به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 46
  1. #31
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    شاپرک من فقط میگم اگه به جای شما بودم چکار میکردم . اولا شما فکر کن ببین عروسی رفتم رو دوست نداری ؟ یا فقط به خاطر تلافی یا قهر با مادر شوهرت اینطور فکر میکنی ؟ من اگه جای شما بودم از اینکه به عروسی دعوت شدم خوشحال هم میشدم و کلی به خودم میرسیم و میرفتم و کلی هم به خودم خوش میگذروندم . یعنی به خاطر خوشحالی خودم میرفتم نه کس دیگه . حالا در این بین اگه همسرت هم خوشحال بشه چه بهتر . یک تیر و دونشان . ولی قبلش سعی کن هر جور که میتونی با مادر شوهرت اشتی کنی . نگذار رایطه ات با خونواده همسرت خراب بشه . اصلاحش کن . مادر بزرگتره و انتظار داره . مادر شوهرم رو دوست داشتم فقط به خاطر یک چیز . اینکه پسری رو به دنیا اورده بود و بزرگ کرده بود تا همسر من بشه . اگه اون نبود همسر منم نبود و من بی شوهر میموندم .

  2. 3 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 06 بهمن 93), شیدا. (دوشنبه 06 بهمن 93), شاپرک 114 (سه شنبه 07 بهمن 93)

  3. #32
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود

    نمی دونم چی باید بگم واقعا بعضی وقتها تعجب میکنم از تایپیک هایی که زده میشه و از مشکلاتی که مطرح میشه بعضی وقتها پیش خودم فکر میکنم طرف مقابل چقدر سنش کمه و اینکه هنوز امادگی تشکیل زندگی مشترک را نداره وگرنه این مسائل را واقعا اصلا نمیشه اسمش را گذاشت مشکلات زندگی مشترک!!!

    قانون اول زندگی مشترک:
    هیچوقت هیچوقت بخاطر شخص سوم زندگی خودت را خراب نکن
    همیشه توی زندگی این شوهرت و یا همسرت هستش که اولویت اول و اصلی زندگی مشترک است

    اینو اول بخوان

    کارگاه خانواده موفق - مرد مقتدر / زن لطیف

    کارگاه آموزشی - آداب گفتگو را با هم یاد بگیریم


    این مقاله را حتما بخوان نکات کاربردی در زندگی متاهلی

    (:) نکته های کاربردی عمومی >>>

    لینک های مهارت های ارتباطی و رفتار جراتمندانه

    چگونه منفعل نباشیم؟

    اینا هم تاپیک های she هستش.

    مشاوره تخصصی با جناب sci

    کارگاه آموزشی - رفتار جرات مندانه

    برای اولین بار جراتمندانه حرف زدم و کارم به طلاق کشیده

    و از همه مهمتر این لینک

    تفاوت بین زن و مرد از نظر دیدشان نسبت به مسائل مردهای منطقی و بانوان احساسی

    استقبال از شوهر، چرا؟

    نیاز دارید از ظرافت های زنانه خودتان بیشتر استفاده کنید بانو این خیلی کمک میکنه به شما برای اینکه رابطه بهتری با شوهرتنان برقرار کنید و حرفتان را همب زنید و نتیجه هم بگیرید.
    خیلی کارایی داره.
    بعنوان یه مرد متاهل میگم هرکاری میخوای انجام بدی انجام بده فقط تورو جان هرکی دوست داری غر غر نکن یعنی خدایی من یکی حاضرم یه کتک مفصل از همسرم بخورم ولی غر نزنه مردها کلا از این اخلاق خانوم ها متنفر هستند.
    دوست نداری کاری انجام بدی خوب انجام نده حرف شوهرت کاملا درسته
    اماعواقب رفتنم اینه

    1-میدونم که ازکم محلی ورفتارمادرشوهروخواهرشوهرم ناراحت میشم
    2-احساس تنهایی واحساسات بدی بهم دست میده
    3-میدونم بعدش میام وبه شوهرم ازرفتارمادروخواهرش گله میکنم ومیگم من بخاطرتواومدم وتحمل کردم
    4-مثل هزاران باردیگه اون قدرشناسی روازطرف شوهرم نمیبینم میگه میخواستی نیایی وسرخورده میشم
    هیچوقت از خانواده شوهرت پیش شوهرت گله نکن خودت مشکلاتت را حل کن و مرد زندگیت را وارد این بازی های خاله زنکی نکن
    خوب محل نمیدن ندن شما برو و با سیاست رفتار کن سن شما کمتره و ایشون مادرشوهر شما هستند وقتی به ایشون سلام میکنی شخصیت بالای خودت و خانوادت را نشان میدهی و اینکه توی یه خانواده اصیل و بافرهنگ بدنیا آمدی و تربیت شدی چیزی از بزرگی شما کم نمیشه بانو بلکه به احترامت هم افزوده میشه حالا طرف مقابل میخواد جواب سلام بده یا نده مهم نیست
    برو لذت ببر و خوش بگذرون اصلا مهم نیست چی میشه دوماه دیگه عروسیه برو دنبال خرید لباس مناسب و آرایشگاه وقت بگیر و برای خودت کلی کیف کن دوتایی برید خرید و گردش کنید به همین بهانه بهش بگو عزیزم چون تو دوست داری بیام و فامیل های نزدیکات هستند میخوام یه لباش خوشگل و مناسب بخرم و از اینجور حرفها

    مقالات رفتار جراتمندانه را مطالعه کن خیلی برات مفیده ولی بعضی وقتها یادت باشه بهتره آدم خودش را بزنه به خول بودن و مجسمه بودن اینکه نه چیزی دیده نه شنیده انگار نه انگار اتفاقی افتاده سخته خودم هم از همین روش استفاده میکنم و خدا را شکری نتیجه هم گرفتم

    اولویت اولت بعنوان همسر حفظ ارامش خودت و شوهرت و زندگی مشترکت باشه

    لطفا دیگه از مادر شوهر و خواهر شوهر و نمیدونم پدر شوهر و برادر شوهر و این اونو گفت و اون پشت سر من حرف زد و این با اون حرف نزد و قهر بودن و نرفتن و از این حرفهای خاله زنکی نزن نزن نزن

    ممنوعه

    ماها یکبار دنیا میایم و فقط یکبار فرصت داریم از زندگیمان لذت ببریم پس خوب ازش استفاده کن و بخاطر رفتار و رحفهای دیگران این فرصت گرانبها را از خودت دریغ نکن بانو
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
    ویرایش توسط khaleghezey : دوشنبه 06 بهمن 93 در ساعت 12:58

  4. 3 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    واحد (سه شنبه 07 بهمن 93), شیدا. (دوشنبه 06 بهمن 93), شاپرک 114 (دوشنبه 06 بهمن 93)

  5. #33
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 26 خرداد 97 [ 15:05]
    تاریخ عضویت
    1393-3-05
    نوشته ها
    177
    امتیاز
    5,897
    سطح
    49
    Points: 5,897, Level: 49
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    337

    تشکرشده 305 در 123 پست

    Rep Power
    35
    Array
    اقای خاله قزی وواحدعزیز ازتون ممنون هستم

    واحدجان من چون حس خوبی ندارم فکرمیکنم اگه برم این عروسی بهم خوش نمیگذره اگه بخوام بخودم توجه کنم نرفتن به این عروسی منوبیشترخوشحال میکنه تارفتن
    واحدجان من واقعارفتن به این عروسی رو دوست ندارم واصلاهدفم انتقام نیست چون بارهابرخلاف میلم رفتم به مهمونی یاعروسی امارفتارهای بدی باهام کردن وارامشمو ازم گرفتن چرابایدخودمو اذیت کنم؟


    اقای خاله قزی من که تاپیک نزدم فقط برای این مسئله که ازنظرشمامشکل نیست اگه ازاول خونده باشیدمتوجه میشیدکه مشکل من ازجای دیگه شروع شداتفاقامن خیلی ازاین تاپیکم راضی هستم چون خیلی کمکم کرده وازدوستان خیلی چیزهایادگرفتم درراستای کارکردن روی ضعف های خودم خب دوست دارم دراین مورد هم بهترین کارو انجام بدم برای همین اینجامطرحش کردم

    نمیدونم شایدهم بدگفتم ومسئله عروس ومادرشوهری بنظرتون اومده اماحرف اینه که من الان دوست ندارم این عروسی رو برم بخودم توجه کنم وخودمو توالویت قراربدم یابخاطردیگران برم؟این دیگران شامل شوهرم میشه وفامیلهاش که اگه نریم چه فکری میکنن؟یارفتنم فقط برای خوشحال کردن شوهرم هست

    من خیلی دربرابرخانواده شوهرم گذشت کردم که واقعانمیشه اینجاگفت اماچراهمیشه من بایدبخاطرشوهرم کوتاه بیام؟چرایه بارمادرشوهرم بخاطرزندگی پسرش گذشت نکرده؟
    تواین مدت عمه شوهرم مارو دعوت کرده امابه خودمون زنگ نزده وبه مادرشوهرم گفته عروس وپسرت هم بگوبیان مادرشوهرم اصلابه ماخبرنداد بعدعمه شوهرم زنگ زدگله کردکه چراخونه من نیومدین؟منم گفتم کسی به مانگفت اینه رفتارمادرشوهر60ساله من

    اقای خاله قزی من همه اون لینک هایی که گذاشتیدرو خوندم جز یکیش که اونم دراسرع وقت میخونم ممنونم ازتون






    یه چیزی الان یادم اومد اواسط تابستون بین شوهرم وپدرم دلخوری پیش اومد 2هفته بعدش ماعروسی دختردایی من دعوت شدیم من فقط یه بارازشوهرم پرسیدم مامیریم عروسی که من بفکرلباس باشم؟شوهرم گفت نه من نمیخوام باخانوادت روبه رو بشم
    منم هیچی نگفتم عروسی هم نرفتیم من درکش کردم شوهرم بخاطر دل من خودشو تحت فشارقرارندادکه 2ساعت بیادعروسی وخانواده منو تحمل کنه
    الان اینوگفتم فکرنکنیدکه هدفم تلافی کردنه خداشاهده که اینطورنیست من میبینم مادرشوهرم وشوهرم هرجاکه دوست ندارن واذیت میشن راحت نمیان امامن همش بخاطررضایت دیگران خودمو مجبوربه انجام کارهایی میکنم که دوست ندارم
    اگه نرم عروسی توی این 4سال اولین بارمیشه که برای جایی رفتن به خواسته خودم توجه کردم
    ویرایش توسط شاپرک 114 : دوشنبه 06 بهمن 93 در ساعت 14:20

  6. کاربر روبرو از پست مفید شاپرک 114 تشکرکرده است .

    khaleghezey (دوشنبه 06 بهمن 93)

  7. #34
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من اگرم جدی صحبت کردم چون واقعا از صمیم قلبم دوست دارم زندگی موفقتری داشته باشید و بعنوان یه مرد به این مشکل شما نگاه میکنم و از دید منطقی

    یک پستی بود از بانو بالهای صداقت خیلی زیبا نوشتن اینکه
    شوهر
    مادر شوهر
    خواهر شوهر
    و خانواده شوهر
    جاری و
    خانواده خودم
    و.......... اینا همه را بزارید کنار فقط بخودت فکر کن فقط بخودت اهمیت بده و خودت را دوست داشته باش چرا همه فکر و ذکر شما شده خانواده شوهرت یا رفتار شوهرت یا رفتار مادرت بیخیال همش بزار کنار مهم خودتی و شوهرت و زندگی مشترکت بالا هم برات نوشتم اولویت فقط زندگی خودت هستش مشکل اونا بخودشون ربط داره و خودشان بلد هستند حلش کنن بلاخره یکجورایی با هم کنار میان
    بزار یه مثالی برات بزنم خانواده ما 9 تا فرزندیم جدیدا بین برادرم و 2تا خواهرهای خودم مشکلی پیش آمده و دوطرف انتظار داره جبه گیری کنیم یکی میگه با اون نگرد حرف نزن و قطع رابطه کن اینم همان حرفها را تکرار میکنه ولی من و همسرم خودمان را کنار کشیدیم و با دوطرف رابطه داریم و اجازه نمیدیم مشکلات دیگران به زندگی مشترکمان که بخاطر بالا رفتن کیفیتش اینقدر زحمت کشیدیم خراب بشه.
    اینو میگن اولویت بندی درست زندگی مشترک و همسرم اولویت اول و اصلی من هستش به هیچ فردی چه خانواده خودم و چه خانواده همسرم نه این اجازه را میدهم نه میگذارم توی کیفیت زندگیمان تاثیر بگذراند هم خودم و هم خانومم.این یعنی یه زندگی درست و موفق

    این شما تنها نیستید که توی چنین موقعیت هایی قرار گرفتید خیلی از ماها هم توی اینجور موقعیت ها قرار گرفتیم که دوست نداشتیم جایی بریم یا با کسی همصحبت بشیم و رفت و امد کنیم ولی به احترام همسر و خوشحالی اون و حفظ ارامش در زندگی مشترکمان اینکار را انجام دادیم.خود من آدم حساسی هستم و زود بهم برمیخوره و ناراحت میشم با کمک جناب مدیر که واقعا ازش سپساسگزارم یاد گرفتم خودم را قوی بکنم و خودم را دوست داشته باشم
    سلام
    شما شخصیت انعطاف پذیری داری.
    حیفی که بخواهی پاسخهای شکننده را انتخاب کنی.
    پیشنهاد می دهم مثل اینها که می روند باشگاه بدن سازی و عضلات ضعیف خود را تقویت می کنند.
    شما هم روی ضعفهایی از این قبیل رنج بکش و تحمل کن تا قوی بشوی.
    یعنی حتی جاهایی که بهت خوش نمی گذره برو. و اگر طعنه و شوخی هم کردند و رنجیدی تحمل کن. به مرور قوی می شوی و دیگر اذیت نمی شود.
    البته باید حتما و حتما هدفت قوی شدن باشه.
    بعضی ها تحمل می کنند و توی خودشون می ریزند که زندگیشون خراب نشه.
    این ها از تو خودشون را می خورند. این به درد نمی خوره.

    شما باید آگاهانه انتخاب کنی.
    یعنی با اینکه می توانی این رابطه ها را کم کنی و یا شوخی هایت را کم کنی. اما انتخاب می کنی که بشاش و شاد باشی و تحمل شوخی های دیگران را داشته باشی تو قوی شوی

    شما هنوز اول راه رشد خودت هستی.
    می توانی با تقویت خود در حوزه های مختلف همزمان با بالارفتن سنت ، پخته تر و قوی تر و شاد تر هم باشی.

    راه گریز اجتنابی را انتخاب نکن.
    این هم لینک برای مطالعه بیشتر:
    آرامش و نحوه مواجهه افراد با مسائل و مشکلات زندگي
    نوشته جناب مدیر حتما لینکی که معرفی کردن را مطالعه کنید.
    یاد بگیر خودت را دوست داشته باشی و اولویت اول خودت باشی هر فردی تا خودش را دوست نداشته باشه و بخودش احترام نزاره نمیتواند به دیگران و نزدیکانش عشق بورزه.دلیلی نداره بخاطر حرف دیگران حالا هر فردی که میخواد باشه بشینی و غصه بخوری و هم بهش فکر بکنی بخدا اگه اینجوریه من یکی باید از صبح تا شب بشینم حرص بخورم اونوقت کی فرصت میکنم خودمو دوست داشته باش و از زندگیم لذت ببرم؟!زندگی خودت را بر اساس حرف و سخن دیگران برنامه ریزی نکن

    اقای خاله قزی من همه اون لینک هایی که گذاشتیدرو خوندم جز یکیش که اونم دراسرع وقت میخونم ممنونم ازتون
    مسئله خواندن مقالات نیست مسئله اصلی اینه ازشون استفاده کنی و بکار ببری اونوقت دیگه از اینکه مادرشوهرت اینو گفت یا اینکارو کرد یا بین پدرت و شوهرت اتفاقی افتاده ناراحت نمیشی دوتا مرد هستند و خودشان بلدن مشکلاتشان را با هم حل بکنن به همین راحتی شما فقط باید نقش خودت را خوب ایفا بکنی

    مقالات بالا را با دقت بیشتر مطالعه کنید لطفا درضمن در مورد تلفن نزدن مادر شوهرت شاید یادش رفته بود و حواسش نبود این احتمال هم هستش در هر صورت عمه شوهر شما متوجه شد که شما تمایل داشتی به مهمانی ایشون بروی و مقصر نبودی پس دلیلی نداره بخواهی به این موضوع فکر کنی و خودت را اذیت بکنی
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  8. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    شیدا. (دوشنبه 06 بهمن 93), شاپرک 114 (سه شنبه 07 بهمن 93)

  9. #35
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    شاپرک جان شما فکر میکنی رفتن به عروسی ناراحتت میکنه . عزیزم ولی من فکر میکنم نرفتن هم ناراحتت خواهد کرد . من از خودم مثال میزنم . من فکر میکنم خواهر شوهر هام خیلی دوستم دارند . به جمله توجه کن . فکر میکنم که دوستم دارند . یعنی عقیده خودم اینه که دوستم دارند . من که توی قلب اونها نیستم . ولی اینو به خودم تلقین کردم و قبولوندم که دوستم دارند . چون عقیده خودم اینجوریه پس رفتارم هم تحت تاثیر همین فکره . یعنی وقتی مبینمشون اونقدر خوشحالم و ذوق زده ام و محکم بغلشون میکنم و بوسشون میکنم که اصلا فرصت نمیکنند دوست نداشته باشن . شمام همین کار رو با مادر شوهرت بکن . مادر شوهرت هم مثل خودت یه زنه . میدونی که زنها عاشق محبتند . دلش رو به دست بیار . وای دختر از دست شما . اخه کاری نداره که هر وقت دیدیش محکم بغلش کن و بوسه بارونش کن . باور کن محبت سنگ هم اب میکنه .

  10. 2 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 07 بهمن 93), شاپرک 114 (سه شنبه 07 بهمن 93)

  11. #36
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 26 خرداد 97 [ 15:05]
    تاریخ عضویت
    1393-3-05
    نوشته ها
    177
    امتیاز
    5,897
    سطح
    49
    Points: 5,897, Level: 49
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    337

    تشکرشده 305 در 123 پست

    Rep Power
    35
    Array
    سلام
    اقای خاله قزی عزیزمن درنیت خیرشماهیچ شکی ندارم ازتون ممنون هستم که دلسوزانه راهنمایی میکنیدشماازمن کوچیکترهستیداماازحرفاتون برداشت میکنم که خیلی پخته وسنجیده رفتارمیکنیدخوش بحالتون
    فرمایش شماکاملادرسته من نبایدفقط اون لینک هارو بخونم بایدبه کاربگیرم امانمیدونم چطوری؟چکاربایدکنم؟هنوزراج ع به همون عزت نفس هم گیج میزنم
    دیشب تاپیک برای اولین بارجرات مندانه حرف زدم کارم به طلاق کشیدرو خوندم تاحالانخونده بودمش پرازمطالب مفیدبوداون اقای کارشناس خیلی پست های مفیدی گذاشته بود اماانگاربرام سنگین هستن
    نمیدونم چکاربایدکنم؟اگه مرورنشن که ازیادم میرن اگرم توذهنم باشن تواون لحظه که بایدبهشون عمل کنم دقیقانمیدونم چکاربایدکنم؟
    فکرکنم شاگردخنگی هستم
    مادرشوهرم ازخداشه که ماتوهمه مهمونی هاتوفامیل باشیم تابه همه نشون بده که باعروسش خوبه مطمئن هستم که عمدا دعوت عمه شوهرمو نگفت اینطوری خواست ناراحتیشونشون بده
    مادرم ومادرشوهرم دوستای قدیمی هستن یه باردوست مشترکشون به مادرشوهرم گفته بودکه سرش شلوغه ونمیرسه به همه زنگ بزنه ازش خواسته بودکه به مادرم بگه که اونم برای مجلس روضه دعوته امامادرشوهرم چون رابطه خوبی بامادرم نداشت اصلاپیغام اون طرف رو به من یاپسرش هم نگفت که لااقل مابه مادرم بگیم


    ببخشیدواحدجان نفست انگارازجای گرم بلندمیشه ها
    من تواین4سال کم به مادرشوهرم محبت نکردم اماچی دیدم ازش؟مادرشوهرم یه زن سردهست که به گفته شوهرم درسال فقط دوباربچه هاشو می بوسیده عیدوروزتولدشون
    تودوره عقدمن سرماخوردم شوهرم دیدمادرم برام ابمیوه میگیره سوپ درست میکنه بهم میرسه براش عجیب بودگفت مامان من اصلاازاین کارهابرامون نمیکنه نهایتش یه قرص بده دستمون
    مادرشوهرم بااینکه زن مذهبی هست امابه من یه تهمت بدزد بعدازماه من شیرینی گرفتم دستم وشب نیمه شعبان رفتم خونش
    من هروقت خونش غذامیخوردم میگفتم دست شمادردنکنه مامان خیلی خوشمزه بود.بعددیدم مادرشوهرم ازغذای خودش دخترهاش همه فک وفامیل تعریف میکنه الامن دقیقامتوجه شدم که عمدی توکارهست من به این زن محبت کنم؟من که هربارگفتم غذاش خوشمزه شده واون ترسیدیه باربگه غذات خوب بود؟من که شیرینی های عیدم رو خودم درست میکنم وهمه میگن چقدرخوشمزه اس امامادرشوهرم ترسیده 1بارتعریف کنه؟
    من ادعای قوی بودن یاجراتمند بودن ندارم امافقط میدونم که مادرشوهرم بشدت زن ضعیف ومنفعلی هست
    کاش یه بارباشهامت میومدمیگفت من ازفلان رفتارت ناراحتم بجاش هروقت ناراحته توصورت ادم نگاه نمیکنه کم محلی میکنه متلک میندازه
    من 2-3بارباهاش خیلی محترمانه حرف زدم ازدلخوری هام بهش گفتم یه دعوای بزرگ درست کردوگفت من بی ادب وگستاخم چون نشستم جلوش توچشماش نگاه کردم وگفتم ازکدوم رفتارهاش ناراحت شدم
    بگذریم من نه میخوام نه میتونم یه زن60ساله رو عوض کنم


    من دیروزباشوهرم راجع به نیومدن به عروسی صحبت کردم امامتاسفانه درعرض یه ربع کارمون به دعواکشیدشوهرم میگه زیاد توضیح میدی وگویاازاین دیروزعصبانی شد
    مثل همیشه مثل بچه هاقهرکردبدون خداحافظی رفت شب که اومدسلام کردم بهش جواب ندادگفتم نون بیارم کنارغذات گفت من غذانمیخورم بعدخودش رفت هم غذاروکشیدهم نون دراوردباغذاش خورد براش میوه اوردم بشقاب رو هل داد اونطرف شب جاشو جداکردصبح پاشدم سلام کردم دیدم داره میره گفتم وایساصبحونه درست کنم گفت نمیخورم هرروز9میرفت سرکار امروزیه ربع به 8رفت بهش زنگ زدم ناهارمیای میخوام برنج خیس کنم گفت نه کاری به من نداشته باش توغذادرست کن هروقت دلم خواست میخورم هروقت دلم نخواست نمیخورم
    این هم پسری که اون مادرتربیت کرده وارد34سالگی شده اماهنوزمثل بچه هاقهرمیکنه
    به من گفت پاشویه شب قبل ازعروسی بریم خونه مادرم تاتموم بشه منم گفتم من نمیام 4ساله چه مقصربودم چه نبودم من پیشقدم شدم کافیه من بهش پیشنهاددادم زنگ بزنه ومادرشو شام دعوت کنه خونمون خیلی وقته نیومدن تاراجع به دلخوری هامونم حرف بزنیم اماشوهرم گفت نه گفتم باشه حرف نمیزنیم فقط دعوتشون کن من قول میدم حرفی نزنم باروی بازازشون پذیرایی کنم مهمون من هستن واحترامشون واجبه بازعصبانی شدوگفت توحق نداری برای من تعیین تکلیف کنی منم بهش گفتم توترسویی تواین 2ماهه حتی یه بارزنگ نزدی بامادرت راجع به این مسئله حرف بزنی زورت فقط به من میرسه به من میگی پاشوبریم خونشون اماحاضرنیستی زنگ بزنی مادرتودعوت کنی اقابهش برخوردکه بهش گفتم ترسو
    واقعاشوهرم ادم ترسویی هست نمیتونه حرفشو قشنگ بزنه بعدهمین ادم برای من ده مترزبون داره وسرم عربده میکشه کلاطرزبرخوردخانواده شوهرم بامشکلات ومسائل اینه که خودشونو به ندیدن میزنن دقیقاهمون رفتاراجتنابی که توی یکی ازلینک هابودبعدادعای اروم بودن وارامش داشتنشون هم میشه
    مادرشوهرم میدونه پسرش سیگارمیکشه اماتاحالانتونسته یه تذکربه پسرش بده بعدبه من میگفت بگوسیگارنکشه میدونه پسرش نمازنمیخونه بعدبه من میگفت بگوپدرت بهش تذکربده یه خانواده بزدل وضعیف هستن
    بعداگه من حرفموبزنم میشم یه دخترگستاخ وبی ادب که خوب تربیتش نکردن

    - - - Updated - - -
    ویرایش توسط شاپرک 114 : سه شنبه 07 بهمن 93 در ساعت 12:34

  12. #37
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    شاپرک، در مورد قهر دیروز،

    وقتی رفتارت را خوندم با خودم گفتم واییی چقدر آویزون می شه.
    شوهرت هم حتما این حس را داشته.
    خب یه بحثی شده و دلخور شدید (درست و غلطش بماند) دیگه اینقدر سیخ نزن بهش. بذار یه کم تنها باشه حالش که بهتر شد حرف می زنید.

    الان که مثالش را نوشتی، خودت بخون ببین چقدر آزار دهنده است. دلخوره و داره با خودش فکر می کنه، شما یه سره آویزونی، بیا شام بخور، بیا اینجا بخواب، نهار چی می خوری و ... ولش کن دیگه!

    اگر بعد از قهر دیگه هیچی نمی گفتی، امروز عصر که از سرکار می اومد سلام می کردی و زمینه را برای صحبت و آشتی فراهم می کردی. نه این که از اولین ثانیه شروع کنی منت کشی
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  13. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    واحد (چهارشنبه 08 بهمن 93), شاپرک 114 (سه شنبه 07 بهمن 93)

  14. #38
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 26 خرداد 97 [ 15:05]
    تاریخ عضویت
    1393-3-05
    نوشته ها
    177
    امتیاز
    5,897
    سطح
    49
    Points: 5,897, Level: 49
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    337

    تشکرشده 305 در 123 پست

    Rep Power
    35
    Array
    شیداجان من دیشب کاملاعادی مثل همیشه رفتارکردم خب هرشب من غذارو میکشم میارم سرمیزچون دیشب برنج کم بودازش پرسیدم میخوای نون هم بیارم که گفت کلاغذانمیخوره منم غذارو برگردوندم بدون هیچ حرفی
    ماهمیشه بعدازناهارچایی وبعدازشام میوه میخوریم من دیروزمثل همیشه رفتارکردم بعدازناهارچایی اوردم که نخوردورفت دیشبم مثل شبهای قبل بعدازشم میوه اوردم که بازنخورد
    بعدوقتی متکاشوزدزیربغلش رفت جدابخوابه من اصلابهش نگفتم بیاپیشم بخواب نمیدونم چرافکرکردیکه بهش گفتم بیااینجابخواب
    من دیشب غیرازکارهای همیشگیم که اوردن غذاومیوه بوده باهاش هیچ حرفی نزدم نمیدونم چرابرداشت کردی که من اویزونش بودم
    یه مشاوربه من گفت توبدترین دعواها سلام خداحافظ وغذاوچاییت همیشه سرجاش باشه منم همیشه سعی کردم این نکته رورعایت کردم واین نشونه اویزون بودن نیست
    راجع به ناهارامروزم برای این پرسیدم که میدونستم مثل بچه هاقهرمیکنه ونمیاداول صبح تکلیفمومیدونستم غذااندازه دونفردرست نمیکردم بهتربودبنظرم تااینکه ظهرمنتظرش باشم واون نیاددرصورتیکه اون موظف بوداگه نمیخوادبیادبهم بگه کاری که همیشه توشرایط عادی میکنه
    علت اینکه بهش گفتم وایساصبحونه درست کنم برای این بودکه ماساعت8-9صبحونه میخوریم وشوهرم خیلی روی خوردن صبحونه حساسه اگه یه روزبلندنشم واماده نباشه زودگله میکنه که من فلان روزبدون صبحونه رفتم شوهرمم امروززودبلندشدورفت وگرنه من مثل همیشه صبحونه روهم اماده میکردم وازترس سرکوفت های ایندش گفتم بمونه تااماده کنم


    من اویزون نبودم واصلاقصدم ازاین کارهامنت کشی نبوده من عادی انگارکه هیچ اتفاقی نیفتاده رفتارکردم
    بنظرخودم من مثل یه انسان بالغ رفتارکردم رفتارهای اون بچگانه بود

    - - - Updated - - -

    واقعااین حرفش درسته که توغذادرست کن دوست داشتم میخورم دوست نداشتم نمیخورم؟
    مگه من عروسک دستش هستم؟بعداگه یه روزصبحونه درست نکنم غذاش اماده نباشه زودبهم سرکوفت بزنه؟
    هروقت دلش خواست پیشم بخوابه هروقت دلش نخواست جاشوجداکنه؟
    پس چرامن اجازه ندارم به دلخواه خودم رفتارکنم؟
    پریشب منومحکم بغل کردوگفت من خیلی دوستت دارم بعدفرداشبش جدابخوابه؟
    واقعاموندم چی روباورکنم؟قسم حضرت ابوالفضل یادم خروس رو؟
    ویرایش توسط شاپرک 114 : سه شنبه 07 بهمن 93 در ساعت 17:21

  15. #39
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شاپرک 114 نمایش پست ها
    شیداجان من دیشب کاملاعادی مثل همیشه رفتارکردم خب هرشب من غذارو میکشم میارم سرمیزچون دیشب برنج کم بودازش پرسیدم میخوای نون هم بیارم که گفت کلاغذانمیخوره منم غذارو برگردوندم بدون هیچ حرفی
    ماهمیشه بعدازناهارچایی وبعدازشام میوه میخوریم من دیروزمثل همیشه رفتارکردم بعدازناهارچایی اوردم که نخوردورفت دیشبم مثل شبهای قبل بعدازشم میوه اوردم که بازنخورد
    قهر نمی دونی یعنی چی؟
    یعنی دعوا کردید اصلا بهت برنخورده؟
    نباید حداقل یه ساعت سرسنگین باشی ؟

    مشاور گفت غذا و ... سرجاش.
    یعنی شما غذا را می کشی و نون یا هر چی هم هست می ذاره و حداقل یه ساعت قیافه می گیری و منت نمی کشی

    صبح هم مثل همیشه و سرساعت و برنامه همیشگیت صبحانه را آماده می کنی و هیچی نمی گی. نه این که ساعت شش پا می شی وایسا وایسا من برات صبحانه حاضر کنم .......
    اگر زود پاشده و خارج از برنامه معمولش داره رفتار می کنه، شما آویزون نشو.
    بذار راحت باشه.
    کار خودت را سر وقتش انجام بده.

    نمی گم باید لجبازی کنی و قهر کنی.
    می گم وقتی بحثی شد، یه فرصت نفس کشیدن به طرف مقابلت بده. خودت را هم اینقدر خوار و خفیف نکن با منت کشی و آویزون شدن.
    خودت هم یه کم فاصله بگیر و فکر کن.

    راست می گه، خیلی دوستت داره که با این اخلاقها می سازه.
    خسته اش نکن.

    واسه عروسی و مادر شوهر و ... هم حوصله کردم برات می نویسم.
    خیلی ریز می شی و خودت و دیگران را اذیت می کنی.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : سه شنبه 07 بهمن 93 در ساعت 18:01

  16. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    واحد (چهارشنبه 08 بهمن 93), میشل (سه شنبه 07 بهمن 93), شاپرک 114 (چهارشنبه 08 بهمن 93)

  17. #40
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 26 خرداد 97 [ 15:05]
    تاریخ عضویت
    1393-3-05
    نوشته ها
    177
    امتیاز
    5,897
    سطح
    49
    Points: 5,897, Level: 49
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    337

    تشکرشده 305 در 123 پست

    Rep Power
    35
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    قهر نمی دونی یعنی چی؟
    یعنی دعوا کردید اصلا بهت برنخورده؟
    نباید حداقل یه ساعت سرسنگین باشی ؟

    .
    خیلی ازاین قسمت حرفات خوشم اومد
    درست فهمیدی من نمیدونم قهریعنی چی؟سرسنگین بودن روبلدنیستم دیگران بهم بی احترامی هم کننداولش ناراحت میشم امازودفراموشم میشه وباطرف عادی رفتارمیکنم

    چون عزت نفس ندارم چون خودم رو دوست ندارم وبرای خودم ارزش قائل نیستم
    همش فکرمیکنم بقیه ازمن بهترن بیشترمیفهمن همیشه خودمومقصرمیدونم

  18. کاربر روبرو از پست مفید شاپرک 114 تشکرکرده است .

    شیدا. (چهارشنبه 08 بهمن 93)


 
صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: شنبه 09 دی 96, 12:15
  2. هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم!
    توسط nargol در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: چهارشنبه 03 خرداد 91, 18:59
  3. +هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم(تورو خدا)
    توسط hamidgole در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: پنجشنبه 02 آبان 87, 13:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:23 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.