با سلام
26 سالمه. 2 سال و نیمه ازدواج کردم. شوهرم خیلی دوستم داره ولی متاسفانه بد اخلاقه یعنی وقتی شرایط بر وفق مرادش نباشه اوقات منم تلخ میکنه.اهل رفت و آمد نیست در صورتی که من رفت و آمد رو دوست دارم. تازگی ها اتفاقی افتاده که نسبت به خانواده من حساس شده در صورتی که این موضوع مشکلی بوده بین من و خانوادم ولی اون شده کاسه داغتر از آش. با اینکه من دلخوریم نسبت به خانوادم ازبین رفته ولی شوهرم دست بردار نیست و همش با تیکه کنایه ازشون حرف میزنه و همش به من میگه اونا برا تو ارزش قائل نیستن و فقط منم که دوستت دارم.خانواده من همیشه باهاش رفتار خوبی دارن و بهش احترام میذارن ولی شوهرم ول کن نیست و خیلی کینه ایه.با این حال من بهش محبت میکنم ولی بعضی وقتا از دست کاراش و حرفاش خیلی ناراحت میشم و به سرم میزنه که ولش کنم برم پیش خانوادم. این رو هم بگم که تا حالا حتی 1 بار هم از مشکلاتم باهاش به خانوادم هیچی نگفتم و اونا فکر میکنن من باهاش خیلی خوشبختم.خیلی کلافه ام.نمیدونم دیگه چه جوری باید باهاش رفتار کنم.شوهرم خیلی بچه دوست داره ولی من هنوز احساس میکنم آمادگی ندارم شایدم یه دلیلش همین رفتارهای ناپخته ی همسرمه که میترسم اینم بشه قوز بالا قوز.از طلاق خیلی میترسم ،از اینکه مطمئنا حال و روزم بعد طلاق بهتر ازین نمیشه. راستی من قبل ازدواج خیلی دوست داشتم ادامه تحصیل بدم و کار کنم ولی شوهرم اوایل که ناراضی بود الانم میگه دیگه باید به فکر بچه دار شدن باشی.دلم میخواد استقلال مالی داشته باشم و دستم تو جیب خودم باشه.شوهرم چیزی ازش بخوام برام تهیه میکنه ولی بعضی مواقع احساس میکنم داره یکم سرم منت میذاره.احساس بدیه که برا هر چیزی باید چشمم به دست اون باشه.از زندگی دیگه خسته شدم.خسته از دوست داشتن عجیب غریبش که اذیتم میکنه.لطفا راهنماییم کنید. ممنون
علاقه مندی ها (Bookmarks)