به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 اسفند 03 [ 02:38]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    709
    امتیاز
    29,662
    سطح
    99
    Points: 29,662, Level: 99
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 338
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,298

    تشکرشده 2,395 در 563 پست

    Rep Power
    166
    Array

    درد بی درمان همیشگی رابطه من و همسرم

    سلام، راستش حتی حال ندارم تعریف کنم از خستگی
    بعد مدتها همدردی باز کردم و تاپیک اون آقا و سام بادی دیدم و داغم تازه شد... عین منن تو یک باتلاقی که نمیشه ازش درومد...

    حس یک آدم بی عرضه ناتوان که ۱۵ سال یک انتخاب اشتباه به دوش میکشه و برای محکمتر شدن پایه اشتباهش دوتا بچه هم وارد این زندگی کرده دارم...
    بعد ۱۰ جلسه مرتب و هرهفته مشاوره حضوری فهمیدم زندگی من همینقد تلخ و پر رنجه و هر انتخابی به همین میزان آزار دهندست
    انگار حق من تو این دنیا ارتباط سالم با یک مرد نبوده، محبت گرفتن نبوده...
    شرایط دخترم )معلول ذهنیه( باعث شده خیلی بیشتر متوجه عمق وحشتناک بودن رابطم با همسرم ببرم
    میدونم وقتی اونهمه هزینه مشاوره حضوری نتیجه نداده و من هنورم تو همون باتلاقم اینجاهم اتفاقی واسم نمیفته، نمیدونم چرا اصلا اینارو میگم

    اخلاقای بی نهایت مشمئزکننده ای که فقط با افزایش سنش بیشتر میشه...
    و پسر سالمی که این وسط پر از مشکلات شده اما پدرشم خیلی دوست داره...
    چه کاری میشه کرد؟ جز تحمل این بشر
    جز فرو خوردن نفرت...
    مگه انتخابی هست؟ حرفای تکراری که در زندگی زناشویی یا باید داخل گود بود یا ازش بیرون اومد، درحالیکه هیچکدومو نمیشه واقعیت انجام داد
    چطوری با یک بچه معلول و یک پسر حساس که عاشق باباشه ازین زندگی نفرت انگیز بکشم بیرون؟
    من این سالها یاد گرفتم احساسم و نیازمو سرکوب کنم، بارها و بارها مردی خواسته بهم نزدیک بشه و باوجود نیازم ولی خودمو نگه داشتم و دادم به همین تجردم در زندگی متاهلی ادامه میدم، سعی کردم وجودم مستقل باشه اما اما اخلاقها و رفتارهاش نمیتونم نبینم، اثرش روی پسرم نبینم
    نبینم چطور گند زدبم به تربیت پسرم
    چطور هیچ احترام و حرمتی تو این خونه ندارم...

    - - - Updated - - -

    همه چی حول نیازها و خواسته های خودش میگرده، از این حجم طلبکاری که همیشه هست بیزارم
    مقصر تک تک وقایع بد دنیا منو میدونه، انگار با دشمن خونیش یکجاست و بازد تمام تلاشسو برای نابودیش کنه...

  2. 2 کاربر از پست مفید شمیم الزهرا تشکرکرده اند .

    Mvaz (یکشنبه 05 اسفند 03), paiize (پنجشنبه 09 اسفند 03)

  3. #2
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 اسفند 03 [ 02:38]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    709
    امتیاز
    29,662
    سطح
    99
    Points: 29,662, Level: 99
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 338
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,298

    تشکرشده 2,395 در 563 پست

    Rep Power
    166
    Array
    سرمایه زحمتکشی پدرم وارد این زندگی کردم که هیچی ازش به نامم نمونده و کلا همرو فروخته... ایتقدر برای این انتخاب هزینه کردم که هبچوقت نشه ازش خارج شد...

  4. 2 کاربر از پست مفید شمیم الزهرا تشکرکرده اند .

    Mvaz (یکشنبه 05 اسفند 03), paiize (پنجشنبه 09 اسفند 03)

  5. #3
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 14:17]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,602
    امتیاز
    308,765
    سطح
    100
    Points: 308,765, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 75.0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,763

    تشکرشده 37,309 در 7,141 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    سلام و با عرض ارادت و احترام
    همه ما کم و زیاد شرایطی را حس کردیم که تصور کردیم نه راه پیش داریم و نه راه پس

    البته اینکه در تمام عمر چنین حسی را تجربه کنیم دیگر به شرایط ربطی ندارد و ممکن است خودمون چنین موقعیت را ناخودآگاه دائمی بخواهیم.

    نکته ای که هست این مسائل روانشناختی هست. اما مسائل جسمانی هم گاهی ما را در چنین شرایطی قرار می دهد
    فردی که نزد پزشک می رود و متوجه تومور می شود.
    حالا اگر بخواهد درمان را ادامه دهد عمل جراحی کند و شیمی درمانی کند یا ... همه برایش سخت و فشار و هزینه دارد و نهایت هم شاید صددرصدی نتیجه نداشته باشد.

    اما از طرفی هم اگر درمان را رها کند، باز هم از درد و مشکلات رهایی ندارد و خطرش زیاد هست.

    اما این میان دست به انتخابی می زند که معایبش کمتر باشد و فوائدش بیشتر
    بعد این انتخاب را سعی می کند بپذیرد و با روش هایی آسیب و هزینه هایش را کمتر کند.


    نکته مهم دیگر اینست که گاهی ما شیوه ای از تفکر وتحلیل را برای مسائل زندگی پیش می گیریم که این فشار ها را زیادتر می کند.

    مثلا کسی که افتاده در گودالی ، امکانش هست و برای هر کس ممکن است پیش بیاید. اما اگر کسی در گودالی در همه عمر ماند این دیگر یک انتخاب هست.
    بله اگر بخواهی این انتخاب "بیرون آمدن از گودال مشکلات" را داشته باشید هزینه و فشارهای جدیدی دارد.

    اگر کسی نخواهد روش های جدید و هزینه و مشکلات انتخاب جدید را تجربه کند. ناچار هست با مشکلات قبلی و هزینه های قبلی خود کند.



    این یک طرحواره هست که:
    معمولا افرادی که یک نوع درگیری و مشکلاتی دارند. با تحلیل و تفکر و انتخاب روی آن باقی می مانند.

    می دانید چرا؟!
    چون با خود می گویند (البته ناخودآگاه)، که من بالاخره این مشکلات را می شناسم و خو کردن با آنها را بلدم. اما اگر انتخابی جدید کنم در معرض مشکلات جدیدی هستم و می ترسم. لذا روی روشهای قبلی اشتباه پافشاری می کنند.

    برای اینکه طرحواره های خود را بشناسیم کافیست تست طرحواره های یانگ را بزنیم

    پیشنهاد می دهم از لینک ذیل تست طرحواره های یانگ YSQ را انجام دهید. تا متوجه منظورم بیشتر بشوید:

    www.test.hamdardi.net

  6. 3 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    paiize (پنجشنبه 09 اسفند 03), الهه زیبایی ها (شنبه 18 اسفند 03), شمیم الزهرا (دوشنبه 13 اسفند 03)

  7. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 فروردین 04 [ 06:05]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,638
    امتیاز
    46,612
    سطح
    100
    Points: 46,612, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    8,102

    تشکرشده 6,568 در 1,505 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    373
    Array
    سلام شمیم عزیز
    من صحبت کارشناسی و دقیق نمیتونم بهت بگم اما به عنوان یه دوست باهات همدردی میکنم و دقیقا میفهمم که چی میگی!کاملا درکت میکنم،این احساساتت رو دقیقا میشناسم و می‌دونم تا عمق وجودت رو آزار میده
    آقای مدیر درست میگن!تو و الهام عزیز(سام بادی)،و حتی خود من از انتخاب های جدید می‌ترسیم!
    بعد این همه سال سخته آدم به اینجا برسه!خیلی شجاعت میخواد،تغییر روش و انتخاب جدید
    اما با خودت بشین فکر کن،همه زوایا رو درنظر بگیر،ببین کدوم آسیب کمتری داره واست،همون رو انتخاب کن
    اگه قراره بمونی یا ترک کنی یا تغییراتی ایجاد کنی،همه جوانب رو در نظر بگیر
    هر راهی رو انتخاب کنی مطمئنا مشکلات زیادی هست که باید قبول کنی و بپذیری تا وسط راه کم نیاری و برگردی سر خونه اول!

    وضعیت من هم چندان جالب نیست،منم غریبانه ترین احساسات رو به این روزهای زندگیم دارم،و‌مثل یک برگ در باد خودم رو رها کردم تا این روزها هم پیش برن و خیلی مقاومتی نمیکنم تا رنج بیشتری واسم نداشته باشه،اگر میتونی به این حس برسی هم خوبه.

  8. 3 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    مدیرهمدردی (شنبه 18 اسفند 03), الهه زیبایی ها (شنبه 18 اسفند 03), شمیم الزهرا (دوشنبه 13 اسفند 03)

  9. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 05 اردیبهشت 04 [ 22:42]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    844
    امتیاز
    27,214
    سطح
    97
    Points: 27,214, Level: 97
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,633

    تشکرشده 2,335 در 757 پست

    Rep Power
    209
    Array
    سلام شمیم عزیزم برات از خدای بزرگ طلب خیر میکنم


    همه ما کم و زیاد شرایطی را حس کردیم که تصور کردیم نه راه پیش داریم و نه راه پس

    البته اینکه در تمام عمر چنین حسی را تجربه کنیم دیگر به شرایط ربطی ندارد و ممکن است خودمون چنین موقعیت را ناخودآگاه دائمی بخواهیم
    شمیم جانشرایط ات نیاز به مشاوره حضوری و حاذق داره
    کسی رو سراغ داری؟

    به نظر من حتما ی عزم جدی بکن و این تلاش رو برای بهترشدن حال خودت همسرت فرزندانت بکن
    میتونی بهتر کنی
    میتونی شرایط مختلف و بری نتیجه رو ببینی


    خودتو سرزنش نکن همه اشتباهاتی داشتیم
    ولی میتونیم جبران کنیم

    شمیم خوبم و من مطمئنم خدا کمکت میکنه
    خدا خیلی هواتو داره
    بسپار به خدای بزرگ

  10. 2 کاربر از پست مفید الهه زیبایی ها تشکرکرده اند .

    مدیرهمدردی (شنبه 18 اسفند 03), شمیم الزهرا (یکشنبه 19 اسفند 03)

  11. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 اسفند 03 [ 02:38]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    709
    امتیاز
    29,662
    سطح
    99
    Points: 29,662, Level: 99
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 338
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,298

    تشکرشده 2,395 در 563 پست

    Rep Power
    166
    Array
    والا من تا قبل این ازدواج یک ادم عادی بودم باهمه کم و کاستیش
    کل عمرم چنین حالی نداشتم، ولی این سه سال اخیر که دخترم معلولیت داره و نگهداریش خیلی طاقت فرساست مشکلات چندبرابر شدن، انگار ظرف من برای صبوری درقبال این همسر، با داشتن یک بچه معلول کلا شکسته دیگه جا نداره این وسط یکی بخواد اینطور اذیت کنه

    امیدی به مشاوره ندارم، چقدر دیگه هزینه کنم، وقتی همسرم نمیاد و فقط مشاوره میشه کار کردن روی افکار و هیجانات و...‌ همه چیه من، خب طبیعتا خیلی خستگی میاره، تاامیدی میاره،
    نمیگم بی اثر بود واقعا تو بدترین روزای زندگیم میرفتم مشاور و کمترین اتفاق این بود منو ازون جهنم ۴۵ دقیقه کامل خارج میکرد و حالم تا چندساعت میموند
    بازم نهایتا همسرم گعت راضی نیست من میرم مشاور و دیگه اجازه ندارم برم که قطعش کردم

    در کل نتیجه مشاورم این بود
    تو ازبن زندگی نمیتونی بری بیرون، ظرفیتت هم توان داشتن این همسر و بچه معلول نداره، پس بچه رو جایی بسپارم
    همسرمم نظرش همینه
    اما دل من... ای خدا

  12. 2 کاربر از پست مفید شمیم الزهرا تشکرکرده اند .

    paiize (دوشنبه 20 اسفند 03), بالهای صداقت (شنبه 02 فروردین 04)

  13. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 فروردین 04 [ 06:05]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,638
    امتیاز
    46,612
    سطح
    100
    Points: 46,612, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    8,102

    تشکرشده 6,568 در 1,505 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    373
    Array
    شمیم عزیزم میدونم توی دلت چه غوغاییه!می‌دونم اگه خودت تنها بودی و هیچ‌ مسولیتی به جز دخترت نداشتی تا سالها بدون هیچ نگرانی ای تمام وقتت رو برای دخترت میگذاشتی،میدونم دوراهی سختیه،میفهمم چه قدر کشمکش درونی داری بین وجدانت و وظیفه مادری حتی همسری
    شمیم من جای تو نیستم که بخوام دقیقا بگم چی درسته چی غلط،اما منظورم از این که میگم از زوایای مختلف بررسی کن یعنی اینکه همه راه ها رو توی ذهنت و با مشاورت بررسی کن
    اولا که فکر میکنم الان ذهن آشفته ای داری و احتیاج داری کمی آروم بشی بعدش میتونی فکر کنی و تصمیم بگیری
    دوماً اینکه هر تصمیمی که بگیری به هیچ وجه نباید خودت رو سرزنش کنی پس سعی کن هر تصمیمی که داری قاطعانه انتخابش کن وگرنه اصلا اینکار رو نکن چون بعد از مدتی دوباره سردرگم میشی
    شمیم جان به نظرم چند تا فرض رو در نظر بگیریم بد نیست!؛بیا فرض کنیم از همسرت جدا شدی و مسئوایت بچه ها هم با خودته،به نظرت ذهن آرومتری داری؟به نظرت میتونی به تنهایی از پس هر دو بربیای؟الان همسرت از لحاظ روحی چقدر ازتو حمایت میکنه؟هم برای دخترت هم برای پسرت؟تا چه حد کمک حالته؟سوای مواقعی که خودش مشکل درست می‌کنه آیا درصد کمک هاش بیشتر نیست از مشکلاتش؟همه جوانب رو در نظر بگیر بعد پاسخ بده،آیا بودن همسرت بهتره یا نبودنش!نمی‌دونم شمیم اما انتظار داشتم همسرت حداقل با این بیماری دخترت و این امتحان سخت تغییر رویه میداد و واست جبران میکرد،نمیدونم شاید هم اون بیشتر از تو داره امتحان میشه،خیلی دعا میکنم که همسرت دلش رو باتو همراه تر کنه،از خدا می‌خوام که هرچه که خیر هست برای تو و همسرت اتفاق بیفته،مطمئنا برای یک پدر هم بی نهایت سخته این شرایط!
    فرض بعدی این که با همین شرایط ادامه بدی،یعنی خستگی روحی و جسمی خودت،ارتباط خش دار با همسرت،دیدن دخترت و اوضاع و احوال ناراحت کننده اش،و پسرت که احتمالا توی این شرایط خیلی آسیب روحی میبینه،خودت که میگی توانایی لازم برای اداره این شرایط یا این فرض رو نداری،اما به نظرت چه اتفاقی بیفته میتونی این اوضاع رو تحمل کنی و با همین شرایط ادامه بدی؟به جز بیماری دخترت که فعلا تغییر ناپذیره چه چیزی قابل تغییره؟توانایی و صبر و شکیبایی خودت یا همسرت یا ...با تغییر کدوم اوضاع بهتر میشه؟

    فرض بعدی هم که میفهمم خیلی سخته ،سپردن دخترت به مکانی مناسب برای ادامه زندگی، هست
    چقدر میتونی این رو قبول کنی؟مثلا مکانی باشه که شرایط مناسب نگهداریش رو داشته باشه و خیلی از تو بهتر بتونن ازش مراقبت کنند و تو هم هر روز بهش سر بزنی ،میتونی فرض کنی به جای اینکه پرستار بیاری خونه پیشش تو اون رو بردی پیش پرستار،میدونم به این سادگی ها نیست اما مثل مادری که شاغل هست و بچه اش رو میزاره مهد یا یک پرستارمیاره خونه تا اون به شغلش برسه

    شمیم این خواست پرودگار بوده که اینجوربشه،حکمتش هر چه که هست امیدوارم برای تو و خانوادت خیر باشه ،میدونم هر کدوم از این انتخاب ها عواقب خودش رو داره اما چاره ای نیست باید از این سردرگمی دربیای.

    فکر گذشته رو هم اصلا نکن،همه ما گذشته مون با الان مون زمین تا آسمون متفاوته،نه من نه تو، هیچ وقت قرار نبود همون دختر مجرد با دغدغه های مجردی بمونیم،باید تغییر اتفاق بیفته تا رشد کنیم
    شمیم بدون ملاحظه و بدون اینکه خودت و احساست رو سانسور کنی حرف بزن،شجاع باش و هر حرفی و هر تصمیمی که میگیری خودت رو سرزنش نکن.
    ویرایش توسط paiize : دوشنبه 20 اسفند 03 در ساعت 00:51

  14. 2 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    بالهای صداقت (جمعه 12 اردیبهشت 04), شمیم الزهرا (دوشنبه 20 اسفند 03)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:24 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.