بالهای صداقت عزیزم خیلی ممنونم از اینکه همیشه راهکارهای مفید نشونم میدید و من چقدر استفاده میکنت!
راستش امروز که داشتم میرفتم مهد دنبال پارمیدا تو دلم افتاده بود که الان علی رو میبینم و باورتون نمیشه دیدم تو ماشین دنبال جا پارک میگشد من دیدمش ولی نمیدونم اونم منو دید یا نه!!! خلاصه بهد از مهد به اصرار پارمیدا رفتیم پیش مامانماینا موقع برگشتن پارمیدا ماشین علی رو دید و گفت الا و بلا میخوام بابای رو الان ببینم،منم چون نمیدونستم کدوم خونه زندگی میکنه بهش زنگ زدم گفت چرا پارمیدا گریه میکنه گفتم ماشینو دیده میگه میخوام بابای رو ببینم،گفت برو جلوی ماشین واستا الان میام پایین...
امد اول یک لبخند ملایم بهم زد سلام کرد( فکر کنم چون مدل موهامو عوض کرده بودم و رنگش کرده بودم خوشش امد
) بعد از احوال پرسی به پارمیدا از ماشین خوراکی داد و پارمیدا رو مشغول کرث منم از فرست استفاده کردم و گفتم اگه چیزی واسه خونه لازم داری بیا ببر،تو هنوز مرد اون خونهای. و خلاصه تمام حرفهای بالهای صداقت گلم رو بهش گفتم بعد گفت نمیخوام چیزی بشنوم،گفت حساب بانکی چی شد سوده؟ گفتم من واقعاً اشتباه زیاد کردم رنجوندمت ولی نمیخوام کاری کنم که تورو از پارمیدا جدا کنم،گفت جدا نمیکنی من میخوام پولشو بدم،سهم خودشه،حالا چه به حساب بریزم یا دستی بدم یا خود اداره بده،چه فرقی میکنه؟گفتم تو هنوز همسرم هستی و تا آخر عمر پدر مهربون ثخترمونی پس تو بزرگ خانواده هستی دیگه بخاطر همین فلان بزار به حساب شما بریزن، گفت تو هم برو دنبال کارات من دیگه نمیتونم کرایه دوتا خونهرو بدم و تمام مخارجو،برو از شهر کمک بگیر من دیگه هیچی تش واسه خودم نمیمونه( حقم داره،نزدیک 4میلیون فقط واسه ما خرج مشه،خونه خودشم که هست مخارج اونجا بعد واقعا هیچی واسش نمی مونه
)گفتم حتماً میرم دنبال کارام کمی بهم فرصت بده،گفت باشه فقط بجنب!!!
گفت با وکیل حرف زدم میگه اگه خانومت موافقت کنن دیگه لازم نیست یک سال واستید واسه طلاق منم گفتم با همه احترامی که واست قاعل هستم ولی من حتی یک نیم قدم هو واسه جدای بر نمیدارم و درکت میکنم که میخوای سریع به آرامشت برسی،گفت الان آره ولی چه میدونم شاید باز خر شدم و به خاطر پارمیدا برگشتم ولی الان اصلا تمایلی به برگشت ندارم و اینجوری راحتم!گفتم علی جان تو حق داری ازم تنفر داشته باشه این حق تو که خوشبخت بشی و به آرامشی که دنبالشی برسی،من تو زندگی خیلی اشتباهات زیادی مرتکب شدم که از روی بی مهارتی و ناخواسته بودن و الان در صدد اصلاحشون هستم.( ناخداگاه اشکام سرازیر شد ولی آروم بودم پارمیدا امد گفت مامان گریه نکن بوسش کردم باز رفت تو ماشین، رومو کرده بودم اونور نبینه)..هیچی نمیگفت فقط مات و مبهوت گوش میداد (تعجب کرده بود که من چقدر آرومم و چقدر با بیرحمی اون من باز محبت میکنم
) بقول Meinoush عزیز با لطافت باهاش حرف زدم و حرفهای تک تکتونو جلوی چشام آوردم واحد گلم گفتند بهش عشقتو نشون بده منم گفتم علی جون من اشتباه زیاد کردم ولی باور کن اگه باز برگردم به 10سال دیگه و باز حق انتخاب داشته باشم باز تورو انتخاب میکنم تو که تمام وجودمی و من از خدا خوشبختیتو میخوام گفت این انتخاب توه، من اصلا زن نمیگرفتم دیگه!!!گفتم این زندگی دیگه درست شدنی نیست و تقطیر خودم بود امیدوارم منو ببخشی یه روزی...گفت سوده خواهش میکنم گریه نکن جلوی بچه گفتم من آرومم اونم گفت منم آرومم بزاریک روز میام با هم حرف میزنیم( اولش گفت ما حرفی واسه صحبت نداریما و حالا..
.)
موضوع بانکم گفت،گفت تمام اطمینانو گرفتی با این کارت قسم خوردم کار من نبوده و ماجرارو وسط کوچه بهش گفتم گفت سمیرا (خواهرم) که اینجوری نبود چرا آخه چه فکری راجب من کرده گفتم خواهره بک ثانیه احساس کرده تو میخوای بهم ظلم کنی،گفتم اصلا کارش درست نبوده و منم ناهاش حرف نمیزنم، گفت نه کارت اشتباست مگه حرفام یادت رفته خانواده در درجه اولن منم گفتم آره مثل تو که همه کسمی و در رتبه اولی،چیزی مگفت( خدا رو شکرباور کرد کار من نبوده
) گفت نامه هامو چرا باز میکنی،گفتم من هیچکدومو باز نکردم مگر اینکه اسمم روش باشه،گفت آره راست میگی اشتباه من بود واقعا اسمت روشون بود ولی واسه من بود،گفتم ببخشید دیگه باز نمیکنم... بعد دیگه تاریک داشت میشود گفتم پامی بریم مامان فردا مهد داری گریه کرد الا و بلا برم پیش بابای، بعد خود علی گفت تو برو خونه که مثل من سرما نخوری من یه نیم ساعت دیگه میارمش خونه( بمیرم سرما هم خورده بود،کی واسش سوپ میزاره) هیچی منم تمام راهو تا خونه اشک ریختم از خوشحالی که نرم شده بود،تو خونه سریه یجادمو پهن کرثمو نماز شکر خوندم...
علاقه مندی ها (Bookmarks)