RE: از وقتی آمدم همدردی....
از وقتی اومدم همدردی یاد گرفتم تو هر تاپیکی که ایجاد می کنم ، عنوان مناسبی رو برای اون انتخاب کنم تا بعدا مدیرهای اون سایت مجبور نباشن به زحمت بیوفتن.:311:
.
.
گذشته از شوخی ،
یاد گرفتم که به شکل دیگه ایی به دوستی پسر و دختر نگاه کنم . یاد گرفتم که اینا همش خوشی های زود گذره.(اخه تجربه ای در این زمینه نداشتم ، از اینجا یاد گرفتم)
یاد گرفتم که نباید مشکلات رو همین جوری به حال خودشون رها کنم ، باید سعی کنم برای رفعشون قدمی بردارم.
RE: از وقتی آمدم همدردی....
من نزدیک 40 سال سن دارم( یه کم دیگه مونده برم چلچلگی!پیر شدیم رفت)، اما انصافا تجربه ایی که اینجا به دست اوردم تو این مدت زندگیم به دست نیاورده بودم.
خیلی جالب بود برام که حرفا و احساسات خانم ها رو در مورد زندگی مشترک بخونم و درک کنم.
خیلی برام جالب بود که یاد بگیرم راهی رو برم که خودم رو بشناسم و بتونم احساسات و خلقیاتم رو در هر شرایطی کنترل کنم.
من اعتراف میکنم که این سایت باعث شد، من در دوراهیه بزرگه دو سال اخیر زندگیم راه درست رو انتخاب کنم.
بدونم قدم هام باید در چه مسیری برداشته بشه.
باعث شد بتونم با همسرم در هر شرایطی که هست همذات پنداری کنم، کاری ندارم که زندگیم درست میشه یا نه، مهم اینه که تونستم بفهممش.
چون اون که اینجا نیست بخواد منو بفهمه پس هر تصمیمی بگیره حق داره.
هر مطلبی که در مورد خودم زدم، باعث شد خودم و شرایط پیرامونم رو متوجه بشم، چون مجبور بودم برای توضیحش فکر کنم.
هر مطلبی برای دیگران زدم، تونستم بفهمم که من چطور فکر میکنم، چارچوب ذهنیم و شخصیتیم برام واضح تر شد، چون مجبور بودم خودم رو جای طرف مقابل بذارم، باید خودم رو در همون شرایط قرار می دادم، اینجا من در موقعیت های مختلف تونستم خودم رو بیشتر پیدا کنم.
هر مطلبی از دیگران خوندم، فهمیدم آدما چقدر شبیه هم فکر میکنند و چقدر ارزش ها یکسانه.
زن و مرد هم نداره، هم زن و هم مرد یک جور دلشکسته میشن، رنج میکشن و یک جور شاد میشن، احساسات تقریبا یکسانه، عشق برای همه یک معنی رو میده، سعادت و خوشبختی برای همه یک معنی رو میده، تنهایی و خیانت هم برای همه یک معنی رو میده،
دل همه، چه زن چه مرد، با یک صدا می شکنه.
من خیلی خوشبختم که این تالار رو دوباره پیدا کردم، نمی گم دیر دوباره پیدا کردم، شاید وقتش الان بود، وقتی که آرومتر شدم، وقتی که دیگه به تنهایی عادت کرده بودم.
من حتی وقتی بیرون از خونه یا محل کار هستم، این سایت رو روی گوشیم دارم، هر لحظه دارم درس زندگی میگیرم.برام این موضوع جالبه.
من از خدا و بندگان خدا ممنونم.
RE: از وقتی آمدم همدردی....
سلام دوستای گل
مرسی ویدای عزیز بابت این تاپیک قشنگ و دعوتت.
از وقتی اومدم همدردی خیلی تغییر کردم..اینو میتونین از تاپیکای جورواجوری که زدم بفهمین.وقتی به تالار اومدم پر از خشم و نفرت بودم.ذره ای با پذیرش میونه ای نداشتم..اصلا نمیدونستم پذیرش یعنی چی و به چه کاری میاد...خیلی حالم بد بود...خیلی..مشکلات مختلف..سختیایی کشیده بودم که گاهی تعجب میکنم که این من بودم که از این مشکلات گذشتم؟؟؟!!!
احتمالا اگه به همدردی نمیومدم این دور تسلسل ادامه داشت..مشکلات پشت سر هم میومدن و من احساس میکردم حقم خورده شده و دنیا خیلی ناعادلانه و ظالمانه است..میشد گاهی سر خدا جیغ میکشیدم و ازش میخواستم از عرش کبریاییش بیاد پایین و حرفم رو بشنوه..به خودم خرده نمیگیرم..راه رو بلد نبودم.
اما از اون جایی که خدا درد رو میده درمون رو هم میده با همدردی خیلی اتفاقی اشنا شدم.
اینجا رو خیلی دوست دارم..خیلی چیزا بهم یاد داد..الان علت اتفاقایی که برام افتاد رو میفهمم..الان میدونم کی باید تلاش کرد کجا باید صبر کرد کی باید رها کرد؟؟؟
این خیلی مهمه..دیگه انرژیم رو برای کارای بیهوده نمیذارم..
دیدم به دنیا عوض شده.
من خیلی میبینم اینجا بعضیا مینالن که اخه خودشناسی تا کی؟؟؟
اخه خودشناسی که یه درس اجباری دانشگاه نیست که فقط بخوایم پاسش کنیم..خود شناسی راه رسیدن به موفقیته..واسه من که اینطور بود..تجربه کردم و میگم که اینطوره.
اگه حس میکنید یه جای زندگیتون میلنگه حتما دلیلی داره..و شما فقط خودتون میتونین اون روند رو تغییر بدید.
اوقات قشنگ اینجا زیاد داشتم..همدلی بین اعضا..دلسوزیشون..رابطه قویشون..انرژی مثبتشون..همهشون عالـیـــــــــــه.
خلاصه استفاده از اینجا به هنر خود شخص برمیگرده..اگه استفاده نکنین ضرر کردین.
حدو حدود روابط دختر و پسر و رفتار جرات مندانه هم خیلی بهم کمک کرد.
همینطور فهمیدم اولا هیچ زندگی بدون مشکل نیست و مهم عبور از مشکلاته و هم اینکه سعی کنم همیشه دو طرفه به ماجرا نگاه کنم..
با روحیات مردها هم اشنا شدم و فهمیدم خیلی دلخوریا بخاطر سوءتفاهمات هست..بخاطر اینکه در مورد تفاوتهامون چیز زیادی نمیدونیم.
و اینکه هر چی بیشتر ببخشی بیشتر دریافت میکنین..مطمئن باشید.
موفق باشید
RE: از وقتی آمدم همدردی....
ممنون خواهرم از این پست زیباتون.
من از وقتی اومدم. همدردی خیلی بزرگ شدم بخاطر همین شدم. پدر بزرگ
از همدردی تجربه های زیادی یاد گرفتم.
کاش در نو جوانی اومده بودم. تا برای زندگیم. تجربه های داشتم.
الانم دیر نشده برای آیندم تجربه های دارم.
یاد گرفتم. که انتقاد چقدر رو ساختن زندگی موثر است.
یاد گرفتم. زود قضاوت نکنم.
یادگرفتم. باهم بودن باهم مشورت کردن چقدر مشکلات رو راحت تر حل میکنه.
یاد گرفتم. دوستی چه زیباست .
یاد گرفتم. باید غرور را کنار گذاشت .باید خاکی بود .
یاد گرفتم .که یاد گرفتن در هرسنی لازمه .
RE: از وقتی آمدم همدردی....
یاد گرفتم برای ازدواج اول منطق بعد احساس.
RE: از وقتی آمدم همدردی....
ضمن تشکر از ویدای عزیزم
از همدردی یاد گرفتم حق گرفتنیست و منفعل بودن خیلی وقتا جواب عکس میده و از ساده بودنت خیلیا سوءاستفاده میکنند، پس یاد گرفتم که حرف بزنم و همه چیزو تو خودم نریزم و قورت ندم.
خیلی وقتا باید حرف زد و چیزهاییکه تو دلت هستو به زبون بیاری تا طرف بفهمه چته و خیال نکنه همه چیز خوبه.
باتشکر
RE: از وقتی آمدم همدردی....
ویدای عزیزم
سپاس بابت ایجاد این تاپیک و دعوتت..
از وقتی آمدم همدردی....
27 مرداد 90 بود. روز خیلی بدی بود. حال خیلی بدی داشتم و غمی جانکاه همه وجودم رو فرا گرفته بود. احساس
می کردم غم تمام عالم روی قلب من سنگینی می کنه و دارم خفه میشم.
توی اینترنت search کردم چطور غم را کاهش دهیم؟ من رو رسوند به این سایت. پارسال یک همچین
روزهایی بود. و من اون روز بسیار شکننده ، حساس ، زود رنج و بسیار احساساتی بودم. تاپیک زدم. تاپیکی که معرف
حضور همه دوستان هست.
دوستان پر مهر همدردی به داد دل غمزده من رسیدن. ملاحت1 عزیز که امروز از بهترین دوستانمه و بهش ارادتی ویژه
دارم من رو به صبری سازنده دعوت کرد و آنی عزیز درس پذیرش رو به من داد و عدم وابستگی!
کم کم با مطالعه مقالات و پست های خوب همدردی یاد گرفتم که :
چطور احساساتم رو تعدیل کنم با تاپیک ستاره عزیز
چطور درس پذیرش رو وارد زندگی عملی کنم با تاپیک های آنی عزیز
چطوری برای ترافیک ذهنم پلیس بگذارم و افکار منفی رو متوقف کنم
چطوری وارد بازی های روانی ای که طرافیان راه میندازن نشم.
چطوری زودرنجیم و حساس بودنم رو درمان کنم.
چطور منفعل نباشم و جرات مند برخورد کنم.
چطوری شخصیت مستقلی داشته باشم بدون وابستگی.
مهارت زندگی کردن و زندگی مشترک رو آموختم.
و یاد گرفتم تغییرات باید از خود ما شروع بشه تا در جهان اطرافمون اثر بگذاره و این تغییرات با صبر و در بلند مدت
رخ میده و همه اینها واقعا روح من رو بزرگ کردن به علاوه سختی هایی که کشیدم.
یکی از سخت ترین درس ها درس پذیرش بود. پذیرشی که به خاطرش باید خودمون رو دست خوش تغییرات کنیم ،
دیگران رو همونطور که هستن بپذیریم و در مقابل ناملایمات منعطف و صبور باشیم. هنوز هم گاهی تطابق و پذیرش
در برخی موارد برام بسیار سخته اما واقعا امروز با خودم میگم اگر من قبل از آشنایی با این جا ازدواج کرده بودم ،
شاید در اثر بی مهارتی زندگیم دوامی نداشت اما امروز میدونم با این تجربیات خوب و ارزنده میتونم هم در زندگی
مجردی امروزم موفق باشم و زندگی متاهلی خودم در آینده انشالا و هم در انتخاب همسر کمال دقت رو انجام بدم.
البته 2 تا درسی که در گذشته از اساتیدم یاد گرفته بودم رو هم در همدردی منتشر کردم.
درس خوشبخت بودن و خوشبخت و شاد زندگی کردن.
درس تفکر مثبت.
اگر دوستان به من لطف دارن این رو هم مدیون همدردی و شما یاران عزیزم هستم.
ولی بزرگترین درس همدردی ، همـــــــــــــــــــــــ ـدلی و یکرنگی بود که از صمیمت و مهربانی یاران خوب همدردی که
وقت گرانبهاشون رو برای کمک به یک مراجع می گذارند یا بدون مزد ، برای رضای خدا تالار رو مدیریت می کنن یاد
گرفتم. امیدورام خداوند خیری بی پایان رو نصیب مدیر عزیز همدردی ، بنیان گذار این سایت بکنه و تمام یاران همدردی
چه اونهایی که وقت میگذارن برای مدیریت تالار ، چه اونهایی که مشاوره میدن و چه کسانی که همدلی می کنن
بتونن مسائلشون رو درست مدیریت کنن و خوشبخت و موفق و شاد زندگی زیبایی برای خودشون بسازن.
:72::72::72:
RE: از وقتی آمدم همدردی....
سلام
ویدا جان تاپیک بسیار خوبی ایجاد کردی
من شاید قضیه ام کمی فرق میکرد... من زمانی که در اوج مشکلات و گرفتاری بودم با این سایت آشنا شدم...دلیل فرقش اینه که تاپیک من به سرانجامی نرسید و خودم مجبور شدم از مشاوره حضوری کمک بگیرم...
اما چیزی که به من کمک کرد و در واقع من رو بلند کرد دیدن مشکلات سایر افراد بود...اون موقع فهمیدم مشکلی که شب و روز رو برام سیاه کرده و داره ذره ذره آبم میکنه چقدر پیش و پا افتاده است...
از خیلیا یاد گرفتم که مقاوت و ایستادگی رو بفهمم و در زندگی اجرا کنم....
وقتی دیدم راهکارهای ذهنم برای بچه های تالار مفید بوده کم کم اعتماد به نفس از دست رفته ام رو بدست آوردم..
با خودم گفتم وقتی میتونم کسی رو راهنمایی کنم چرا خودم انقدر درمونده هستم...
این بزرگترین درسی بود که همدردی به من داد...اعتماد به نفس ویران شده ام رو بهم برگردوند.
RE: از وقتی آمدم همدردی....
سلام بر همگی
از ویدا خانوم به خاطر این تاپیک خوب تشکر میکنم :72:
من هم از وقتی اومدم همدردی، یاد گرفتم که تنها زمانی میتونم مشکلاتمو برطرف کنم، که اونها رو گردن این و اون نندازم و خودم بر عهده بگیرمشون.
یاد گرفتم که نباید به خاطر کارهای خوبی که میکنم، از کسی توقعی داشته باشم. اگه کارهای خوب رو بدون داشتن توقع و فقط برای خشنودی خدا انجام بدم، حس بسیار بهتری خواهم داشت.
یاد گرفتم که اگه همون کاریو بکنم که در گذشته انجام میدادم، همون نتیجهای رو میگیرم که در گذشته گرفتم. پس برای بهبودِ اوضاع، باید حرکت جدیدی بکنم.
یاد گرفتم که داشتن رفتارِ منفعلانه در روابط، حتی باعث ضرر رسیدن به هر دو طرف میشه! حال بعضی از این ضررها مستقیم و بعضیها به صورت غیرمستقیم هستن. پس باید این جور رفتارها رو کنار بگذارم و البته دارم تلاش هم میکنم.
و در آخر. از خدا پنهان نیست، از شما چه پنهان، از وقتی اومدم همدردی رابطهام با خدای رحمان و رحیم بهتر شده. البته همهاش به خاطر همدردی نیست :) اما همدردی هم تاثیر بسزایی داشته.
خدا به مدیران و کاربرانِ عزیزِ همدردی، خیر بده. :72::72:
RE: از وقتی آمدم همدردی....
با تشكر از ويداي نازنين براي تاپيك بسيار آموزنده اي كه ايجاد كرده....
همدردي براي من دو حسن بزرگ داشت: اول درسهاي زيادي كه ازش ياد گرفتم(چيزهايي كه قبلا در موردش هيچ ايده يا نظري نداشتم) و دوم چيزهايي كه ميدونستم اما بطن واصلشو به معناي واقعي درك نكرده بودم.
درسهايي كه از همدردي ياد گرفتم:
نه تنها ديگران ويا خودم رو مدام قضاوت نكنم(با ديد خوب يا بد ،سياه يا سفيد) بلكه مسائل ومشكلات رو هم فراتر از ديد قضاوتي نگاه كنم،به دنبال خوب بودن يابد بودن مسائل و آدمها نباشم....
پذيرش رو در خودم بالا ببرم،مدام در انتظار تغيير دادن يا تغيير كردن افراد نباشم.
رفتار جرات مندانه رو ياد گرفتم وتاثيرات مثبتش رو در زندگيم ديدم.
دست از مقايسه خودم،همسرم،زندگي مشتركم ،موفقيتهام وحتي شكستهام با ديگران بردارم،ياد گرفتم كه همه ي همه ي آدمها مشكلات ومسائل مربوط به خودشونو دارن و نميشه فقط براساس ظاهري كه از زندگيشون ميبينم فكر كنيم كه زندگي بهتري از ما دارن!
ياد گرفتم كه چيزي كه من فكر ميكنم درسته الزاما براي همه و حتي براي خودم تحت هر شرابطي ممكنه درست نباشه!
چيزهاي زيادي در مورد تفاوتها ونقش زن ومرد در زندگي ياد گرفتم....
و...
و اما چيزهايي كه ميدونستم اما در همدردي بطن واقعيشونو درك كردم:
توكل به خدا...به مفهوم ديگه اي و به شيوه ي ديگه اي در زندگيم جريان پيدا كرد.
تلاش سازنده هم هم چنين...
اعتماد به نفس،خودباوري،حاضر به اعتمادي نسبت به ديگران همه وهمه رنگ ديگه اي برام پيدا كرد.
ارزش داشته هام ،زندگي مشتركم و همسرم بيش از پيش برام مشخص شد.
چايگاهمو به عنوان يك انسان در دنيا بيشتر درك كردم.
حودآگاهيم بالا رفت...
و صد البته بزرگترين نكته اين كه فهميدم:زندگي فراتر از تصور تنگ وتاريكيه كه ما اغلب براي خودمون معناش كرديم،درست مثل يك پيله كه انگار به دور خودمون تنيديم واز پشتش به جهان نگاه ميكنيم!لازمه كه اين پيله رو پاره كنيم تا جهان رو اون طور كه واقعا هست ببينيم...
RE: از وقتی آمدم همدردی....
سلام،
از وقتی اومدم همدردی با مفاهیم روانشناسی آشنا شدم، و مطالبی رو آموختم که در زندگی روزانه به کمکم می آیند. و فهمیدم که می توانم احساساتم رو بشناسم و کنترل کنم. و خیلی به آرامش رسیدم.
در عین حال فهمیدم که انسان و روابط بین انسانها خیلی پیچیده تر از چیزیست که فکرش رو می کردم و هنوز خیلی باید یاد بگیرم و هنوز اول راهم...
RE: از وقتی آمدم همدردی....
سلام
از وقتي اومدم همدردي يه چيز رو خوب فهميدم
زندگي من اون چيزي نيست كه تنها خودم بايك نگاه دركش ميكنم, زندگي من يه وقتايي بايد با يه نگاه ديگه و از يه زاويه ديگه ديده بشه تا بشه مسيرشو خوب تشخيص داد و گاهي بايد زاويه نگاهمو عوض كنم
اين بزرگترين درس همدردي براي من بود
يه وقتايي زل ميزنيم به روبرو و فكر ميكنيم اين در بسته تنها راه اميدمون بوده اما هيچ وقت نميريم و از دور به خودمون يه نگاه نميندازيم تا بفهميم كجاييم و با يه چرخش كوچيك كلي ميتونيم مسيرمونو عوض كنيم
حالا ياد گرفتم يه وقتايي خودمو از دور نگاه كنم و موقعيتم رو از ديد تازه اي نگاه كنم
هر چند گاهي اين درسا فراموش ميشه اما حداقل ميدونم ميتونم و دليلي بر ناتواني من نيست, فقط جاي خوبي نايستادم
RE: از وقتی آمدم همدردی....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط z o h r e h
حالا ياد گرفتم يه وقتايي خودمو از دور نگاه كنم و موقعيتم رو از ديد تازه اي نگاه كنم
:104::104:
میگن کسی که کنار دونفر دارند شطرنج بازی میکنند ایستاده بهتراز اون دونفر میدانه که
کدام مهره را کجا قرار بدهد . زندگی ما هم مانند بازی شطرنجی است آن کسی که بیرون از
زندگی ما هست میداند کجای کار ما مشکل دارد. مانند دوستان و مشاوره .
حتی خود مشاوران به مشکل بر میخورند به یک مشاوره دیگر میروند . مانند آرایشگری که موهای
خود رانمیتواند اصلاح کند.
RE: از وقتی آمدم همدردی....
از وقتی اومدم همدردی یادگرفتم
همیشه نقش یک قربانی رو بازی نکنم
چون اونوقت نیاز به یک ظالم دارم
RE: از وقتی آمدم همدردی....
از وقتی اومدم همدردی بزرگ شدم
فهمیدم که تو زندگیم نباید خط قرمز بذارم و داخل اون خط قرمز زندگی کنم
فهمیدم که هر وقت عصبانی بشم همه چیز و از اون چیزی هست بدتر کردم
یاد گرفتم که تنها با تغییر روال و رفتار خودم می تونم ادمهای مقابلمو وادار به تغییر کنم
که گاهی بشینم و دستمو بذارم زیر چونه ام و از احساس خوشحالی همسرم خوشحال بشم هر چند اگه خوشحالیه همسرم به قیمت بد حالی خودم باشه
از وقتی اومدم همدردی فهمیدم که چه قدر خوشبختم در مقابل خیلی از آدمها..............
و از وقتی اومدم همدردی یه عالمه دوست خوب و مهربون پیدا کردم که برام شدند یه دنیای تازه و گاهی مثل عزیزانم دعاشون می کنم......
RE: از وقتی آمدم همدردی....
از وقتی اومدم همدردی فهمیدم :
با توجه به مشکلات سایر دوستان و ریشه یابی که در تاپیک هاشون شده بود رفتار های به ظاهر ساده ما می تونه چه عواقب وخیمی به بار بیاره.
سر گذشت بسیار سختی از دوستان خوندم که حتی تصورش هم در ذهنم نمی گنجید چه برسد به اینکه بتوان از این مرحله هم گذشت لذا متوجه شدم در سخت ترین شرایط زندگی باز هم یک کلید وجود داره و هیچ وقت خودم را نبازم.
با خوند سر گذشت دوستان به عینه لمس کردم که:
توانایی های یک انسان چقدر زیاده .
از آدم ها بت نسازم و همان جور که هستند دوستشان داشته باشم.
خیری که در خوش بینی هست در بد بینی نست.
ذهن خوانی نکنم.
پیش قضاوت نکنم.
لحظات کوچکی در زندگی هست که به سادگی از کنار حلاوت آنها می گذریم ونمی بینیم و پاس نمی داریم.
همراه با حفظ حقوق دیگران چگونه با رفتار جرات مند خود به حقوق خودم هم احترام بگذارم وبرای خودم هم ارزش قایل باشم.
خودم را دوست داشته باشم .
چگونه بی چشم داشت از محبت کردن لذت ببرم. وبدانم که اولین کسی که از این بابت سود می برد خودم هستم.
عواقب کارهای ناشایستم رو بپذیرم وفرار نکنم با اونها روبه روو شوم و تلاش در رفع معایبم داشته باشم
RE: از وقتی آمدم همدردی....
فهمیدم:
زود قضاوت نکنم
به ویترین زندگی بقیه نگاه نکنم
مقایسه ممنوع باشه
تونستم چندکتاب دانلوود کنم و آگاهیم رو افزایش بدم
همکاری رو یاد گرفتم
فهمیدم زمان خیلی مسائل رو حل میکنه
فهمیدم قبل ازدواج خیلی دقت کن در انتخاب همسرت
و.....
اعتماد به خوم داشته باشم
و...
و هم این که:
واقعا به امضای پایین پست ام ایمان آوردم.
با آرزوی سلامتی و شادی واسه همه
RE: از وقتی آمدم همدردی....
سلام ممنون از ویدا خانوم گل برای ایجاد این تاپیک
:72:
من از خیلی قبل از اینکه بیام همدردی همیشه میخواستم بیام اینجا و عضو بشم ولی وقت نمیکردم و از طرفی میترسیدم به فضاش معتاد بشم ولی اینجوری نشد خدا رو شکر
به خاطر این اومدم همدردی که مشکلاتمو مطرح کنم و راهنمایی بگیرم
به خاطر این اومدم همدردی چون حس میکردم به مشاوره میتونه حال منو بهبود بده
از وقتی که اومدم همدردی دیدم که بعضی وقتا ساعتها وقت میذارم روی یه ایده که بتونم به کسی که مشکل داره ایده بدم تا بتونه مشکلشو رفع کنه ، بعد اون طرف میاد میگه که خب من چی کار کنم یا بهونه تراشی میکنه که نمیشه یا جواب نمیده یا از کنارش رد میشه بعد دیدم که منم خیلی وقتا این مشاوره ها بهم داده شده و از کنارش گذشتم
از وقتی که اومدم همدردی یاد گرفتم که با کسب اطلاعات خودم بهترین مشاور برای خودم خواهم بود
یاد گرفتم که کاری رو که به من مربوطه به کسی نسپرم
از وقتی اومدم همدردی یاد گرفتم که نباید به قیمت کسب توجه به کسی راهکاری بدم چون اون راهکار میتونه زندگیشو نابود کنه
از وقتی اومدم همدردی دردامو خیلی به کسی نگفتم ولی دردام کمتر شده
RE: از وقتی آمدم همدردی....
از وقتی اومدم همدردی ، بعضی ها آبی پررنگ بودند و بعضی ها آبی کمرنگ ، بعضی ها هم صورتی ، و یکی هم سبز
... رنگ همدردی آدم ها جنس دیگری بود...
مدتی بعد یه رنگ جدید اضافه شد ، قهوه ای
یه جورایی دست یافتنی و یه جورایی دست نیافتنی ...
... رنگ همدردی آدم ها جنس دیگری بود...
مدتی بعد یه عده زیادی قهوه ای رنگ شدند ....
به جاهایی میشد سرک کشید ، تاپیک هایی می شد باز کرد....
... رنگ همدردی آدم ها جنس دیگری بود...
ولی در کل بعد از همه گشت و گذار ، وقتی توی خلوت خودت می شینی و تنهایی یه استکان چای سر می کشی و توی خلوت ذهنت، خودت را قضاوت می کنی ، با خودت میگی :
ندیدن و دست نداشتن به خیلی چیزها ، گاهی چقدر لذت بخش هست ! ..... مثل نداشته های زندگی
RE: از وقتی آمدم همدردی....
هر بار که لا به لای کارهای دانشگاه بابت خواندن یک صفحه از قرآن (به صورت آنلاین از سایتی که حامد معرفی کرد) به یاد حامد 65 می افتم،
هر وقت بعد از خداحافظی از عزیزانم ذکری که هستی گفته بود (لاحول و لا قوه الا بالله" و "فالله خیر حافظا و هو الرحمن الرحیم") رو زیر لب تکرار میکنم...
هر بار که تو دفترچه وظایفم کارهای اون روز رو مینویسم و یاد آواتار پرفسور بالتازار دانشمند عزیز می افتم...
....
...
...
...
به این فکر میکنم که تو این روزگار سخت، با این همه نامردمی، هنوز راه های فراوونی واسه نیکی کردن و نیک زیستن باقی مونده...
وقتی اومدم همدردی حالم خیلی بد نبود، فقط یه خورده یه نفر احساساتم رو قلقلک داده بود، فکر کردم عاشق شدم (اینم از عوارض جانبی دختر بودن دیگه!!!!!:311:)
امید واری، سعه صدر (حد اقل از پشت کامپیوتر که می تونم!!!)، و باور به اینکه آخر آخرش هم تنها کسی که بعد از خدا دستت رو میگیره تا بلند بشی خودتی؛ چیز هایست که همدردی در رسیدن به اون ها منو یاری کرد