سلام
ماز ندگی خیلی خوبی داشتیم
معیار اصلی همسرم برای انتخاب من چادری بودن و نجابت بود و مهمترین خواسته اش این بود که بهش وفادار باشم... من هم مهمترین خواسته ام وفاداریش بود اما اون زیر همه چی زده اصلا باورم نمی شه
ما 5 ساله ازدواج کردیم و صاحب یک دختر 3 ساله هستیم من 28 سالمه و شهرم 32 سالشه و مرد واقعا زیبایی هست . البت همه می گن شما به هم می آیید ...تحصیلاتمون کاردانی هست ...
ماهمکار بودیم و تقریبا زندگی رو از صفر شروع کردیم با کمک هم و تلاش شبانه روزیمون اما الان که اوضاع بهتر شده همسرم همه چی رو به ظاهر فراموش کرده ما سر یه مسئله کوچیک بحثمون شد و من حرفایی زدم که نباید می زدم مثلا منت سرش گذاشتم اما یک ساعت نشده معذرت خواستم اما اون گفت که دیگه دوست ندارم و برام ارزشی نداری الان 6 ماه از اون قضیه می گذره اما شوهرم به کل ارتباطش رو با خانواده ما قطع کرده در صورتی که خانواده ما هیچ اذیتی نکردند و خداییش همیشه کمکمون کردند و محبت کردند ... شوهرم با خانواده خودش خیلی مشکل داره من خیلی سعی کردم روابط اونا رو بهتر کنم اما چون مادرش همیشه باهاش بحث داره نمی تونم خیلی رابطشون رو بهتر کنم ...
الان 6 ماهه که همسرم با دختر های مختلف دوست می شه بیرون می ره اس ام اس بازی می کنه حتی 3 بارویلا تو شمال گرفت .. من همش به خودم تلقین می کنم که کاری نکرده اما دارم دیوونه می شم
تو این مدت هر کاری می تونستم کردم از معذرت خواهی گرفته تا صحبت کردن اما فایده نداشت اون می گه شرایط همینه می خوای تحمل کن وگرنه مجبور نیستی من زندگیمونو دوست دارم دوست دارم درست شه اون همش می گه تو خرابش کردی
- - - Updated - - -
اون خیلی عوض شده به من می گه دیگه چادر نذار شبها دیر می یاد خونه ...دوستای جدیدی داره که یکیشون زنشو طلاق داده و یکیشون هم دنبال دوست دختره جدید می گرده به گفته خود شوهرم .... عصبی شدم به زور لبخند می زنم این زندگی اون چیزی نبود که من انتظارشو داشتم خدایا کمکم کن ...
- - - Updated - - -
دایی من فوت کرد اون نه تو مراسم شرکت کرد نه تسلیت گفت نه زنگی عید هم دیدن خانواده من نیومد میگه از این به بعد می خوام با هر دو تا خانواده این جوری باشم
- - - Updated - - -
من نمی دونم یعنی با صبر کردن درست می شه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)