به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 28
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 آبان 94 [ 00:50]
    تاریخ عضویت
    1392-7-10
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    2,069
    سطح
    27
    Points: 2,069, Level: 27
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 81
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 51 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام .دخترجان شما مسئله اصلی رو حل نکردی اینا حاشیس تا زمانی که ندونی با خودت چندچندی ذهنت یه کلاف درهم پیچیدست که این مسائل بدترش میکنه ،شما تو اصل ماجرا موندی هنوز،انرژیتو صرف این حواشی نکن. منم کلی درگیر اینجور حواشی بودم : درصورتیکه اصل موضوع چیز دیگه ای بود واصلا وقتی اون مشخص شد اینا کمرنگ شد وبی معنی.
    اگرتهران بودی میتونستم ادرس مشاور خودمو بهت بدم

  2. کاربر روبرو از پست مفید solyyy تشکرکرده است .

    Somebody20 (یکشنبه 23 شهریور 93)

  3. #12
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط solyyy نمایش پست ها
    سلام .دخترجان شما مسئله اصلی رو حل نکردی اینا حاشیس تا زمانی که ندونی با خودت چندچندی ذهنت یه کلاف درهم پیچیدست که این مسائل بدترش میکنه ،شما تو اصل ماجرا موندی هنوز،انرژیتو صرف این حواشی نکن. منم کلی درگیر اینجور حواشی بودم : درصورتیکه اصل موضوع چیز دیگه ای بود واصلا وقتی اون مشخص شد اینا کمرنگ شد وبی معنی.
    اگرتهران بودی میتونستم ادرس مشاور خودمو بهت بدم
    ممنونم كه سر ميزنى ب تاپيكم.
    واقعا واقعا باهات موافقم.حتى قبل ازينكه پستتو بخونم خودم به اسن متيجه رسيدم .
    هيچى راجع به اين جريان بهش نگفتم،با خودم خيلى فك كردم،گفتم مگه نميدونه كه ازين كارش بدم مياد كه تنها بره مهمونى،كم گفتم بهش؟!
    چندتا عروسى و مهمونى رو به خاطر اينكه اسم اقارو دقيق ذكر نكردن نيومده و منم به احترامش نرفتم؟!
    هرچقد با خودم كلنجار رفتم نشد چيزى بهش بگم،
    بيشتر از همه اين فكرا ترس بود،از دعوا،ار حرف ردن ميترسم كلا،

    خلاصه پاييزه جان عرضه نكردم چيزى بگم،ولى خو زيادم ناراحت نيستم،از تب و تاب افتادم

    ديشب ساعت ١٢شب گف بيا اينجا،گفتم نه نميام،
    اصرار كرد گفتم دير وقته،گفت دوستام الان ميرن بيا.گفتم پس زود بگو برن،
    گفت نميشه وسط بازى.
    گفتم پس هيچى،
    بعد ناراحت شد و قهر كرد و نيا و به درك تنها ميخوابم،از تو به من رسيده و...
    عصباني شدم داشت حرف ميرد گفتم: اكى،رفتن بگو بيام .(اصصصصلا حوصله بحث نداشتم)
    اونم ٥مين بعد اس داد بيا فرستادمشون برن،
    منم رفتم
    نميدونم چرا ولى ديشب احساس كردم دوسم داره شايد،چرا بعضى وقتا اينجورى ميشه؟! شايدم اشتباه ميكنم،نميدونم،
    امروزم وقت گرفتم برا مشاورره حضورى،قبلا هم رفتم ولى متيجه نداد و خوب نبود،حالا ميام ميگم چى گفت

    Sollyجون اسم و فاميلشو بگى بد نيس

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت
    ویرایش توسط Somebody20 : یکشنبه 23 شهریور 93 در ساعت 10:42

  4. #13
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    من تو انجمن ازاد تاپیک دارم.
    میشه همون قبلیو ادامه داد یا باید جدید باز کنم؟!!

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت

  5. کاربر روبرو از پست مفید Somebody20 تشکرکرده است .

    khaleghezey (یکشنبه 23 شهریور 93)

  6. #14
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    امروز رفتم مشاوره.اینارو گفت:
    به جدایی فک نکن.چون تردید داری توصیه نمیکنم حتی بهش فک کنی.و با توجه به روحیاتی که داری از جدایی هم خیلی اسیب میبینی.
    هرچه زودتر عروسی بگیرین و برین زیر یه سقف.
    نهایتا اگه نشد یه سال دو سال دیگه جدا میشی!!حداقل روزی که تردید نداشته باشی.

    اگه شوهرتو به یه ظرف تشبیه کنیم که توش پر از نیاز به ازادیه.شوهر تو هم ظرفش خیلی بزرگه و هم لبریزه.
    پس سعی نکن بهش بگی چیکار کنه و چیکار نکنه.و فک نکن اگه برین زیر یه سقف اونی میشه که تو میخوای.سعی کن بپذیرش.
    حالا اوامرت میخواد راجع به تنها رفتن به مهمونیش باشه یا رفیق بازی یا... تاثیری نخواهی داشت روش چون مدلش همینه.

    بیشتر این رفیق بازیاش به خاطر اینه که شغل مناسب نداره و مسیولیت واقعی تا به حال بهش محول نشده.

    مشکل جدای از رفتارا و یه سری اختلال شخصیت هاش ازدواج تو سن خیلی خیلی نامناسب هردوتون مخصوصا اونه.اون امادگی پذیرش تورو نداشته.و اگه میبینی به تو محبت نمیکنه ولی خوب بلده به خواهرزادش محبت کنه به خاطر اینه که یه جورایی دلزده شده از ازدواج.هنوز نیازی به ازدواج نداشته ولی کرده پس نیازشو هنوزم حس نمیکنه.
    از محبت به شدید به خواهرزادش میشه فهمید خیلی ظرف عشقش بزرگ و قویه ولی به تو خرج نمیشه چون بلد نیست و نمیفهمه و لازم نمیبینه.

    با توجه به شرایطی که میگی حق داری احساس خلا کنی.
    چون مشخصه باهات حال نمیکنه و به قول معروف پای تو نیست.که باهات بیاد مهمونی.باهات روزشو بگذرونه...
    اینجا کاملا طبیعی هستی و خواسته هات طبیعین.طبیعیه که ناراحت باشی حالا که تنهاست ناهارشو خواهرش بهش بده و تنهاییشو دوستاش پر کنن.طبیعیه ناراحت شده باشی.و نگران.

    .چون توجه کافی نداره بهت و لحظات عاشقانه و فانتزی بینتون خیلی خیلی کمه. و مشکل اصلیتون صمیمیته.که میشه تقریبا دیگه وجود نداره بینتون.

    این نامزدیه طولانی اوضاع رو بدتر کرده و باعث شده رفته رفته عشقولانه ها تون و اون زمانهایی که باید مال هم میشدین کمتر بشه.تو بیشتر اسیب ببینی و اون ول تر بشه.

    گفت پیشنهاد من اینه: باهاش لج نکن.هروقت نمیخواد نرو پیشش.وقتی میخوادت در نهایت برو پیشش نذار تنش ایجاد شه.ولی در یک جمله اعتراضتو بگو: مثلا: ناراحتم که به مهمونبه خواهرت رفتی و از من نخواستی که بیام.
    (گفت توجه کن که همین که بگی منو با خودت نبردی با اینکه بگی از من نخواستی بیام یا اینکه بگی چرا منو نبردی یا...)همه اینا باهم فرق داره.
    بعدم هرچقدر سعی کرد دفاع کنه یا بحث تو ادامه نده و اقتدار خودت رو در همون یه جمله حفظ کن.

    و دیگه هم ناراحتی و بغض نکن و تنبیهه نکن و انتقاد نکن و ...
    فقط ناراحتی رو تو دلت نگه ندار.بهش بگو.خیلی صمیمی.خیلی کوتاهو هیچ توجهی هم به عکس العملش نکن.

    مثلا برو خونشون.ولی بگو میدونی؟ این کهکه تنهاییتو دوستا پر میکنن نه من ناراحتم میکنه.

    بهش امر و نهی نکن.

    اینم گفت به لحاظ جنسی تو سن اوجه پس اگه بلد باشی میتونی ازین در وارد شی و جذبش کنی که بیششتر بهت توجه کنه...

    چون عصبیه و بدبین.در همه لحظه ها ارامشتو حفظ کن.هرچقد دداد میزنه تو ارومتر باش.سعی کن با رفتار درست کارای درستو بهش یاد بدی

    هرچه سریعتر عروسی بگیرین!!!!!(بیشتر گیچ شدم عروسی بگیریم یا نه اخر)

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت
    ویرایش توسط Somebody20 : یکشنبه 23 شهریور 93 در ساعت 23:16

  7. 2 کاربر از پست مفید Somebody20 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 24 شهریور 93), paiize (پنجشنبه 27 شهریور 93)

  8. #15
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    به حرفهای مشاورت و راهنمایی هایی که از کارشناسها می گیری، توجه کن.

    اگر می گن عروسی بگیرید برید سر خونه زندگیتون، چرا گوش نمی کنی؟ شما سه سال و نیم هست که نامزدی. بهترین نامزدیها هم در سه سال و نیم به تنش می رسه. منتظر چی هستید که عروسی نمی کنید؟

    مشاورت درست گفته. همسر شما حتی الان هم سن ازدواجش نیست (23 سال) و بیش از 5 سال هست که با شماست.
    بهتره زودتر عروسی بگیرید و از این بلاتکلیفی دربیایید.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  9. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 24 شهریور 93), paiize (پنجشنبه 27 شهریور 93), Somebody20 (دوشنبه 24 شهریور 93)

  10. #16
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    به حرفهای مشاورت و راهنمایی هایی که از کارشناسها می گیری، توجه کن.

    اگر می گن عروسی بگیرید برید سر خونه زندگیتون، چرا گوش نمی کنی؟ شما سه سال و نیم هست که نامزدی. بهترین نامزدیها هم در سه سال و نیم به تنش می رسه. منتظر چی هستید که عروسی نمی کنید؟

    مشاورت درست گفته. همسر شما حتی الان هم سن ازدواجش نیست (23 سال) و بیش از 5 سال هست که با شماست.
    بهتره زودتر عروسی بگیرید و از این بلاتکلیفی دربیایید.
    ممنونم شیدا جون.
    1.ولی تو همین تالار اگه دقت کرده باشی کسایی که رفتن سر خونه زندگیشون خیلی فرق داره راهنمایی هایی که میگیرن.یه جورایی باید بسوزن و بسازن چون رفتن سر خونه زندگیشون.
    همین که به من میگن دقت کن چیکار داری میکنی هنوز نامزدین تصمیم درست بگیر .یعنی اینکه الان دستم خیلی بازتره تا اون موقع......

    2.بعدم پدر و مادر اون عین خیالشون نیست.وقتی میگن تا سسال مامان بزرگش صبر کنین من چیکار کنم؟!

    3.این جوونیمه که داره میگذره.دو سال دیگه من این شرایطو دارم؟! من این اعصابو دارم؟!

    4.دل کندن از ادمی که روزی دوساعت میبینش کجا و اونی که هرشب عادت داری در باز شه و بییاد تو ببینیش کجا؟!

    5.دیگه اعصاب و دل و دماغ ادامه دادن و ترمیم کردن ندارم.رفتاراشون رو اعصابمه

    اینا هنوز ترسای من هستن.تازه با توجه به اینکه هم اقای مدیر هم مشاور دیروزی گفتن که اینجور ادما مثل شوهرم تغییر اصلا نمیکنن
    ضمن اینکه از جدایی م خیلی ترسا دارم...مخصوصا که هیچ مشاوری نگفت جدا شم.حتی غیر مستقیم.

    دارم دیوونه میشم

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت

  11. #17
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Somebody20 نمایش پست ها
    ممنونم شیدا جون.
    1.ولی تو همین تالار اگه دقت کرده باشی کسایی که رفتن سر خونه زندگیشون خیلی فرق داره راهنمایی هایی که میگیرن.یه جورایی باید بسوزن و بسازن چون رفتن سر خونه زندگیشون.
    همین که به من میگن دقت کن چیکار داری میکنی هنوز نامزدین تصمیم درست بگیر .یعنی اینکه الان دستم خیلی بازتره تا اون موقع......
    عزیزم،

    دست کسی بازتره که دو ماهه عقد کرده، نه سه سال و نیم.
    دست کسی بازتره که رابطه جنسی کامل با همسرش نداشته و جدایی و ازدواج مجددش راحت تره.

    شما که الان فرقی با زن و شوهر کامل ندارید. اتفاقا الان جدا موندنتون دستت را بسته می کنه برای مدیریت زندگیت.
    وقتی توی خونه خودت باشی، شوهرت می فهمه که خانمش خونه است باید بره خونه. شب باید سر زندگیش باشه، نه پای قلیون و بساط بازی با دوستاش و ....
    می فهمه که دیگه ازدواج کرده و مسئول یک زندگیه.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  12. 7 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (سه شنبه 25 شهریور 93), khaleghezey (دوشنبه 24 شهریور 93), paiize (پنجشنبه 27 شهریور 93), roozbeh220 (دوشنبه 24 شهریور 93), Somebody20 (دوشنبه 24 شهریور 93), فرهنگ 27 (دوشنبه 24 شهریور 93), دختر بیخیال (دوشنبه 24 شهریور 93)

  13. #18
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من اینو خوب میدونم فقط شوهرت امکان تغییر کردن درش هست ولی نه اونقدر که شما فکر میکنید.

    تنها راه اینه که شما خودتو تغییر بدی و بزرگ بشی مهارت ها را فرا بگیری و بکار ببندی صبور باش یو انتظاری نداشته باش یو توی یه مسیر صحیح وقاطعانه قدم برداری.
    اگه میخوای زندگیتو درست کنی اول روی خودت کار کن.خیلی ضعف داری مشاوره توی همدردی را ادامه بده.برای بهتر شدن خودت هم برو پیش مشاور.

    به جدایی فک نکن.چون تردید داری توصیه نمیکنم حتی بهش فک کنی.و با توجه به روحیاتی که داری از جدایی هم خیلی اسیب میبینی.
    هرچه زودتر عروسی بگیرین و برین زیر یه سقف.
    نهایتا اگه نشد یه سال دو سال دیگه جدا میشی!!حداقل روزی که تردید نداشته باشی.
    نوشته آبی را دوباره بخوان.

    اینو اول بخوان

    کارگاه خانواده موفق - مرد مقتدر / زن لطیف

    کارگاه آموزشی - آداب گفتگو را با هم یاد بگیریم


    این مقاله را حتما بخوان نکات کاربردی در زندگی متاهلی

    (:) نکته های کاربردی عمومی >>>

    لینک های مهارت های ارتباطی و رفتار جراتمندانه

    چگونه منفعل نباشیم؟

    اینا هم تاپیک های she هستش.

    مشاوره تخصصی با جناب sci

    کارگاه آموزشی - رفتار جرات مندانه

    برای اولین بار جراتمندانه حرف زدم و کارم به طلاق کشیده

    و از همه مهمتر این لینک

    تفاوت بین زن و مرد از نظر دیدشان نسبت به مسائل مردهای منطقی و بانوان احساسی

    استقبال از شوهر، چرا؟
    حداقل یه برنامه ریزی 3تا 6ماهه برای خودت کن مقالات را بخوان بکار ببر
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  14. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    paiize (پنجشنبه 27 شهریور 93), Somebody20 (دوشنبه 24 شهریور 93)

  15. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 مهر 94 [ 12:10]
    تاریخ عضویت
    1393-6-01
    نوشته ها
    97
    امتیاز
    1,573
    سطح
    22
    Points: 1,573, Level: 22
    Level completed: 73%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 56.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    487

    تشکرشده 191 در 73 پست

    Rep Power
    0
    Array
    صد در صد ب جدایی فکر نکن اصلا شونه خالی نکن شوهرتون شمارو دوست داره و شمام همینطور

    من شخصا با خانواده خانمم حال نمیکنم اما سعی دارم زنمو بفهمونم برام مهمه اما بعضی وقتا انقد از اطافیا ناراحتم

    که کاری میکنم که زنم مث شما ب فکرش میرسه که دوسش ندارم اما همش تشنجه و حتی خودمون به این نتیجه رسیدیم بریم خونه خودمون بهترشیم

    با شوهرت برو مشاوره تا شما یا شوهرت سر چیزای بچه گانه شانه خالی نکردید زندگی فرازو نشیب داره دوست من به زورم که شده اگر نمیاد برید خیلی تاثییر میزاره

    من 24 سالمه و خانمم تازه 17 میخاد کامل بشه پس شما باید درکت بیشتر باشه بخاطره هیچ پوچ لطمه بهم نزنید

    من نرفتم مشاوره و الان دارم جدا میشم سر چیزای بچگونه البته اونا و خانوادش شونه خالی کردن فقط میدونم سری جبهه نگیرید

    سعی کنید مشکلاتتون رو به خانواده نندازید اخترام بیشتر شکسته نشه /من خانمم خبرکشی کرد و زندگیم داره تباه میشه ب سالگرد ازدواج نرسیدم
    ویرایش توسط roozbeh220 : دوشنبه 24 شهریور 93 در ساعت 14:21

  16. 2 کاربر از پست مفید roozbeh220 تشکرکرده اند .

    mythicalgirl (یکشنبه 02 اسفند 94), Somebody20 (دوشنبه 24 شهریور 93)

  17. #20
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    عزیزم،

    دست کسی بازتره که دو ماهه عقد کرده، نه سه سال و نیم.
    دست کسی بازتره که رابطه جنسی کامل با همسرش نداشته و جدایی و ازدواج مجددش راحت تره.

    شما که الان فرقی با زن و شوهر کامل ندارید. اتفاقا الان جدا موندنتون دستت را بسته می کنه برای مدیریت زندگیت.
    وقتی توی خونه خودت باشی، شوهرت می فهمه که خانمش خونه است باید بره خونه. شب باید سر زندگیش باشه، نه پای قلیون و بساط بازی با دوستاش و ....
    می فهمه که دیگه ازدواج کرده و مسئول یک زندگیه
    .
    باور کن تا حالا دلم به همین خوش بود.
    ولی تو این چند وقت که مامانشینا نیستن و خونه تنها ست ترس ورم داشته.
    اصصصصصصصصصلا یادش نمیاد یه زنگ بهم زنه.یه اس بده...
    صبح و روز و شب با دوستاشه.
    اگه بدونین چه کیفی میکنه.یه لحظه روهم نمیخواد از دست بده.
    اونروز دیدم مغازه رو بسته رفته بالا والیبال ببینه با دوستاش!!! محال ممکن بود تا حالا این حرکت.

    شیدا. ادمی که انقدر حریصه نسبت به دوستاش و خوشگذرونیش به نظرت طاقت مسیولیت پذیری داره؟؟
    اگه واقع بین باشم میگم زندگی ما ازین چند حالت خارج نیست:
    1.رابطه ش با دوستاش کم میشه(طع نمیشه) و تلافی شو افسرده بازیاش به من میرسه.همین بی محبتی ها.یه جوری که انگار من باعث و بانیشم.
    2.من که تحمل اون وضغ شماره1 رو ندارم ولش میکنم بره با دوستاش ازینور منم که سرد میشم.
    3.جای کمبود دوستاشو خونوادش میگیرن و وقتشو با اونا پر میکنه0ضمن اینکه دوستاش هنوزم هستن)
    در هر صورت من یه درصدم نمیتونم احتمال بدم وقتشو با من و به خاطر زندگیمون پر کنه

    - - - Updated - - -

    ممنونم خاله ق زی و روزبه عزیز.
    ولی مشکل ما به اون سادگی که شما فک میکنین هم نیست.

    این روزا خیلی غصه میخورم.
    خیلی فک میکنم.
    چرا داره اینجوری میکنه؟!!
    همیشه میدونستم حال نمیکنه وقتشو با من بگذرونه.ولی محض ابروداری اون انقدر بروز نمیداد.هرچند به اجبار ولی یه حرکتایی میکرد که زیاد ناراحتنشم.

    چرا اینطوری شده؟؟ شب اول بهش فهموندم ناراحتم.ولی اصلا به روی خودش نیاورد.
    الانم میرم پیشش سرسنگینم.ولی اصلا به روی خودش نمیاره.

    دیشب گفت بیا اینجا رفتم.
    دیدم یه بطری از تو یخچال ورداشت برد داد دوستش.
    گفتم چی بود؟
    خیلی شیک و یه جوری که یعنی به تو ربطی نداره: مشششروب
    گفتم اینجا چیکار میکرد؟
    گفت اورده بود بذارم یخچال سرد ش امشب میرن عروسی بخورن!!

    همونجا فهمیدم امشب رفقا نبودن که یاد من افتاده.عروسی تشریف میبردن.

    دیدم خیلی جالب همشون برا خودشون و اقامت یه ماهه شون لباس و وسایلم اوردن.
    بعد یه تاپم اونجا بود اورد داد بهم اینو وردار ببر.
    خواهرشم که انگار کلا قرار نیست پیش شوهرم باشم اصن .حتی خوراک باشگاه شوهرمم اماده کرده بود واسش تو ظرف داده بود بهش.

    خیلی ناراحتم.
    چیو میخواد بفهمونه بهم؟
    چرا مثه غریبه ها رفتار میکنه؟
    مثلا میخواد بفهمونه به خواهرم نزدیکترم تا تو؟
    یا نمیخواد یوقت رایطه مون خوب شه که برم پیشش و دوستاش نشه بیان؟
    مثلا نمیتونه برا اینکه ناراحت نباشم روزی یه ساعت به من بگه برم پیشش؟

    حتی دیشبم که گفت برم اس داد دیر بیا.
    گفتم چرا؟ گفت داریم قلیون میکشیم.
    حتی دیشبم نمیخواست از دست بده...

    نمیخوام بهش بخندم.
    دلم نمیخواد برم و انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده.
    میرم ولی حتی دلم نمیخواد باهاش حرف بزنم.
    از جلو دوستاش که رد میشم اونام با تعجب و یه جوری نیگام میکنن: که تو دیگه چقد بی عرضه ای بابا

    دلم میخواد دیگه نرم پیشش.مثه کاری که پاییزه گفت.رک بهش بگم ناراحتم و نمیام تا دلم خنک شه.اه

    - - - Updated - - -


    اها اینم بگم:

    چند وقت پیش ازش خواستم دیگه دوستاشو نیاره.قبل ازین جریانا.یه ماه پیش تقریبا.
    گفت نمیشه همینه که هست.
    گفتم یا من یا دوستات.
    گفت من زن نگرفتم که زندونی شم.تو چیکار داری به کار من.رفتیم سر خونه مون دیگه ازین برنامه ها نمیذارم.الانم اگه ناراحتی پاشو برو خونه تون.دیگه م کاری ب کارت ندارم.
    من احمقم اشتباه کردمو نرفتم.
    تا 3 صبح گریه کردم و التماس که باشه.هرکار میخوای بکن.فقط نذار بوش بیاد خونه ما.
    گفت جای دیگه ای ندارم.همین حیاطه.پس زرنگ بازی در نیار.
    منم خواستم ایده بدم/گفتم برین خون دوستات/مامانتینا رفتن مکه بیارشون بالا...

    اونم بعد سه ساعت قبول کرد.
    فک نمیکردم اینجوری شه.به این شدت

    تقصیر خودمه شاید

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت
    ویرایش توسط Somebody20 : چهارشنبه 26 شهریور 93 در ساعت 15:19

  18. کاربر روبرو از پست مفید Somebody20 تشکرکرده است .

    mythicalgirl (یکشنبه 02 اسفند 94)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:08 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.