کمکم کنید اسم بیماری من چیه؟ میترسم کارم به تیمارستان بکشه
دوستان من دانشجوی ارشد رشته ی برق در دانشگاه تهران هستم لیسانسم هم همون جا بوده
از 4 سال پیش از یکی از سال بالایی هام خوشم میومد
تصمیم هم نداشتم بهش بگم و واقعا می ترسیدم بفهمه
ولی ایشون احساس میکردم فهمیده سر چیزای کوچیک مثلا یه بار باهاش حرف میزدم دستم لرزید برگشت گفت دستات چرا میلرزه؟
همیشه اصرار داشت تو شوخی بپرسه که من دوس پسر دارم یا نه و من همیشه عصبانی میشدم تا اینکه بعد 3 سال وقتی یه بار بازم باهام از این شوخیا کرد و من عصبانی شدم و تلفن رو قطع کردم چندین بار عذرخواهی کرد و برامpm فرستاد که شاید من نظر مثبتی دارم
من هم واقعا بچگی کردم و یه مدت تعداد چت های ما زیاد شد تا اینکه من خسته شدم و گفتم وقتی که مطمگن نیستم هر دو به هم علاقه داریم یا نه چرا چت کنیم؟ تصمیم گرفتم بپرسم و تموم کنم برای همین گفتم که من بهت علاقه داشتم برای همین گذاشتم این دوستی ادامه پیدا کنه تو هم اینجوری هستی یا نه؟
همون شب گفت نه ولی ازم خواست که مث دو تا دوست باشیم منم گفتم فقط اگه کار واجب داشتیم با هم حرف میزنیم
ولی ایشون چند وقت بعدش اظهار دلتنگی کرد که چرا باهام حرف نمیزنی؟ با تو حرف نزنم با کی حرف بزنم- بهم توجه کن و ..... منم خیلی اشتباه کردم و دودل شدم و باز ازش پرسیدم
این دفعه گفت اینا حرفای عادی من هست که به همه میزن منم بازم همه چی رو تقصیر 7ودم انداختم و اصن حواسم نبود که این داشته مسخرم میکرده و با خودم گفتم منم اگه علاقه نداشتم همچین چیزای ساده ای رو نشونه ی دوست داشتن نمی گرفتم و هر پسر دیگه ای جای اون بود عکس العملی نشون نمیدادم
به هر حال این مساله از ریشه اشتباه بود و علاقه ی من هم بدون شناخت بود و وقتی شناختمش از اخلاقش زده شدم
الان یک سال میگذره تقریبا ولی من هنوزم کینه دارم -میخوام بهش بفهمونم که اخلاقش بده - فکر کردم دچار وسواس فکری شدم رفتم دکتر الان تحت نظر روانشناسم و روانپزشک
دارو هام بعضی وقتا احسوس میکنم معجزه کردن تقریبا 1.5 ماه بود که خودم هم تعجب میکردم که اصلن حتی موقع خوابم به کینه ام فک نمی کنم ولی الان دو سه روزه دوباره شروع کردم و از برنامه ی درسیم عقب افتادمموفقیت های اون رو که می بینم دلم آتیش میگیره - احساس میکنم این عدالت نیست چون یه بار هم کامپیوترش دستم بود و دیدم که با چند دختر رابطه داره و اون ها هم غیر مستقیم بهش ابراز علاقه می کنند ولی این آقا بهشون نمیگه که متاهله احساس میکنم عدالت نیست که فردی با این همه بی بند و باری اینقدر موفق باشه و اون وقت من که تمام سرم تو درس هست و این آقا اولین وآخرین اشتباهم بوده به خاطر حس کینه از درسم عقب بیفتم خصوصا که 6 ماه هم به خاطر این آقا تلف کردم
نمیدونم این تناوب چیه یه ماه حالم خوبه یه هفته بدم باز دوباره خوبم و.......
دیگران را ببخش... نه بخاطر اینکه آنها سزاوار بخشش اند... بلکه بخاطر اینکه تو سزاوار آرامشی...
علاقه مندی ها (Bookmarks)