به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 64
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array

    Icon17 بحران دوباره زندگی من ... کمکم کنید

    سلام
    کم و بیش با مشکلات من آشنا هستید
    الان 28 سالمه
    من 22 سالم بود و همسرم 26 ساله . همکار بودیم . وقتی ازدواج کردیم مهمترین شرط همسرم وفاداری بود که متاسفانه خودش سر حرفش نموند
    چند بار در حال اس ام اس بازی مچشو گرفتم
    ما همکار بودیم
    در نهایت پارسال سر یک موضوع کوچیک دعوامون شد و من همه ناراحتی و ها و حرف های گذشته رو به اشون زدم و ایشون به دل گرفت و گفت که دیگه هیچ محبتی از من به دلش نداره
    با خانوادم قطع رابطه کرد دایی ام فوت کرد تو هیچ مراسمی شرکت نکرد حتی یک تماس برای تسلیت نگرفت
    اتاق خوابش رو برای 4 ماه عوض کرد و پیش من نمی خوابید شبها دیر وقت میومد و واضح می گفت با 30 نفر دوستم و می گفت تو منو به اینجا کشوندی
    من له شدم . نابود شدم . همش گریه می کردم . چشمهام ضعیف شد . دخترم تو نقاشی هاش منو گریون می کشید و می گفت اینم مامانه که داره گریه می کنه ... سعی کردم خودمو و دخترمو و همسرم رونجات بدم .
    من با کمک دوستای همدردی خودمو دوباره پیدا کردم سعی کردم آرامشم رو به دست بیارم . نقطه ضعفهامو شناختم و اصلاح کردم تو کارهام پیشرفت کردم یه شغل جدید ایجاد کردم و همه بی مهری های همسرم رو تحمل کردم الان بعد از یک سال و دوماه از اون دعوای وحشتناک:


    بعد از یک سال تلاش کردم موفق شدم شوهرم رو به زندگی دلگرم کنم
    الان دیگه تقریبا هر شب با هم شام می خوریم رفتار و حرکات من براش مهمه

    به دخترمون توجه بیشتری می کنه
    فقط عبارت دوستت دارم رو بهم نگفته
    اما علاقه اش رو می بینم
    چیزی که خیلی منو نگران کرده اس ام اس بازیشه که یه مدت قطع یا کم میشه و دوباره زیاد میشه
    و قسمتی که منو داغون کرده اینه که چند روز پیش رفت شهری که توش کارگاه زده بود من فکر کردم شب پیش مامانش اینا هست اما وقتی برگشت به من گفت مامانو ندیدم گفتم حتی شب گفت من شب اونجا نبودم بعد حرف عوض شد
    بعد از یک ساعت ازش پرسیدم ویلا گرفته بودی گفت آره
    اون یک شب تو یه شهری که پدر و مادرش و تمام خانوادش و دستان و اشنایان هستند ویلا گرفته
    داغون شدم
    شبی که رسیده بود شهرشون اصلا جواب تلفنم رو نمی دا جواب اس هم همینطور دیگه دید من نگران شدم هوا بارندگی بود گفتم نگرانم رسیدی خیلی کوتاه گفت آره
    اس ام اس های دیگه رو هم با یک کلمه کوتاه جواب می داد
    صبحش یک بار جواب تلفنم رو داد بعد ریجکت می کرد و در طول برگشت هم جواب تلفن نمی داد جواب اس هم
    به خاطر یه شب کلی لباس با خودش برده بود وقتی هم برگشت کلی بوی ادکلن می داد
    شب قبل از رفتنش هم کلی اس بازی کرد
    ***************
    الان حتما می خواهید بگید من جراتمند رفتار نکردم یا ....
    اما نمیشه بهش هیچ حرفی زد . حداقل تو این مرحله
    خیلی زود از کوره در میره
    بعد از تقریبا یک سال که به دیدن پدرو مادرم نیومده وقتی تو مسافرت بود گفت براشون سوغاتی گرفتم
    من کلی خوشحال شده بودم اما وقتی برگشت خورد تو حالم تازه خیلی هم ناراحت بود وقتی برگشت .

    من خیلی کلافه ام. نمی خوام زحمتهام به باد بره
    لطفا کمکم کنید
    من کجای این زندگیم ؟ دارم چی کار می کنم

    - - - Updated - - -

    لینک تاپیک های قبلی من :


    شوهرم داره به من خیانت می کنه

    شوهرم به تازگی به مشروب روی آورده چی کار کنم
    شناسایی ضعفهایم ، تلاش برای تغییرات مثبت در خودم و زندگیم . راهنمایی کنید.
    شناسایی ضعفهایم ، تلاش برای تغییرات مثبت در خودم و زندگیم . راهنمایی کنید.(2)
    موفقیتی که داشت کم کم برمیگشت...کمکم کنید



    - - - Updated - - -

    - - - Updated - - -

    یعنی واقعا باید چی کار کنم
    کارشناسای محترم دوستای خوبم من فقط منتظر راهنمایی هاتون هستم
    ویرایش توسط zendegiye movafagh : شنبه 02 آذر 92 در ساعت 10:38

  2. 5 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    del (یکشنبه 03 آذر 92), malakeh (شنبه 02 آذر 92), meinoush (دوشنبه 16 دی 92), tamanaye man (شنبه 02 آذر 92), اشنای قدیمی (شنبه 02 آذر 92)

  3. #2
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    خواهش می کنم راهنمایی کنید

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آبان 98 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1391-9-15
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    7,732
    سطح
    58
    Points: 7,732, Level: 58
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 52.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    626

    تشکرشده 656 در 231 پست

    Rep Power
    46
    Array
    zendegi movafagh عزیز

    تو دختر قوی هستی مطمئن باش همینطور که طی این یکسال تمام سختی ها رو تحمل کردی و نتیجه اش رو تا حدی میبنی همینکه هر شب با هم شام میخورید روابطتون بهتر شده و ... اینها همه اتفاقاتی که آرزوی چند ماه پیش تو بود ...

    درسته؟

    بزار از یه دید دیگه به این داستان و رسیدن تو به این مرحله نگاه کنیم ...

    نمیدونم شاید تا حالا شاید چندین هزار بار این رو شنیده باشی که هر شخصی هر چی که در اطرافش داره به هرچی که رسیده یه روزی آرزوی داشتنش رو داشته یا یه روزی از پس زمینه ذهنش گذشته ...

    اینکه ما جاذب هستیم و یه سری چیز ها رو سمت خودمون جذب میکنیم ... شاید الان تعجب کنی که ملکه چی داره میگه مگه من آرزو داشتم یا به این فکر میکردم که همسرم بهم خیانت کنه ... من میگم گاهی اوقات آدمها مثل این مثال میشن دقیقاً، شنیدی میگن طرف از هرچی بدش میاد سرش میاد ...

    آره چون زیاد بهش فکر میکنه چون زیاد بهش انرژی میده من میگم شاید تو از این وضعیت میترسیدی و انقدر بهش فکر کردی انقدر بهش انرژی دادی تا یه اتفاق سر یه دعوایی که شاید خیلی ها همیشه تو دعواهاشون از این حرفها بزنن زندگی تو به اینجائی رسید که دوست نداشتی هیچوقت برسه ...

    حالا با گفتن این حرفها میخوام بهت بگم از این به بعد حواست به افکارت به نوع خواستنت باشه تو خواستی که همسرت به زندگیش برگرده تو خواستی که زمان بیشتری رو با تو دخترتون باشه تو خواستی که به خانواده ات هم احترام بزاره شاید با خریدن سوغاتی واسه خانواده ات هم این یه روزنه باشه واسه شروع دوباره رابطه همسرت با خانواده ات ...
    تو اینها رو خواستی و به بعضی هاش رسیدی به بعضی هاش هم داری میرسی ولی باز مخربترین مسئله ای که تو زندگیت هست هنوز تمام نشده ...
    تمام اینها رو گفتم که به اینجا برسم بهت یاد آوری کنم همونطور که خواستی همسرت برگرده پیشتون همونطور هم بخواه که دست از این روابط هم برداره نوع خواستنت رو عوض کن

    دیدی یه مدت همسرت رو گذاشتی اولویت های 3 و یا 4 زندگیت یعنی الویت اولت شدی خودت و فرزندت بعد شغل جدیدی که شروع کردی و بعد همسرت ...
    حالا هم که همسرت پیشته باز یه مواقعی بزار همون الویت اولت نباشه ...

    امیدوارم که تونسته باشم منظورم رو بهت برسونم
    همه را دوست میدارم و همه دوستم میدارند

    او که به ظاهر دشمن است، از در دوستی در می آید، بسان حلقه ای طلائی در زنجیر خیر و صلاح من


    فلورانس اسکاول شین

  5. کاربر روبرو از پست مفید malakeh تشکرکرده است .

    zendegiye movafagh (شنبه 02 آذر 92)

  6. #4
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    ممنونم ملکه عزیز
    حق با شماست
    خیلی ازین موارد 9 ماه پیش آرزوم بود اما دوست دارم به ایده آل برسیم
    مثل روزهای خوب چند سال پیش از اون هم بهتر چون الان ایرادهای خودم رو هم فهمیدم و دارم سعی میکنم زندگیمون رو با کیفیت تر کنم .
    برای اینکه از این موارد دست برداره ....یعنی چطوری رفتار کنم همین شیوه ای که تا حالا داشتم رو پیش بگیرم ؟؟
    ویرایش توسط zendegiye movafagh : شنبه 02 آذر 92 در ساعت 13:08

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آبان 98 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1391-9-15
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    7,732
    سطح
    58
    Points: 7,732, Level: 58
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 52.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    626

    تشکرشده 656 در 231 پست

    Rep Power
    46
    Array
    عزیزم تو با این شیوه به این نتیجه رسیدی به نظر من همین شیوه رو ادامه بده اگه دیدی نیاز هست یه جاهائی روشت رو یه ذره عوض کن من نمیدونم تو زندگی تو نیستم ولی با شناختی که تو این مدت ازتو پیدا کردم میدونم دختر باهوشی هستی و میتونی بهترین راه رو برای اون شرایط پیدا کنی شاید یه جائی نیاز به محبت توجه عشق باشه که باید انجام بدی ولی یه موقع میبینی باید خیلی سرد و بی تفاوت از کنار اون قضیه بگذری شناخت این موقعیت به عهده خودته ...

    فقط میخوام مثل همیشه با امید و قوی بودنت ادامه بدی

    - - - Updated - - -

    راستی به جمله امضاء من توجه کن


    این رو یه جا یاد داشت کن و سعی کن تو زاویه دیدت باشه که زیاد ببینیش و تکرارش کنی

    اگه دوست داشتی و باهاش ارتباط برقرار کردی تکرارش کن ...

    همه را دوست میدارم و همه دوستم میدارند

    او که به ظاهر دشمن است، از در دوستی در می آید، بسان حلقه ای طلائی در زنجیر خیر و صلاح من
    همه را دوست میدارم و همه دوستم میدارند

    او که به ظاهر دشمن است، از در دوستی در می آید، بسان حلقه ای طلائی در زنجیر خیر و صلاح من


    فلورانس اسکاول شین

  8. کاربر روبرو از پست مفید malakeh تشکرکرده است .

    zendegiye movafagh (شنبه 02 آذر 92)

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 21 فروردین 94 [ 22:39]
    تاریخ عضویت
    1392-2-24
    نوشته ها
    136
    امتیاز
    1,967
    سطح
    26
    Points: 1,967, Level: 26
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    42

    تشکرشده 182 در 88 پست

    Rep Power
    24
    Array
    با سلام
    کاملا احساس نگراني شما قابل درک ست ......ميتونم حس نا امني رو درکلمات وجملات شما بفهمم ولي ..!! قرار نيست با بوجود اومدن مشکل برگردي به عقب شما با سخي فراوان به اين مقطع رسيدي گرچه اذعان ميکنم خيلي طاقت فرسات تحمل اين شرايط ....ولي تلاشت رو ادامه بده شما براي حفظ سلامت خودت وخانواده ات داراي انگيزه هستي فکرکن ايشون هم براي خراب کردن زندگي شون انگيزه داره ( غيرممکنه ) انگيزه کدوم بايد بيشتر باشه يقينا شما انگيزه ات بيشتره ضمنا قانون طبيعت همواره انرژي اش به سمت درستي سوق داره ضمنا بدون ايشون اگر هرخبط وخطايي انجام بده يا از روي نا آگاهي ست ويا اينکه درگير مسائل گذشته اش ميباشه ! بهرصورت شما متوسل به هيچ راهي ادامه تلاش براي بهبود وضعيت خانوادگي وعاطفي خودتون نشو....مطمئنم اگه همه تلاشت رو بکني ايشون هم با وجود دختر نازتون داراي انگيزه هاي عاطفي کافي هست حالا بايد با خودش وکارهاش کنار بياد ! وزمان بهش نشون ميده که خرج کردن عاطفه و..... هرجايي بغير خانواده کاري عبث وبيهوده است .البته سختي وفشارروحي شما رو نميشه ناديده گرفت من براتون دعا ميکنم ودرخواست دارم دست از کوشش برندار وسعي نکن با جبهه گيري وخصومت ورزي اون رو وادار به واکنش نا مناسب وبهم ريختگي کانون خانواده بکني ....هر چه درتوان داري به لحاظ عاطفه وتوجه بذار تا اون رو دچار دوگانگي بکني تا درخلوت خودش به ارزيابي خودش بپردازه ........ فرض کن با بيماري طرف هستي که اگه ازمراقبت اش غفلت کني بيماري اش عود ميکنه .... خسته نشو.. اميدوارم نتيجه سختي ها وتلاش هايت رو بگيري

  10. 2 کاربر از پست مفید ardeshirk تشکرکرده اند .

    کاغذ بی خط (یکشنبه 15 دی 92), zendegiye movafagh (یکشنبه 03 آذر 92)

  11. #7
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array
    زندگی موفق گرامی
    ببخشید که من پابرهنه اومدمم توی تاپیکت .. فقط چون خودم این مسیر رو یکبار رفته ام و هنوزم توی مسیر هستم ، خواستم تجربه ام را برایت بگویم

    من هم مشکلات زیادی در زندگی ام داشتم ، درست مثل شما اما از جنس دیگری
    خیلی تلاش کردم تا زندگی ام را از نو بسازم
    چهار سال از اون زمان می گذرد و من چهارسال در تلاشم برای بازسازی ضعف هایم و بهتر شدن رابطه ام با همسرم
    نمی گویم همسرم بی تغییر ماند ... او نیز همانند من تغییراتی داشته ، هرچند نه به سرعت من
    یعنی من اگر قرار بود 100واحد تغییر می کردم ، می تونم بگم تا امروز چیزی حدود 30 تا رفته ام ... یه روند رو به رشد داشته و دارم ... اگرچه در این میان آسیب هایی که دیده ام و تنش هایی که داشته ام کم هم نبوده
    شوهرم هم اگر قرار بود 100 واحد تغییر کنه ، می تونم بگم تا نزدیک های صفر رسیده ، و به مرور مطمئن هستم ، به بالای صفر هم خواهد رسید

    نکته: این مساله باعث نشده که
    1- من خودم را برتر از شوهرم ببینم
    2- انتظار داشته باشم او نیز پا به پای من تغییر مثبت نشان دهد
    3- ناامید و مایوس هم نشده ام
    4- از هدفم هم دور نشدم

    در تمام این دوران یه نکته برایم خیلی اصل بوده و هست
    " من صحیح زندگی کنم ، من درست رفتار کنم " همین و بس

    اگرچه نیازهایی هم که داشتم و پاسخ داده نشده که بزرگترین نیازم " درک متقابل " هست

    گاهی خسته شدم ، گاهی هم خیلی دلم گرفته می شد ، و یا دلم برای خودم می سوخت
    توی اون مواقع ، یاد گرفتم به خودم استراحت بدهم ، و اصلا به زحمت هایی که برای زندگی ام کشیده ام و بازخوردهای منفی که از شوهرم گرفته ام اصلا فکر نکنم

    وقتی خیلی تحت فشار بودم و همش داشتم حلاجی می کردم چرا...کجای کارم اشتباه بود ... کجای رفتارم بد بود و چراهای دیگه ... وقتی خیلی کلافه بودم ...وقتی نمی خواستم زحمت هایم هدر بره و همین موفقیتی که عایدم شده هم تباه بشه
    مدیر همدردی یه نکته ای رو گوشزد کرد
    بهم گفت " فکر کن مدتی اسیر هستی ، و مانند یک اسیر که هیچ کاری نمی تونه بکنه باش ،
    اصلا فرض کن مثل قدیم جنگی شده است و تو اسیر شدی.

    حالا اختیار زیادی نداری. همه سعی خود را می کنی در این محدودیت ها، تا جایی که توانایی و می توانی نفس بکشی، زندگی کنی یا با دیگران ارتباط بگیری یا امیدوار باشی.

    مطمئن باش ، شوهر شما اگر همه چیز را از شما بگیرد نمی تواند نحوه فکر کردن شما را بگیرد.

    شما درست فکر کن."

    با این دیدگاه ... یعنی تصمیم گیری برای اینکه من رفتار درست و شایسته ای رو بروز بدهم ، به خودم استراحت دادم و دست از تحلیل برداشتم
    وقتی کمی از اون تنش از رویم برداشته شد

    با خودم اندیشیدم
    حالا می خواهم چکار کنم
    برفرض من نهایت تلاشم رو انجام دهم و برای بهبود زندگی ام هر کاری که در توانم بوده را انجام داده باشم ، اما شوهرم نه
    شوهرم نخواد درست رفتار کنه ، نخواد زندگیمون رو سروسامون بده ، اصلا بخواهد همین جوری که هست باشه

    اون موقع در چنین شرایطی من می خواهم چی کار کنم؟
    خیلی فکر کردم
    به جدایی
    یا به اینکه بی تفاوت باشم
    یا به اینکه بجنگم و سعی کنم ، هرجور شده مشکل رو حل کنم
    وقتی سنجیدم ، دیدم تمام این کارها از من انرژی می برد
    انرژی زیادی هم می برد
    جوری که اونقدر خودم رو درگیر می کنم که از درست عمل کردن و درست رفتار کردن هم باز می مونم
    من شوهرم رو دوست دارم ، در حقیقت پایبند بودن به زندگی زناشویی و حفظ زندگی زناشویی ام را دوست دارم
    بنابراین برای اینکه یه تصمیم اساسی بگیرم
    اومدم شوهرم رو و نحوه کارها و رفتارهایش رو گذاشتم
    خطاهایش رو هم گذاشتم کنار
    مثبت هایش رو دیدم و ارزیابی کردم
    با خودم صادق بودم
    دیدم می تونم
    همين زندگي را با همین شرایطی که فعلا هست ادامه دهم، اما سعي كنم با مهارتهاي خودم حداكثر بهره اي را كه مي توانم در این زندگی داشته باشم ، استفاده كنم.و انرژيم را روي فرزندانم و سایر موارد مورد علاقه ام بگذارم در کنارش از حداقل بازخوردهای مثبت شوهرم خرسند شوم و تا حدی نیازهای عاطفی ای که دارم نیز پاسخ داده بشه ... (بررسی کردم اگر طلاق بگیرم هم یکسری مشکلات و تعارض هایم حل می شود اما یکسری مشکلات و تعارض های دیگه جایگزین می شود)
    البته هزينه هاي چنين زندگي را نیز تقبل كنم.( یعنی همین مشکلاتی که شما یک نمونه اش را عنوان کردی)

    دیگه روی شوهرم زوم نکردم .... روی رفتارهای بدش... روی اینکه همسرم تعهدش رو نسبت به خط قرمز من شکست ....

    البته این نکته رو هم بگم که شکستن خط قرمز توسط شوهرم ، اگرچه اسیب زا هست ، اما در حال حاضر من می تونم کنترل خوبی روی اوضاع داشته باشم که این آسیب ها متوجه من و فرزندانم نشود

    امیدوارم پستم برای شما مفید باشه

  12. 12 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    del (یکشنبه 03 آذر 92), khoshkhabar (یکشنبه 03 آذر 92), paiize (شنبه 02 آذر 92), reyhan (شنبه 02 آذر 92), sahra25 (سه شنبه 19 آذر 92), she (شنبه 09 آذر 92), tamanaye man (شنبه 02 آذر 92), کاغذ بی خط (یکشنبه 15 دی 92), واحد (یکشنبه 15 دی 92), zendegiye movafagh (یکشنبه 03 آذر 92), الهام20 (شنبه 09 آذر 92), اشنای قدیمی (شنبه 02 آذر 92)

  13. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 92 [ 14:29]
    تاریخ عضویت
    1392-2-02
    نوشته ها
    232
    امتیاز
    1,214
    سطح
    19
    Points: 1,214, Level: 19
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    128

    تشکرشده 214 در 130 پست

    Rep Power
    35
    Array
    سلام عزیزم
    بالهای صداقت عزیز همه گفتنی هارو گفتن.
    اما یه جملت چه تو این تاپیک چه تاپیک قبلیت توجهمو جلب کرد.اینکه شما گفتی نقاط ضعفمو شناختم و اصلاحش کردم. مگه میشه نقاط ضعف آدم به این زودی تموم بشه و یا به این زودی اصلاح بشه.
    عزیزم مطمئنا شما موفقیتهای خیلی زیادی رو تو این مدت بدست آوردی و صبر و تلاشت مثال زدنی بود اما فکر میکنم هنوز خیلیییی جا داره تا رو خودت کار کنی.
    دقیقا همون زمانی که زندگیت ایده آل بود مسائلی وجود داشت که همسرتو آزار میداد که یه دفعه خودشو نشون داد پس الان هم به تلاشت ادامه بده.مطالعه کن و سعی کن بفهمی شوهرت چه جور بیشتر دوست داره.
    برات آرزوی موفقیت میکنم

  14. کاربر روبرو از پست مفید reyhan تشکرکرده است .

    zendegiye movafagh (یکشنبه 03 آذر 92)

  15. #9
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    از همه دوستان عزیز که وقت گذاشتید و راهنمایی کردید متشکرم
    ملکه عزیز حق باش شماست نباید امیدم رو از دست بدم . همه را دوست دارم و همه مرا دوست دارند .
    ardeshir k : حق با شماست قانون طبيعت همواره انرژي اش به سمت درستي سوق داره...وزمان بهش نشون ميده که خرج کردن عاطفه و..... هرجايي بغير خانواده کاري عبث وبيهوده است. ایمان دارم که چنین اتفاقی می افته
    بالهای صداقت عزیز : از تجربه هاتون نکته های جالبی رو بهم یاددآوری کردید
    1- من نباید خودم را برتر از شوهرم ببینم
    2- انتظار نداشته باشم او نیز پا به پای من تغییر مثبت نشان دهد
    3- ناامید و مایوس نشوم
    4- از هدفم هم دور نشوم
    و اینکه به خودم استراحت بدم و خودم رو درگیر مسائل فکری نکنم که از راه منحرف شم ..
    و ریحان عزیز که همیشه همراهیم کردی ممنونم . نکته خیلی خوبی بود
    من هنوز خیلی مونده تا کامل نقاط ضعفم رو بشناسم و برطرف کنم ... بهتر بود میگفتم یه سری هاش رو برطرف کردم

  16. کاربر روبرو از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده است .

    ardeshirk (سه شنبه 05 آذر 92)

  17. #10
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    شرایط سختی دارم
    ازتون می خوام برام دعا کنید

  18. 3 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    heaven65 (چهارشنبه 06 آذر 92), کاغذ بی خط (یکشنبه 15 دی 92), الهام20 (شنبه 09 آذر 92)


 
صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:49 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.