری سپری کنی.با توجه به بیماری مادرت هم الان این تویی که باید بهش امید بدی.حتی ظاهری.
گریه کن تا خالی بشی ولی نه طوری که اوضاع خونه رو بهم بریزی و حال مادر و خواهرت رو هم خراب کنی.
همه کسانی که وارد زندگی مشترک میشن امال و ارزو دارن ..جز یکسری استثنائات.پس فکر نکن فقط تو بودی که با ارزو وارد شدی و حالا فکر میکنی همه چی خراب شده.
شما بیسیار هم منفی یبینی و داری اینده رو به بدترین وجه ممکن میبینی.که این دیدگاهته و ما کاری از دستمون برنمیاد برای تغییر دادن ذهنیت اصلی شما.
در یک برهه زمانی مشکلی برات پیش امده که غیر منتظره بوده.میتونی خودت رو داغون کنی و اینده و همه چیت رو به معنای واقعی تباه کنی.میتونی منطقی و عاقلانه بشینی و راهکار پیدا کنی.
کارهایی که همسرت باهات کرده اینقدرها هم وحشتناک نبوده.کارهای اون ناشی از یکسری خلل در تربیتشه.
حالا اگر کتکت میزد...اگر شب و نصفه شب از منزل بیرون میکرد...اگر از همه چی محرومت میکرد....اگر باهات مثل یک کلفت برخورد میکرد....اگر وقتی نیاز مالی داشتی یک پوز خند تحویلت میداد .....اگر به خاطر همه چیز مجبور بودی زار بزنی و التماسش کنی....اگر شب و روزت رو یکی میکرد....اگر راه به راه به خاطر کتکهایی که خوردی شب و نصفه شب باید توی کلانتری و پزشکی قانونی اینور اونور میرفتی و مجبور بودی تن و بدنت رو به دکترای مرد به خاطر گرفتن دیه و حق و حقوقت نشون بدی چیکار میکردی ؟!!!
در نهایت بهت میگم
اتفاق خاصی نیفتاده
صبور باش .و توکل به خدا کن.به فکر خانواده ات هم باش.این روزهی میگذره و بعد تو میمونی و شرمندگیت در مقابل خانوادت
هیچ اقدامی نکن .و هیچ تماسی از طرف شما گرفته نشه تا هر دو طرف اروم بشن و از روی عقل نه از روی لجبازی یک تصمیم جدی بگیرین.
گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.
علاقه مندی ها (Bookmarks)