به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 08 دی 91 [ 21:04]
    تاریخ عضویت
    1387-10-14
    نوشته ها
    768
    امتیاز
    18,761
    سطح
    86
    Points: 18,761, Level: 86
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 2,462 در 461 پست

    Rep Power
    92
    Array

    ₪₪₪ بدون ِ عنوان ₪₪₪

    <bgsound src="http://www.tarhebartar.ir/music/Hechkasi_moein.mid" loop="-1">

    [align=justify]سلام، مي‌خواستم بگم كه... اما نه، قبلش يه سؤال مي‌پرسم كه بالاغيرتاً بياييد براي جواب دادنش خودتون باشيد، هموني كه هستيد، نه كس ديگه‌اي، خودِ خودِ خودتون.

    سؤالم اينه: "آخرين باري كه بدون هيچ تصميم از پيش تعيين شده‌ و بدون هيچ‌ و قيد و بندي از ته دلتون (يا به قول يكي از بچه محل‌ها، از تهِ اعماق‌تون!) خنديديد كي بوده؟

    و يا با "كي" خنديديد؟ يعني در اون زمان چي شد كه بي‌محابا و بدون هيچ دغدغه‌اي، (به دليلي و يا حتي بدون هيچ دليلي)، مثل يه كودك خنديديد...

    حالا دو تا سؤال ديگه! بازم بالاغيرتاً بگين آخرين باري كه از ته دلتون گريه كردين كي بوده؟ براي كي و يا چي اين طور گريه مي‌كردين؟ گريه‌اي كه هر كي شما رو مي‌ديد و صداتونو مي‌شنيد، جيگرش مي‌سوخت و بي‌اختيار با شما همدردي مي‌كرد (اگر چه شما اون قدر تو حال خودتون بودين كه اطرافيانتونو نمي‌ديدين).

    مي‌دونين اون گريه و خنده‌ چه وجه تشابهي با هم دارن؟ اگه يه كمي فكر كنين مي‌بينين هر دوشون راستِ راستي‌ان.

    واقعاً مي‌دونين اين چيه و يا كيه كه آدمو اين طور متحول مي‌كنه و به خنده‌ها و گريه‌ها عمق مي‌ده؟

    منم موافقم؛ اين عشقه كه گريه‌ها و خنده‌هاي آدمو حقيقي مي‌كنه. راست ميگين، خجالت نكشين منم خوب، عاشق شدم مي‌‌دونم ديگه. مگه چيه؟ (بگو مگه چي نيست؟).

    آره، عاشقي بي‌پروايي مياره. بي‌پروايي از قضاوت‌ها و ارزيابي‌هاي ديگرون و بي‌پروايي از هر ترس و واهمه‌اي. عشق بي‌زماني مياره، ربطي به سن و سال نداره. انگاري كوچيك و بزرگ نمي‌شناسه. هر كي تو هر سني كه باشه اگه دچارش بشه حتي تو پيري هم احساس جووني و سرزندگي مي‌كنه. دنبال يه بهونه مي‌گرده كه بخنده و بخندونه. وقتي مي‌بينه يه كسي غمگينه با خودش ميگه اين بابا يه چيزي كم داره و اونم عشقه. اون با سرزندگي و انرژي حاصل از عشقش هر جا كه باشه شادي و اميد مي‌آفرينه.

    اما اين عشق زماني در وجودمون آشكار ميشه كه تمام ماسك‌ها، هويت‌هاي كاذب و خودهاي دروغين‌مونو كنار بذاريم تا كودك درون‌مون فرصتي پيدا كنه كه با اون معصوميت كودكانه‌اش بخنده.

    بعضي‌ها به بچگي‌هاشون مي‌خندن كه چقدر ساده بودن، چه زود با يه وعده وعيد و يه چيز كوچولو گول مي‌خوردن، فكر مي‌كنن كه چه خوبه بچگي‌هاشونو پشت سرگذاشتن و بزرگ و عاقل شدن. ولي واقعاً اين سن و سال نيست كه آدمو بزرگ و عاقل مي‌كنه. بزرگي به اينه كه ما در طول زندگي تا چه حد تونستيم به خود حقيقي‌مون نزديك بشيم، خودي كه منبع سرور و شادي و هوش ذاتي براي زندگي كردن و لذت بردن از تمام مواهب زندگيه.

    خصوصيات عرفاي بزرگ و بچه‌ها شبيه همه. اگر چه بزرگ ميشن و به سال‌هاي عمرشون اضافه ميشه ولي گذر زمان اونارو از خصلت كودكانه‌شون دور نمي‌كنه، براي همينم مثل بچه‌ها پاك و بي‌آلايشن، بي قيد و شرط همه رو دوست دارن، مثل بقيه‌ي مردم مجبور نيستن به زور خودشونو خوشحال كنن چون مثل درخت كنار رودخونه كه نيازي به آب نداره از منبع شادي و سرور دروني‌شون سيرابن. اونا اونقدر از بودن خودشون راضي و مسرورن كه ديگه نيازي به تظاهر و نقش بازي كردن ندارن پس همه‌ي كاراشون بدون ريا و حقيقيه، اگه بخندن از ته دل مي‌‌خندن و اگه گريه كنن واقعاً گريه ‌مي‌كنن.

    وقتي آدم خود خودش باشه بي‌اختيار، عشق تو زندگيش آشكار ميشه و يكي از نشونه‌هاي عشق اشك ريختن و گريه كردنه. باور كنين، ممكنه بشه به هر دليلي خنديد و به قولي خوش بود ولي نميشه به هر دليلي ضجه زد و گريه كرد. اشكي كه عاشق مي‌ريزه، همون خون دلشه كه مثل باروني بر معشوقش مي‌بارونه. عاشق سفره‌ي هستي‌شو از آب چشماش سيراب مي‌كنه. آره، اين خودشه. هموني كه هميشه سعي داشتيم قايمش كنيم تا زمانش كه برسه آشكارش كنيم.

    تو رو خدا اگه ديدينش، مراقب باشين از دست ندينش چون همه چيزِ ما، هستي و نيستي‌مون همين عشقه. بودنش زندگيه و نبودنش روزي هزار مرتبه مردن.

    اجازه بدين پرتو نوراني عشق از پنجره‌هاي وجودتون به درون‌ اطاق تاريك روح‌تون راه پيدا كنه و نسيم عطرآگين و حيات‌بخش‌شو تو هستي و زندگي‌تون بدمه و روح‌تونو از قبرستون تنگ و تاريك بدن‌تون بيرون بياره و زنده كنه.

    بيايين بخونيمش كه مي‌شنوه و بخواهيمش كه فقط او خواستني و حقيقيه.

    بهشت چيزي جز زندگي با عشق نيست و جهنم سوزان همون فقدان عشقه. پس اجازه نديم دنياي ما از فرط دوري از عشق خودشو بسوزونه.

    به هر كه مي‌رسين نشونش بدين، عشق رو با عشق نشون بدين، بدون هيچ چشمداشتي و مطمئن باشين كه آرامش پيدا مي‌كنين چون همه‌ي مشكلات و بدبختي‌هاي بشر از فقدان عشقه.

    نشون‌ عشق همون خود رو نديدنه، محبته، گذشت و ايثار و فداكاريه. همه‌ي اينها فقط به خاطر اون كسيه كه حضورش رحمت، و ظهورش همه عشق و آزاديه.

    اينه اون خداي بزرگ و عاشق ما....
    [/align]

  2. 7 کاربر از پست مفید آرمان 26 تشکرکرده اند .

    آرمان 26 (جمعه 22 آبان 88)

  3. #2
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,197

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    RE: ₪₪₪ بدون ِ عنوان ₪₪₪

    سلام آقا ارمان
    من هنوز شما رو با اواتار قبلی می شناسم
    این مطلبی که نوشتی اگه جواب راست راستکی می خواهی بگو تا جواب بدیم

  4. کاربر روبرو از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده است .

    بالهای صداقت (شنبه 23 آبان 88)

  5. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 آذر 90 [ 09:03]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    1,274
    امتیاز
    12,573
    سطح
    73
    Points: 12,573, Level: 73
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 277
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,481

    تشکرشده 3,465 در 1,036 پست

    Rep Power
    144
    Array

    RE: ₪₪₪ بدون ِ عنوان ₪₪₪

    سلام

    آقای آرمان چقدر قشنگ حرف دلتون رو میگید

    خوشبحالتون که بلدید احساسات پاکتون رو تا این حد زیبا بیان کنید و راحت بشید.

    من جواب سوالات شما رو میدم :

    سؤالم اينه: "آخرين باري كه بدون هيچ تصميم از پيش تعيين شده‌ و بدون هيچ‌ و قيد و بندي از ته دلتون (يا به قول يكي از بچه محل‌ها، از تهِ اعماق‌تون!) خنديديد كي بوده؟

    و يا با "كي" خنديديد؟ يعني در اون زمان چي شد كه بي‌محابا و بدون هيچ دغدغه‌اي، (به دليلي و يا حتي بدون هيچ دليلي)، مثل يه كودك خنديديد...

    حالا دو تا سؤال ديگه! بازم بالاغيرتاً بگين آخرين باري كه از ته دلتون گريه كردين كي بوده؟ براي كي و يا چي اين طور گريه مي‌كردين؟ گريه‌اي كه هر كي شما رو مي‌ديد و صداتونو مي‌شنيد، جيگرش مي‌سوخت و بي‌اختيار با شما همدردي مي‌كرد (اگر چه شما اون قدر تو حال خودتون بودين كه اطرافيانتونو نمي‌ديدين).



    پریشب بود با خواهر کوچیکترم .میخواستیم بخوابیم که یک دفعه افتادم یاد ماجرایی که محل کارم اتفاق افتاده بود و فوق العاده خنده دار بود به نظرم. وقتی برای خواهرم تعریف کردم هر دوتامون به قدری از ته دل خندیدیم که داشتیم روده بر میشدیم .اون خنده جزء معدود خنده های من بود که بقیه دیدند و تعجب میکردند ! خنده های من معمولا" فقط یه لبخنده اما اون شب خنده هام عجیب بود طوری که خودمم داشتم تعجب میکردم که : من چم شده امشب ؟


    آخرین باری هم که گریه کردم حدود 4 شب پیش وقت نماز بود یعنی دو شب قبل از خنده هام !
    برای کسی که هیچ نسبتی باهاش ندارم اما... نگرانش بودم ، دوست دارم عاقبت بخیر بشه و راه راست رو بره اما خودش کوتاهی میکنه و به راهنمایی های من گوش نمیده .همین الانم که یادم اومد گریه ام گرفت . واقعا" از ته دلم براش گریه کردم و از خدا خواستم بهش کمک کنه .

  6. 4 کاربر از پست مفید m.mouod تشکرکرده اند .

    m.mouod (شنبه 23 آبان 88)

  7. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 96 [ 15:33]
    تاریخ عضویت
    1387-11-29
    نوشته ها
    1,732
    امتیاز
    22,684
    سطح
    93
    Points: 22,684, Level: 93
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 666
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    4,250

    تشکرشده 4,202 در 1,430 پست

    Rep Power
    189
    Array

    RE: ₪₪₪ بدون ِ عنوان ₪₪₪

    آخرين باري كه گريه كردم سه شنبه شب بود كه با ديدن عكس هاي هم كلاسي هاي دوران دانشجوييم(سال پيش )دلم براي همشون تنگ شد.....به همشون مسيج زدم فقط يكي از پسرا بيدار بود و جواب داد به قدري دلم گرفته بود كه زدم زير گريه.....بيچاره تعجب كرده بود!!!!ساعت 2 نصفه شب!!!گروه 7...8 نفري ما يكي از بهترين گروه هايي بود كه تابه حال عضوش بودم.....فوق العاده بود كاش ميشد به سال پيش برگردم با دوستاي گلم برم براي انجام پروژه‌"روستا" برم به روستاي چوره ناب..با منظره هاي زيباش و .......خدايا.....يادش به خير.....

    آخرين باري هم كه خنديدم نميتونم بگم چون من هميشه در حال خنديدن هستم مخصوصا آخر هفته ها كه همسر دلبندم مياد خونمون:D

  8. 3 کاربر از پست مفید parnian1 تشکرکرده اند .

    parnian1 (شنبه 23 آبان 88)

  9. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 08 دی 91 [ 21:04]
    تاریخ عضویت
    1387-10-14
    نوشته ها
    768
    امتیاز
    18,761
    سطح
    86
    Points: 18,761, Level: 86
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 2,462 در 461 پست

    Rep Power
    92
    Array

    RE: ₪₪₪ بدون ِ عنوان ₪₪₪

    سلام

    ضمن تشكر از دوستان ، بله سوالاتي كه پرسيدم جدي است و شما مي تونيد در صورت تمايل به اين سوالات پاسخ دهيد و بي شك خالي از لطف هم نخواهد بود .

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 20 تیر 94 [ 15:18]
    تاریخ عضویت
    1387-7-07
    نوشته ها
    327
    امتیاز
    7,417
    سطح
    57
    Points: 7,417, Level: 57
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    782

    تشکرشده 791 در 202 پست

    Rep Power
    48
    Array

    RE: ₪₪₪ بدون ِ عنوان ₪₪₪

    روز تولد امام رضا (ع) بود... صحن اصلي... روبروي گنبد طلاش... كنار سقاخونه ...روي فرشي از فرشاي مملو از آدم نشسته بودم ... ميون سيل عظيم عاشقاي آقا... نزديك غروب بود و چن ساعتي بود كه اونجا بودم اطرافم كمي خالي بود و ترجيح دادم بمونم تا اذون مغرب.... يه دفعه نقاره خونه شروع كرد به نواختن طبل... دلم لرزيد... صداي شيپور و طبلها اونقدر به من نزديك بود كه شروع كردم به لرزيدن ... بغضم شكست... خيلي ها بغضشون شكست... كل جمعيت سكوت كرده بودن و چشم به نقاره خونه دوخته بودن... دليل زياد بود واسه گريه.... چه حالي شد... صداي گريه و زمزمه آروم زائرا با كوبيدن هر طبلي بلندتر ميشد.... و من به هق هق افتادم و از ته ته دلم گريه كردم.... باور كنين بچه ها اونجا به ياد همه اونايي بودم كه دوستشون دارم و اونجا نيستن... اولين باري بود كه يادم مونده بود واسه بچه هاي تالار دعا كنم.... واسه همه دعا كردم و آرزو كردم كاش همه اونجا بودن و آرزو كردم كاش آقامون همون لحظه ميومد... و همه مارو از غم رهايي ميداد....
    كاش اون صداي شيپور اومدن آقامونو خبر ميداد و اون صداي طبل ظهور اون عزيز رو نويد ميداد... كاش!!!
    آره آرمان عزيز ... من خيلي گريه كردم مخصوصا اين چن ماه گذشته اما اون گريه توي حرم با اون حال و هوا از ته ته دل بود ....
    *********
    مدتها بود غمگين بودم فكر نميكردم ديگه بتونم بخندم....
    مني كه خدا رو تو هرچيز و هر نشونه اي پيدا ميكردم و لبريز شادي ميشدم حالا گمش كرده بودم ... تا اون شب...
    همين شب جمعه گذشته.... اون شب اون دوباره اومد خونمون.... بارها اومده بود اما من اينجوري نديده بودمش...
    شايد من متوجه نشده بودم... چشاش يه برقي داشت.... صورتش ماه شده بود... دلم خواست بغلش كنم....
    وقتي بغلش كردم يه حس خوبي اومد سراغم .... چشماي نازش و لبخند قشنگش شادي رو آورد به دلم...
    فكرشم نميكردم كه اون كوچولوي ناز شش ماهه بتونه اينقدر منو لبريز از عشق و شادي كنه .... آره اون ني ني داداشمه و وقتي بغلش كردم شصت پاشو كرد تو دهنش و شروع كرد به خوردن... واي خدا من اون شب از ته دل خنديدم... اون فرشته كوچولوي ناز واقعا از بهشت اومده بود.... اومده بود منو بخندونه و اينكارو كرد....
    گاهي ما خودمون دورمونو حصار ميكشيم .... و اجازه نميديم كه خدا دست محبتشو به سرمون بكشه.....
    گاهي خود من ... خودم رو لايق اين همه عشق و محبت خدا نميبينم و ازش دور ميشم....
    و چقدر فاصله شادي و غم در دل كوچيك ما كمه....
    به اميد اينكه لبخند هميشه رو لباي شما دوستاي خوبم باشه و خدا تو قلباتون ....

  11. 6 کاربر از پست مفید shirin joon تشکرکرده اند .

    shirin joon (یکشنبه 24 آبان 88)

  12. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 دی 91 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1387-2-21
    نوشته ها
    338
    امتیاز
    4,957
    سطح
    45
    Points: 4,957, Level: 45
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 193
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    277

    تشکرشده 286 در 92 پست

    Rep Power
    50
    Array

    RE: ₪₪₪ بدون ِ عنوان ₪₪₪

    آخرین باری که از ته دلم می خندیدم چند شب پیش بود،خیلی خسته بودم وتنها .نمیدونستم چه کار باید بکنم تلویزیون رو روشن کردم دیدم یه مسابقه در حال پخشه اولش اهمیتی ندادم ولی بعدش کمی کنجکاو شدم و نگاه کردم ونشون به اون نشون که تا آخر مسابقه رو دیدم ،اینقدر خندیدم که وقتی مسابقه تموم شد پیش خودم گفتم نگاه کن تنهایی هم میشه کلی خندید.یادم رفته بود که تنهام ویه جورایی از اطرافم کنده شده بودم
    خلاصه خستگیم رفع شد و به کارای دیگم رسیدم..
    البته این رو هم بگم که وقتی با خواهر زاده و برادر زاده هام بازی میکنم،میرم توی دنیاشون و کلی کیف میکنم و میخندیم
    آخرین باری که از ته ته دلم گریه کردم شب ولادت امام رضا بود که رفته بودم به یه امامزاده در شهرمون،بعد از نماز و زیارت بود که رفتم بودم کنار مزار یکی از شهدا که یه کم برام خا صتر از بقیه شهداست.
    خوشبختانه تنها بودم،چون هیچ وقت دوست ندارم که اشکمو خانوادم وقریب به اتفاق دوستانم ببینند.
    خلاصه نمیدونم شکایت میکردم،کمک میخواستم،کلاهمه چیزو با هم قاطی کرده بودم و زده بودم به سیم آخر.یادمه اصلا نمیتونستم جلوی اشکامو بگیرم.حال عجیبی بود،کمی هم احساس سبکی میکردم ولی به هیچ وجه نتونستم خودمو کنترل کنم
    بعد از کلی گریه یه دفعه چشامو باز کردم و دیدم کلی آدم بالای سرم جمع شدن ،وای که چه حال بدی بود،فهمیدم که ازحال رفته بودم.جالب اینجاست که چند تا از خانوما بالای سرم گریه میکردند و دلشون به حالم سوخته بود،و از مشکلات جوونا میگفتند و ازم پرسیدن که چی شده؟خجالت کشیدم و سریع خودمو جمع و جور کردم و اصلا دوست نداشتم ببینم که کسی به حال من گریه کنه و دلش بسوزه.به زور بهم آب دادند و منم تشکر کردم و با اون حالم سریع در رفتم.
    خلاصه برای اولین بارغش کردن رو تجربه کردم:P


    نقل قول نوشته اصلی توسط آرمان 26
    <bgsound src="http://www.tarhebartar.ir/music/Hechkasi_moein.mid" loop="-1">

    [align=justify]

    به هر كه مي‌رسين نشونش بدين، عشق رو با عشق نشون بدين، بدون هيچ چشمداشتي و مطمئن باشين كه آرامش پيدا مي‌كنين چون همه‌ي مشكلات و بدبختي‌هاي بشر از فقدان عشقه.

    نشون‌ عشق همون خود رو نديدنه، محبته، گذشت و ايثار و فداكاريه. همه‌ي اينها فقط به خاطر اون كسيه كه حضورش رحمت، و ظهورش همه عشق و آزاديه.

    اينه اون خداي بزرگ و عاشق ما....
    [/align]
    آرمان گرامی میبینم که شما هم به فقدان عشق در دنیای امروزاشاره کردید!(بحثشودر تاپیک فراسوی ذهن گذاشتیم) خیلی دوست داشتم که اون تاپیک رو ادامه بدم چون واقعا سوالا تو این زمینه زیاده.سر فرصت این کار رو میکنم
    ولی خوشحالم که در کناریه عالمه بحث روانشناسی و علمی ،کم کم عشق و عرفان وخداشناسی و... هم مورد توجه قرار میگیره

  13. 2 کاربر از پست مفید lمریم تشکرکرده اند .

    lمریم (دوشنبه 25 آبان 88)

  14. #8
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,197

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    RE: ₪₪₪ بدون ِ عنوان ₪₪₪


    آخرین باری که از ته دل خندیدم سال 82 بود بعد از اومدن از دادگاه خانواده وقتی شب شوهرم با یه دسته گل اومد خونه از ته دل خندیدم

    آخرین باری که از ته دل گریه کردم نمی دانم شاید دیشب موقع خوندن سوره یس یا ظهر دیروز موقع اذان و شنیدن اسم پیامبر و یا شاید پریشب و یا......هر روز

  15. کاربر روبرو از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده است .

    بالهای صداقت (دوشنبه 25 آبان 88)

  16. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 08 تیر 98 [ 05:40]
    تاریخ عضویت
    1389-9-30
    نوشته ها
    1,362
    امتیاز
    19,687
    سطح
    88
    Points: 19,687, Level: 88
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger Second Class1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    7,910

    تشکرشده 7,657 در 1,487 پست

    Rep Power
    151
    Array

    RE: ₪₪₪ بدون ِ عنوان ₪₪₪

    سلام.
    به نظرم تاپیک قشنگی اومد. خواستم به روز رسانی کنم
    اگه دوست داشتید سوالِ مطرح شده رو جواب بدید تا روزای بیشتری تاپیک به روز باشه و افراد بیشتری مطالبش رو بخونن.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:49 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.