به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 18
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 17 مرداد 94 [ 21:46]
    تاریخ عضویت
    1394-5-13
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    136
    سطح
    2
    Points: 136, Level: 2
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 12 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    پوچی و بی هدفی

    سلام دوستان
    نمیدونم چرا هرچه قدر فکر میکنم هیچ چیز ، هیچ چیز و هیچ کس منو به این زندگی مسخره نمیکشونه...نه گذشته خوبی دارم نه آینده خوبی منتظرمه ... هیچی نیست که بخوام واسش تلاش کنم... واقعا نمیتونم به زندگی ادامه بدم.. هربار خودم را گول میزنم و تلاش میکنم و برنامه ای میچینم ، تا دو سه روز اول همه چیز خوبه اما بعدش دچار افکار خودکشی میشم و حتی جسارت و جربزه خودکشی را هم ندارم.... قبلا که بچه تر بودم به آینده امید داشتم فک میکردم بزرگتر میشم و خیلی از مشکلاتم حل میشه...خیلی زیاد با خدا مشکل دارم و دیگه نمیتونم عبادتش کنم یا از خدا چیزی را بخوام چون هربار از خدا چیزی را خواستم ، هیچ کمکی بهم نکرد، اونم توی مسائلی که اصلا دست من نبود و با تلاش من حل نمیشد... ...به عدالت خدا شک دارم و واقعا نمیدونم واسه چی دارم به این زندگی ادامه میدم ...هر چی فک میکنم میبینم الان خودمو نکشم، دو سال دیگه باید خودمو بکشم...دو سال دیگه نه ده سال دیگه ... الکی دارم این همه احساس حقارت و بدبختی را تحمل میکنم که چی بشه ؟؟
    گاهی به خودم میگم درس میخونم و دکترام را میگیرم ولی بازم میگم که چی بشه؟؟ تازه اگه بخوامم ادامه تحصیل بدم احساس میکنم به خاطر کمرو بودن و هراس اجتماعیم نتونم ادامه بدم ... واقعا نمیدونم واسه چی دارم زندگی میکنم...هیچ دوست صمیمی ندارم... با خانواده هم صمیمی نیستم... هم از خودم و هم از بقیه آدما بدم میاد...از این زندگی اصلا لذت نمیبرم... مشکل هراس اجتماعی و وسواس فکری دارم، وهرچی زمان می‌گذره بهتر که نمیشه بدتر هم میشه ....سوالاتی راجع به خدا و عدالتش دارم که یک ساله مثه خوره افتاده به جونم و واسش هیچ جوابی پیدا نکردم وباعث شده رابطم با خدا بهم بخوره و از آینده ناامید بشم و گاهی به خدا حرفای بدی هم میزنم و دلم میخواد بمیرم ... مشکل من روزمرگی نیست، من اگه بخوام میتونم یه هدفی را دنبال کنم ، ولی واقعا نمیدونم چرا باید تلاش کنم وقتی میدونم آیندم بهتر که نمیشه هیچ بدتر هم میشه.....مشکل من بیشتر عدالت خداست و این که هرچی زور بزنم به هیچ جا نمیرسم و تازه بیشتر اذیت میشم ... احساس میکنم اگه همین امروز بمیرم بهتر از فرداست چون اینجوری کتر زجر میکشم

  2. 2 کاربر از پست مفید بهاار تشکرکرده اند .

    danger (چهارشنبه 14 مرداد 94), باغبان (چهارشنبه 14 مرداد 94)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 05 اردیبهشت 95 [ 23:19]
    تاریخ عضویت
    1393-8-07
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    2,117
    سطح
    27
    Points: 2,117, Level: 27
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    63

    تشکرشده 120 در 67 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز
    منم گاهی فکر می کنم ممکنه هراس اجتماعی داشته باشم. اما شما که می دونید دارید چرا واسه حلش اقدامی نمی کنید؟ من خوندم که روش موثر درمانش دارو درمانی هست. و مشاوره فقط در کنار دارو جواب میده. احتمالا مقداری هم افسردگی دارین که به خودکشی فکر می کنین. میدونین منم گاهی احساس پوچی دارم و اینکه هیچ چیزی خوشحالم نمیکنه و نزدیک پریود وحشتنااااک حالم بد بود.بعد فهمیدم مشگل هورمونی دارم و از وقتی دارم قرص میخورم و هورمونای بدنم تنظیم شده خیلی بهترم. ما انسان ها موجودات هورمونی هستیم بهار. خوشحالی و ناراحتی هامون خیلی وقتا به هورمون هامون بستگی داره و مغزمون.
    اما درمورد عدالت خدا.... بهار مگه تو چه مشکلی داری که به عدالت خدا شک داری؟ ( بعد میرم تاپیک های قبلیتو میخونم ) شاید از ظاهرت خوشت نمیاد.شاید خونوادت پول دار یا اون چیزی که دلت میخان نیستن..تا حالا کتابای فلسفه خوندی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اگه دوس داری درمورد اعتقاداتت یه چارچوب داشته باشی بهتره یکم فلسفه بخونی.خیلی جذابه بهار. اولش به همه چی شک می کنی اما بعد کم کم عقلت قدرتش بیشتر می شه و قدرت انتخاب پیدا می کنه..با کتاب دنیای سوفی نوشته ی یاسنین گوردنر شروع کن.تو هر کتابخونه ای پیدا میشه.خیلی کتاب جالبیه.وقتی شروعش کنی دلت نمیخاد بذاریش کنار.شاید خودت با فلسفه آشنا باشی.کار فلسفه تلاش در پاسخ دادن به سوال هایی مثل سوالیه که تو پرسیدی.یعنی سوال تو یه سوال فلسفیه..
    بذار یه چیزی بت بگم.همه ی ما آدما ذاتا احساس تنهایی می کنیم.بعضی کمتر بعضی بیشتر.کسی هم کمکی بت نمیکنه.این تویی که باید تلاش کنی و شرایطت را تغییر بدی.تویی که باید درس بخونی تویی که باید کار کنی.سعی کنی از خونوادت مستقل شی.سعی کنی به اون زندگی ای که میخای برسییی.
    هر ادمی یه استعدادی داره.سعی کن استعداداتو کشف کنی. اگه فقط هرروز بشینی به این فک کنی که چرا من پولدار نیسم خونوادم فلان نیسن فقط سال های بیشتری از عمرت تلف میشه.عمری که فقط یبار داریش.فقط یک بار.سعیتو بکن . ازش لذت ببر. با خوندن همون کتابی که بت گفتم شروع کن. راستی هنری را دوست داری؟ ورزش چی؟ فیلم چی؟ یکم بیشتر از خودت و علایقت بنویس

  4. 3 کاربر از پست مفید kimia fall تشکرکرده اند .

    danger (چهارشنبه 14 مرداد 94), بهاار (چهارشنبه 14 مرداد 94), باغبان (چهارشنبه 14 مرداد 94)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 آذر 95 [ 22:06]
    تاریخ عضویت
    1394-5-12
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    1,151
    سطح
    18
    Points: 1,151, Level: 18
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 19 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز
    ممنون از این که مشکلتون رو مطرح کردین و این یعنی یک حرکت مثبت! چون شما این رو پذیرفته اید که در زندگیتان دچار مشکل هستید و به دنبال بهار زندگی خود می باشید، دوست عزیز شاید شما گذشته ی خوبی رو پشت سر نگذاشته باشید ولی آینده هنوز رقم نخورده است، البته این را نمی شود کتمان کرد که آینده مستقل از گذشته نمی باشد. دوست عزیز برنامه ریزی و انجام به آن، مستلزم انگیزه و آرامش فکری می باشد.به نظر می رسد شما فردی با نگرش بسیار مذهبی بوده اید، و از کودکی به عقاید و اعمال دینی پایبند بوده اید و خانواده ی شما تاکید زیادی بر انجام اعمال دینی شما داشته اند و حال احساس می کنید خدا جوابتان را نمی دهد. شما می گویید به عدالت خدا شک دارید، دنیا بر اساس یک قانون مندی خاصی گردش می کند و همه ی اتفاقاتی که بر ما تحمیل می شود از طرف جامعه، خانواده و خودمان می باشد.ما نباید انتظار معجزه داشته باشیم چون جهان مادی است و بر اساس اصول علمی و تجربی گردش می کند.می دانم این حرفا بسیار تلخ است، ولی مجبور به گفتن آنها شدم.
    دوست عزیزم اتفاقی که برای شما افتاده در آینده متاسفانه باعث سردی شما نسبت خانواده می شود. در گذشته اگر شما 1.در طول تحصیل خود از خانواده دور بوده اید( یعنی مثلا در مدرسه ی شبانه روزی بوده اید) ویا 2.با شکست عشقی مواجه شده اید(عشق نافرجام)3. پدر مادرتان با هم دعوا می کردند4. در کودکی تنبیه بدنی و تهدید می شدید از طرف پدر و مادر. حل مشکل شما سخت تر و پیچیده تر خواهد شد.
    ولی آینده ی پیش روی شما هنوز دست نخورده است می توانید با انجام کارهایی آن را به شیرینی عسل در آورید. دوست عزیزم من به هیچ عنوان مصرف قرص را در ابتدا به شما توصیه نمی کنم زیرا که عوارض فراوانی دارندو الان هم متاسفانه حتی قرص های اعصاب به دلیل عدم نظارت صحیح به صورت کیلویی به بیمار داده می شود.
    دوست عزیز اجازه نده این مشکل زندگیت را تحت تاثیر قرار بدهد. البته گفتنش بسیار آسان است. اگر شما اراده کنید از پس مشکل بربیایید امکانش هست دوسه روز حالتان بهتر شود ولی بعد از دوسه روز حالتان بدتر از دوسه روز قبل می شود!!!
    حال راه حل چیست؟
    راه حل شما مراجعه به یک روانکاو خبره و کاربلد می باشد. و باید صبور باشید در این مسیر
    دوست عزیزم اگه به مشکل خود رسیدگی نکنید روز به روز متاسفانه بدتر خواهد شد.
    من بهتون اطمینان کامل می دهم با مراجعه به یک روانکاو مشکل شما قابل حل خواهد بود. آرزوی من به آرامش رسیدن شماست...
    و از ته دل امیدوارم خیالتان آسوده شود و به آرامشی که یک عمر به دنبال آن بودید نصیبتان شود. دوست عزیزم این بنده ی حقیر از شما تقاضا دارم که مشکلتان را پشت گوش نیاندازید چون ریشه اش عمیق تر می شود و خواهش می کنم زودتر به روانکاو مراجعه کنید. چون دیدن شما دوستان، خواهران و برادران در این شرایط قلب هر دردمندی را به درد می آورد...
    به آرزوی آرامش خیال شما
    ممنون

  6. 4 کاربر از پست مفید quafou تشکرکرده اند .

    :)لبخند (پنجشنبه 15 مرداد 94), danger (چهارشنبه 14 مرداد 94), بهاار (چهارشنبه 14 مرداد 94), باغبان (چهارشنبه 14 مرداد 94)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 17 مرداد 94 [ 21:46]
    تاریخ عضویت
    1394-5-13
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    136
    سطح
    2
    Points: 136, Level: 2
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 12 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    kimia fall و quafou ممنونم از اینکه تاپیکمو خوندین و وقت گذاشتید و جواب دادید .
    من امروز تازه عضو شدم ولی قبلا با یه نام کاربری دیگه یه پست گذاشته بودم اما متاسفانه پسوردم را فراموش کردم و ایمیلی هم که باهاش ثبت نام کرده بودم را به طور کلی پاک کرده بودم و نمیتونستم دوباره درخواست پسورد جدید بدم واسه همین دوباره ثبت نام کردم.....اونجا خانم لبخند و اعجاز عشق عزیز وآقای باغبان راهنماییم کردن...ولی من همونطور که گفتم یه مشکل بزرگ با خدا دارم و البته در کنارش هراس اجتماعی و کمرویی و خجالتی بودن و وسواس فکری هم هست که باعث میشه هرکاری را شروع کردم وسط کار به خاطر همین چیزا ولش کنم..... یعنی اگه بخوام بگم که چی شد کلاسی که اول تابستون شروع کردم را رها کردم همتون میخندین ...

    http://www.hamdardi.net/thread-39118.html

    پرسیدید که منظورم از بی عدالتیه خدا چیه : ببین من اول کلی میگم و بعدش مسئله خودم را هم میگم :بذارید یه داستان براتون بگم : سه تا بچه بودن که 8 تا گردو داشتند و میخواستند این گردوها را بین خودشون تقسیم کنند، واسه اینکه که گردوها را بین خودشون تقسیم کنند میرند پیش یه پیر فرزانه و بهش میگن این 8 تا گردو را بین ما تقسیم کن. پیر فرزانه ازشون میپرسه: دوست دارید گردوها را براساس عدالت زمینی بین تون تقسیم کنم یا عدالت خدایی؟ بچه هام که پیش خودشون فکر میکنن عدالت خدایی بهتره ، میگن: عدالت خدایی. بعد پیر فرزانه براساس عدالت آسمانی وخدایی شروع به تقسیم گردوها میکنه. به این صورت که به پسر اول 5 تا گرده میده، به پسر دوم 3 تا گرده میده و به پسر سوم گردو که نمیده هیچ، یه پس گردنی هم بهش میزنه!!! واقعا راسته عدالته خدا همینه... مسئله ای که من با خدا دارم دقیقا همینه .... بی عدالتی خدا از لحظه تولد شامل حال افراد میشه ( خودم را نمیگم کلی میگم الان) متاسفانه من به این نتیجه رسیدم که خیلی از ما عملا توی سرنوشتمون هیچ تاثیری نداریم...چون سرنوشت چیه؟؟؟ سرنوشت عبارت است از دو فاکتور ژنتیک و خانواده....محیط و خانواده تاثیرش روی آدم وحشتناکه...اتفاتی که تو خانواده فرد می‌افته از بچگی روی اون فرد تاثیر داره ...یعنی فرد روش زندگی خانوادش را طبیعی ترین روش زندگی می‌دونه...بنابراین آیا سرنوشت بچه ای که تو یه خانواده ثروتمند( هم از لحاظ مالی و هم از لحاظ فرهنگی) به دنیا می‌آید با بچه ‌ای که در خانواده ای فقیر ( هم از لحاظ مالی و هم الحاظ فرهنگی) به دنیا می‌آید ، یکی است؟؟؟ معلومه یکی نیست... البته استثنائاتی هم هست ولی اگه حالت کلی را در نظر بگیریم بچه اولی کلی فرصت و امکان برای رشد داره که دومی نداره...مثلا همین چند روز پیش داشتم عکس بچه هایی را می‌دیدم که تو محله ‌های فقر و بدبختی به دنیا آمده بودند پدر و مادرشون معتاد بودند و جلوی بچه مواد مصرف میکردند ....خب سرنوشت این بچه ها چیه؟؟؟در اکثر موارد اینا هم به همون راه پدر ومادشون میرند و دنیای پر از اشتباه و گناه دارند ، در صورتیکه اگه تو یه خانواده درست و با فرهنگ به دنیا آمده بودند هیچ کدوم از این مشکلات واسشون پیش نمیومد...تازه به خاطر همین اشتباهات دنیاشون وقتی که برزخ و قیامت میشه بازم باید برند جهنم ولی اونی که تو خانواده خوب و دست حسابی رشد کرده ، تو دنیا پیشرفت کرده و شکر خدا را هم کرده و تو آخرت هم میره بهشت....خواهشا در جواب من نگید پول همه چی نمیاره ؟؟ من منظورم از خوب بودن فقط ثروت نیست منظورم فرهنگ و خانواده خوبم هست...یا نگید هرکس مشکلاتی داره و ظاهر زندگی دیگران را را با باطن زندگی خودت مقایشه نکن....یا نگید اینا حکمت خداست و ما نمیفهمیم...یه چیزی بگید که بعد از یه سال من مشکلم حل بشه.....مثلا من یه آقایی را میشناسم که این آدم بچه سر راهی بوده و کودکی خوبی نداشته ، حتی به خاطر کار نامناسبش دستش قطع شده ولی هنوز رابطه خوبی با خدا داره و این برام واقعا عجیبه....یا مثلا یه دوستی داشتم نابینا بود ولی هنوزم با خدا رابطه خوبی داشت ، آیا این که این آقا سر راهی بشه و بعد کلی اتفاق بد دیگه تو بچگی واسش بیفته دست خودش بوده؟؟؟ایا اینکه دوست من مادرزادی نابینا بود دست خودش بود؟؟؟ یا مثلا همین آقای قمشه ای را ببینید ، این پدرش مردی بوده صاحب کمالات بنابراین بستر مناسب واسه رشد خودش و خواهرش هم فراهم بوده... البته من یه سری سوالای دیگه هم در مورد قضا و قدر خدا دارم، ولی اگه بخوام بگم خیلی طولانی میشه....تو پست بعدیم میگم.. کتاب عدل الهی را هم خوندم ولی قانع نشدم هنوز...
    در مورد دنیای سوفی هم چشم اتفاقا کتاب صوتیش را هم خیلی وقت پیش دانلود کردم ولی نشده گوش بودم یا بخونمش...در مورد علایقم اگه بخوام بگم من قبلا رشته ای در دانشگاه دولتی و روزانه میخوندم ، تا ترم چهار خوندم معدلمم بالای 18 بود ...اولش میخواستم تا دکتری بخونم ولی بعدش به خاطر همون مشکلاتی که داشتم و ترسم و اعتماد به نفس پایینم دیدم یه وقت نتونم تمومش کنم و دکتر بگیرم ، واسه همین انصراف دادم ... امسال دوباره کنکور دادم تا برم تربیت معلم که کار داره و استخدام میشم... رتبم هم بد نشد دویست خورده ای شد و فک کنم استخدام بشم...ولی حالا واقعا نمیدونم به چی علاقه دارم....حالا که یه کار پیدا کردم که البته حقوق زیادی نداره ، نمیدونم چه رشته ای را واقعا دوست دارم؟؟ البته حدود ی میدونم چه رشته ای را دوست دارم مثلا ادبیات ، فلسفه ،روانشناسی و جامعه شناسی را دوست دارم؟؟ اما مشکلی که دارم هراس اجتماعیمه و اعتماد به نفس پایینمه و کمرویی وگرنه تنبل نیستم...از طرفی واقعا به این فک میکنم که من موجود کمرویی هستم و عرضه هیچ کاری را ندارم یعنی احساس میکنم اگه کلی هم درس بخونم بازم نمیتونم دکترام را بگیرم ....و گاهی فکر میکنم حالا برم در یکی از این رشته ها دکتری هم بگیرم هیچ اتفاق خاصی تو زندگیم نمی‌افته، من هنوز همون ادم بدبختم که دستاش موقع حرف زدن میلرزه و...... از طرفی من کسی را ندارم که به خاطرش تلاش کنم ...مثلا من این همه سختی را باید تحمل کنم و برم تو خوابگاه تربیت معلم تویه شهر کوچیک و چهار سال اونجا بمونم و بعدش هشت سال هم برم تو یه شهر دور افتاده درس بدم و تازه بعد از هشت سال میتونم انتقالی بگیرم به شهر خودمون....و همین قسمتش به نظرم بی عدالتیه ، همین که میبینم من باید برم از دانشگاه روزانه دولتی که قبلا بودم انصراف بدم و به خاطر کار برم دانشگاه تربیت معلم در صورتیکه که اونایی که باباشون خرپوله نه به فکر کارهستند نه یک بار تو زندگیشون یکی از نگرانی های منو داشتند.... ....الان 21 سالمه و اون موقع میشه 32 سال.... فکر کن من این همه سختی را تحمل کنم در حالی که نه خانواده ام را دوست دارم نه حتی یک دوست صمیمی دارم ونه حتی میتونم ازدواج کنم ... برای چی این همه جون بکنم وقتی از همه آدما بدم میاد وقتی اکثر آدما مسخرم میکنند یا یه جور دیگه اذیتم میکنند؟؟؟

    - - - Updated - - -


    kimia fall و quafou ممنونم از اینکه تاپیکمو خوندین و وقت گذاشتید و جواب دادید .
    من امروز تازه عضو شدم ولی قبلا با یه نام کاربری دیگه یه پست گذاشته بودم اما متاسفانه پسوردم را فراموش کردم و ایمیلی هم که باهاش ثبت نام کرده بودم را به طور کلی پاک کرده بودم و نمیتونستم دوباره درخواست پسورد جدید بدم واسه همین دوباره ثبت نام کردم.....اونجا خانم لبخند و اعجاز عشق عزیز وآقای باغبان راهنماییم کردن...ولی من همونطور که گفتم یه مشکل بزرگ با خدا دارم و البته در کنارش هراس اجتماعی و کمرویی و خجالتی بودن و وسواس فکری هم هست که باعث میشه هرکاری را شروع کردم وسط کار به خاطر همین چیزا ولش کنم..... یعنی اگه بخوام بگم که چی شد کلاسی که اول تابستون شروع کردم را رها کردم همتون میخندین ...

    http://www.hamdardi.net/thread-39118.html

    پرسیدید که منظورم از بی عدالتیه خدا چیه : ببین من اول کلی میگم و بعدش مسئله خودم را هم میگم :بذارید یه داستان براتون بگم : سه تا بچه بودن که 8 تا گردو داشتند و میخواستند این گردوها را بین خودشون تقسیم کنند، واسه اینکه که گردوها را بین خودشون تقسیم کنند میرند پیش یه پیر فرزانه و بهش میگن این 8 تا گردو را بین ما تقسیم کن. پیر فرزانه ازشون میپرسه: دوست دارید گردوها را براساس عدالت زمینی بین تون تقسیم کنم یا عدالت خدایی؟ بچه هام که پیش خودشون فکر میکنن عدالت خدایی بهتره ، میگن: عدالت خدایی. بعد پیر فرزانه براساس عدالت آسمانی وخدایی شروع به تقسیم گردوها میکنه. به این صورت که به پسر اول 5 تا گرده میده، به پسر دوم 3 تا گرده میده و به پسر سوم گردو که نمیده هیچ، یه پس گردنی هم بهش میزنه!!! واقعا راسته عدالته خدا همینه... مسئله ای که من با خدا دارم دقیقا همینه .... بی عدالتی خدا از لحظه تولد شامل حال افراد میشه ( خودم را نمیگم کلی میگم الان) متاسفانه من به این نتیجه رسیدم که خیلی از ما عملا توی سرنوشتمون هیچ تاثیری نداریم...چون سرنوشت چیه؟؟؟ سرنوشت عبارت است از دو فاکتور ژنتیک و خانواده....محیط و خانواده تاثیرش روی آدم وحشتناکه...اتفاتی که تو خانواده فرد می‌افته از بچگی روی اون فرد تاثیر داره ...یعنی فرد روش زندگی خانوادش را طبیعی ترین روش زندگی می‌دونه...بنابراین آیا سرنوشت بچه ای که تو یه خانواده ثروتمند( هم از لحاظ مالی و هم از لحاظ فرهنگی) به دنیا می‌آید با بچه ‌ای که در خانواده ای فقیر ( هم از لحاظ مالی و هم الحاظ فرهنگی) به دنیا می‌آید ، یکی است؟؟؟ معلومه یکی نیست... البته استثنائاتی هم هست ولی اگه حالت کلی را در نظر بگیریم بچه اولی کلی فرصت و امکان برای رشد داره که دومی نداره...مثلا همین چند روز پیش داشتم عکس بچه هایی را می‌دیدم که تو محله ‌های فقر و بدبختی به دنیا آمده بودند پدر و مادرشون معتاد بودند و جلوی بچه مواد مصرف میکردند ....خب سرنوشت این بچه ها چیه؟؟؟در اکثر موارد اینا هم به همون راه پدر ومادشون میرند و دنیای پر از اشتباه و گناه دارند ، در صورتیکه اگه تو یه خانواده درست و با فرهنگ به دنیا آمده بودند هیچ کدوم از این مشکلات واسشون پیش نمیومد...تازه به خاطر همین اشتباهات دنیاشون وقتی که برزخ و قیامت میشه بازم باید برند جهنم ولی اونی که تو خانواده خوب و دست حسابی رشد کرده ، تو دنیا پیشرفت کرده و شکر خدا را هم کرده و تو آخرت هم میره بهشت....خواهشا در جواب من نگید پول همه چی نمیاره ؟؟ من منظورم از خوب بودن فقط ثروت نیست منظورم فرهنگ و خانواده خوبم هست...یا نگید هرکس مشکلاتی داره و ظاهر زندگی دیگران را را با باطن زندگی خودت مقایشه نکن....یا نگید اینا حکمت خداست و ما نمیفهمیم...یه چیزی بگید که بعد از یه سال من مشکلم حل بشه.....مثلا من یه آقایی را میشناسم که این آدم بچه سر راهی بوده و کودکی خوبی نداشته ، حتی به خاطر کار نامناسبش دستش قطع شده ولی هنوز رابطه خوبی با خدا داره و این برام واقعا عجیبه....یا مثلا یه دوستی داشتم نابینا بود ولی هنوزم با خدا رابطه خوبی داشت ، آیا این که این آقا سر راهی بشه و بعد کلی اتفاق بد دیگه تو بچگی واسش بیفته دست خودش بوده؟؟؟ایا اینکه دوست من مادرزادی نابینا بود دست خودش بود؟؟؟ یا مثلا همین آقای قمشه ای را ببینید ، این پدرش مردی بوده صاحب کمالات بنابراین بستر مناسب واسه رشد خودش و خواهرش هم فراهم بوده... البته من یه سری سوالای دیگه هم در مورد قضا و قدر خدا دارم، ولی اگه بخوام بگم خیلی طولانی میشه....تو پست بعدیم میگم.. کتاب عدل الهی را هم خوندم ولی قانع نشدم هنوز...
    در مورد دنیای سوفی هم چشم اتفاقا کتاب صوتیش را هم خیلی وقت پیش دانلود کردم ولی نشده گوش بودم یا بخونمش...در مورد علایقم اگه بخوام بگم من قبلا رشته ای در دانشگاه دولتی و روزانه میخوندم ، تا ترم چهار خوندم معدلمم بالای 18 بود ...اولش میخواستم تا دکتری بخونم ولی بعدش به خاطر همون مشکلاتی که داشتم و ترسم و اعتماد به نفس پایینم دیدم یه وقت نتونم تمومش کنم و دکتر بگیرم ، واسه همین انصراف دادم ... امسال دوباره کنکور دادم تا برم تربیت معلم که کار داره و استخدام میشم... رتبم هم بد نشد دویست خورده ای شد و فک کنم استخدام بشم...ولی حالا واقعا نمیدونم به چی علاقه دارم....حالا که یه کار پیدا کردم که البته حقوق زیادی نداره ، نمیدونم چه رشته ای را واقعا دوست دارم؟؟ البته حدود ی میدونم چه رشته ای را دوست دارم مثلا ادبیات ، فلسفه ،روانشناسی و جامعه شناسی را دوست دارم؟؟ اما مشکلی که دارم هراس اجتماعیمه و اعتماد به نفس پایینمه و کمرویی وگرنه تنبل نیستم...از طرفی واقعا به این فک میکنم که من موجود کمرویی هستم و عرضه هیچ کاری را ندارم یعنی احساس میکنم اگه کلی هم درس بخونم بازم نمیتونم دکترام را بگیرم ....و گاهی فکر میکنم حالا برم در یکی از این رشته ها دکتری هم بگیرم هیچ اتفاق خاصی تو زندگیم نمی‌افته، من هنوز همون ادم بدبختم که دستاش موقع حرف زدن میلرزه و...... از طرفی من کسی را ندارم که به خاطرش تلاش کنم ...مثلا من این همه سختی را باید تحمل کنم و برم تو خوابگاه تربیت معلم تویه شهر کوچیک و چهار سال اونجا بمونم و بعدش هشت سال هم برم تو یه شهر دور افتاده درس بدم و تازه بعد از هشت سال میتونم انتقالی بگیرم به شهر خودمون....و همین قسمتش به نظرم بی عدالتیه ، همین که میبینم من باید برم از دانشگاه روزانه دولتی که قبلا بودم انصراف بدم و به خاطر کار برم دانشگاه تربیت معلم در صورتیکه که اونایی که باباشون خرپوله نه به فکر کارهستند نه یک بار تو زندگیشون یکی از نگرانی های منو داشتند.... ....الان 21 سالمه و اون موقع میشه 32 سال.... فکر کن من این همه سختی را تحمل کنم در حالی که نه خانواده ام را دوست دارم نه حتی یک دوست صمیمی دارم ونه حتی میتونم ازدواج کنم ... برای چی این همه جون بکنم وقتی از همه آدما بدم میاد وقتی اکثر آدما مسخرم میکنند یا یه جور دیگه اذیتم میکنند؟؟؟

  8. 3 کاربر از پست مفید بهاار تشکرکرده اند .

    danger (چهارشنبه 14 مرداد 94), kimia fall (چهارشنبه 14 مرداد 94), باغبان (چهارشنبه 14 مرداد 94)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 19 مهر 98 [ 21:23]
    تاریخ عضویت
    1392-4-12
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    6,968
    سطح
    55
    Points: 6,968, Level: 55
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 182
    Overall activity: 39.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    700

    تشکرشده 145 در 78 پست

    Rep Power
    28
    Array
    بهار جان در مورد بیعدالتی خدا هروقت اینگونه سوالات داشتی فقط یه لحظه به این فکر کن که ما که بنده خدا هستیم با این ظرفیت عقل وفهم ودر ک محدودمون که البته اونم خودش بهمون داده میتونیم تشخیص بدیم که بچه ای که توامکانات بالا بزرگ شده فرق داره با بچه ای که تو وضعیت محروم بزرگ شده وحقش نیست که اگه مثلن آدم خوبی هم در نیومد همون قضاوتی راجع بهش بشه که در مورد یه آدم مرفه ما که بنده خدا هستیم این رو میفهمییم وتشخیص میدیم ولی متاسفانه فکر میکنیم خداوند اونقد با هوش وعاقل وفهمیده ومهربون نیست (نعوذبالله) که این رو درنظر بگیره. درضمن برای هرکسی یه راهی هست برای رسیدن به خدا وکمال وشباهتی به مسیر دیگری نداره صرفن نمیشه بخاطر شرایط بدمون خودمون رو مبرا کنیم واز خدا طلبکار باشیم ودائم بهش غر بزنیم (من خودم رو میگم خدا نکرده منظورم شما نیستی)
    در مورد معلم شدن هم خوبیش اینه که بهت حقوق میدن و بعد مدتی میتونی تورشته ای که دوست داری ادامه تحصیل بدی وبعدها شغلت رو تغییر وارتقا بدی (البته دقیقن نمیدونم تربیت معلم قوانینش چطوریه)
    اظطراب اجتماعی رو باید جلوش رو بگیری چارش فقط مراجعه به متخصص وحضور هرچه بیشتر در اجتماع هست این مشکل رو باید حل کنی وگرنه توهمه بخش های زندگیت تاثیر منفی میزاره وحلش هم واقعن سادست فقط همت کن وقدم به قدم جلو برو .موفق باشی دختر خوب.

  10. 3 کاربر از پست مفید danger تشکرکرده اند .

    :)لبخند (پنجشنبه 15 مرداد 94), بهاار (چهارشنبه 14 مرداد 94), باغبان (چهارشنبه 14 مرداد 94)

  11. #6
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 خرداد 04 [ 20:05]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,225
    امتیاز
    94,117
    سطح
    100
    Points: 94,117, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 86.0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,934

    تشکرشده 6,925 در 2,425 پست

    Rep Power
    0
    Array


    سلام


    الحمد الله خوب هستید ؟


    خودت از خدا چی می خوای ؟








  12. 2 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    danger (پنجشنبه 15 مرداد 94), بهاار (چهارشنبه 14 مرداد 94)

  13. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 17 مرداد 94 [ 21:46]
    تاریخ عضویت
    1394-5-13
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    136
    سطح
    2
    Points: 136, Level: 2
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 12 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    باغبان مرسی که مشکلم را خوندی ...راستش من خودم هم دیگه نمیدونم تو زندگی از خدا چی میخوام... یعنی واقعا احساس میکنم چیزی را دوست ندارم.....قبلا فک میکردم میخوام درس بخونم و دکتری بگیرم اما الان احساس میکنم فقط به خاطر فرار از بقیه مشکلاتم هست که دوست دارم درس بخونم ، هیچ رفیق و دوستی ندارم و فکر هم نمیکنم در آینده هم بتونم با کسی دوست چون دو سه سالی یمشه به این نتیجه رسیدم 99% آدما خوخواه و حسود هستند و فقط از مشکلات آدم خوشحال میشن ، از طرفی حتی با خانواده ام مشکل دارم، روابط اجتماعی ندارم ، از آدما بدم میاد، کمرو و خجالتیم ، نمی‌تونم حق خودم را بگیرم، انقدرم سرم پایینه موقع راه رفتن که حواسم نیست موقع راه رفتن به بقیه تنه میزنم، غیر عادیم ....فک میکنم دلیل اینکه میخوام درس بخونم فرار از همه این مشکلاتم هست...از طرفی می‌ترسم یه کاری را شروع کنم و یه مسیری را انتخاب کنم و ده سال دیگه پشیمون بشم...همین الان که انصراف دادم و دارم میرم تربیت معلم میترسم ده سال دیگه پشیمون بشم...یا مثلا میترسم برم و همه وقتم را بگذارم روی درس و ده سال دیگه وقتی ارشد و دکترام را گرفتم پشیمون بشم وبگم کاش رفته بودم یه مهارت یاد گرفته بودم به جای این کارا.... نمیدونم چه کنم؟؟

    من از خیلی از کارایی که تو این چند ساله کردم پشیمونم . همش به گذشته فک میکنم و حسرت میخورم و میگم نکنه اینده هم بیاد و مثلا ده ساله دیگه باز واسه انتخابایی که امروز میکنم پشیومن بشم....خیلی کارا بوده که نباید انجام میدادم و خیلی کارا را به نظرم باید انجام میدادم....مثلا اگه برمیگشتم عقب تو دوران دبیرستان انقدر درس نمی‌خوندم و یه مهارت یاد میگرفتم ، اگه برمیگشتم عقب انقدر واسه چیزای بیخود حرص نمیخورم ، اگه برمیگشتم عقب چندتا دوست خوب واسه خودم پیدا میکردم و روابط اجتماعیم را بیشتر میکردم و انقدر از آدما کناره نمیگرفتم ، اگه برمیگشتم عقب همون سال اولی که کنکور دادم به جای اینکه به فکر اسم دانشگاه و حرف دیگران باشم می‌رفتم تربیت معلم و به حرف دیگران که میگفتن سطح علمیش پایینه اصلا و ابدا توجه نمیکردم ، اگه برمی‌گشتم عقب ترم چهارم دانشگاه دچار احساسات احمقانه و سطحی نسبت به یه پسرک نمیشدم، اگه برمیگشتم عقب میرفتم باشگاه یه ورزشو دنبال میکردم ، انقدر وقتم را تو نت تلف نمیکرم، انقدر اهنگ بیخود که آدمو در لحظ آروم میکنه گوش نمیدادم ، ...
    میترسم ده ساله دیگه ام بگم اگه برگردم عقب فلان و فلان...

    آقای باغبان و بقیه دوستان میشه نظرتون را راجع به اون پست دومم و سوالی که در مورد عدالت خدا کردم هم بگید....به خدا یه ساله درگیرشم...

  14. 3 کاربر از پست مفید بهاار تشکرکرده اند .

    :)لبخند (پنجشنبه 15 مرداد 94), danger (پنجشنبه 15 مرداد 94), باغبان (چهارشنبه 14 مرداد 94)

  15. #8
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 خرداد 04 [ 20:05]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,225
    امتیاز
    94,117
    سطح
    100
    Points: 94,117, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 86.0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,934

    تشکرشده 6,925 در 2,425 پست

    Rep Power
    0
    Array



    سلام ، خانم معلم



    امکان هست یه شخصی یه سوالی بپرسد و مثلا بگوید :

    آیا این عدل هست – که فردی با نطفه حرام به دنیا بیاد – و فردی با نطفه هلال !

    مگر نطفه حضرت نوح پاک نبود – چرا فرزندش کافر شد!

    مگر لقمه حضرت موسی در کودکی پاک بود – چون حضرت موسی در کودکی پیش فرعون زندگی می کرد و همه

    می دانیم فرعون که بود! - فرعون ظالم ترین فرد در دوران خودش بود

    یزید آدم پاکی نبود – ولی فرزندش بعد از پدرش گفت – من لیاقت حاکمیت را ندارم

    از این رو انصراف داد و مروان حاکمیت را قبول کرد .

    خداوند در هر دورانی ابزار هدایت را فراهم کرده است و به انسان اندیشه داده

    که راه درست و غلط را انتخاب کند .

    پسر نوح ، هدایت خدا را قبول نکرد – ولی پدرش از پاکان عالم بود – حضرن نوح نون حروم به فرزندش نداد .

    چرا این جوری شد - چون خودش نخواست .

    هر کس متناسب با خودش مشکل دارد

    مثلا آسیه همسر فرعون بود – ولی از بهترین های بهشت هست

    لقمه حروم فرعون را خورد – ولی وقتی خدا را شناخت – خدا همه چیز را برای او درست کرد و او را آزاد کرد


    مثلا کسی که در یک خانه آیت الله و بسیار خوب بزرگ میشه( مثلا آیت الله بهجت ) - با کسی که در یک خانه ای بزرگ میشه و کسی در آن خانه نماز نمی خونه - پیش خدا فرق میکنه !

    اولی راحت تر می تونه به خدا برسه – در دومی شاید سختر باشه - شاید نتونه یه نماز بخونه – امنیت نداشته باشه

    خدا در دومی یه جور دیگه جبران میکنه !

    خدا میگه تو چه شرایطی به من رسیدی ! - هر کی به اندازه وسع خودش !

    خداوند عادل هست .


    طرف میگه ، اگر من نماز بخونم سر کار – رئیسم اخراجم میکنه !

    این فرد نماز بخونه در این شرایط ..... خیلی فرق میکنه با کسی که راحت می تونه نماز بخونه .


    شما فرمودید : سرنوشت یعنی خانواده و ژنیتیک
    به نظر شما پسر حضرت نوح ژنتیکش و خانواد اش بد بود ؟
    چرا پسرش این جوری شد !
    خداوند به انسان اختیار داده و انتخاب کند .



    شما عرض کردید ، سرنوشت کسانی که در خانواده ثروتند هستند – با کسانی که در خانواده فقیر هستند فرق میکنه !
    در پاسخ به سئوال شما باید بگویم :
    بستگی به خودش داره.
    کسانی بودند در خانواده فقیر بودند و ثروتمند شده اند – می تونید در اینترنت سرج کنید
    ولی کسانی بودند ثروتنمد بوده اند و هیچی نشده اند .
    مثلا کسانی که فقیر بودند – فقیری را نعمت خدا دونستند و با تلاش به اهدافشان رسیدند.
    و اون کسی که ثروتمند بود – نعمت سختی را نچشید و بیراه رفت.



    شما عرض کردید ، کسی که در خانواده معتاد به دنیا آمده چی :
    حرف شما درسته – 100 درصد این بچه فرق میکنه با کسی که در خانواده سالم زندگی میکنه.
    بالاخره این بچه در یه سنی بزرگ میشه – میتونه راه درست را از راه غلط تشخیص بده
    اگر اون روز درست تشخیص داد – خدا 10 برابر کمکش میکونه – نسبت به فرد عادی



    سئوال پیش می یاد ، خداوند نمی تونست این کار نکنه :

    خداوند قدرت داره – ولی حکمتم داره

    مثلا من می رم بندر عباس – بعد به خدا میگم چرا چالوس نیستم
    آیا این درسته !

    شما الان توانایی داری بزنی شیشه را بشکنی.
    آیا این کار می کنی !
    شما از قدرت وقتی استفاده میکنی که حکیمانه باشه !


    نظر شما ؟


    ویرایش توسط باغبان : چهارشنبه 14 مرداد 94 در ساعت 23:19

  16. 3 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    danger (پنجشنبه 15 مرداد 94), quafou (پنجشنبه 15 مرداد 94), بهاار (جمعه 16 مرداد 94)

  17. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 05 اردیبهشت 95 [ 23:19]
    تاریخ عضویت
    1393-8-07
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    2,117
    سطح
    27
    Points: 2,117, Level: 27
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    63

    تشکرشده 120 در 67 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام بهار عزیز

    یادم میاد پستت را قبلن خونده بودم. بهارجان بذار درمورد عدالت خدا حرف بزنم. منم خیلی وقتا به این مساله فکر می کنم.البته من خیلی مساله های دیگه هم ذهنم را درگیر کرده. عزیزم بذار صریح بات حرف بزنم. سوال تو اصلا سوالی نیست که پاسخ آسونی داشته باشه. ده ها فیلسوف بش فکر کردن و ده ها کتاب درموردش هس.چه از فلاسفه ی دین که بی طرف هستند و چه فلاسفه ی اسلامی مثل علامه طباطبایی که مسلمان هستند. چیزی که میخام بت بگم اینه که انتظار نداشته باش کسی توی چند خط یا حتی چند صفحه به تو جواب بده و تو قانع بشی.اگه چنین جواب کوتاه و اسونی وجود داشت بین فلاسفه خیلی معروفف بود.
    اما بذار استدلال تو رو بررسی کنم :

    واقعا راسته عدالته خدا همینه... مسئله ای که من با خدا دارم دقیقا همینه .... بی عدالتی خدا از لحظه تولد شامل حال افراد میشه ( خودم را نمیگم کلی میگم الان) متاسفانه من به این نتیجه رسیدم که خیلی از ما عملا توی سرنوشتمون هیچ تاثیری نداریم...چون سرنوشت چیه؟؟؟ سرنوشت عبارت است از دو فاکتور ژنتیک و خانواده....محیط و خانواده تاثیرش روی آدم وحشتناکه...اتفاتی که تو خانواده فرد می‌افته از بچگی روی اون فرد تاثیر د


    چیزی که تو پیش فرض گرفتی جبر هست.چبر چیه؟ یعنی همه چی تعیین شده هست. و بعد از اینکه همه چی از قبل تعیین شده هست نتیجه می گیری خدا عدالت نداره.حالا میخام یه چیز جالب برات بگم.توی فلسفه ی امروز نظریاتی هست که میتونه اراده ی آزاد و مسئولیت اخلاقی را حتی در صورت وجود جبر توضیح بده!بهش میگن compatibilism زبان انگیلیسیت خوبه؟ اگه خوبه این را سرچ کن : compatibilism : free will is compatible with determinism
    برات یه کتاب اتچ می کنم. فصل freedom & determinism در مورد چیزی که گفتم توضیح داده. این کتاب برای تو سخت هست.من فقط به عنوان منبع آوردم که بدونی چنین چیزهایی هست. دنیای سوفی را شروع کردی؟؟؟؟
    اگه زبانت خوبه یه کتاب آسونتر انگلیسی هم برات میذارم. یک کتاب فارسی هم هست تو همه ی کتاب فروشی ها پیدا میشه. ولی باید بعد از اینکه دنیای سوفی را خوندی اونو بخونی.کتاب فوق العاده ایه و نگاهت به زندگی را تحت تاثیر میذاره. اسمش هست : عقل و اعتقاد دینی، درآمدی بر فلسفه دین نویسنده ها : مایکل پترسون،ویلیام هاسکر و.. انتشارات طرح نو.

    اگه سوالی داشتی بپرس.خوشحال میشم اگه بلد بودم کمکت کنم.

    اما بریم سر سوشال فوبیات... ازت یه سوال دارم صریح بم جواب بده.چرا دنبال درمانش نمیری و نرفتی این چند ساله؟

    میدونی یه دلیل مهم ناراحتیات و تنها بودنت همین هست؟



    اون کتاب آپلود نشد نوشت زیاد هس حجمش میتونی از bookfi.org دانلود کنی an introduction to metaphysics john carroll ned markosian

  18. 3 کاربر از پست مفید kimia fall تشکرکرده اند .

    danger (پنجشنبه 15 مرداد 94), بهاار (جمعه 16 مرداد 94), باغبان (چهارشنبه 14 مرداد 94)

  19. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 آذر 95 [ 22:06]
    تاریخ عضویت
    1394-5-12
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    1,151
    سطح
    18
    Points: 1,151, Level: 18
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 19 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با عرض سلام مجدد
    خانم بهار عدالتی خدایی که شما به دنبال آن می گردید وجود ندارد چون بشریت معیارهای عدالت خداوند بزرگ و حکیم رو نمی داند. درسته شاید مثلا با خوندن کتاب عدل الهی عالم بزرگ شهید مطهری شما با اقسام عدالت آشنایی پیدا کنید و میزانی از بار روانی شما کاسته بشه، ولی دوست عزیز این کار موقتی است. چون با فکر کردن مشکل شما حل نخواد شد.
    بنده رو ببخشید که واضح و صریح صحبت می کنم.
    شما به سه دلیل امکان دارد این پست را گذاشته باشید:
    1. همدردی یا درد و دل
    2. رسیدن به جواب سوال هایی که در ذهنتان می باشد
    3. حل مشکلتان
    اگر صرفا به خاطر گزینه ی اول است کاملا درست آمده اید. چون عزیزان مسئول در این وب سایت آرامش خاطر را به کاربران اعطا می کنند. و خدا رو شکر این وبسایت مکانی برای تخلیه ی روانی و آرامش دل است.
    در واقع این وبسایت راه حل مشکلتان را در اختیار شما قرار می دهد. مثلا مراجعه به فلان جا، ولی شما انتظرا نداشته باشید با صحبت کردن در چندین پست مشکلی که سال هاست با آن دست و پنجه نرم می کنید برطرف شود.
    حال اگر به خاطر گزینه دو این پست را گذاشتید در این جا جوابش را پیدا نمی کنید زیرا اگر برایتان سوال مهمی است باید از یک شخصی که متخصص الهیات است سوال خود را به صورت حضوری مطرح بفرمایید. کسی که در واقع در این زمینه اجتهاد دارد.
    می ماند سایر مشکلاتی که آسایش شما را به هم می ریزد، دوست عزیز در پست قبلی شما ذکر کرده بودید که به خودکشی فکر می کنید، تنها گزینه ی پیش روی شما مراجعه به یک روانکاو خبره می باشد. که متلزم یک دوره ی درمانی شش ماهه الی سه ساله با توجه به عمق مشکل شما می باشد.
    دوست عزیز زمانی که روان دچار مشکل است، شما نباید انتظار زیادی از اراده داشته باشید، چون اراده به طور مستقیم تحت تاثیر روان است.
    نکته ی بعدی اینکه خدا دلیلی برای خلق ما در یک جهان مادی داشته و مطمئنن عقل را بیهوده در بطن ما قرار نداده است. بیاییم مشکلات مادی را ( اصولا بیماری های روانی مثل افسردگی به دلیل کاهش سروتونین در پایانه های عصبی رخ می دهد) با ابزار مادی حل کنیم.
    ابزارهای حل مشکل شما: 1. مراجعه به روانکاو 2. در صورت لزوم و با مشاوره ی روانکاو مراجعه به روانپزشک
    ببخشید که اگر از حرف های من دلگیر شده اید. امیدوارم مشکلتان هرچه سریع تر حل شود

  20. 4 کاربر از پست مفید quafou تشکرکرده اند .

    :)لبخند (پنجشنبه 15 مرداد 94), danger (پنجشنبه 15 مرداد 94), بهاار (جمعه 16 مرداد 94), باغبان (پنجشنبه 15 مرداد 94)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. احساس ترس و زندگی پوچ
    توسط alireza45 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: شنبه 29 خرداد 95, 03:08
  2. اصلا دلم نمیاد واسه نامزدم پول خرج کنم
    توسط مینا 66 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 25 بهمن 94, 12:23
  3. شوهرم بیکارشده هیچ پولی نداریم
    توسط مرمر تنها در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 05 اسفند 92, 12:55
  4. باخت پول
    توسط Vampier در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 25 مرداد 92, 19:08
  5. پوچی
    توسط memul در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: شنبه 25 دی 89, 04:01

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:16 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.