به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 32
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 14 اسفند 90 [ 23:46]
    تاریخ عضویت
    1387-7-21
    نوشته ها
    1,027
    امتیاز
    8,463
    سطح
    62
    Points: 8,463, Level: 62
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 287
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    4,165

    تشکرشده 4,222 در 1,018 پست

    Rep Power
    119
    Array

    قول داده بودم درد و دلامو بنوسم

    سلام دوستان عزیزم
    امروز میخوام یه کم باهاتون دردودل کنم
    بذاریداول یه کم از خودم بگم
    من دختری 28ساله تو یه خانواده اصیل وتو یه خانواده پر جمعیت در شهرستان... به دنیا اومدم و بزرگ شدم
    پدرم زمانیکه من بچه بودم فوت کرد و مادرم با درایت تمام ما رو بزرگ کرد طوری که هرکدام افراد اگاه وموفقی در جامعه شدن(البته خودمو نمی گما،چون هنوز خودمو موفق نمی دونم)
    من بعد اینکه تحصیلاتم تو دانشگاه تموم کردم واسه کار به تهران اومدم و زندگی مستقل و مجردی خودم رو با برادرم اغازکردم
    تا اینجاهیچ مشکلی نداشتم چون بارهمه مشکلاتم رودوش خانواده بود و اونا همه کارای منو انجام می دادن ،چه شخصی و چه غیر شخصی ،متاسفم که اینو میگم
    ولی وقتی اومدم تهران یه دفعه ای جران زندگیم کاملا تغییرکرد
    چون علاوه بر اینکه مستقل شدم ،با یه حماقت با پسری اشنا شدم که اونو بزرگترین اشتباه زندگیم میدونم ،هر چند درسهای زیادی از اون اشتباهم گرفتم
    تا مدت سه ماه با اون ارتباط داشتم که چون ازدواج کرد رابطمون قطع شد(دارم فکر میکنم خدا چقدردوستم داشت)دوری از خانواده ،تازه تازه طعم استقلال رو چشیدن ،و مشکلات عاطفی واسم خیلی سنگین بود ومن کاملا افسرده شده بودم ،طوری که هر لحظه ام با گریه میگذشت
    تا اینکه با یه پسر خیلی پاک که 7سال از من کوچیکتر بود تو اینترنت اشنا شدم که کاملا مسیر شناختی منو عوض کرد ،وهمیشه فکرمیکنم اون فرشته ای بود که خدا واسه نجات من ازاون وضعیت فرستاده بود
    و من یواش یواش از زاویه دیگه ای به زندگی نگاه کردم و خیلی برای طی مسیرکمال به من کمک کرد
    ولی الان مدتی هست که خلا شدیدی توی وجودم احساس میکنم ،احساس نیاز شدیدعاطفی داره منو از پا در میاره
    در حالی که نه کیسی وجود داره که منو عاشق خودش بکنه و نه حتی خواستگاری دارم
    همیشه فکر می کنم من چرا حتی یه دونه خواستگارهم ندارم؟
    البته خواستگارداشتن خیلی مهم نیست
    ولی......................
    منم عشقی میخوام که به ارامش برسم
    ایا این حق فقط واسه من وجودنداره؟
    وقتی دنیای اطرافم رو میبینم که انسانها چه خوب عشق رو ،انسانیت رو و......فراموش کردن داغون میشم
    دوست دارم زودتر بمیرم و این دنیایی که همه به فکر خودشونن و عشق توش فراموش شده رو رها کنم
    کاهی وقتا از همه اطرافم بدم میاد ،دوست دارم برم تو لاک خودم و دنیای خیالی پر از عشقی که خودم واسه خودم ساختم ،
    کاملااحساس میکنم افسردگی پریودیک گرفتم ،البته الان که اینا رو مینوسم حالم خوبه و سختمه احساسات اون لحظه ها رو براتون بگم
    من خودم رو ادم موفقی نمی دونم ،چون از پیشرفتم راضی نیستم
    از کارم راضی نیستم ،از شرایطم راضی نیستم،........
    البته باید بگم که اعتماد بنفس خوبی دارم ولی از خودم راضی نیستم

  2. 14 کاربر از پست مفید gole maryam تشکرکرده اند .

    gole maryam (پنجشنبه 26 آذر 88)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 04 شهریور 91 [ 13:34]
    تاریخ عضویت
    1387-8-22
    نوشته ها
    164
    امتیاز
    6,163
    سطح
    51
    Points: 6,163, Level: 51
    Level completed: 7%, Points required for next Level: 187
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    289

    تشکرشده 290 در 73 پست

    Rep Power
    32
    Array

    RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم

    دوست عزیزم سلام
    شمارمانتیک کمی صحبت کردی چرا درمورد مرگ اینقدر راحت نوشتی وقضاوت می کنی؟( دوست دارم زودتر بمیرم)
    کاش همه مشکلات بامردن حل میشد ولی ما میگیم مردن اما مردن به این آسونیانیست اون دنیا تازه اول دغدغه های آدمه ازمن نصیحت داشته باش میگن اگر آدم تویه این دنیا خوش نباشه اون دنیاهم خوشی بی خوشی!!!
    پس سعی کن اززندگیت لذت ببری...درسته که ازدواج ویا داشتن شریک زندگی خیلی خوبه (البته اگرهمسرخوبی باشه)اما انسانها فقط برای ازدواج وتولید نسل و...آفریده نشدیم انسان برای اهداف بالاتری خلق شده
    بسیارند ازدواج کردند اما زندگی شیرین ندارند وبالعکس بسیارند کسانی که ازدواج نکردند اما زندگی شیرینی دارندولذت میبرند پس این بسته به طرز تفکر ما آدما داره که لذت زندگی را درچی می بینیم ....من قبل ازازدواج گاهی اوقات بسیار حالت نارحتی وافسردگی بهم دست میداد که شبیه همین احساسات بالاراداشتم اما هیچ وقت واقعا دلم نخاست که بمیرم (دلخوش بودم به بهشت...گفتم بزارپس کاری بکنم بهشترو داشته باشم:D)حالا که ناخواسته بدنیا اومدیم اما دست خالی برنگردیم ...اما بعد ازدواج بازهم به خاطر مسائلی که چندان حاد هم نیست اما دلم میگیره ولی نه دیگه به جهت نداشتن شریک به جهت مسائل دیگه وهمان حالتهای بالایی کم یا زیاد ظهور میکنه ولی بازیاد خدا ست که آرامشگر قلبم میشود وفورا خودم وحضور خدا را احساس می کنم وسعی میکنم فکر رام را متمرکز چیزی بکنم اصل خلقت انسان برآن اساس بوده....میخام بگم ازدواج تاثیر داره اما بدون بعدازازدواج هم مسائلی هست که آدم درگیرش بشه چون دنیا دنیای امتحان پس دادن است...
    به عنوان خواهر کوچکتر خواستم بگم دیگه ببخشید سرت رودرداوردم!

  4. 7 کاربر از پست مفید دلداده تشکرکرده اند .

    دلداده (سه شنبه 28 مهر 88)

  5. #3
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم

    سلام عزیز دلم
    خوشحالم که تونستی درد و دلت رو بگی
    و چقدر قشنگ نوشتی که خدا دوستت داشته و در اولین تجربه ات تنهات نذاشته
    پس ببین نگو دوست دارم زودتر بمیرم
    این حس حس خیلی بدی هست خود من هم آن را تجربه کرده ام حس یاس و ناامیدی ولی بدون تنها نیستی اول از همه خدا با تو هست بعد دوستان خوبی که در این تالار هستند
    من اونقدر تجربه ندارم که بتونم به تو راهنمایی بدهم فقط
    بدان در مورد اینکه خواستگاری نداشتی و یا اینکه هیچکس نیست که تو را عاشق خودش بکنه
    خدایی به این خوبی هست که ابا او گفتم:
    1-خسته ام
    گفت: از رحمت خدا ناامید نشویدسوره زمر آیه 53
    2-گفتم آخه نمی دونی توی دلم چی میگذره
    گفت:خدا حائل است میان انسان و قلبشسوره انفال آیه 24
    3-گفتم آخه هیچکس را ندارم
    گفت:ما از رگ گردن به انسان نزدیک تریمسوره ق آیه 16
    4-گفتم ولی انگار اصلا مرا فراموش کردی
    گفت:مرا یاد کنید تا یاد شما باشمسوره بقره آیه 152
    یه نکته دیگه توی تالار مشکلات ما متاهل ها را ببین که از عشق و عاشقی همان دو سه ماه اول هست که یادمون مونده بقیه اش تلاش و مبارزه در مواجه شدن با سختی هاست که گاهی اوقات می گوییم ای کاش اصلا ازدواج نمی کردیم تا این همه زیر فشار نباشیم

  6. 11 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    بالهای صداقت (سه شنبه 28 مهر 88)

  7. #4
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 14 اسفند 90 [ 23:46]
    تاریخ عضویت
    1387-7-21
    نوشته ها
    1,027
    امتیاز
    8,463
    سطح
    62
    Points: 8,463, Level: 62
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 287
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    4,165

    تشکرشده 4,222 در 1,018 پست

    Rep Power
    119
    Array

    RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم

    دلداده عزیز
    من نگفتم هدفم ازدواجه و به خاطرازدواج به دنیا اومدم
    من گفتم احساس نیاز شدید عاطفی دارم ،و میدونم اینم اصلا راه حلی نداره
    منم میدونم ازدواج همه زندگی نیست و دلیلی نداره کسی که ازواج نمی کنه اونو ادم موفقی ندونیم ،من فقط گفتم احساس نیازدارم و این احساس باعث شده اون کارا و پیشرفت هایی رو که باید داشته باشم رو نمی تونم به درستی انجام بدم
    مایل هم نیستم به خاطر ازدواج، ازدواج کنم ،نه به هیچ وجه

  8. 6 کاربر از پست مفید gole maryam تشکرکرده اند .

    gole maryam (سه شنبه 28 مهر 88)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 فروردین 91 [ 08:41]
    تاریخ عضویت
    1388-1-27
    نوشته ها
    435
    امتیاز
    5,116
    سطح
    45
    Points: 5,116, Level: 45
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,281

    تشکرشده 1,260 در 376 پست

    Rep Power
    59
    Array

    RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم

    اگه یه وقت هایی گریه ات گرفت و زندگی برات سخت اومد بودن که بالای ابرها یه آسمونه آبی و روشن هست پس اشک هاتو به لبخند تبدیل کن
    همانطور که در مسیر زندگی حرکت می کنی با تمام پست و بلندی هایی که داره بخاطر داشته باش واقعا درست است که بگیم
    یک لبخند ارزش هزاران برابر اشک و اخم رو داره
    در میان این همه چیزهای گران در زندگی یک لبخند خیلی ارزونه و وقتی یک لبخند رو به کسی می بخشی یدونه لبخند به جاش هدیه می گیری
    اما بعضی وقتها کمی اشک هم در میان لبخند ها پنهان ریخته میشه
    این برای اینه که سبک بشی و دوباره لبخند بزنی
    این چیزها شاید برات بی معنی باشه ولی تمرین کن بیشتر لبخند بزنی عادت میشه
    مریم گلم شما هم موفق هستید هم با استعداد و هم سربلند
    اگر خواستگار نداری برای این نیست که تو مشکلی داری روال جامعه است که تغییر کرده یکم خاستگاری کردن از طرف خانواده ها کمرنگ شده و کمتر به ازدواج سنتی بها داده میشه
    در مورد کسی هم که قراره در زندگیتون بیاد باید بگم خدا همون کسی که لیاقتت رو داره سر راهت قرار میده به شرطی که راه و درست بری
    mamfred

  10. 8 کاربر از پست مفید mamfred تشکرکرده اند .

    mamfred (سه شنبه 28 مهر 88)

  11. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 اسفند 94 [ 11:19]
    تاریخ عضویت
    1387-7-01
    نوشته ها
    1,948
    امتیاز
    22,799
    سطح
    93
    Points: 22,799, Level: 93
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 551
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,205

    تشکرشده 4,459 در 1,179 پست

    Rep Power
    210
    Array

    RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم

    سلام گل مریم گرامی

    ""گل مریم"" چه نام زیبایی.
    گل ابتدا غنچه ای بوده سپس رفته رفته شکفته شد... تا حال دیده ای شگفتن گل ها را؟!

    عمرشان کوتاه است ولی زیبا می میرن.
    دستشان کوتاه ولی دست ها می گیرند.
    لبخندشان کوتاه است ولی خنده ها ایجاد می کنند.


    گل مریم عزیز به گل ها بنگر چه می بینی؟؟؟

    می توان شگفتن گل ها را به شگفتن انسان ها نسبت داد.
    انسان ها نیز ابتدا غنچه ای بودند ....آن زمان که غنچه بویم چه شاد و چه بی مسئولیت زمان را سپری می کردیم . هدفمان دست یابی به لذت های آنی بود... انی می خندیدیم... آنی می گریستیم. زیرا می پنداشتیم نیازها را باید در وهله اول ارضا کرد تا به لذتی رسید.

    لحظه ها می گذشتند غنچه کوچک ما کم کم می شکفت دیگر کودک نبود ...دیگر تنها هدفش کسب لذت نبود ... سوال های زیادی داشت>> چراهای بسیار؟؟
    چرا ؟؟
    چرا من؟؟

    کم کم داشت یاد می گرفت شگفتن را.
    لحظه ی شگفتنش با شکوه بود زیرا دیگر نه کودک بود نه والد....... او ""بالغ"" شده بود.
    ""بالغ""
    یاد گرفته بود زندگی به همین لحظه های کوتاه است که زیستن در آینده را ممکن می سازد
    .

    ولی هرگز ""کودک"" بودن را از یاد نمی برد ..می دانست زندگی تبلور سه نوع نیاز است که نمونه بارزش را می توان در شگفتن ""گل مریم ها"" دید.
    کودکش گاهی شیطنت می کرد... می خواست و باز می خواست.... بالغ کودک را آر ام می کرد آخر رکن اساسی منش بالغ ""صبر"" نام داشت.


    گل شگفت و پشمرد!!! اما گرده هایش هنوز باقیست. گرده هایی که گل هایی بسیاری را به وجود آورد.

    آری مشکلات بوده و هست...انکار مشکلات اوین قدم انکار خویشتن است.
    انکاری زیباست که پذیرش به همراه داشته باشد. امروز اولین قدم را برداشته ای و چه زیبا نوشته ای حرف دلت را....این اولین مرحله ""شگفتن"" است اولین مرحله ""بالغ"" شدن یعنی پذیرفتن ""مشکلات"" و سعی در حل آن.

    اولین روز ""شگفتنت"" مبارک باد
    .
    .................................................. .............

    (((گل مریم گرامی فعلا نخواستم تخصصی وارد بحث شوم...مقدمه ای نوشتم و خواهان این هستیم که قدری بیشتر از وضع و شرح حالت بگویی تا بهتر راهنمایی کنیم)))

  12. 6 کاربر از پست مفید حسین پور تشکرکرده اند .

    حسین پور (سه شنبه 28 مهر 88)

  13. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 آذر 90 [ 09:03]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    1,274
    امتیاز
    12,573
    سطح
    73
    Points: 12,573, Level: 73
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 277
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,481

    تشکرشده 3,465 در 1,036 پست

    Rep Power
    144
    Array

    RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم

    سلام

    خانم گل مریم !!!!!؟؟؟
    این حرفا چیه که میزنی همکار ؟
    چرا انقد از زندگی ناامید و ناراحتی ؟
    اصلا" قبول نیست ! انشات خوب نبود صفر گرفتی ! ( شوخی کردم )

    حالا جدی میشم..........ببین خواهر خوبم من هم دختری هستم تقریبا" به سن و سال شما و مجرد و شاغل با تحصیلات دانشگاهی و از یک خانواده پرجمعیت و از شهرستان ....... و زحمت کش و دارای احساس و عاطفه و دوستدار همه خلایق خدا و کسی که دوست داره اول عاشق خدا باشه بعد کل مخلوقات خدا و بعد خانواده و بعد ( دیگه خصوصی شد) کسی که اگه خدا بخواد و در آینده بخواد همسر من باشه !
    گل من ازدواج هم مثل سایر نعمتهای خدا یک نعمته و البته با یک سری تفاوتها (که متاسفانه خیییلی ها قدر این نعمت رو نمیدونن )که اگه خدا بخواد و این نعمتش رو به کسی بده که عالیه اما اگه بنا بر هر حکمتی نده ، ما نمیتونیم اعتراض کنیم و شکوه . چون ما بر خدا حقی نداریم و هر حقی هست از خدا بر ماست .
    دوست من اینو بدون و با تمام وجودت بپذیر ( میدونم که میدونی ) که خدا هیچگاه بد بنده هاش رو نمیخواد درسته ؟ پس هر کاری که می کنه از روی حکمت و برنامه ریزیه و عار ی از بیهودگی .اگه خدا نخواد من یا شما یا هر کس دیگه ازدواج نکنه لزوما" و صرفا" دلیل بر اینکه ما مشکلی داریم نیست همونطوری که ازدواج کردن دلیل بر بهتر و خاص بودن نیست !
    هر اتفاقی تو زندگی ما به دور از خواسته خدای حکیم نیست .خدا از عشق و علاقه و عاطفه من و شما و سایر مجردها آگاه و علیمه .وقتی کسی تمام تلاشش رو به کار میبره تا پاک بمونه و عفیف و در عین حال دوست داره و نیاز داره که ازدواج کنه و یه همسر داشته باشه (دختر و پسر نداره ) این برای خدا یعنی همون بندگی و کمال که خدا هدف خودش رو از خلقت انسان این بیان کرده .پس چطور امکان داره خدایی به این عظمت پاکی و اخلاص و بندگی بنده اش رو ببینه اما حاجتش رو نده !؟ خداوند حتی به بند های کافرش هم نعمت میده چه برسه به مومنین ! بنابراین اگه دعایی و خواست ای از ما رو برآورده نمیکنه نه دلیل بر بد بودن ماست و نه نَعوذُ بِالله دلیل بر غفلت یا ناتوانی خدا بلکه دلیل حکمت کار خداست. من و شما سر در نمیاریم از کار خدا اما اون خودش میدونه چیکار کنه . یه ایه هست که متاسفانه کامل حفظ نیستم
    ( وَ عَسَی اَن تَکرَهوُا شَیئا ... ) اما معنیش اینه که : چه بسا ما چیزی رو خوب میدونیم در حالیکه به ضرر ماست و برعکس چیزی رو بد در حالیکه به نفع ماست .
    پس خواهر عزیز به تواناییها و خصوصیات مثبت و موقعیتی که خدا بهت داده ایمان داشته باش و بپذیر خواست خدا رو و مطمئن باش اگر خدا ازدواج رو صلاح بدونه ، همسری برای شما در نظر داره که اون سهم شماست نه هیچکس دیگه ! و اگر صلاح ندونه ، باید طبق فرمایش خود خدا عمل کینم یعنی صبر البته نه با شکوه و گلایه چون اجرش کم میشه !بلکه صبر جمیل .میدونم خیلی سخته و خیلی ها طاقت نمیارن اما گفتم که فقط شما نیستید که تو این شرایط قرار دارید .
    عزیز من داشتن هیییییییچ چیزی به یک لحظه نافرمانی و معصیت خدا نمی ارزه
    اینکه برای ارضای نیاز ( هر نیازی ) به سمت گناه بریم کار خودمون رو بدتر کردیم و خدا رو ناخشنود .
    حالا بذارید من هم همینجا یه خورده از مشکلم رو بگم با اجازه ......
    مشکل من هم اینه که چون به ظاهرم نمیاد چند سالم باشه تمام خواستگارام بدون استثنا ( این اغراق نیست ها) از خودم کوچیکتر بودن تا حالا . و جالب اینه که اونا به ازدواج راضی بودن اما من نه . دلم نمیخواد با کسی ازدواج کنم که از خودم کوچیکتره دست خودم نیست نمیتونم قبول کنم .البته میدونم خیلیها هستن که با سن کم عقل و درکشون بیشتره اما ........... تا حالا که مقاومت کردم نمیدونم در آینده چی پیش میاد ؟ ولی اینو میدونم اگه همسر مورد علاقه و مناسب و خلاصه«هم کفو » خودم رو پیدا نکنم امکان نداره صرفا" به خاطر حرف مردم یا هر چیزی ازدواج کنم حتی اگه تا آخر عمرم مجرد بمونم !اینو همه اطرافیان و کسانی که منو می شناسن می دونن .
    چون هدف شخص من از ازدواج اینه که با ازدواجم به خدا نزدیکتر بشم و همسری میخوام که تو اطاعت و بندگی خدا کمکم باشه نه مانعم .میخوام زندگیم برای خدا باشه نه فقط رفع نیاز ( عاطفی و جنسی و ...) خودم.حالا اگه چنین شخصی بود که خدا رو شکر میکنم اما اگه نبود نمیگم من ارزش ندارم و مشکل از منه و بمیرم بهتره و ... همون کاری رو می کنم که تا حالا کردم و به شما توصیه کردم .( شاید یعضی از دوستان این حرفای منو مزخرف یا شعار بدونن اما مهم نیست من حرف دلم رو زدم چیزی که بهش اعتقاد دارم )

    شما هم تا حالا دختر سخت کوش و محکمی بودی و هستی پس کاری نکن که زحمات خودت رو به هدر بدی و ناشکری نکن و راضی باش به رضای خدا . انشا ءالله به زودی زود خدای خوب و مهربون همسر دلخواه و لایقی نصیبت کنه ( طوری که خودت نفهمی چی شده ؟:D)

  14. 8 کاربر از پست مفید m.mouod تشکرکرده اند .

    m.mouod (پنجشنبه 03 شهریور 90)

  15. #8
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 14 اسفند 90 [ 23:46]
    تاریخ عضویت
    1387-7-21
    نوشته ها
    1,027
    امتیاز
    8,463
    سطح
    62
    Points: 8,463, Level: 62
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 287
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    4,165

    تشکرشده 4,222 در 1,018 پست

    Rep Power
    119
    Array

    RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم

    نقاب عزیزم
    چه زیبا مینویسی
    سوال دارین بفرمایین ،من جواب بدم
    چیزی واسه نوشتن به ذهنم نمیاد ، نمی دونم شایدم خسته ام ،شایدم اصلا موجود تنبلی هستم و باز میخوام مسولیت هامو از سرم باز کنم(به صورت ناخوداگاه)
    یادته گفته بودم خدا رو گم کردم؟ دارم یواش یواش دوباره پیداش می کنم
    اگه عاشق باشم انگار همه چی دارم ،اون وقت به ارامش میرسم
    اون وقت دیگه هی چی نمی خوام ،دوست دارم باز عاشق خدا بشم،باز باهاش عشقبازی کنم
    اون وقت میتونم بی دریغ به همه محبت کنم ،همه رو دوست داشته باشم ،همه رو ببخشم
    اگر عاشق باشم................
    ولی نمی تونم بگم اون موقع از گسی دلگیر نمی شم ،از بدیها ،نه ازبدیهایی که در حق من میکنن ،نه،از بدی هایی که در حق انسانیت می کنن
    و باعث میشن همه بگن خدایا چرا؟چرا مارو خلق کردی ؟خدایا چرا انقد ظلم میکنی؟
    در صورتی که این ما انسانها هستیم که ظلم میکنیم
    خدا تنها کاری که می کنه صبر هست،و چه وازه زیبایی
    صبر

  16. 6 کاربر از پست مفید gole maryam تشکرکرده اند .

    gole maryam (سه شنبه 28 مهر 88)

  17. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 02 اردیبهشت 91 [ 11:29]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    281
    امتیاز
    5,227
    سطح
    46
    Points: 5,227, Level: 46
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 123
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    420

    تشکرشده 402 در 153 پست

    Rep Power
    44
    Array

    RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم

    گل مريم عزيز تالار :
    من يه عصاي جادويي دارم كه توي اون كوره راههاي پر پيچ و خم و خوفناك زندگي كمكم ميكنه اون سه كلمه است :
    ع عشق ص صبر و الف اميد عشق ،صبر ، اميد (عصا) به قول شما خانومها :خانومي اونقدر زندگي زيباست كه غمهايش هم زيباست يه برنامه ماه رمضان پخش شد يه دختر هم سن شما اونقدر قشنگ از زندگي حرف ميزد كه من فكر ميكردم دختر امين التجاره با مدرك فوق دكترا و يه هيكل مانكن ! ولي بعد ديدم حتي اون سلامتي كه من و شما داريم نداره چند ماه توي كما بوده و حرف هم با لكنت ميزنه ! ميگفت :خدا هر كسي كه دوست داره مريض ميكنه كه اون هي صدا كنه خدا خدا خدا و كسي كه هيچ مشگلي نداره براي اينكه كه خدا ميگه ولش كن نميخواهم صدايش را هم بشنوم !! اونقدر زيبا از زندگي گفت كه من به حال خودم زار زارگريه كردم كه اونقدر پر توقع و طلب كاريم .من اين را فهميدم كه : عشق مال امپراطوران بخشش است نه گدايان پر توقع و نيازمند ترحم !حالا چه عشق زميني چه آسماني و هر چه به او شبيه تر باشي در بخشش و بي نيازي عاشقتري !!حالا با شوهر با زن ويا مجرد وتنها .....

  18. 9 کاربر از پست مفید omed تشکرکرده اند .

    omed (چهارشنبه 06 آبان 88)

  19. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 فروردین 93 [ 12:48]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    نوشته ها
    1,249
    امتیاز
    16,138
    سطح
    81
    Points: 16,138, Level: 81
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 212
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,122

    تشکرشده 8,124 در 1,482 پست

    حالت من
    Vaaaaay
    Rep Power
    141
    Array

    RE: قول داده بودم درد و دلامو بنوسم

    سلام :

    گل مریم گرامی می بینم بالاخره تاپیک درد دل شما دوست خوبم هم باز شده..خوشحالم که پیله دور خودت را باز کردی و شروع به سخن گفتن کردی.....



    برای کشف اقیانوس های جدید باید شهامت ترک ساحل آرام خود را داشته باشید
    این جهان , جهان تغییر است نه تقدیر
    (تولستوی)


    زمانی که به ما انسان ها یاد داده شد بیاندیشیم هیچ کس مارا موظف نکرد خوب بیاندیشیم یا بد و ما خود انتخاب کردیم که امروز به زیبایی ها بیاندیشیم یا به زشتی ها و همان تصمیم دیروز ماست که امروز مارا ساخته است پس اگر اندیشه امروزت این است که نمی توانی بدان فردایی روشن ساخته نخواهد شد....

    گل مریم عزیزم....در ابتدا بگم که با توضیحات و درد دل ابتدایی شما که بسیار کلی بود اصلا نمیشه راهنمایی بر پایه اندیشه ای انجام داد و البته که من روانشناسی کردن هم و مثل برخی دوستان ریشه یابی هم بلد نیستم...
    ولی به هر حال می دانم چه می گویی دوست من....

    در همین چند خط درد دل تو دوست خوبم حرف های زیادی نهفته است که از نظر من همین باز کردن این درد دل نشانه این است که شما نمی خواهید بمیرید!!!(دور از جون )
    اون جمله فقط یک تبلوری در بیان شما از عمق احساستان است و گرنه من نمی پذیرم خانمی با این روحیه شاد که من در تالار دیدم این سخن را بگوید و شما گفتید و ما فهمیدیم که تنها عمق احساس شما بس زیاد است و خوب می دانم که شما را با مرگ کاری نیست....

    بیشتر از خودت بگو دوست من..از خانواده و درخواست های انان از شما....گفته بودی در تاپیک تنبل خانم!! که همیشه کارهایتان با خانواده بود ...کمی توضیح می دهید .الان چگونه است و شما چه می کنید؟
    از کار خود و پیشرفت هایت در این سالها برایمان بگو....
    نیاز عاطفی به چه؟ نیازت را تفسیر کن.....ازدواج؟ فراغ از خانه مجردی و با خانواده بودن....
    دوستان اطرافت در دنیای حقیقی چه؟
    سرگرمی هایت....
    علایقت..
    در آینده چه می خواهی که می گویی الان به آن نرسیدی؟ایا در مسیرش هم نیستی؟

    در رابطه با تجربه اول شما ..که کاش توضیح بهتری از نوع رابطه بیان می کردی ..چون هیچ قضاوت درستی الان نمیشه کرد و آیا قبل از آن رابطه شما همین احساسات را داشتید؟
    این فرد اینترنتی 7 سال کوچکتر الان کجاست؟هنوز ارتباطی هست؟
    و آیا قطع شده و شما را دچار این حالات کرده است..؟

    دوست من:
    دلهای پاک حطا نمی کنند فقط سادگی می کنند و امروز سادگی بزرگترین خطای دنیاست..

    من هم به قولی قیل و قالی کردم در باب شروع سخن و منتظرم کمی باز تر بیان کنی تا بلکه با همفکری همه دوستان راه حلی بیابیم.....

    منتظرم.....


    تا زمانی که به فردا امیدواری اقتدار از آن توست آنچه کرم ابریشم آن را پایان دنیا می پندارد در نظر پروانه آغاز زندگیست..


  20. 4 کاربر از پست مفید سارا بانو تشکرکرده اند .

    سارا بانو (شنبه 26 شهریور 90)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. حس میکنم هیچکی دوسم نداره
    توسط daryaaram در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: یکشنبه 04 دی 90, 22:34
  2. لطفا گوسفند نباشید
    توسط ani در انجمن خودآگاهی
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: پنجشنبه 09 اردیبهشت 89, 19:47
  3. عروسـک
    توسط baran.68 در انجمن داستان و حکایت آموزنده
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: چهارشنبه 19 اسفند 88, 19:33
  4. بوسه ها
    توسط گرد آفرید در انجمن داستان و حکایت آموزنده
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: دوشنبه 05 فروردین 87, 22:47
  5. مشکلات من و عروسم
    توسط خاله نرگس در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: چهارشنبه 22 اسفند 86, 21:01

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:11 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.