از فکر همکارم نمیتونم بیام بیرون
سلام دوستان
امیدوارم که حالتون خوب باشه
یه مدتی بود که وقت نمیکردم به همدردی سر بزنم. تازگیا یک مشغله ذهنی برای بوجود اومده که بازم پناه آوردم به همدردی.
تقریبا یک ساله که همکار خانم جدیدی به شرکت ما اضافه شده و خلاصه از بدو ورود ایشون یه جورایی من شیفته ایشون شدم. دیگه رک و پوس کنده گفتم !
البته خب طبیعتا اول ظاهر فرد به دل میشینه و بعد رفتارش. در مورد ایشون هم همین شرایط بوده.
من 30 سالمه و ایشون تقریبا پنج شش سال از من کوچیکتر هستن.
دختری نیست که کلا سر و گوشش بجنبه و کلا هیچ گونه سیگنالی نه تنها به من بلکه به بقیه همکارای مجرد هم نداده. البته نظر من اینطوره.
چند روز پیش که برای یکی دو ساعت کار مشترک انجام میدادیم و از نزدیک کنار هم بودیم یه حس خیلی عجیبی بهش پیدا کرده بودم که تو این چند سال سابقه کاری اصلا همچین حسی رو نسبت به همکار جنس مخالف نداشتم.
یه جاذبه خاصی دارن. نمیدونم شاید چون برای شروع رابطه تمایلی نشون نمیدن بیشتر من مشتاق میشم راجع بهش.
اعتراف میکنم که ظاهرشون هم برام جذاب بوده و نمیتونم به دروغ بگم که فقط رفتارش ملاک هست برای من.هم از لحاظ قد، چهره ، اندام و....
اعتراف دومم هم اینه که اوایل کلا تمایل داشتم که با هم دوست شیم ولی ظاهرا شخصیتی که داره زیاد در این وادی نیس و احتمال میدم کلا قصدش ازدواج باشه.
از طرفی بحث ازدواج که میاد وسط وسعت مسئله بیشتر میشه و متاسفانه من هنوز هیچ شناخت عمقی از خود ایشون، خانواده شون و بقیه مسائل ندارم.
حتی روم نمیشه به خانواده مسئله ازدواج رو مطرح کنم و اینکه اونا نظرشون چی باشه.
خلاصه بدجور درگیرم
از همون چند روز پیش که نزدیک تر کنارشون بودم، ظاهر زیبای ایشون و رفتار مهربونشون از فکر و ذهنم بیرون نمیره. انگار یه حسی بهم میگه که اگه باهاش ارتباط صمیمی نداشته باشم ، یه شکست رو متحمل شدم.