سلام ای رهگذری که با عجله تمام ، سریع از روی عبارتها و جملاتم می گذری. عبارتها و جملاتی که حاصل یک عمر تجربه و زحمت یک انسان است!
لطفا لحظه ای درنگ کن.
چنین شتابان به کجا می شوی؟شاید می خواهی مطلب دیگری بخوانی و تازه ای دیگر را تجربه کنی؟!
دوست دارم امروز حس کنجکاوی و تازه خواهانه ات را ارضاء کنم.
پس خواهش می کنم جهل نوین را کنار بگذار همانطور که جهل کهنه و پوسیده دیروزین خود را به سادگی از تن بیرون کردی.
جهل دیروز : مشکل ندانستن بود. مشکل دسترسی به دانش بود. در طلب علم باید خون جگر می خوردی تا استادی بیابی یا به کتابی دست یابی یا به آزمایشگاهی یا ....
جهل دیروز جهل بسیط بود.
اما جهل امروز: مشکل ندانستن نیست.
مشکل عدم دسترسی به تازه های علم نیست.
هر کسی به هر طرف رو کند کتاب می بیند و استاد می شناسد .
با تکنولوژی و ارتباطات هم اکنون دنیایی از یک علم را در یک لوح فشرده یا یک کول دیسک می بینی و با ارتباطات نوین، اینترنت ، ماهواره و موبایل به صورت اون لاین، تو هم با علم و هم با صاحبان علم در تماسی.
نیمه شب از خواب بر می خیزی و سئوالی داری ، سری به اینترنت می زنی و پاسخت را می گیری و آرام می خوابی.
پس جهل امروز چیست؟!!
جهل امروز ، فلج شدن قدرت استدلال آدمی در زیر بمباران اطلاعات و دانش هست.
جهل امروز، خانه نشین شدن تدبر و تفکر انسان هست و حاکمیت انبوهی از مطالبی که عمق آنها معلوم نیست.
جهل امروز یعنی غلبه سطحی گرایی بر ژرف اندیشی هست.
جهل امروز یعنی قطع مسیر تبدیل دانش به آگاهی . یعنی آنقدر در کاسه سر ما خروار خروار مطالب می ریزند که ذهن را قدرت تحلیل و بررسی دقیق نیست.
جهل امروز عجله هست. گذشتن از زمان حال هست، بدون اینکه زندگی کنیم یا زندگی را بفهمیم.
و چون سریع می گذریم در کسالت و افسردگی دیروزی هستیم که گمان می بریم با نشاط بودیم.
چون می خواهیم سریع بگذریم. در تب و تاب فردایی هستیم که قرار است به بی محتوایی امروز بگذرد.
جهل امروز یعنی مرور صدها پست و تاپیک در یک تالار و صدها تالار، بدون اینکه حتی یکی از آنها برایمان درونی شده باشد یا از مرز حرف گذشته باشد.
جهل امروز یعنی قلم فرسایی کردن و حرف زدن از مذهب، فلسفه، جامعه شناسی، روانشناسی، علوم سیاسی و ... بدون اینکه در هیچ کدام از آنها تبحر و تخصص داشته باشیم و عمق و جوانبش را بشناسیم. بدون اینکه این دانسته ها را در ذهن خود تحلیل کنیم و بپزیم. بدون اینکه به نتیجه نو و جدیدی دست یابیم و بدون اینکه در زندگی پر غصه خود به کار گیریم.
جهل امروز چنان بلایی به سر ما می آورد که علیرغم داد سخن دادن در مورد هر علمی ، خود در گل مانده ایم. در حالیکه دستمان درازست که دست افتادگان را بگیریم. پای خودمان تا کمر در باتلاق بی هویتی فرو رفته است.
انسان امروز خود اسیر کثرتهایی هست که بر سو خود آوار کرده است. فشارهای فزاینده ای که خودش آنها را درست کرده است و اکنون زیر آن مانده است.
انسان امروز پیوسته یا در حال حفظ طوطی وار جملات و مطالب هست یا در حال نشخوار و سخنرانی مفاهیمی هست که غیر از اصواتشان ، هیچ نمی داند.
انسان امروز با سکوت و تعقل بیگانه هست. و دغدغه های رو به تزاید او فقط شامل ابزار و موقعیت های دست ساز خودش هست. الیناسیون واژه ایست ملموس. از خود بیگانگی فریاد ناشنیده انسان امروز است.
و حالا وقتی آدمی جهل نوین خود را شناخت، مشکل دومش آغاز می گردد. چگونه سکوت کند ، و چگونه تفکر کند و به چه بیندیشد.
احساسهای لگد کوب شده آدمی در زیر تکنولوژی و رفاه زدگی ، فرصت تعمق آدمی را به نفع خود مصادره می کند. تنهایی هایمان پر از خیال و وهم و احساسات و تخیلات می شود. و نام تفکر را یدک می کشد.
انسان امروز، درست اندیشیدن را نمی داند. هدفمند نگریستن را تجربه نکرده است. او نه از خود که از هدف و از راهش نیز بیگانه است.
انسان امروز دردمندتر از همیشه و تنها تر از همیشه هست.
اشکهای امروز ما را تسکین نیست. و شانه بی کینه و صادقی را برای اشک ریختن نمی یابیم.
مهدهای کودک ما را از نوازش دستان گرم مادرهایمان محروم کرده است.
حرص سیری ناپذیر والدین برای رفاه روز افزون خانواده ، هر دو آنها را تمام وقت به سر کار کشانیده است.
فرزند تنهاست.
مادر دور است
پدر خسته است
و وقتی شب می شود،جسم فیزیکی اعضاء خانواده گرد هم می آیند، اما قبله آرامش آنها جداست. یکی به تلویزیون سجده می برد. یکی در فکر جبران کارهای عقب افتاده دیروز است و دیگری را هم استرس کارهای فردا به فکر فرو برده . خانواده فرصتی برای تعامل سازنده با فرزند ندارد. فرزند باید یا با اسباب بازیهایش به سر ببرد ، یا با سونی و وسایل بازی الکترونیکی خود مشغول باشد. یا باید مشغول دیدن تلویزیون باشد. یا نق و نق تنهائیش با صدای بلندی که نتیجه بی تحملی والدین هست ، پاسخ داده می شود.
ما امروز جاهل تر از همه اعصار و زمانها هستیم. فرصت گربه ها برای بازی و لمس فرزندانشان بیشتر از ماست!!!
همسران فرصت هماوایی و عشق ورزی مفصل و آرام ندارند. عشقهای آنان نیز چون غذای فست فود آنها باید سریع و سرد باشد. چون وقت بسیار کم هست. و باید سریع بگذرند.
آدمی، امروز آنقدر تند و سریع حرکت می کند که حتی فرصت تدبر در هدف خود ندارد. و اولین بار که به خود می آید آنجاست که سرعت مهار نشدنی است با چاله قبرش مهار می شود. و سر به سنگ لحد می نهد.
جهل امروز ما ناشی از کثرت زدگی ، رفاه خواهی و دانسته هایی هست که یا صحیح نیست یا به کار گرفته نمی شود. امروز انبوهی از دانسته هایی که به کارمان نمی آید، راه را بر ما بسته است.
ما سن فلان بازیگر را می دانیم، نام فلان مدل مو را حفظیم، لطیفه هایمان هر لحظه آپدیت می شود. رکورد بزرگترین ناخن جهان را می دانیم، پیشرفته ترین گوشی همراه را می شناسیم، جدیدترین آلبومی که فلان خواننده بیرون داده را داریم، کلاس زبان رفته ایم و تقریبا روان انگلیسی صحبت می کنیم، رنگ و مد لباس سال را می شناسیم، اسم ده تا نویسنده یا خواننده یا هنرپیشه را می دانیم. ساعتها نامه عاشقانه می نویسیم یا برای ست شدن لباسها و کفشهایمان ساعتها وقت می گذاریم، امروزه پیشرفته کرده ایم دیگر سر کوچه با صغرا خانم و ام کلثوم حرفهای خاله زنکی و بی حاصل نمی زنیم، امروز ساعتها وقتمان را در چت با سوسن و سنبل و در مورد جکهای مختلف و احساسات مختلف می گذرانیم.
امروز با مرد سالاری کم کم فاصله گرفته ایم. لیکن تنوع طلبی و هوسبازی تسکین رنج بی معنایی ماست. از دانسته ها و محفوظات خود برای توجیه بی تعهدی و بی مسئولیتی خود بهره می گیریم و مهار محکمی بر لذتهای آسیب زای خود نمی زنیم.
علم و تکنولوژی باعث نشد که انسان بودن خود را درک کنیم. و انسانهای دیگر را زیرکانه تحت فشار قرار ندهیم.
سرگردان و سردرگریبانی ، آشفتگی و تنهایی، خستگی و پوچی فزاینده ما، نشانه جهل نوین ماست. جهلی که حاصل سطحی نگری و خودخواهی احساسی ماست. وقتی که لذت سکاندار می شود. برای هر لحظه خوشی، یک عمر رنج را به کاممان می ریزد.
و این سیکل معیوب ( یعنی یک دم لذت لجام گسیخته و بعد آشفتگی و بعد لذت برای دفع آشفتگی و ....) روز به روز ما را از خود دورتر می کند. در حالیکه اطلاعات داریم و دانش داریم ، لیکن جهل داریم که عمقی بیندیشیم و ژرف نگر باشیم و تحلیل کنیم و به کار گیریم.
جواد مفسر گفتار بالاست. نه در کلام ، بلکه در روش و منش
و این تاپیک را جواد در کمال فروتنی به پیش می برد و زندگی اش هدیه به دوستانش هست.
رایگان بخشی جواد امر تازه ای نیست.
جواد دانایی را با تدبر و تفکر عجین کرده و در رفتار متبلور ساخته و نتیجه آن آرامشی هست که دارد و شعاع نورانی اش را انتهایی نیست. و تو هر کجایی گرمایش را می توانی حس کنی.
برا ی اینست که همیشه دلم برای جواد تنگ می شه.
جواد عزیزم کجایی، میدونی چقدر دلم برات تنگ شده؟!
علاقه مندی ها (Bookmarks)