به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 8 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 72
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 اسفند 97 [ 12:43]
    تاریخ عضویت
    1392-4-04
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    5,844
    سطح
    49
    Points: 5,844, Level: 49
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 106
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    81

    تشکرشده 56 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array

    رسیدن به طلاق بعد از چهار سال جنگ و دعوا

    سلام
    27سالمه و همسرم 38 سال، 4 سال هست که ازدواج کردیم
    مشکلات خیلی زیادی با هم داشتیم، مشاور رفتیم، دعوا ها کردیم، خانواده ها پا در میانی کردن و ... همه و همه گذشت فکر میکردم خوشبختم و زندگیم خوب شده اما دوباره دعواها شروع شده از اسفند شروع شد از جایی که من بعد از اینکه بارها به طور غیر مستقیم بهش گفتم به زنها زل نزنه یه بار به صورت مستقیم گفتم و قاطی کرد. یک هفته ای باهام حرف نزد. اینو بگم شوهر بسیار کینه ای است. تا اینکه عید رفتیم شمال با دوستش و خانمش، اونجا کلا اونا هر چی میگقتن ما باید میگفتیم چشم، و کلا به من تیکه می انداختن و من هم حالت قهر گرفتم به خودم تا حساب کار دستشون بیاد.
    به شوهرم هم گفتم حق رو داد به اونا و کلا باید برای اونا غذا میپخت و هرجا اونا میگفتن میرفتیم و...
    شوهرم جلوی اونا مدام میومد سمتم و سعی میکرد که ما رو با هم خوب نشون بده اما به محض اینکه رسیدیم خونه شروع کرد. . گفت میخوام جدا بشم. الیته من قبلش بهش گفته بودم که دیکه نمیتونم تحملت کنم و میخوام جدا بشم . واقعا هم دلم میخاد دیگه نباشه، خیلی ازش عذاب میکشم. ما از دو جنس خییلی مختلفیم.اصلا با هم تفاهم نداریم. مشاور قبل ازدواج هم گفت بدرد هم نمیخورید اما از روی احساس ازدواج کردیم.از طرفی از جدایی میترسم، از تنهایی میترسم، از اینکه هنوز درامدی ندارم ، پدر مادرم شهر دیگه ای هستن و من تو این شهر هیچ کس رو ندارم. مادرم مریضه، استرس براش سمه، میدونم پدرم داغون میشه اگه جدابشم. من شوهرمو هم دوست دارم هم ازش متنفرم
    واقعا ازش عذاب میکشم. میدونم از الان که این دعوا شروع شده تا یک ماه زندگیم داغونه.چون تنهام خیلی اذیت میشم. خیلی خیلی زیاد. تازه الان هرچی بهش اس زدم میگم که دوست دارم و دست از این کارهات بردار، میگه نه تو ابروی منو بردی و دیکه باهات زندگی نمیکنم. در صورتی که خودش بارها وقتی میرفتیم خونه مامان بابام با من حرف نمیزد و اون بنده خداها رو عذاب میداد.
    همه چی رو ازم مخفی میکنه. خیلی جاها لو میره، اصلا نمیتونم بهش اعتماد کنم
    همیشه ارزو داشتم یه شوهر خوب داشته باشم
    دوستان من اصلا حال خوشی ندارم
    نمیدونم باید چیکار کنم؟

  2. کاربر روبرو از پست مفید maryamhasani تشکرکرده است .

    mohi (شنبه 15 فروردین 94)

  3. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام مریم جان

    متاسفانه زن و شوهرا از واژه طلاق برای ترسوندن همدیگه استفاده میکنن ولی غافل از اینکه گفتن این واژه هم خودش به راحتی میتونه پایه های زندگی رو متزلزل کنه...مثل بچه ای که همش بهش میگن فلان کارو بکنی امپولت میزنیم فلان کارو نکنی امپولت میزنیم....و وقتی این بچه احتیاج به امپول واقعا داره به خاطر این رفتار غلط پدر و مادر ازش گریزانه (و اگر نزنه ممکنه به قیمت جونش تموم بشه)

    شما و همسرت هم از این قاعده مستثنی نبودین و این رفتار رو هر دو تون داشتین.

    مریم جان خواهش میکنم گوش بده...به حرفهای کسی که همه این راها رو رفته گوش بده...مثل بقیه صاحب تایپکا نباش که میان نوشته های ادمو میخونن و میرن کار خودشونو میکنن....

    مهم نیست قبلا مشاور چی گفته...الان رو دریاب.

    قبل از هرچیزی بهت بگم این رویه ای که شما پیش گرفتی مناسب نیست.شما داری منفعلانه رفتار میکنی و عز و التماس همسرت میکنی که باهات زندگی کنه؟!و ایشون میگه نه؟!

    میدونی نهایت این کار اینه که شما با خفت و خواری تن به طلاق میدی...انقدر زنهای ما از خودشون در برابر طلاق ضعف نشون میدن که میشه یه هربه واسه مردا....

    فعلا نمیخواد تصمیمی بگیری...اما به نظرت پدر و مادرت اگر شرایط واقعی الان شما رو بفهمن دچار استرس نمیشن؟!


    الان فقط و فقط همسرت رو به حال خودش رها کن..
    اس ام اس بازی و خواهش و التماس ممنوع.فقط کارای خونه ات رو بکن غذا بپز...و ....
    محیط خونه رو با سکوت اروم نگه دار....قهر نکن...در و به تخته نکوب...اخم و تخم نکن...اگر باهات حرف زد جوابشو بده.....مهربون اما غمگین

    و یه چیز دیگه اگر میخووای از زور ترس با همسرت زندگی کنی که همین الان طلاق بگیری خیلی بهتر از فرداست.اما اگر بخواهی زندگیتو محکم کنی و قدم به قدم با مشاور خوب پیش بری جای امید داره.
    چرا میگم طلاق؟برای اینکه زندگی از روی ترس دیر یا زود منجر به طلاق میشه...و در بهترین حالت میشه طلاق عاطفی...که اون خودش فاجعه ای بزرگه.

    خب چون میگی همسرتو دوست داری بهتره بیای و یه لیستی از مشکلاتت تهیه کنی و دونه دونه بررسی شون کنیم و ببینیم چی شما رو اذیت میکنه و عکس العمل درست چی میتونه باشه.....

    نگران نباش...تو میخواهی زندگی کنی ولی نه از روی ترس و بیچارگی...تو میخوای سرافراز زندگی کنی و موفق.....


    پس منتظر ت هستیم....
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  4. 11 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    (آسمانی آبی) (شنبه 15 فروردین 94), del (سه شنبه 18 فروردین 94), khaleghezey (شنبه 15 فروردین 94), maryamhasani (شنبه 15 فروردین 94), mohi (شنبه 15 فروردین 94), morteza2487 (سه شنبه 08 اردیبهشت 94), فرشته مهربان (یکشنبه 23 فروردین 94), واحد (دوشنبه 17 فروردین 94), نازنین2010 (سه شنبه 18 فروردین 94), بالهای صداقت (سه شنبه 25 فروردین 94), سوده 82 (دوشنبه 17 فروردین 94)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 اسفند 97 [ 12:43]
    تاریخ عضویت
    1392-4-04
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    5,844
    سطح
    49
    Points: 5,844, Level: 49
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 106
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    81

    تشکرشده 56 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مریم 123 ممنونم که جواب دادی
    راستش من خیلی اشتباهات زیادی تو زندگیم داشتم و واقعا دوست دارم درستشون کنم ولی هربار که خواستم نشده.
    من قبلا خیلی حرف طلاق رو تو زندگیم اوردم و این شده یه بهونه تو دست شوهرم که دوست دارس از من جدا بشی
    من بارها بهش گفتم باتوخوشبخت نیستموشاید واقعا هم نیستم ولی الان که فکر میکنم میبینم اشتباه کردم
    مهمترین مشکلم که دوست دارم اول از همه رفعش کنم اینه که من خیلی بهش وابستم من خیلی منفعلم و فقط محتاج توحه اونم، یکی از مهمترین دلایلش تنهاییم هست اینکه من هیچکس رو ندارم تو این شهر و وقتی شوهرم باهام قهره شاید دو هفته میشه که با هیچکس خرف نمیزنم
    میخوام مستقل باشم. میخوام طوری نباشه وقتی باهام قهر میکنه نخوام همش بهش التماس کنم که باهام اشتی کنه
    البته اینم بگم خیلی وقتها هم شوهرم اومده باهام اشتی کرده
    برخلاف بدیهای زیادی که داره و منو واقعا ازار میده بعضی از کارهاش هم عالیه
    بعد از این مشکل، یه مشکل اساسی که جفتمون داریم و نمیتونیم حلش کنیم اینه که ما از دو جنس مختلفیم. مثلا سوهرم میگه چرا میریم مهمونی نمیگی نمیخندی شاد نیستی ، چرا همش ناراحتی، ولی به خدا من مدلم اینطوریه من کلا ادم ساکتیم و ما هر بار سر این موضوع دعوا داریم.
    مورد بعدی که باز هم مشکل منه حساسیتم هست. من تو خانواده فرهنگی بزرگ شدم که همیشه احترامم حفظ شده ولی حالا پدرمادر شوهرم بهم تیکه می اندازن و بقیه من ناراحت میشم و وقتی به شوهرم میگم اون میگه مشکل از تو هست و تو باید خودتو اصلاح کنی

    یه کمک فوری میخوام
    تجربم اینه مه الان که شوهرم باهام قهره شب دیر میاد خونه و عمرا با من حرف نمیزنه و غذا هم نمیخوره، به نظرتون من چی کار کنم غذا بکشم و صداش کنم، یا اصلا حرف نزنم باهاش، نمیدونم راه درست چیه
    بهم اس داده که جدایی و البته تا 15 روز فکر کنه تا کاملا مطمئن بشه
    من تا حالا خیلی اشتباه کردم خیلی زیاد ولی حالا میخوام درست رفتار کنم
    کمکم کنید و مثل یه بچه ای که تازه میخواد راه بره بهم بگید که چیکار کنم
    ممنون

  6. 4 کاربر از پست مفید maryamhasani تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 15 فروردین 94), maryam123 (شنبه 15 فروردین 94), mohi (شنبه 15 فروردین 94), سوده 82 (دوشنبه 17 فروردین 94)

  7. #4
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود

    بانو مریم یکم بزرگ نوشتی ولی انصافا عالی نوشتی خیلی عالی

    خواستم بعنوان یک مرد تایید کنم نوشته ایشون را پیشنهاد میکنم قدم به قدم جلو برید و از نظریاتشان استفاده کنید.
    التماس کردن و ضعف نشان دادن ممنوع مطمئن باش با این روش جلو بری به نتیجه نمیرسی

    اول از همه نیاز داری تا آرامش خودت را دوباره بدست بیاری نیازی نیست نگران این باشی پدرت چی میشه یا خانوادت چی میشه یا اینکه اگر جدا بشید چه اتفاق هایی قراره بیوفته و چقدر استرس بهت وارد میشه و از این قبیل مسائل بنظرم بهتره متمرکز بشی روی زمان حال و وضعیتی که درش قرار داری اگر واقعا بخوای و به نظرات دوستان خوب توجه میکنی میتوانی زندگی خودت را دوباره بسازی توی این چند سالی که در سایت همدردی عضو هستم اینو خیلی خوب متوجه شدم طلاق شاید راه ساده تری باشه ولی مطمئن باش دردسرهایی که داره خیلی بیشتر از تلاش برای ساختن دوباره اون زندگی هستش.حداقلش اینه که وقتی تلاشت را انجام میدی دیگه بعد از جدایی اینو خوب میدانی که تلاشت را انجام دادی و با تمام وجودت خواستی که زندگیت را حفظ کنی.
    از خودت ضعف نشان نده پیامک و التماس و خواهش را هم بزارید کنار محکم باش بانو بهترین نمونه موفق در سایت همدردی بانو سوده82 هستند توصیه میکنم تایپیک های ایشون را با دقت مطالعه نمایید.

    نمایش مشخصات: سوده 82 - تالار گفتگوی همدردی:سایت تخصصی مشاوره ازدواج و مشاوره خانواده

    موفقترین مراجع سایت همدردی که با استفاده صحیح از نظریات دوستان و کارشناسان سایت همدردی موفق شد زندگی خودش را دوباره از نو بسازه و بسیار هم موفق بوده ایشون هستند که مطالعه تایپیک های ایشون و دقت در راهنمایی مشاورین همدردی باعث میشه مهارت های جدید و لازم را آموزش ببینید که با بکار بردن آن در زندگی مشترکتان بتوانید نتیجه مطلوبی دریافت نمایید
    اولین و مهمترنی هدفت این باشه جلوگیری بکنید از بوجود امدن فضای تنش زا فعلا بهترین کار اینه که صبور باشید و اجازه بدید تا فضا آرام بشود به وضعیت عادی برگرده سعی کن کاری نکنید یا حرفی نزنید که باعث بشه وضعیت بدتر بشه.

    گذشته را چال کن توی باغچه حیاط منزلتان. لطفا اینقدر در مورد گذشته ننویس و در مورد حرف نزن هرچی بود تمام شد رفت متعلق به زمان خودش هستش خوب یا بد تمام شد نبش قبر نکن فقط سعی کن از اشتباهاتی که مرتکب شدی درس بگیری

    دقت دق ات میدهد بانو

    از زدن برچسب به شوهرت هم خودداری کنید
    اینو بگم شوهر بسیار کینه ای است.
    ذهنیت منفی بوجود میاد و اخلاق ها و رفتارهای خوبش باعث میشه کمتر دیده بشه سعی کن نقاط منفی شخصیتی شوهرت را کمرنگ جلوه بدهی برای خودت و دیگران و نقاط مثبتش را با بزرگتر از اون چیزی که هست نشان بدهی.
    لطفا عجله نکن همیشه خدا برای جدایی وقت هست.اینم مطمئن باش انرزی و وقتی که برای ساختن دوباره زندگی مشترکت میزاری بسیار کمتر از انرژی و وقتی هست که باید برای جدا شدن از ایشون بزاری.

    لطفا در مورد خصوصیا مثبت و منفی خودتان و شوهرتان حداقل با توضیحات هرچند کوتاه مقداری بنویسید تا بهتر با شخصیت شما و ایشون آشنا بشویم


    ...........
    در مورد پست جدیدتان مگه طلاق گرفتن و جدایی به این راحتیه که شوهرت میگه هزارتا دردسر داره پس اصلا و ابدا نترس قهر نکن التماس هم نکن عادی رفتار کن انگار اتفاقی نیافتاده بعنوان یک زن به همه وظایفی که بهتان محول شده به بهترین نحو عمل کنید لطفا صبور باشید آقایون وقتی عصبانی میشوند با شدت بسیاری هستش و خوشبختانه اکثرا زود فروکش میکنه پس سعی کن هیجانی تصمیم نگیری هرجور شد به هیچ عنوان عکس العمل نامناسب از خودت نشان نده حتی اگر ایشون عصبانی بود خیلی یا کم محلی کردن یا شام نخوردن و داد و فریاد راه انداختن یا خدایی نکردن رحف زشتی زدن شما عادی برخورد کن سعی کن بحث نکنی به هیچ عنوان تلاش نکن قانعش کنی که مقصر بوده یا حق با شما بوده به هیچ عنوان فقط تلاش کن محیط منزل آرامشبخش باشه.

    از این طوفانها توی همه زندگی ها هست پس هول نکن براحتی میتوانید این وضعیت را مدیریت نمایید
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
    ویرایش توسط khaleghezey : شنبه 15 فروردین 94 در ساعت 16:02

  8. 8 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    (آسمانی آبی) (شنبه 15 فروردین 94), maryam123 (شنبه 15 فروردین 94), maryamhasani (شنبه 15 فروردین 94), morteza2487 (سه شنبه 08 اردیبهشت 94), فرشته مهربان (یکشنبه 23 فروردین 94), واحد (دوشنبه 17 فروردین 94), بالهای صداقت (سه شنبه 25 فروردین 94), سوده 82 (دوشنبه 17 فروردین 94)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 اسفند 97 [ 12:43]
    تاریخ عضویت
    1392-4-04
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    5,844
    سطح
    49
    Points: 5,844, Level: 49
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 106
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    81

    تشکرشده 56 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اقای خاله قزی ممنونم
    من تک به تک پست های سوده 82 رو دنبال میکردم و میدونم چقدر خوب تونست زندگیشو بسازه دوباره، به منم کمک کنید این کار رو بکنم
    اما نقاط مثبت و منفی خودم و همسرم رو میارم که بیشتر با شخصیت ما اشنا بشید. در کل فکر میکنم بدیهای من بیشتر از اونه، یا شاید هم نه، نمیدونم این مدت کلا اعتماد به نفسم رو از دست دادم
    نقاط مثبت همسرم
    مهربون و بسیار با ادب: حتی در دعواها هم به ندرت حرف زشتی میزنه

    با ایمانه
    عاقل هست و با منطق عمل میکنه
    خسیس نیست و برای همه مناسبتها برام کادو گرفته
    تو جمع بهم احترام میگذاره و به خانوادم هم احترام میذاره
    سعی میکنه بهترینها رو برام فراهم کنه

    نکات منفی
    دو بار بعد از ازدواجمون با دخترهای همکلاسیش روابط خیلی صمیمانه داشته ( اس هاشو من خوندم و کلی دعوا و جنک شد، حتی خانواده ها هم متوجه شدن) و ازشون درخواست دیدار کرده و گفته تنهاست و میخواد باهاشون صحبت کنه ( من 1 شب مسافرت کاری بودم)
    بسیار پنهانکار و شاید دروغگوست و من از این مسئله نفرت دارم. طوریکه من نمیدونم درامدش چقدره و مثلا چقدر پس انداز داره.
    کلا با جنس مخالف راحته و این منو عذاب میده، تو خیابون به زنها نگاه میکنه
    اهل دوست و رفیقه و دوستهایش معمولا حانواده های مناسبی برای رفت و امد نیستند ( بیحجاب، اهل مشروب و پارتی و ...) که من متنفرم از این کارها و دعوای خیلی از مواقع ما سر این مسئله هست.
    در اختلاف بین من و خانوادش همیشه حقو به خانوادش میده، حتی اگه حق با من باشه ( کلا از رابطه با خانوادش رنج میبرم چون کلا با کنایه جرف میزنن)
    بسیار کینه ای هست و وقتی با من قهر میکنه زندکی را برام از جهنم هم بدتر میکنه و گاهس اوقات شده تا دو هفته حتی یه کلمه هم با من حرف نزده و به دلیل تنها بودنم بسیار اذیت شدم
    خیلی کم نظرمو میپرسه، البته بهش اعتراض که کردم جدیدا کمی بهتر شده

    نقاط منفی خودم
    جدیدا اعتماد به نفسم خیلی کم شده مدام فکر میکنم که دارم اشتباه میکنم
    منفعلم

    بسیار بسیار بهش وابستم
    حساسم
    تا حالا بارها بهش گفتم که نتونسته خوشبختم کنه و گقتم که طلاقم بده میدونم اشتباه بزرگی کردم.
    وقتی ناراحت میشم تو جمع سری عکس العمل نشون میدم طوری که همه میفهمن ناراحتم
    من تو دعواها بهش بی احترامی کردم
    به کفته خودش ابروشو جلوی دوستاش بردم (همین قضیه مسافرت که براتون تعریف کردم) و میگه دیگه نمیتونه تحمل کنه این قضیه رو
    هیچی خوشحالم نمیکنه نمیدونم افسرده هستم یا نه؟

    نتونستم اونقدر بهش این احساس رو القا کنم که قدرت دست اونه

    نقاط مثبتم : البته اون باید بگه ولی به نظر خودم
    خیلی بساز بودم و سعی نکردم از نظر مالی بهش فشار بیارم.
    وقتهایی که ناراحت بوده و مشکل داشته به گفته خودش تونستم کمکش کنم
    چیزی به ذهنم نمیرسه دیگه
    اما بازم فکر میکنم اگه نگته ای به ذهنم رسید اضافه میکنم.
    ممنونم

  10. 5 کاربر از پست مفید maryamhasani تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 15 فروردین 94), mohi (شنبه 15 فروردین 94), فرشته مهربان (یکشنبه 23 فروردین 94), نازنین2010 (سه شنبه 18 فروردین 94), سوده 82 (دوشنبه 17 فروردین 94)

  11. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بنظرم بهتره یه فکری برای این تنهایی خودتان بکنید خوب چرا نمیرید دنبال علایقتان بروید دنبال کارهایی یا کلاس هایی که فکر میکنید در آنها مهارت دارید
    کلاس زبان و کلاس های اموزشی
    ورزشی
    کلاس های آشپزی
    صنایع دستی
    خرید کردن بازار رفتن و کارهای دیگه اینجوری وقتت پر میشه و از تنهایی و کسالت خارج میشی مخصوصا ورزش کردن خیلی مفیده.
    سعی کن نقاط مثبت شوهرت را برای خودت بزرگ کنی و زیر ذره بین قرار بدی و نکات منفی ایشون را بسیار کوچکتر از آنی که هست ببینی
    سعی کن بجای اینکه روبروش وایسی در کنارش قرار بگیری براش یه دوست خوب با بزار بهت اعتماد کنه.
    در مورد مسائل مالی قبلا هم دوستان گفتن بنده هم بعنوان یک مرد دوباره میگم:مردها اصولا دوست ندارن همسرشان خیلی در مورد مسائل مالی دخالت کنه.لطفا دنبال دلیلی نباش
    در مورد موضوع پیامک ها در تایپیک قبل هم زدم گذشته هرچی بود تمام شد رفت یا بخشیدیش و تمام شده این مضوع و دیگه بهش فکر نمیکنی یا اینکه میخواهی همیهش این موضوع را بدنبال خودت بکشی و بخودت یادآوریش بکنی(به این نمیشه گفت بخشش)
    در مورد دوستاش سعی کنید با خانواده هایی که باهاشون نزدیکی بیشتری از نظر شخصیتی دارید رفت و امد کنید انعطاف بیشتری داشته باشید.
    در مورد مشکل بین شما و خانوادشون هم سعی نکن شوهرت را بندازی وسط معرکه هر مشکلی داری سعی کن خودت حلش کنی این مشکل شماست نه مشکل شوهرت.بنده خدا گوشت قربانی نیست که یکطرف شما بکشی و یکطرف خانوادش بعدشم توقع نداشته باش که خانوادش را ول کنه بیاد و طرف شما را بگیره در صورتی که رابطه خیلی خوبی هم نتوانستی با شوهرت برقرار بکنی

    خصوصیات رفتاری خوبی داره شوهرت قدرشو بدون.اشتباهات گذشته خودت را تکرار نکن حرفی از طلاق و جدایی و دوست ندارم و تو نمیتوانی منو خوشبخت بکنی دیگه به هیچ عنوان نزن
    سعی کن یکی از اولویت های اولت اینکه مهارت کنترل خشم و عصبانیت و مدیریت اینگونه شرایط را یاد بگیری

    روی خودت باید کار کنی و خودت را قوی بکنی سعی کن حساسیت خودت را کمتر بکنی قرار نیست همه چیز بروفق مراد شما باشه بلاخره ایشونم انسان هستش و خواسته هایی داره.بجای اینکه ازش فاصله بگیری و ازش انتقاد کنی سعی کن بهش نزدیک بشی بهش اعتماد بنفس بده ازش تعریف کن بهش بگو دوسش داری و بهش افتخار میکنی از اینکه کنارش هستی احساس خوبی داری.
    بانوان محترم
    لطفا در گردش های خانوادگی یا رفت و آمد خانودگی یا مسافرت های خانوادگی اینقدر به شوهرانتان گیر ندهید بزارید برای خودمان باشیم و کاری که دوست داریم انجام بدیم شما نه مادرمان هستید نه معلممان نه رئیسمان پس لطفا اندکی ما را راحت بگذارید.شوهر شما هم همین حس را داره.
    لطفا مقالات زیر را مطالعه نمایید.
    اینو اول بخوان

    کارگاه خانواده موفق - مرد مقتدر / زن لطیف

    کارگاه آموزشی - آداب گفتگو را با هم یاد بگیریم


    این مقاله را حتما بخوان نکات کاربردی در زندگی متاهلی

    (:) نکته های کاربردی عمومی >>>

    لینک های مهارت های ارتباطی و رفتار جراتمندانه

    چگونه منفعل نباشیم؟

    اینا هم تاپیک های she هستش.

    مشاوره تخصصی با جناب sci

    کارگاه آموزشی - رفتار جرات مندانه

    برای اولین بار جراتمندانه حرف زدم و کارم به طلاق کشیده

    و از همه مهمتر این لینک

    تفاوت بین زن و مرد از نظر دیدشان نسبت به مسائل مردهای منطقی و بانوان احساسی

    استقبال از شوهر، چرا؟

    نیاز دارید از ظرافت های زنانه خودتان بیشتر استفاده کنید بانو این خیلی کمک میکنه به شما برای اینکه رابطه بهتری با شوهرتنان برقرار کنید و حرفتان را همب زنید و نتیجه هم بگیرید.
    خواندن خالی فایده نداره وقتی تاثیر داره که بهش عمل کنی.
    کسب مهارت+بکار بدن آن+تلاش کردن+صبور بودن +و از همه مهمتر اینکه توی این مسیری که طی میکنی ثابت قدم باشی و با واکنش های شوهرت هرچند مقاومت کنه و یا واکنش منفی داشته باشه کار ینداشته باشی و مسیر خودت را بپیمایی

    حداقل 4تا6 ماه طول میکشه پس عجله نکن.کلاس ثبت نام کن.حساسیت خودت را کم کن.بهش اعتماد بنفس بده و بهش نزدیک شو.از احساسات و ظرافت های زنانه استفاده کن بجای بحث کردن.گذشته را لطفا بریز دور اینقدر حرفشو نزن حتی بهش فکر هم نکن
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
    ویرایش توسط khaleghezey : شنبه 15 فروردین 94 در ساعت 17:30

  12. 8 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    maryam123 (شنبه 15 فروردین 94), maryamhasani (دوشنبه 17 فروردین 94), So.Ha (دوشنبه 21 اردیبهشت 94), واحد (دوشنبه 17 فروردین 94), بی نهایت (یکشنبه 16 فروردین 94), بالهای صداقت (سه شنبه 25 فروردین 94), خیال تو (دوشنبه 17 فروردین 94), سوده 82 (دوشنبه 17 فروردین 94)

  13. #7
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    مریم جان سلام مجدد

    اقای خاله قزی ممنونم از شما هم بابت توجه تون(راستش فکر میکنم اگر بزرگ بنویسم شاید صاحب تاپیک بیشتر توجه کنه ! سر بعضی از این تاپیکا و عدم توجه صاحب تاپیک و رفتنش به قعر بدبختی و ..... انقدر خون دل میخورم که قلبم درد میگیره.میخوام داد بزنم بهشون بگم بابا این راه رو من دوسال پیش رفتم....گووووووووش کنید.ولی کو گوش شنوا؟ً )


    مریم عزیز

    در مورد کمک فوری که خواسته بودی:

    غذا برای خودت و همسرت درست کن....صداش کن اما نه مثل همیشه....مثلا اسم همسرت (رضاست)بگو اقا رضا بیا شام حاضره....(یکبار کافیه)....شامت رو بخور ..یکمی هم صبر کن و سفره رو جمع نکن..مثلا نیم ساعت....اگرم نیامد روی غذاشو بپوشون و بذار در دسترسش و برو بخواب.دلخوری و اخم و تخم و در و کوبوندن و .....ممنوع.

    بچه ها خوب راهنمایی کردن...چرا دوستاتو بیشتر نمیکنی...برو باشگاه برو ورزش برو کلاسای مختلف و با مردم معاشرت کن.....وقتی همه
    دنیای
    شما در همسرت خلاصه میشه خب هم اون از این وابستگی به ستوه میاد و هم شما

    در مورد جدایی هر حرفی زده یا نشنیده بگیر و یا اگر هم ازت جواب خواست
    بگو من زندگیمو دوست دارم
    اگر تو جدایی میخوای خودت اقدام کن.با ارامش این حرفو بهش میزنی...یه جوری که از ارامش شما بلرزه !

    خب عزیز من زندگی همینه دیگه..دو تا ادم با فرهنگ مختلف میرن زیر یک سقف و اگر همدیگه و زندگیشونو دوست دارن باید خودشون رو تغییر بدن (قبل از اینکه طرفشون بخواد اقدام به تغییر دادنشون کنه)

    خب همسرت حق داره اینجا...دوست داره همسرش شاد و سرزنده باشه بگه و بخنده و شاداب باشه....شما هم یکمی منعطف باش و انقدر راحت نگو من مدلم اینجوریه !!!!!!!!!!!

    برای زندگیت بعضی اوقات لازمه که مدلت رو عوض کنی....ازتم نخواسته مثلا یک شبه دکترا بگیری...ازت خواسته در رفتارت که دست خودته کاملا یکمی تغییر ایجاد کنی.همین.(این جریان مدلم اینجوریه و اینا از اون
    عذرهای بدتر از گناه بو
    داااا)

    صبر صبر صبر !!! اینجا رو دست نگه دار ببینم...!

    پدر و مادر همسرت بهت تیکه میندازن بعد میری به همسرت میگی ؟!دلیلش چیه؟ببخشید اینجوری میگم مگه شما خودت دست و پا چلفتی هستی و یا فکر میکنی هنوز همون دختر مامان و بابایی که بیان و به بچه های کوچه بگن مریمو اذیت نکنید !!!!!

    اینجای کارتم خیلی غلط بوده.....ربطی نداره پدر و مادر شما چون فرهنگی بودن پس پدر شوهر و مادر شوهر شما نباید تیکه بندازن بهتون....اینجا برمیگرده به درایت و مدیریت شما که من فکر میکنم در اون خیلی ضعیفی و واقعا نیاز به کسب مهارتها داری....



    این وابستگی شما، همسرت رو از شما میرنجونه و دور میکنه...بذار یه زمانی رو به خودش اختصاص بده و مال خودش باشه....انقدر براش جذاب و کشف نشدنی باش که دیگه فکرش به جایی نره....میتونی در مورد روابطتتون خیلی تنوع ایجاد کنی (نمیشه اینجا بازش کرد) و انقدر براش سورپرایز داشته باشی که خودش بمونه.....


    اما قبلش باید روابط عادیتون درست بشه و بعد برید سراغ بقیه روابط....

    پس خلاصه :



    اگر قهر میکنه عادی باش...غذا درست کن چایی دم کن..لباس اتو کن و ....اگر صحبت کرد باهاش صحبت کن.
    بازم میگم التماس و اینا ممنوع.

    حرف طلاقم زد میگی هر کی طلاق میخواد خودش اقدام کنه.

    برای خودت چند تا دلمشغولی درست میکنی مثلا شالی چیزی میبافی....مجله جدول میگیری و حل میکنی که خلاصه پاپیچش نشی....هر وقت خیلی بهت فشار اومد دو رکعت نماز مثل نماز صبح بخون و به حضرت زهراه س هدیه کن و از ایشون طلب مدد و یاری بخواه..امکان نداره جواب نده..امتحان کن


    دوباره اگر خیلی بهت فشار اومد بیا و اینجا برامون بنویس...ما مشتاق شنیدن درد و دلات هستیم....ما کنارتیم..نگران نباش

    خدا رو فراموش نکن که پناه دلای شکسته است....موفق باشی
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  14. 11 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 16 فروردین 94), maryamhasani (دوشنبه 17 فروردین 94), mohi (چهارشنبه 19 فروردین 94), فرشته مهربان (یکشنبه 23 فروردین 94), گیسو کمند (دوشنبه 17 فروردین 94), واحد (دوشنبه 17 فروردین 94), نازنین2010 (سه شنبه 18 فروردین 94), بی نهایت (یکشنبه 16 فروردین 94), بالهای صداقت (سه شنبه 25 فروردین 94), بارن (یکشنبه 16 فروردین 94), سوده 82 (دوشنبه 17 فروردین 94)

  15. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 اسفند 97 [ 12:43]
    تاریخ عضویت
    1392-4-04
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    5,844
    سطح
    49
    Points: 5,844, Level: 49
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 106
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    81

    تشکرشده 56 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانم مریم و اقای خاله قزی ممنونم که کمکم میکنید
    میدونم خیلی راه دارم تا بتونم خودم رو دزست کنم اما همه تلاشمو میکنم. دیگه نمیخوام اشتباه کنم. خیلی باید تمرین کنم
    در حال حاضر که اصلا حال خوبی ندارم. مدام در حال گریه هستم. تنهایی خیلی خیلی اذیتم میکنه. قبلا سعی کرده بودم با دوستام برم بیرون و ... ولی هیپکدوم راضیم نمیکرد و در واقع روحیم اصلا عوض نشد. بیشتر دوست دارم پدر مادرم کنارم باشند با اونهاست که ارامش پیدا میکنم. امروز اونقدر ناامید بودم که تا ساعت 2 بعدازطهر هم از رختخواب بلند نشدم. فقط دوست دارم خواب باشم و هیچ چیز را متوجه نشم و زمان بگذره. خلاصه اینکه زندگی خیلی داره بهم سخت میگذره اما میخوام صبر کنم میخوام یک بارم شده درست رفتار کنم
    دیشب شوهرم ساعت 12 شب اومد خونه، تا حالا هیچوقت تا این موقع شب بیرون نمونده بود. بهش گفتم بیا شام بخور نخورد، و جای خوابش رو هم عوض کرد. دیروز تولد مادرش هم بود، خودش تنهایی رفت کادو گرفت و برد داد. فکر کنم خیلی تو تصمیمش جدیه که این کار رو کرد. یعنی براش مهم نبود که خانوادش هم بفهمن این موضوع رو..
    خانم مریم حرفهاتون خیلی بهم ارامش میده، سعی میکنم عملیشون کنم.
    اما بعضی جاها نمیدونم بای چیکار کنم. مثلا من تو جمع دوستاش میخوام شاد باشم اما نمیتونم. اصلا نمیدونم باید چیکار کنم. یا مثلا میخوام حساس نباشم. چند وقت تحمل میکنم اما دوباره روز از نو روزی از نو.
    چیکار کنم زودتر این دوران قهر تموم بشه. چون خودم واقعا دارم عذاب میکشم. میدونم شوهرم حتی ممکنه تا 1 ماه هم یک کلمه باهام حرف نزنه، چون قبلا این کار رو کرده.
    ازتون میخوام تنهام نذارید. بعد خدا امیدم اینجاست، حرفهاتون رو که میخونم دوباره امید پیدا میکنم.

  16. 2 کاربر از پست مفید maryamhasani تشکرکرده اند .

    mohi (چهارشنبه 19 فروردین 94), بارن (یکشنبه 16 فروردین 94)

  17. #9
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شما بر طبق نوشته بانو مریم جلو برید نگران نباشید.
    یک مثل ورزشی هستش که میگه قهرمانی مشکله ولی از اون مشکلتر حفظ قهرمانی هست.
    بهتره با مادرشوهرتان تماس برقرار کنید و تولدشان را به ایشون تبریک بگید در مورد مشکلی که بین شما و شوهرت پیش امدی چیزی به مادرشوهرتان نگید به هیچ عنوان.
    مقالاتی که در پست بالا قرار دادم مطالعه کنید مهارت های لازم را فرا بگیرید و در زندگیتان بکار ببرید صبور باشید حداقل چندین ماه طول میکشه تا بتوانید به درستی در زندگیتان بکار ببندید.توقعات خودت را از شوهرت پایین بیار برای خودت تفریح و سرگرمی جدید پیدا کن پیاده روی تند فراموش نشه ورزش به ادم احساس مثبت میده و باعث شادی و نشاط در وجود فرد میشه.
    وقتی از دیگران انتظار و توقع دا ری دو حالت پیش می آید ، 1 - برآورده میشود 2 - برآورده نمی شود

    نتیجه هر کدام از این حالات به نسبت توقعی که داری این است :

    1 - وقتی برآورده شود ، خیلی به حالت فرقی نمیکند و احساس درونیت معمولی خواهد بود ، چون انتظارش را داشته ای

    2 - اگر برآورده نشود ، سرخورده و غمگین میشوی ، چون انتظار و توقعی داشته ای که انجام نشده .

    وقتی از دیگران هیچ انتظار و توقعی نداشته باشی هم دو حالت پیش می آید :

    1 - دیگران در قبال شما وظیفه خود را به جا میاورند یا محبت های خارج از وظیفه بهت دارند .

    2 - کاری برای شما انجام نمیدهند و توجه ندارند .

    نتیجه آن :

    1 - در حالت اول ( برای بی توقعی ) چون شما هیچ انتظار و توقعی نداشته ای حتی اگر وظیفه ای در مقابلت داشته

    اند و به جا آورده اند ، برای شما لذت بخش است و گویی آنها هیچ وظیفه ای نداشته اند و محبت خاص بهت

    داشته اند .

    2 - در شکل دوم آن تاثیر تألم برانگیزی در شما بجا نخواهد گذاشت و شما حال و هوای عادی و معمول را

    خواهی داشت و سرخورده و غمگین نمیشوی چون انتظار و توقعی نداشته ای

    به نظرت کدامیک آرامش ما را در پی دارد و حتی به ما روحیه ای قوی می بخشد ؟؟

    شما در کدام وضعیتی ؟؟
    اگر واقعا هدفت بهبود کیفیت زندگی مشترکتان باشه با خواندن مقالات سایت و بکار بردنشان در زندگیتان میتوانی اینکار را انجام بدهی.
    بهتره بجای ادامه دادن تایپیک شروع به خواندن مقالات کنید.اینجری بهتر به نتیجه میرسید

    موفق باشید بانو
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  18. 9 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    maryam123 (یکشنبه 16 فروردین 94), maryamhasani (دوشنبه 17 فروردین 94), mohi (چهارشنبه 19 فروردین 94), mordad (یکشنبه 16 فروردین 94), So.Ha (دوشنبه 21 اردیبهشت 94), واحد (دوشنبه 17 فروردین 94), نازنین2010 (سه شنبه 18 فروردین 94), بالهای صداقت (سه شنبه 25 فروردین 94), سوده 82 (دوشنبه 17 فروردین 94)

  19. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 اسفند 95 [ 00:12]
    تاریخ عضویت
    1393-1-25
    نوشته ها
    152
    امتیاز
    4,004
    سطح
    40
    Points: 4,004, Level: 40
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 63.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    223

    تشکرشده 333 در 122 پست

    Rep Power
    32
    Array
    مریم عزیز سلام
    شوهرت باهات قهر میکنه 1 م حرف نمیزنه چون ازین طریق حسابی به شما فشار میاره و برات ب تنبیه درست حسابیه و مطمئن شما بهش وابسته ی از قهر اذیت میشی این یک نقطه ضعف برای تنبیه شما
    وقتی قهر میکنه طبیعی باش معمولی کارهای روزمره انجام بده شما روزتو از دست میدی چون ایشون قهره!!اشتباهه دوست من
    خودت رو هرجور شده سرگرم کن که هیچ مردی از زن وابسته نق نقو و زنی که اشکش زود راه بیوفته خوشش نمیاد

    شما باید شاد و پر انرژی باشی تمرین کن مطالعه کن
    باید برای همسرت متفاوت باشی در رفتارت تجدید نظر کن دیگه اصلا راجب جدای حرف نزن ورزش میتونه تو روحیت اثر فوق العاده داشته باشه
    سعی کن نگاههای همسرت رو جدی نگیری و.موقع مطرح کردن ناراحتیت مظلوم نمایی کنی وبا مهربانی و نرمی ازش چیزی بخای همسرت دوستت داره و مطمئن باش به طلاق فکر نمیکنه؟و فقط به اصطلاح میخاد اذیتت کنه
    خودت رو نباز کمی هم به خودت برس و برای خودت زندگی کن همسرت که تغییرات رو ببینه انشالا دلش نرم میشه

    موقع ناراحتی قیافه نگیر که همه متوجه شن در وقت مناسب باهاش صحبت کن ودلشو به دست بیار وقتی هم تقصیری نداری لازم نیس شما پیش قدم شی برای آشتی شما زندگی عادی خودت رو داشته باش
    ویرایش توسط mordad : یکشنبه 16 فروردین 94 در ساعت 20:11

  20. 7 کاربر از پست مفید mordad تشکرکرده اند .

    maryam123 (یکشنبه 16 فروردین 94), maryamhasani (دوشنبه 17 فروردین 94), mohi (چهارشنبه 19 فروردین 94), So.Ha (دوشنبه 21 اردیبهشت 94), نازنین2010 (سه شنبه 18 فروردین 94), بالهای صداقت (سه شنبه 25 فروردین 94), بارن (یکشنبه 16 فروردین 94)


 
صفحه 1 از 8 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. کمک کنید کامل خودمو عوض کنم و تیپم و رویه ام عوض کنم
    توسط مینای سخن گو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: چهارشنبه 18 شهریور 94, 07:57
  2. مشکل پوستیم ، داره مسیر زندگیمو عوض میکنه
    توسط alireza313 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: جمعه 01 خرداد 94, 13:26
  3. پاسخ ها: 53
    آخرين نوشته: سه شنبه 01 اردیبهشت 94, 23:28

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:32 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.