به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1
  1. #1
    مدیران انجمن آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    همه چیز آنگونه که می بینیم نیست

    مرد دیروقت ، خسته از کار به خانه برگشت .دم در پسر پنج ساله اش را دید که در انتظار او بود:
    سلام بابا، یک سئوال از شما بپرسم؟
    بله حتما، چه سئوالی؟
    بابا! شما برای هر ساعت کار چقدر پول می گیرید؟
    مرد با ناراحتی پاسخ داد :این به تو ارتباطی ندارد.چرا اینچنین سئوالی می کنی؟
    فقط می خواهم بدانم.
    خوب می گویم : بیست دلار!
    پسرک درحالی که سرش پایین بود آه کشید. بعد به مرد نگاه کرد و گفت:میشود به من ده دلار بدهید؟
    مرد عصبانی شد وگفت اگر دلیلت برای پرسیدن این سئوال فقط این بود که پولی از من برای خریدن یک اسباب بازی بگیری کاملا در اشتباهی هنوز ده روز نشده که از من پول گرفته ای . به اتاقت برگرد و برو و فکر کن که چرا اینقدر خودخواه هستی؟
    پسر کوچک ، آرام به اتاقش رفت و در را بست .
    مرد نشست ، بعد از حدود یکساعت آرام تر شد و فکر کرد شاید به دلیل خستگی با پسر کوچکش خیلی تند و خشن رفتار کرده است. شاید واقعا چیزی بوده که او برای خریدنش به ده دلار نیاز داشته است .
    مرد به سمت اتاق پسرش رفت در را باز کرد.
    خوابی پسرم؟
    نه پدر، بیدارم.
    من فکر کردم با تو خشن رفتار کرده ام . امروز کارم سخت و طولانی بود و همه ناراحتی هایم را سر تو خالی کردم ، بیا این ده دلاری که خواسته بودی. پسر کوچولو نشست و خندید.
    و فریاد زد:متشکرم بابا!
    بعد دستش را زیر بالشش کرد و از زیر آن چند اسکناس مچاله شده در آورد.
    مرد وقتی دید پسرش ، خودش هم پول داشته ، دوباره عصبانی شد و با ناراحتی گفت : با اینکه خودت پول داشتی ، چرا دوباره درخواست پول کردی؟
    پسر جواب داد:
    برای اینکه پولم کافی نبود ، ولی من حالا بیست دلار دارم . آیا می توانم یکساعت از کار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه بیایید؟
    من شام خوردن با شما را خیلی دوست دارم...

  2. 7 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    بالهای صداقت (یکشنبه 18 تیر 91)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ** برای رسیدن به همه چیز باید از همه چیز گذشت **
    توسط فرشته مهربان در انجمن خودآگاهی
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: دوشنبه 10 خرداد 95, 21:17
  2. پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: دوشنبه 22 تیر 94, 01:23
  3. پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 06 آذر 89, 16:00
  4. عشق که همه چیز نیست آخه....!!
    توسط بالهای صداقت در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 شهریور 89, 22:20

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:49 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.