به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 9 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 84
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array

    شوهرم داره به من خیانت می کنه

    سلام
    ماز ندگی خیلی خوبی داشتیم
    معیار اصلی همسرم برای انتخاب من چادری بودن و نجابت بود و مهمترین خواسته اش این بود که بهش وفادار باشم... من هم مهمترین خواسته ام وفاداریش بود اما اون زیر همه چی زده اصلا باورم نمی شه
    ما 5 ساله ازدواج کردیم و صاحب یک دختر 3 ساله هستیم من 28 سالمه و شهرم 32 سالشه و مرد واقعا زیبایی هست . البت همه می گن شما به هم می آیید ...تحصیلاتمون کاردانی هست ...
    ماهمکار بودیم و تقریبا زندگی رو از صفر شروع کردیم با کمک هم و تلاش شبانه روزیمون اما الان که اوضاع بهتر شده همسرم همه چی رو به ظاهر فراموش کرده ما سر یه مسئله کوچیک بحثمون شد و من حرفایی زدم که نباید می زدم مثلا منت سرش گذاشتم اما یک ساعت نشده معذرت خواستم اما اون گفت که دیگه دوست ندارم و برام ارزشی نداری الان 6 ماه از اون قضیه می گذره اما شوهرم به کل ارتباطش رو با خانواده ما قطع کرده در صورتی که خانواده ما هیچ اذیتی نکردند و خداییش همیشه کمکمون کردند و محبت کردند ... شوهرم با خانواده خودش خیلی مشکل داره من خیلی سعی کردم روابط اونا رو بهتر کنم اما چون مادرش همیشه باهاش بحث داره نمی تونم خیلی رابطشون رو بهتر کنم ...
    الان 6 ماهه که همسرم با دختر های مختلف دوست می شه بیرون می ره اس ام اس بازی می کنه حتی 3 بارویلا تو شمال گرفت .. من همش به خودم تلقین می کنم که کاری نکرده اما دارم دیوونه می شم
    تو این مدت هر کاری می تونستم کردم از معذرت خواهی گرفته تا صحبت کردن اما فایده نداشت اون می گه شرایط همینه می خوای تحمل کن وگرنه مجبور نیستی من زندگیمونو دوست دارم دوست دارم درست شه اون همش می گه تو خرابش کردی

    - - - Updated - - -

    اون خیلی عوض شده به من می گه دیگه چادر نذار شبها دیر می یاد خونه ...دوستای جدیدی داره که یکیشون زنشو طلاق داده و یکیشون هم دنبال دوست دختره جدید می گرده به گفته خود شوهرم .... عصبی شدم به زور لبخند می زنم این زندگی اون چیزی نبود که من انتظارشو داشتم خدایا کمکم کن ...

    - - - Updated - - -

    دایی من فوت کرد اون نه تو مراسم شرکت کرد نه تسلیت گفت نه زنگی عید هم دیدن خانواده من نیومد میگه از این به بعد می خوام با هر دو تا خانواده این جوری باشم

    - - - Updated - - -

    من نمی دونم یعنی با صبر کردن درست می شه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 08 فروردین 92 [ 13:13]
    تاریخ عضویت
    1392-1-08
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    2
    سطح
    1
    Points: 2, Level: 1
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 دی 94 [ 14:29]
    تاریخ عضویت
    1391-12-18
    محل سکونت
    زیر آسمان
    نوشته ها
    171
    امتیاز
    2,829
    سطح
    32
    Points: 2,829, Level: 32
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    43

    تشکرشده 433 در 151 پست

    Rep Power
    29
    Array
    قضیه به این سادگی که شما گفتید نمی تونه باشه. قطعا همسر شما ناراحتی های جدی از گذشته داشته و دعوای شما حالت جرقه بوده که ایشون رو مشتعل کرده.

    درباره خیانت ایشون هم من نمی تونم از این رفتار نتیجه بگیرم ایشون واقعا خیانت کرده (sms و این چیزها کار بد و شیطنت هست، ولی در حد و اندازه ای نیست که ما اسم خیانت روش بگذاریم)، ولی باز هم همین که اعتماد شما به ایشون خدشه دار شده یعنی بین شما و ایشون مشکلاتی است که لازمه حل بشه.

    نقل قول نوشته اصلی توسط zendegiye movafagh نمایش پست ها
    من نمی دونم یعنی با صبر کردن درست می شه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    اصلا و ابدا. مراجعه کنید به یک مشاور خانواده.

    شما باید زودتر از اینها مراجعه می کردید، در همون هفته های اول که رفتار ایشون تغییر کرد. رابطه ای که خراب می شه در اکثر مواقع خود به خود درست نمیشه بلکه باید برای درست کردنش هر دو شما تلاش کنید. مشکلات شما باید بطور صحیح ریشه یابی بشن تا بشه در حل کردنشون به شما کمک کرد.
    زندگی خوب یک شکل ثابت ندارد، بلکه یک فرآیند است. یک جهت است، نه یک مقصد.

    کارل راجرز

  4. 10 کاربر از پست مفید Sinéad تشکرکرده اند .

    barani (پنجشنبه 08 فروردین 92), meinoush (شنبه 07 اردیبهشت 92), tamanaye man (دوشنبه 30 اردیبهشت 92), فرهنگ 27 (پنجشنبه 08 فروردین 92), میشل (دوشنبه 12 فروردین 92), zendegiye movafagh (پنجشنبه 08 فروردین 92), اثر راشومون (پنجشنبه 08 فروردین 92), باران بهاری11 (پنجشنبه 08 فروردین 92), دختر مهربون (جمعه 09 فروردین 92), ساحل75 (یکشنبه 08 اردیبهشت 92)

  5. #4
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    ولی اون اصلا حاضر نیست حلش کنیم من همیشه ازش می پرسیدم آیا از من و زندگیت راضی هستی و اون در جواب می گفت من راضیم و اگه قرار بود صد بار دیگه به این دنیا بیام باز تو رو انتخاب می کردم اما الان یه چیزای خیلی ساده رو عنوان می کنه مثلا همه دعواهای اون موقع رو به رخ من می کشه ولی اینا طبیعی بود ما بعدش آشتی می کردیم مثل همه زن و شوهرا

    - - - Updated - - -

    من دارم داغون می شم کارم شده گریه کردن چند بار پیش اومده بود که کسی مزاحم تلفنی اون می شد من می دیدم با من سرد شده شک می کردن یکی دو بار همون موقع سه سال پیش گوشیشو چک کردم و بهش گفتم و اونم می گفت من دوسشون ندارم و قضیه تموم می شد مثلا یه بار فهمیدم از تهران رفته شمال به بهانه اینکه مامانشو بیاره تهران با این که مامانش گفته بود این هفته نمی تونم بیام اما رفته بود بعد فهمیدم رفته دیدن همکلاسیش که یه زمانی با هم دوست بودن الان دختره ازدواج کرده اما از زندگیش ناراضی بود اس ام اس های خیلی بد جوکهای بد برا هم می دادن من فهمیدم قهر کردم ناراحت شدم گفتم می خوام از پیشت برم جایی که دیگه منو نبینی اما اون گفت هیچ علاقه ای به اون خانم نداره و قضیه تموم شده هست ایراد من این بود که زود می بهشیدمش .... و حالا با این که دو سال از اون قضیه می گذره و دعوای آخر ما هیچ ربطی به این مسئله نداره شروع کرده به دوست دختر گرفتن و اس ام اس بازی و کافی شاپ رفتن می گه تو کنترلم می کردی من جسم و روحم برای تو بود اما تو لیاقت نداشتی هر چی بهش می گم تو این دو سال بعد از اون قضیه من دیگه دست به گوشیت نزدم اما اون باز حرف خودش رو می زنه جالب اینه که قبل از ازدواج به من می گفت من چیز پنهانی از تو ندارم هر وقت دوست داشتی گوشیمو نگاه کن اما الان می گه من فکر می کردن تو جنبه داری

  6. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 دی 94 [ 14:29]
    تاریخ عضویت
    1391-12-18
    محل سکونت
    زیر آسمان
    نوشته ها
    171
    امتیاز
    2,829
    سطح
    32
    Points: 2,829, Level: 32
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    43

    تشکرشده 433 در 151 پست

    Rep Power
    29
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط zendegiye movafagh نمایش پست ها
    ولی اون اصلا حاضر نیست حلش کنیم من همیشه ازش می پرسیدم آیا از من و زندگیت راضی هستی و اون در جواب می گفت من راضیم و اگه قرار بود صد بار دیگه به این دنیا بیام باز تو رو انتخاب می کردم اما الان یه چیزای خیلی ساده رو عنوان می کنه مثلا همه دعواهای اون موقع رو به رخ من می کشه ولی اینا طبیعی بود ما بعدش آشتی می کردیم مثل همه زن و شوهرا
    بله درست حدس می زدم ایشون از گذشته چیزهایی در وجودشه که در خودش دفن می کرده، چیزهایی که شاید از نظر شما طبیعی بوده و احتمالا هم حق با شما بوده و طبیعی بودند ولی انسان ها برداشت های متفاوتی دارند و چیزی که باعث میشه اختلاف ها و ناراحتی ها پدید بیان طبیعی بودن یا نبودن چیزها نیست، نحوه برداشت و برخورد با اتفاق هایی است که می افته.

    اکثر مواقع مشکل اینجاست که یکی از طرفیت خیلی تمایلی به تلاش برای حل مشکلات نداره. شما تنها برید پیش مشاور. اگه لازم باشه حتی مشاور می تونه خودش مستقیما با ایشون تماس بگیره و دعوت کنه به اومدن، و اون موقع اکثر افراد قبول می کنند.

    یک سول: تا حدی که شما خبر دارید یا مشاهده کردید، آیا ایشون در خانواده (نزدیک یا دور)، سابقه بیماری ها و مشکلات روانی مثل افسردگی، خشم و عصبانیت، اختلال های شخصیتی و روانی داشتند؟
    آیا شما در ایشون افسردگی دیدید در این سال ها؟
    بطور بسیار کلی، آیا در مدت هایی (مثلا هر چند ماه یا چند سال یکبار) در رفتار ایشون تغییرات ناگهانی (مثل شش ماه پیش) مشاهده می کردید؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط zendegiye movafagh نمایش پست ها
    من دارم داغون می شم کارم شده گریه کردن چند بار پیش اومده بود که کسی مزاحم تلفنی اون می شد من می دیدم با من سرد شده شک می کردن یکی دو بار همون موقع سه سال پیش گوشیشو چک کردم و بهش گفتم و اونم می گفت من دوسشون ندارم و قضیه تموم می شد مثلا یه بار فهمیدم از تهران رفته شمال به بهانه اینکه مامانشو بیاره تهران با این که مامانش گفته بود این هفته نمی تونم بیام اما رفته بود بعد فهمیدم رفته دیدن همکلاسیش که یه زمانی با هم دوست بودن الان دختره ازدواج کرده اما از زندگیش ناراضی بود اس ام اس های خیلی بد جوکهای بد برا هم می دادن من فهمیدم قهر کردم ناراحت شدم گفتم می خوام از پیشت برم جایی که دیگه منو نبینی اما اون گفت هیچ علاقه ای به اون خانم نداره و قضیه تموم شده هست ایراد من این بود که زود می بهشیدمش .... و حالا با این که دو سال از اون قضیه می گذره و دعوای آخر ما هیچ ربطی به این مسئله نداره شروع کرده به دوست دختر گرفتن و اس ام اس بازی و کافی شاپ رفتن می گه تو کنترلم می کردی من جسم و روحم برای تو بود اما تو لیاقت نداشتی هر چی بهش می گم تو این دو سال بعد از اون قضیه من دیگه دست به گوشیت نزدم اما اون باز حرف خودش رو می زنه جالب اینه که قبل از ازدواج به من می گفت من چیز پنهانی از تو ندارم هر وقت دوست داشتی گوشیمو نگاه کن اما الان می گه من فکر می کردن تو جنبه داری
    با این توضیحات بله ایشون یکم مشکلات پیچیده داشته در همه این مدت، به اون سوال های بالا پاسخ بدید.
    زندگی خوب یک شکل ثابت ندارد، بلکه یک فرآیند است. یک جهت است، نه یک مقصد.

    کارل راجرز
    ویرایش توسط Sinéad : پنجشنبه 08 فروردین 92 در ساعت 14:10

  7. 6 کاربر از پست مفید Sinéad تشکرکرده اند .

    barani (پنجشنبه 08 فروردین 92), میشل (دوشنبه 12 فروردین 92), zendegiye movafagh (پنجشنبه 08 فروردین 92), اثر راشومون (پنجشنبه 08 فروردین 92), باران بهاری11 (پنجشنبه 08 فروردین 92), ساحل75 (یکشنبه 08 اردیبهشت 92)

  8. #6
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    اون خودش به من می گفت دوست ندارم خانمم با عمو و داییش دست بده ...من هم به خاطر این که خوشش نمی یومد دیگه باهاشون دست نمی دم با این که خیلی بیان این مسئله تو خانوادم برام سخت بود اما اون به من می گه تو به من گیر می دادی ولی من هیچ گیری نمی دادم فقط چند بار اس ام اس بازیشو فهمیده بودم که اون موقع به من خیانتی نکرده بود یعنی ابراز علاقه ای به دخترا نمی کرد فقط شیطنت بود اما الان به همه ابراز علاقه می کنه این قضیه منو خیلی آزار می ده ... حتی برای خواهرش تعریف کرده بود من دنبال سکس نیستم فقط می خوام خلا عاطفیمو پر کنم .... اما من باهاش خیلی مهربون بودم براش چیزی کم نمی ذاشتم که خلا بوجود بیاد اینقدر که خودش همیشه به من می گفت تو شوهرداری رو خوب بلدی اما یهو همه زندگیمون خراب شد حالا می خوام درستش کنم اما نمی دونم چی کار کنم مشاور خوب سراغ ندارم شوهرم هم مطمئنم نمی یاد مشاوره

    - - - Updated - - -

    مادرش هیچ وقت بهشون محبت نکرده منظورم مثل بقیه مادرهاست اون مدام بچه هاشو تحقیر می کرده با بقیه مقایسه می کرده و با این که همسرم واقعا یباست مادرش همیشه بهش می گفته تو خیلی رنگ و رو پریده هستی حتی روش اسم هم گذاشته بود مادرش خیلی به آدمها بدبینه اما به من هر چی می گفت احترامشو نگه می داشتم سکوت می کردم حالا بعد از چند سال بعضی وقتا می گه هیچ کی مثل تو و خانوادت نیستن شما خیلی خوبید اما اوایل هر چی بهش محبت می کردم می گفت از سیاسته پشت سرم به همسرم می گفت همسرم طرفداری من رو می کرد و با مادرش دعوا می کرد اما من می گگفتم احترام مادرتو حفظ کن ....اما حالا حرفای مادرشو تکرار می کنه و می گه تو خیلی سیاست داری من بهش می گم اسم این محبته نه سیاست

    - - - Updated - - -

    ایشون در کل آدمیه که خیلی سعی می کنه خودش رو شاد نشون بده و به خودش خوش بگذرونه همیشه می گه من تنهایی هم می تونم خوش باشم اما در کل عصبی هست و اینو همه می دونن که خیلی زود از کوره در می ره اما خودش ققبول نداره مادرش بهش می گه تو عصبی هستی اما انکار می کنه می گه زنها همه گیر می دن ... من همیشه سعی می کردم بهش خوش بگذره در مقایسه با دوستا و خواهرم که با شوهراشون چه طوری هستند اونا به من می گن تو خیلی لی لی با لای لای شوهرت می ذاری پر روش می کنی اما این حرفا رو از شوهرم انتظار ندارم

  9. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 دی 94 [ 14:29]
    تاریخ عضویت
    1391-12-18
    محل سکونت
    زیر آسمان
    نوشته ها
    171
    امتیاز
    2,829
    سطح
    32
    Points: 2,829, Level: 32
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    43

    تشکرشده 433 در 151 پست

    Rep Power
    29
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط zendegiye movafagh نمایش پست ها
    اون خودش به من می گفت دوست ندارم خانمم با عمو و داییش دست بده ...من هم به خاطر این که خوشش نمی یومد دیگه باهاشون دست نمی دم با این که خیلی بیان این مسئله تو خانوادم برام سخت بود اما اون به من می گه تو به من گیر می دادی ولی من هیچ گیری نمی دادم فقط چند بار اس ام اس بازیشو فهمیده بودم که اون موقع به من خیانتی نکرده بود یعنی ابراز علاقه ای به دخترا نمی کرد فقط شیطنت بود اما الان به همه ابراز علاقه می کنه این قضیه منو خیلی آزار می ده ... حتی برای خواهرش تعریف کرده بود من دنبال سکس نیستم فقط می خوام خلا عاطفیمو پر کنم .... اما من باهاش خیلی مهربون بودم براش چیزی کم نمی ذاشتم که خلا بوجود بیاد اینقدر که خودش همیشه به من می گفت تو شوهرداری رو خوب بلدی اما یهو همه زندگیمون خراب شد حالا می خوام درستش کنم اما نمی دونم چی کار کنم مشاور خوب سراغ ندارم شوهرم هم مطمئنم نمی یاد مشاوره
    اینها هم تا حدی مسائل تفاهمی است و اون خلاء عاطفی هم که ایشون گفته مشکل در برقراری ارتباط با شماست که همگی از نبودن بعضی تفاهم هاست.

    مشاور خوب هم در اکثر شهر ها هست، شما یک پرس و جو در شهرتون بکنید و ببینید مشاوران و روانشناسان خوب شهرتون چه افرادی هستند.

    نقل قول نوشته اصلی توسط zendegiye movafagh نمایش پست ها
    مادرش هیچ وقت بهشون محبت نکرده منظورم مثل بقیه مادرهاست اون مدام بچه هاشو تحقیر می کرده با بقیه مقایسه می کرده و با این که همسرم واقعا یباست مادرش همیشه بهش می گفته تو خیلی رنگ و رو پریده هستی حتی روش اسم هم گذاشته بود مادرش خیلی به آدمها بدبینه اما به من هر چی می گفت احترامشو نگه می داشتم سکوت می کردم حالا بعد از چند سال بعضی وقتا می گه هیچ کی مثل تو و خانوادت نیستن شما خیلی خوبید اما اوایل هر چی بهش محبت می کردم می گفت از سیاسته پشت سرم به همسرم می گفت همسرم طرفداری من رو می کرد و با مادرش دعوا می کرد اما من می گگفتم احترام مادرتو حفظ کن ....اما حالا حرفای مادرشو تکرار می کنه و می گه تو خیلی سیاست داری من بهش می گم اسم این محبته نه سیاست
    قابل حدس بود مادر ایشون چون این رفتار این شخص نشان از دوران کودکی ناآرام می ده. پدرشون چطور؟ خواهر و برادر ها ؟


    نقل قول نوشته اصلی توسط zendegiye movafagh نمایش پست ها
    ایشون در کل آدمیه که خیلی سعی می کنه خودش رو شاد نشون بده و به خودش خوش بگذرونه همیشه می گه من تنهایی هم می تونم خوش باشم اما در کل عصبی هست و اینو همه می دونن که خیلی زود از کوره در می ره اما خودش ققبول نداره مادرش بهش می گه تو عصبی هستی اما انکار می کنه می گه زنها همه گیر می دن ... من همیشه سعی می کردم بهش خوش بگذره در مقایسه با دوستا و خواهرم که با شوهراشون چه طوری هستند اونا به من می گن تو خیلی لی لی با لای لای شوهرت می ذاری پر روش می کنی اما این حرفا رو از شوهرم انتظار ندارم
    حالا عصبانیت ایشون قابل پیش بینی بود. اگه میشه به اون دو سوال آخر پست قبلی من دقیق پاسخ بدین چون مهمه (و با پاسخ های الان شما مهمتر هم شد)، آیا شما در ایشون افسردگی یا تغییرات ناگهانی شخصیتی مثل سرخوشی ناگهانی مشاهده کردید؟
    زندگی خوب یک شکل ثابت ندارد، بلکه یک فرآیند است. یک جهت است، نه یک مقصد.

    کارل راجرز

  10. 3 کاربر از پست مفید Sinéad تشکرکرده اند .

    میشل (دوشنبه 12 فروردین 92), zendegiye movafagh (پنجشنبه 08 فروردین 92), باران بهاری11 (پنجشنبه 08 فروردین 92)

  11. #8
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    با خوار و برادراش خوبه مثل همه خواهر برادرا ....

    - - - Updated - - -

    من دقیقا متوجه منظور شما نی شم اون کلا خیلی زود تغییر می کنه هر وبا خصوصیات خاص خودش روش تاثیر می ذاره یعنی تو جمع مذهبی ها علاقمند به دین و حجاب و خانواده میشه و تو جمع مشروی خورها عاشق این می شه که آزاد باشه مشروب بخوره یعنی حرفش رو می زنه مثلا چند رروز پیش می گفت باید برم فلانجا مشروبهای خوب داره بیارم در صورتی که قبل از ازدواج ازش پرسیده بودم و گفته بود دوست ندارم هیچ وقت بخورم الان به رغم این ککه نشون می ده شاده به نظر من افسرده هست ... اما در مورد خلا عاطفی من همه نیازهاشو براورده کردم حتی دیگه با عموها و دایی هام دست ندادم یعنی حق داره ؟ اون کلا تغییر زیاد داشت به خاطر همین نمی دونم جواب سوالتون رو ه طوری بدم

  12. #9
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام خانومی

    خوبی؟

    قبل از هرچیزی دخالت شما در روابط همسرت با مادرش و کلا خانوادش کاملا اشتباه، غلط و بیجا بوده.خواهش میکنم دیگه خودت رودرگیر روابط ین چینین نکن که فقط دودش در چشم خودت میره

    از طرفی شما همسرت رو بهتر از ما میشناسی.به قول بچه ها منت سر گذاشتن شما نمیتونه دلیل این همه خشم همسرت باشه.خودت بگو...چرا به یکدفعه همسرت مانند اتشفشان فوران کرد؟

    صبر خوبه..اما زمانی که شما چاره راه رو بدونی....الان شما دقیقا نمیدونی همسرت چشه...چرا این رفتارها رو میکنه....باید دلیل این همه خشم همسرت رو بفهمی.اونوقت اگر راهکار درستش صبر بود صبر کنی.
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  13. 6 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    morteza2487 (پنجشنبه 17 اردیبهشت 94), Sinéad (پنجشنبه 08 فروردین 92), میشل (دوشنبه 12 فروردین 92), zendegiye movafagh (پنجشنبه 08 فروردین 92), باران بهاری11 (پنجشنبه 08 فروردین 92), سنجاب بازیگوش (پنجشنبه 08 فروردین 92)

  14. #10
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    خب چطوری بفهمم دیگه حاضر به صحبت نیست یا هر وقت صحبتی می شه همه دعواهای 5 ساله ما رو عنوان می کنه و می گه فکر نمی کردم ببرم اما دیگه بریدم اما به خدا همیشه می گفت راضیم وقتی بهش می گم چرا نارضایتیت رو به من نمی گفتی می گه همش فکر می کردم زندگی همینه یاا فردا بهتر می شه اما به خدا همه حسرت زندگیمونو می خوردن ما خیلی با هم خوب بودیم چندین بار فامیلاشون به ما گفتند خوش به حالتون چقدر با هم خوبید چقدر پایه اید با هم برید جایی اما خودم هم نمی دونم چه بلای داره سرمون می یاد

    - - - Updated - - -

    شما تو تهران مشاور خوب سراغ دارید ؟ من واقعا خسته شدم دوست دارم ندگیمون مثل قبل خوب شه


 
صفحه 1 از 9 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:07 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.