به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 آذر 91 [ 01:25]
    تاریخ عضویت
    1391-7-09
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    325
    سطح
    6
    Points: 325, Level: 6
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    از دست شوهرم خسته شدم

    با سلام

    26 سالمه. 2 سال و نیمه ازدواج کردم. شوهرم خیلی دوستم داره ولی متاسفانه بد اخلاقه یعنی وقتی شرایط بر وفق مرادش نباشه اوقات منم تلخ میکنه.اهل رفت و آمد نیست در صورتی که من رفت و آمد رو دوست دارم. تازگی ها اتفاقی افتاده که نسبت به خانواده من حساس شده در صورتی که این موضوع مشکلی بوده بین من و خانوادم ولی اون شده کاسه داغتر از آش. با اینکه من دلخوریم نسبت به خانوادم ازبین رفته ولی شوهرم دست بردار نیست و همش با تیکه کنایه ازشون حرف میزنه و همش به من میگه اونا برا تو ارزش قائل نیستن و فقط منم که دوستت دارم.خانواده من همیشه باهاش رفتار خوبی دارن و بهش احترام میذارن ولی شوهرم ول کن نیست و خیلی کینه ایه.با این حال من بهش محبت میکنم ولی بعضی وقتا از دست کاراش و حرفاش خیلی ناراحت میشم و به سرم میزنه که ولش کنم برم پیش خانوادم. این رو هم بگم که تا حالا حتی 1 بار هم از مشکلاتم باهاش به خانوادم هیچی نگفتم و اونا فکر میکنن من باهاش خیلی خوشبختم.خیلی کلافه ام.نمیدونم دیگه چه جوری باید باهاش رفتار کنم.شوهرم خیلی بچه دوست داره ولی من هنوز احساس میکنم آمادگی ندارم شایدم یه دلیلش همین رفتارهای ناپخته ی همسرمه که میترسم اینم بشه قوز بالا قوز.از طلاق خیلی میترسم ،از اینکه مطمئنا حال و روزم بعد طلاق بهتر ازین نمیشه. راستی من قبل ازدواج خیلی دوست داشتم ادامه تحصیل بدم و کار کنم ولی شوهرم اوایل که ناراضی بود الانم میگه دیگه باید به فکر بچه دار شدن باشی.دلم میخواد استقلال مالی داشته باشم و دستم تو جیب خودم باشه.شوهرم چیزی ازش بخوام برام تهیه میکنه ولی بعضی مواقع احساس میکنم داره یکم سرم منت میذاره.احساس بدیه که برا هر چیزی باید چشمم به دست اون باشه.از زندگی دیگه خسته شدم.خسته از دوست داشتن عجیب غریبش که اذیتم میکنه.لطفا راهنماییم کنید. ممنون

  2. کاربر روبرو از پست مفید با وفا تشکرکرده است .

    با وفا (یکشنبه 09 مهر 91)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 26 مهر 97 [ 09:20]
    تاریخ عضویت
    1390-5-27
    نوشته ها
    1,398
    امتیاز
    13,057
    سطح
    74
    Points: 13,057, Level: 74
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 193
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Social1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,610

    تشکرشده 8,998 در 1,493 پست

    Rep Power
    156
    Array

    RE: از دست شوهرم خسته شدم

    سلام با وفای عزیز

    به همدردی خوش آمدی

    گلم بیشتر چیزهایی که تعریف کردی یک مقدار حالت لجبازی همسرت رو نشون میده. و همچنین

    حساسیت به شما به دلیل علاقش و حساسیت به واکنش های اطرافیان نسبت به شما!

    چون شما رو دوست داره و براش مهمی که اینطور واکنش نشون میده.

    همسرت چند سالشه و میزان تحصیلات خودش چیه؟

    چه ویژگی هایی داشت که انتخابش کردی؟

    برامون چند تا از ویژگی های خوبش میگی؟

    بد اخلاقه یعنی چی از نظر شما؟

    آیا شغل همسرت طوریه که خلقش رو تنگ می کنه منظورم از نظر سختی کاره؟

    آیا همسر شما آدم درونگرایی هست و زیاد اهل برقراری ارتباط نیست؟

    از ویژگی های روحی خودت بگو که چطور ادمی هستی.

    برای بهبود رفتار همسرت تا حالا چه تلاشی کردی؟ آیا اهل مذاکره هست و باهاش مذاکره کردی؟

    به سوالاتم پاسخ بده تا بتونم بهتر راهنماییت کنم.







  4. 3 کاربر از پست مفید bahar.shadi تشکرکرده اند .

    bahar.shadi (یکشنبه 09 مهر 91)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 آذر 91 [ 01:25]
    تاریخ عضویت
    1391-7-09
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    325
    سطح
    6
    Points: 325, Level: 6
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: از دست شوهرم خسته شدم

    ممنون که جوابم رو دادید

    شوهرم 27.5 سالشه یعنی 1.5 سال از من بزرگتره.وقتی ازدواج کردیم دانشجوی مهندسی شیمی بود ولی به خاطر اینکه در حین تحصیل تو شرکت پدرش کار میکرد (و مشکل مالی شدیدی پیدا کردند) از درس خوندن عقب افتاد و در آخر به خاطر اینکه زمان تحصیلش طولانی شد اخراجش کردند. اوایل ازدواج خبر دادند که اخراج شده. الان مدرکش پیش دانشگاهیه ولی فوق العاده باهوشه.منم هم لیسانس دارم. دلیل گرایش من هم بهش مهربونی خیلی زیادش بود.خیلی منو دوست داره.مثلا میگه برات میمیرم و در طول این دو سال هم بهم ثابت شده که واقعا راست میگه.انقدر دوستم داره که من یه موقع هایی تعجب میکنم و احساس میکنم من اونو انقدر که اون منو دوست داره دوست ندارم. یه چیز دیگه ای هم که هست اینه که هیچ دوست صمیمی ای نداره در صورتی که من زود با همه ارتباط برقرار میکنم و دوستای خوب زیادی دارم(البته متاهل).به خاطر همین زیاد دلش نمیخواد من با دوستام رفت و آمد کنم و من هم بهش احترام میذارم و رفت و آمد هامو خیلی محدود کردم.بد اخلاقیش ازین نظره که زود عصبانی میشه و از کوره در میره.یعنی وقتی عصبانی میشه هیشکی جلودارش نیست.توی رانندگی بیشتر مواقع فحش میده در صورتی که من اصلا فحش بلد نیست یا لااقل قبل از ازدواج باهاش بلد نبودم.همیشه باید موقع حرف زدن باهاش مواظب حرف زدنم باشم که نکنه به آقا بر بخوره.متاسفانه کارشون هم بسیار پرتنشه و پدری داره بدتر از خودش عصبی. انقد میشینم باهاش جرف میزنم که فحش نده ، دوست داری کسی این توهینارو به خودت بکنه؟! تا یه مدت کوتاه روش اثر میذاره ولی بعد همون آش و همون کاسه. اصلا صبور نیست. باور کنید تو این دو سال پیرم کرده.احساس میکنم فقط تشنه ی محبته.شدیدا حساسه و زود رنجه.خیلی براش وقت میذارم ولی یه موقع هایی با خودم فکر میکنم که پس من چی؟؟ خودم چی میشم؟؟ من همیشه باید از خواسته هام بگذرم؟!!!
    ویژگی های خوب هم داره ها.قبل ازینکه با خانوادم رو دنده لج بیافته بعضی کارایی که از دستش بر میومد براشون انجام میداد.بیشتر وقتا به احساسات من اهمیت میده ولی وقتی اذیت میکنه داغونم میکنه. مثلا مامانمینا 2 سالی رفتن شهرستان زندگی کردند که البته حسابی از طرف خانوادش سرزنش شدم به خاطر اینکه خانوادم دخترشونو گذاشتن رفتن!!!!! ازین بگذریم که چقدر تو گوش شوهرم خوندن که به خانوادش رو نده و ............ و کمی شوهرم تحت تاثیر جرفاشون بود و رو زندگیمون تاثیر منفی داشت. هر دفعه که من (بعد 2-3 ماه میخواستم برم ببینمشون اولا که اصلا تنها نمیذاشت برم ثانیا انقد باید گریه زاری میکردم که دلم خیلی براشون تنگ شده و از 7 خان رستم (بد اخلاقی های خانواده شوهرم و کم محلیهاشون) میگذشتم تا منو میبرد شهرستان که 4 ساعت تا اونجا راه بود. البته اینم بگم که بیشتر مواقع تا اونجا باهام بد اخلاقی میکرد یا اونجا تلافیشو با بد اخلاقی و کم محلی به من نشون میداد.باز با همه ی اینها من پیش خونوادمم اولویت اصلیم همسرم بود و بهش محبت میکردم.
    الان هم که خانوادم برگشتن دوباره رفتن یه سمت دیگه شهر خونه گرفتن که شوهرم لج کرده میگه اگه با دخترشون ارزش قائل بودن میومدن این سمت ما خونه میگرفتن. برا همین نه برا اسباب کشی گذاشت برم خونشون نه خودش رفته خونشون. فقط 1 بار رفتم در عرض 2 هفته ای که اومدن اونم چند ساعت نشستم اومدم. یک بار هم خواهرم اومد اینجا انقد به این طفلکی بی محلی کرد که همش دلش میخواست برگرده خونشون هی میگفت برم خونه با اینکه نه کلید داشت و نه مسیر خونه جدیدشون رو بلد بود و قرار بود بیان دنبالش.
    خیلی کاراش بچه گونس شما بگید باهاش چجوری رفتار کنم. در ضمن ببخشید سرتونو درد آوردم. ممنون


    کسی جواب منو نمیده؟؟؟؟؟؟؟؟

  6. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 26 مهر 97 [ 09:20]
    تاریخ عضویت
    1390-5-27
    نوشته ها
    1,398
    امتیاز
    13,057
    سطح
    74
    Points: 13,057, Level: 74
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 193
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Social1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,610

    تشکرشده 8,998 در 1,493 پست

    Rep Power
    156
    Array

    RE: از دست شوهرم خسته شدم

    دوست خوبم

    ناراحت نباش! بچه رو باید بزرگ کرد دیگه

    چند تا توصیه دوستانه

    رابطه خودت و همسرت رو که حالا یک خانواده مستقل هست از ارتباطت با خانواده خودت و خانواده همسرت جدا کن!

    یعنی روابط اونها و حرف و حدیث ها و عملکردهاشون نباید روی روابط شما 2 نفر اثر بگذاره به هیچ عنوان!

    و اما در مورد همسرت!

    همسر شما مهارت های زندگی رو خیلی خوب بلد نیست و علیرغم علاقه به شما خوب نمیتونه مسائل رو از هم

    تفکیک کنه! البته برگ برنده دست شماست و اون هم علاقه وافر همسر شما به شماست.

    پس باید چند تا چیز رو بپذیری در موردش و بعد یک سری نکات رو انجام بدی.

    ببین همسر شما احتمالا به دلیل نوع کار و استرس بالای کاری بسیار زود عصبی میشه. پس باید این رو بپذیری و

    سعی کنی کمتر موقعیت تنش زا بوجود بیاری تا اون نتونه در موقعیت تنش زا قرار بگیره که مسائل بعدی پیش بیاد.

    هر موقع عصبانیه باید محل رو ترک کنی و خونسردیت رو حفظ کنی تا با دیدن آرامش شما اون هم آرام بشه.

    سعی کن ازش بخوای فشار عصبیش رو به گونه ای مناسب نظیر نوشتن ، خط خطی کردن کاغذ ، پاره کردن کاغذ

    فریاد زدن در محیطی خلوت و خوردن نوشیدنی سر تخلیه کنه! یعنی باید راه تخلیه احساسات منفی رو یادش بدی

    و در این راه صبور باشی تا یاد بگیره و اگر خلف وعده کرد براش با توافق خودش تنبیهی در نظر بگیری یا اگر خوب عمل

    کرد براش پاداشی در نظر بگیری مثلا پختن یک کیک خوشمزه.

    نکته بعدی راه احترام متقابله! یعنی کسی که توی خونه از حرف زشت استفاده کنه هم باید جریمه بشه مثلا ظرفارو

    بشوره و اگر خیلی مراعات کرد در گفتار یک جایزه خوب بگیره!

    نکته آخر اینه که بدونی سر چه چیزی با خانواده شما لج کرده و ریشه دلخوری همسرت کجاست؟

    باید اون رو ریشه یابی کنی و از همسرت بخوای راجع بهش صحبت کنه. ضمنا چون شخصیت حساسی داره احتمالا

    دوست داره شما محبتت رو بیشتر به اون بدی پس کاری کن که بدونه اون مهمترین شخص زندگیته و از خانوادت

    مهمتره. مثلا وثتی میری خونه پدرت جلوی همسرت همش اون رو تحویل بگیر و بهش برس تا بدونه که شما براش

    مهمتری تا حساسیتش کم بشه.

    یادت باشه باید صبور باشی توی این راه و خودت هم همراهیش کنی درست مثل یک مربی مهربان.

    نباید حس کنه میخوای تربیتش کنی! باید این تربیت نا محسوس باشه و حالت امر و نهی نداشته باشه.

    باهاش صحبت کن و این قرارها رو بذار بین خودتون. بهش بگو که محتاج محبت عملیش هم هستی. بذار نیازهات رو

    بدونه. در مورد زودرنجیش هم اگر مراحل بالا رو خوب پیش رفتی راه هایی برای درمانش هست که باید خودش

    بخواد و همکاری خودش رو هم می طلبه که بعدا بهت می گم.

    فقط یادت باشه تغییرات در بلند مدت طی چند ماه یا حتی چند سال شکل میگیره و باید صبور باشی.

    ضمنا بهش محبت متعادل رو هم یاد بده تا احساس خفگی نکنی از محبت زیادش!

    اون شما رو تنها دوست و حامی زندگیش میدونه و این هم خوبه هم بد! خوبیش اینه که شما تنها عزیز زندگیش

    هستی و میشه گفت عاشقته و در مورد بدیش باید گفت این محبت افراطی باعث آزار شما میشه.

    سعی کن تشویقش کنی به داشتن دوستان متفاوت و خوب. البته با احتیاط طوری که اذیت نشه.

    در مورد مهمان اومدن به خونتون هم مثلا اگر خواهرت خونتونه سعی کن بیشتر توجهت به همسرت باشه مثلا دائم

    بهش توجه نشون بده در عین مهمان داری و ازش بخواه توی پذیرایی کردن کمکت کنه.

    فعلا همینا رو داشته باش تا بعد








  7. 5 کاربر از پست مفید bahar.shadi تشکرکرده اند .

    bahar.shadi (دوشنبه 10 مهر 91)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 آذر 91 [ 01:25]
    تاریخ عضویت
    1391-7-09
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    325
    سطح
    6
    Points: 325, Level: 6
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: از دست شوهرم خسته شدم

    ممنون دوست خوبم که راهنماییم کردی.

    در مورد فحش دادنش پیشنهادات خیلی خوبی دادید که حتما عملیش میکنم انشالله. ولی در مورد محبت کردن بهش باور کنید خیلی بهش محبت میکنم. هر موقع مهمون داریم کاملا با اون هم مثل یک مهمون رفتار میکنم ازین نظر که دائما جلوی دیگران ازش میپرسم چیزی میخوای برات بیارم؟؟؟ مثلا سر سفره فلان غذا رو برات بکشم؟ یا مثلا بدون اینکه بگه بهش سالاد یا ژله یا نمیدونم هر چیزی دیگه میدم و پذیراییش میکنم( البته بی انصافی نکنم دقیقا اونم پیش خانوادش با من همینجوریه ،پیش اونا بهم احترام میذاره). هرکسی از خانواده ی من میاد خونمون یا میریم خونشون اگه پیش مامانم یا خواهرم باشم هر چند دقیقه یه بار ممیرم یه سری بهش میزنم که حوصلش سر نره.همش ازش پیش خانوادم تعریف میکنم با اینکه اذیتمم میکنه.از محبت بهش واقعا دریغ نمیکنم. شما نمیدونی صبحا با ناز و نوازش از خواب بیدارش میکنم. خودشم میدونه من بهش اهمیت میدم ولی جدیدا احساس میکنم به خانوادم حسودیش میشه چون به ما نزدیک شدن.همش میخواد یه ایراد ازشون در بیاره که به رخم بکشه. با این حال وقتی از دست خانوادم ناراحت بود من همش میگفتم حق با توئه و حساسیت دوباره ایجاد نمیکردم ولی خودش دست بردار نبود. من همه ی این مشکلات زندگیمو از خانوادش میدونم چون راه و رسم زندگی رو به بچه هاشون نشون ندادن و کلا پدر و مادرشم خودشون بچه ان. یه مواقعی دلم به حالش میسوزه چون اون موقع که نیاز به محبت داشته بهش محبت نکردن حالا هم که دارن زندگی مارو بهم میریزن. البته اینم بگم من اول به خاطر خدا دوم به خاطر شوهرم که عاق والدین نشه به خانوادش احترام میذارم هر چند یک بار طوری رفتار کردن که علنا پدرش بحث رو از یک اختلاف ساده بین خودش و شوهرم به جایی کشوند که ما باید از هم جدا بشیم!!!!! ولی من دوباره بخشیدمشون و پیش شوهرم حرفی از اون روز نمیزنم، کاش اونم یکم گذشت داشت و کینه رو از دلش دور میکرد.
    یکی از مهمترین دلایل من برای بچه دار نشدن همین رفتارای عجیب و غریبه که ازشون میبینم و میترسم بچه منم با این خصوصیات تربیت بشه .

    فقط خدا باید بهم صبر بده...........

    بازم ممنون دوست خوبم

  9. 2 کاربر از پست مفید با وفا تشکرکرده اند .

    با وفا (دوشنبه 10 مهر 91)

  10. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 26 مهر 97 [ 09:20]
    تاریخ عضویت
    1390-5-27
    نوشته ها
    1,398
    امتیاز
    13,057
    سطح
    74
    Points: 13,057, Level: 74
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 193
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Social1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,610

    تشکرشده 8,998 در 1,493 پست

    Rep Power
    156
    Array

    RE: از دست شوهرم خسته شدم

    باوفای عزیز

    دوست خوبم میدونین اشتباه کار شما کجاست؟

    ایشون رفتاراش بچه گونه هست و کمبود محبت توش دیده میشه اما رفتار شما هم به این کار اون دامن میزنه!!

    یعنی چی؟ الان بهت میگم

    ببین اون با رفتارهاش اعم از حسادت ، کینه توزی های کودکانه ، لجبازی ، احساس نیاز شدید به محبت شما و ...

    داره نشون میده که میخواد شما مثل یک مادر مهربان باشین براش نه یک همسر! معلومه که هیچ بچه ای دوست

    نداره محبت مادرش رو با دیگران تقسیم کنه و برای همین با خانواده شما لج میکنه. مثال هاش این هاست :

    - جدیدا احساس میکنم به خانوادم حسودیش میشه چون به ما نزدیک شدن.

    - همش میخواد یه ایراد ازشون در بیاره که به رخم بکشه.



    شما هم ناخواسته وارد بازی روانی همسرت شدی و به جای اینکه براش همسر باشی براش نقش یک مادر رو

    ناخواسته بازی کردی. بذار برات مثال بزنم :

    "دائما جلوی دیگران ازش میپرسم چیزی میخوای برات بیارم؟؟؟"

    "فلان غذا رو برات بکشم؟ "

    "صبحا با ناز و نوازش از خواب بیدارش میکنم."

    " با این حال وقتی از دست خانوادم ناراحت بود من همش میگفتم حق با توئه و حساسیت دوباره ایجاد نمیکردم."


    رفتار شما مادر گونه بوده نه همسر گونه. خوب به جملات انتخابی بالا از گفته های خودت دقت کن.

    خوب عزیزم شما به یک بچه لوس (نقش شوهرت در این بازی) اجازه دادی لوس تر و ننر تر بشه و با حمایت های

    مادرگونت (نقش مقابلی که در این بازی خودت گرفتی) و حق دادن های بیجا جهت همراهی با این کودک (به جای

    توضیح منطقی اشتباهش) به همسرت این اجازه رو دادی که این کمبود رو به این شکل جبران کنه و روز به روز بدتر شه.


    اما حقیقت اینجاست که شما مادرش نیستی و روزی از این بازی خسته میشی.

    منظور من هم از محبت کردن ، یک محبت بجا و به اندازه نرمال و بالغانه هست.نه محبت و توجه افراطی.

    خودت اینجا نقبی به حدس های من زدی که مشخص می کنه حرف های من درسته :

    ولی خودش دست بردار نبود. من همه ی این مشکلات زندگیمو از خانوادش میدونم چون راه و رسم زندگی رو به بچه هاشون نشون ندادن و کلا پدر و مادرشم خودشون بچه ان. یه مواقعی دلم به حالش میسوزه چون اون موقع که نیاز به محبت داشته بهش محبت نکردن!

    لطفا بازی های روانی اریک برن رو بخون!


    شما باید از این بازی همسرت خارج بشی و براش نقش همسر رو بازی کنی و بهش رفتار صحیح و مهارت های

    زندگی مشترک رو آموزش بدی با رفتار عملی خودت.

    توصیه می کنم در این باب حتما به یک مشاور خوب خانواده مراجعه کنی و نوع برخورد صحیح با همسرت رو از اونها

    جویا بشی.

    شما نباید حمایت هات مادرانه باشه. فقط باید براش یک همسر باشی.

    مثلا به جای اینکه ازش پذیرایی کنی وقتی مهمان داری ، بهش بگو : "عزیزم میشه این میوه ها رو بیاری؟"

    از انزوا درش بیار و بهش این باور رو بده که اون همسر شماست و مرد این خونه.

    موقعیت هایی ایجاد کن که نیاز به حمایت اون باشه و خودت رو بکش کنار تا بتونه نقش همسر بودنش رو خوب بازی کنه.

    دست از حمایتگری هایی که مادرگونه هست بردار و حمایتت تقویت اعتماد به نفس و تحسین اقتدار مردانه

    همسرت باشه و اینکه بگی بهش افتخار می کنی به عنوان حامی و پشتیبان زندگیت.

    به رفتارهای غلطش مهر تایید نزن. مثلا اگر شروع به بدگویی می کنه از خانوادت شما سعی کن خودت رو به کاری

    مشغول کنی و نه بهش حق بدی نه باهاش دعوا کنی ولی نشون بده که ناراحت شدی. تاییدش نکن! اون باید یاد

    بگیره خانواده شما ، خانواده همسرشه نه خانواده مادرش!

    کم کم بهش نقش همسر بودن که بدی و به صورت نا محسوس هدایتش کنی یاد میگیره که باید توی این نقش جا

    بیافته.

    مثلا در مورد مسائل ازش راهنمایی بخواه و بگو تو مرد من و حامی من هستی و نظرت راجع به این موضوع به

    عنوان رئیس خانواده چیه؟ بذار نقشش رو در خانواده بشنوه.

    از این مثالها زیاد هست که به کمک مشاور میتونی بهتر بفهمی که چه برخوردی باید باهاش داشته باشی.

    موفق باشی













  11. 6 کاربر از پست مفید bahar.shadi تشکرکرده اند .

    bahar.shadi (سه شنبه 11 مهر 91)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 آذر 91 [ 01:25]
    تاریخ عضویت
    1391-7-09
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    325
    سطح
    6
    Points: 325, Level: 6
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: از دست شوهرم خسته شدم

    ممنون بهار جان .حق با شماست من گاهی اوقات ناخواسته دارم بیش از حد لوسش میکنم و انشالله ازین به بعد سعی میکنم رفتارمو باهاش اصلاح کنم.البته اینو بگم که همیشه من تاییدش نمیکنم.اون مورد هم که تاییدش کردم به خاطر این بود که مشکلی پیش اومد و مقصر اصلی خانواده من بود که شوهرم ناراحت شد. اما بعدا وقتی دیدم شوهرم ماجرا رو داره کش میده منم جلوش وایستادم یعنی ناراحت شدم و ازش خواستم دیگه در مورد این موضوع صحبت نکنه که گوش نکرد و بحثمون یک کم به دعوا کشید .
    یه بدی یا شایدم خوبی ای که من دارم اینه که نمیتونم باهاش قهر باشم. کلا با هیچ کس نمیتونم قهر کنم حتی اگه بزرگترین بدی رو به من کرده باشه،اصلا از بچگی قهر کردن بلد نبودم. برای همین وقتی با هم بحثمون یا دعوامون میشه حتی اگه مقصر اون باشه میرم سراغش و آشتی میکنم.یعنی اصلا نمیتونم باهاش حرف نزنم در صورتی که اون میتونه به راحتی با کسی که قهره حرف نزنه حتی تا چند ماه. مثلا با برادرش سر موضوعی اختلاف پیدا کرد و تا چند ماه با هم حرف نمیزدن(با اینکه محل کارشون یک جاست و همدیگرو میدیدن). البته قهرش با من خیلی کمتره مثلا یک بار خیلی خودمو کنترل کردم و نرفتم سراغش بعد یک روز به روش خودش اومد از دلم در بیاره.
    به نظر شما خوبه که باهاش زود آشتی کنم یا بذارم خودش بیاد سمتم؟؟

    ممنون

  13. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 بهمن 91 [ 13:47]
    تاریخ عضویت
    1390-11-16
    نوشته ها
    121
    امتیاز
    1,003
    سطح
    17
    Points: 1,003, Level: 17
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    418

    تشکرشده 428 در 112 پست

    Rep Power
    26
    Array

    RE: از دست شوهرم خسته شدم

    باوفا جان
    -- در رفتارت قاطعیت داشته باش.
    -- همه مسائل خانوادت رو برای شوهرت تعریف نکن حتی اگه خانوادت بدی در حقت کردن اصلا جلوی شوهرت بروی خودت نیار.
    -- پشت سر خانوادت همیشه خوبیهاشونو بگو و اصلا اجازه نده شوهرت در مورد خانوادت چیز بدی بگه. وقتی انتقادی از خانوادت کرد، اخم کن و ساکت شو و دیگه باهاش حرف نزن. (اگه اینجوری ادامه بدی این بدگویی ها باب میشه و یه زمانی میرسه که میگه باید با خانوادت قطع رابطه کنی)
    -- کمی خودخواه باش و به علائق خودت هم توجه کن ( اگه مدت زمان طولانی از خودت صرفنظر کنی یهو کاسه صبرت لبریز میشه)
    -- ناز کردن مال شماست که خانمی و نه همسرتون.
    -- همیشه روی یک روال نباش مثلا یه روز در هفته با نوازش بیدارش کن، یه روز کلا بیدارش نکن تا خودش بیدار شه، یه روز فقط صداش بزن و .... (تا قدر مهربونی هات رو بدونه و اینکارا وظیفت نشه)


  14. کاربر روبرو از پست مفید sunlife تشکرکرده است .

    sunlife (جمعه 14 مهر 91)

  15. #9
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    353
    Array

    RE: از دست شوهرم خسته شدم

    پست مدیرهمدردی پست 2 در این تاپیکو بخونین شاید براتون مفید باشه. البته نمی دونم تا چه حد می تونه به مشکلتون مرتبط باشه:
    http://www.hamdardi.net/thread-25157-post-233910.html#pid233910
    موفق باشید.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 آبان 94, 19:18
  2. پاسخ ها: 29
    آخرين نوشته: شنبه 17 خرداد 93, 01:49
  3. استفاده از سایت همسریابی برای آشنایی و ازدواج درست هست
    توسط شمیم بهار در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: پنجشنبه 14 فروردین 93, 17:30
  4. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 23:34
  5. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 فروردین 90, 07:04

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:25 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.