به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 24 مرداد 93 [ 03:04]
    تاریخ عضویت
    1393-5-24
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    4
    سطح
    1
    Points: 4, Level: 1
    Level completed: 7%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    تنهام خسته م تورو خدا کمکم کنین

    سلام من در کل مشکلم اینه که تو روابط اجتماعی م بسیار ضعیفم از اوایل نوجوانی تقریبا همینطور بودم تو روابط دوستی خانوادگی عاطفی عشقی همیشه شکست خوردم و نتونستم از پس یک رابطه ی ساده بر بیام خیلی برای حل مشکلم تلاش کردم از سال پیش دانشگاهی دقیقا باور کنید به آخر خط رسیدم من الان بیست سالمه اما دریغ از حتی ی دوست یا یک رابطه ی موفق که ازش یاد کنم وقتی تصمیم گرفتم عوض شم شروع کردم به مطالعه و تحقیق یک زمانی فکر میکردم چون صورت خیلی زیبایی ندارم مورد محبت قرار نمی گیرم یک زمانی هم مطلقا میگفتم آدمهای اطراف من خیلی بد هستن به خاطر همین مدام فضام رو عوض میکردم تا بلخره ی محیطی پیدا بشه که ادمای اونجا منو دوست داشته باشن و من محبوب باشم!؟!اما هرچی فضا عوض میشد شرایط تغییر نمیکرد و من همون ادم دوست نداشتنی بودم ی جاهایی هممیگفتم این تقدیر منه و گوشتم تلخه دست خودم نیست اما یکم که زمان گذشت فهمیدم نه مشکل از بقیه ست نه آدما عاشقه چشم و ابروی کسی میشن و اینکه اگر این مسیله ذاتی باشه و خدا داده باشه اصلا منصفانه و منطقی نیست به خاطر همین ی جاهایی شروع کردم به واکاوی دقیق رفتارم و احساس کردم مشکل از رفتار منه و هیچ کس مقصر نیست جز رفتار من .وبعد ازواکاوی و پرسش از دیگران ومقایسه و دقت نسبت به برخورد دیگران فهمیدم به خاطر مشکلات رفتاری و رفتار و برخورد بدم تو نگاه اول اصلا نمیتونم دیگرانو جذب کنم که رابطه ای شکل بگیره!!!!!!اگر هم رابطه ای شکل گرفته از سر اجبار یا ترحم بوده هم کلاسی هایی که برای پرسیدن سوالاشون مجبور بودن با من ارتباط برقرار کنن و من خوب میدونستم چون فقط زمانی سراغم می اومدن یا احوالمو میگرفتن که بهم احتیاج داشتن یا سوالی ازم داشتن!!و دوستانی که از سر دل سوزی یا ترحم باهام میموندن چون شاهد تنهایی و طردم بودن و به اصطلاح تحملم میکردن و دلشون برام میسوخت!!و من از هر دو دسته از دوستان و روابطم شاکی بودم چون می دونستم همه ی این روابط واقعی نیست و ناخودآگاه بعد از یهمدت از اون آدمها هم متنفر میشدم و روابطمو کم میکردم چون واقعا برام عذاب آور بود منم حق داشتم مثل بقیه ی آدمها روابط سالمی داشته باشم با آدمهایی که واقعا دوستم دارن و واقعا دوستشون داررم خلاصه تو تحقیقات راجع به شخصیت رفتار و ویژگی هام به این نتیجه رسیدم که به شدت آدم قد ،یکدنده،خشک جدی ،انعطاف ناپذیر،وابسته و ترسویی هستم واینها باعث شده نتونم روابط سالمی رو حتی شروع کنم و به مرور زمان انقدر این رفتارها ازم سرزده دیگران ازم دفع شدن و رابطه ای شکل نگرفته از اوایل نوجوانیم تا حالا که بیست ساله شدم و این چرخه ی معیوب انقدر ادامه پیدا کرده که باعث شده اصلا رابطه ای نتونم برقرار کنم و رابطه ای اصلا برام شکل نگرفته و باز باعث شده من اصلا نتونم از لحاظ اجتماعی رشد کنم و مهارت های اجتماعی و ارتباطی رو هم اصلا یاد نگرفتم وتجربه نکردم و همه ی این ها روی اعتماد به نفس و عزت نفسم تاثیر گذاشته و تبدیل شدم به یک آدم ضعیف ناتوان و به شدت وابسته به خانواده که توانایی شروع هیچ کاری رو که مستلزم حضوردر جامعه و ارتباط اجتماعی داره رو نداشتم و هر جا که کارم برنامه م آینده م ختم به ارتباطات اجتماعی میشد از اون موقعیت فرار میکردمو این باعث میشد که شدیدا آسیب ببینم من در حال حاضر از لحاظ جسمی روحی و تحصیلی به اندازه ی یک دختر بیست ساله رشد کردم اما از لحاظ اجتماعی متاسفانه حدودا 8یا 9 سالمه و به اندازه ی کافی رشد نکردم و مهارت ها و پیشینه ی کم و ضعیفی دارم اینا به شدت روی زندگیم اثر منفی گذاشته و منو از حرکت رشد و فعالیت ساقط کرده در حالی که در حال حاضر از نظر زیبایی تحصیل و موقعیت چیزی کم ندارم و خیلی ها حسرت شرایطمو میخورن اما من اصلا شرایط مساعدی ندارم میدونم مشکلم چیه اما از عهده ی حلش بر نمی یام هر چند وقت یکبار یادم میره و خودمو ی جوری سرگرم میکنم تا فراموش کنم اما باز یادم میفته و گاها تا مرز خودکشی هم میرم این تفاوت با آدم های اطرافم و هم سن و سالام به شدت آزرده م میکنه من ذاتا مقصر نیستم من فقط مجری رفتار هایی بودم که تا دیروز تحت تاثیر خانواده و محیط به من آموزش داده شده بود و من ناآگاهانه به رفتارم ادامه میدادم و حتی نمیدونستم مشکلم چی بوده!از اوان نوجوانی شخصیت و وجود من با این شرایط خو و شکل گرفته و حالا که بیست ساله ام و نیازمند یک زندگی مستقل و رو به پیشرفت به شدت سر خوردم حالا من با دو تا مشکل بزرگ مواجه ام که برای حلش واقعا نمیدونم چی کار کنم!1-من فهمیدم برخورد و رفتارم بده من قد یکدنده مغرور رک بی احساس به شدت جدی منطقی خشک و انعطاف ناپذیرم و باید اینها عوض بشه و جاش رو به یکسری ویژگی های مثبت بده اما مشکل اینجاست که چه جوری این اتفاق باید بیفته من چطوری میتونم یک هو تمام این ویژگی های بد رو که سال ها باهاشون زندگی کردم و در من تثبیت شده و خودمو دیگران باورش کردیم حالا عوضش کنم؟!ینی راهی می خوام برای عوض کردن و تغییر این رفتارا که خیلی هم برام سخته!!!!!2-حالا من رفتارم رو شروع کنم به تغییر دادن وادم های جدیدی که منو میبینن ی جور دیگه ببینن اما بقیه رو که سال هاست منو این شکلی میشناسن چطوری متوجه تغییر کنم!خانواده فامیل دوستان و آشنایان نزدیک همسایه ها و هم کلاسی های قدیم!چه جوری این آدم ها رو متوجه تغییرم کنم!تو شرایطی که این دیدگاه اونها نسبت به من طی سالیان دراز شکل گرفته و حالا دیگه اونا به ظاهر منو شناختن و رفتار منو میشناسن و من تو روابط باهاشون شکست خوردم ینی سوالم اینه که من چجوری این آدم ها رو متوجه تغییرم کنم که رفتارشون با من عوض شه آدمهایی که سال ها منو طرد کردن!منظورم اینه که گیرم من رفتارمو عوض کردم و شدم ی آدم خوب ...خب با آدمهای جدید روابط سالم برقرار میکنم بر فرض البته چون تو این هم یک مشکل بزرگه دیگه دارم...اما من چه جوری این رابطه های شکست خورده و معیوب سال های طولانی رو ترمیم کنم؟و3- اگر بتونم رفتارمم عوض کنم و دیگران رو هم به فرض متوجه تغییراتم بکنم حالا برای برقراری ارتباط به شدت دچار مشکل و ضعیفم به عبارت دیگه شخصیت من الان آبستن دو تا آسیب و کمبود جدیه علاوه بر اینکه جاذبه ندارم و دافع ام زیاده مهارت اجتماعیم ندارم بهتون گفتم که طی سالیان متمادی بر اثر همین دافعه اصلا رابطه ای شکل نگرفته که من بخوام مهارت اجتماعی یاد بگیرم!ینی هم دافعه دارم هم مهارت اجتماعی ندارم قوز بالا قوز ...ینی زمانی هم که سعی میکنم دافعه م رو کم کنم ینی ویژگی های بدمو تغییر بدم و به ادم های جدید ثابت کنم خوبم و جذبشون کنم باز هم شکست میخورم چون اصلا مهارت اجتماعی ندارم نمیتونم ینی بلد نیستم با اون ادم ها ارتباط برقرار کنم و دوست شم و اینا مشکلاتمو صدچندان و را ه های جلومو تاریک تر میکنه ......من حالا هم زمان هم باید ویژگی های بدمو تغییر بدم هم مهارت های اجتماعی رو یاد بگیرم و علاوه بر این معظل وابستگی شدیدمو رفع کنم و مستقل بشم نمیدونم حالا که بیست سالمه باید وقتمو صرف چی کنم و چند مدت بعد مشکلم حل میشه و رشد کافی میکنم و اون موقعه چند ساله شدم و چقدر توی زندگیم دچار آسیب و شکست میشم اما به هر حال ما زنده ایم و تا روزی که زندگی میکنیم روابط ما متولد ن نمیدونم ولی باید مشکلات ما حل بشه و من حالا بیست سالمه و حتی نمیتونم یه رابطه ی عاطفی برای ازدواج و آینده م برقرار کنم و نگران آینده باید باشم که نتونم از پس زندگیم بر بیام!!!من کمک لازم دارم خیلی زیاد شاید هیچکس نفهمه که چقدر این روزا غمگین و شکست خوردم ...مقصر کیه؟مهم نیست ولی مشکل من باید حل بشه و کمک می خوام از شما ها تجربیات دانش و راه حل هاتونو در اختیارم بذارین و بهم راهکار بدین تا شروع کنم به حل مشکلم من باید روابط اجتماعی و مهارت های اجتماعیمو قوی کنم و ویژگی های منفی مو خط بزنم و رابطه های معیوبمو ترمیم کنم کمک ........کمک شما آدمهای که مشکل منو ندارین کمکم کنین..........

  2. کاربر روبرو از پست مفید خسته ترین تشکرکرده است .

    فدایی یار (جمعه 24 مرداد 93)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    103
    Array
    سلام.راستش چقدر از کلمات منفی توی جملاتتون استفاده کردید. از طرفی طوری نشوتید که خیلی ها نمی خونند تاپیکتون رو کاش بهتر از نظر فونت مینوشتید.

    اما بگم موضوع شما طوری نیست که این جابا چند تا راهکار ساده حل بشه شایدبهتر باشه مشاوره حضوری برید کجاشو نمیدونم.. اما شما چرا مرحله بندی کردید اول میگید ایا راهی هست دوم میگید گیریم راهی بود نظر بقیه چی سوم میگید اصلا اینا هم حل شه بعدش باز و..

    ببنید یه سکه چند تا رو دار ه؟؟ دو رو شیر و خط !! ایا این دو جدایی از هم هستند ؟؟ البته که خیر..هر جا که سکه باشه و شیر باشه قطعا اون طرفش خط هم هست و بالعکس و اینا چیزی جدایی ناپذیر نیستند... میخوام بگم این جدایی که شما کردید اصلا جدا پذیر نیستند..شما حستون خوب شه روابطتتون خوب شه خود به خود همه چی حل میشه...باور کنید اما این طوری نیستند دسته بندی کرده باشند خانم فلانی اهان این طور بود و.. درسته یه پیش زمینه ای از هر ادمی داریم ولی ما توی زمان حال زندگی میکنیم..من وقتی شما رو مبیینم رفتارتون عوض شده دیدگاهمم نسبت به شما خواسته یا ناخواسته عوض میشه این از این ..پس شمامشکلتون حل بشه بقیه قضایا خود به خود حل میشه

    اما کلی کتاب خوب هستش بخونید از کتابای موفقیت گرفته یا سمینار هایی که هستش..این یه طرف قضیه هستش میشه تئوری بعدش باید نکاتی رو که یاد میگیرید توی عمل اجرا کنید تا براتون هم عادی بشه و هم نهادینه..مثلا یه سریال نگاه میکنید(البته یه سریال درست وحسابی) ببنید دو نفر چطوری همو میبیند رفتار اجتماعی دارند بعدش شما سعی کنید توی رفتارتون این کار رو بکنید..مثال میزنم من خودم چون باید توی جمع صحبت می کردم همیشه برام سخت ترین جاش همون اولش بود که چطور ی شروع کنم و صحبت کنم و بعدش راحت بود برام..یه مدت طولانی برنامه ی نود عادل رو نگاه میکردم این چجوری اولش با مخاطبین رابطه برقرار میکنه یعنی این اولش برام خیلی مهم بود کل برنامه رو دیگه میذاشتم کنار..خلاصه بعد مدتی این قدر برام عادی شد دیگه اصلا به این فکر نمیکنم اصلا میخوام شروع کنم چیکار کنم..درست مثل رانندگی اینا مهارته اولش میگید رسیدم به 4 راه ها اول چیکار کنم و... بعد یه مدتی در حال چایی خوردن هم میتونید رانندگی کنید و ذهنتو ن به طور ناخودگاه این کارا رو انجام میده...

    مثلا توی فامیل اشنایانتون بببنید کی موفق هست از نظر شما..ببنید اون توی جمع با بقیه رو به رو میشه چطوری شروع میکنه ..چیکار میکنه..برای خودتون نت برداردی کنید و بعدش توی خلوت تمرین کنید و بعدش توی واقعیت هم اجرا کنید این قدر زود پیشرفت کنید..شما سن زیادی ندارید انشالله خدا کمکتون میکنه..برای شروع به وبلاگ زیر برید سمینار های دکتر فرهنگو گوش کنید خالی از لطف نیست بعدش انشالله چند تا کتاب هم بهتون معرفی میکنم اگه اسماش یادم بیاد
    drfarhang.mihanblog.com

    ضمنا ببنید همراه یا این نکات شروع کنید به به طور عملی هم اجرا کردن..میخواد از یه خرید ساده از مغازه سر کوچه باشه تا کم کم ابراز نظر جلوی جمع..شما انشالله دیدگاهتون رو عوض کنید و تمرین کنید قضیه درست میشه

  4. کاربر روبرو از پست مفید فدایی یار تشکرکرده است .

    شیدا. (جمعه 24 مرداد 93)

  5. #3
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    791
    Array
    سلام.


    متنت خیلی طولانی و ریز بود و من الان از شما خسته تر هستم. خسته ترین تر

    بسیار عالی نوشتی. واقعا برای یک دختر 20 ساله اینطور تحلیل کردن و ریشه یابی خودش و رفتارهاش و مشکلاتش
    و بعد بیان کردنشون به این منسجمی و مشخصی
    جای احسنت داره. من که همیشه در بیان اون چیزی که توی فکرم هست، مشکل دارم، برام خیلی جالب بود که شما اینقدر قشنگ نوشتید.

    اما در مورد مشکلت،
    اول این که همه ی ما در تربیتمون و از اون مهم تر در ژنهایی که بهمون به ارث رسیده و دست خودمون نیست، نواقصی داریم.
    پدر و مادر ما هم روانشناس و متخصص تعلیم و تربیت نبودن. تا دلت بخواد از این اشتباهات داشتن و داریم.

    حتی کسانی هم که علمش را دارند تا عمل بهش خیلی فاصله هست.
    هر بچه ای با یکسری مشکلات تربیتی و آسیبها بزرگ می شه. اینطور نیست که همه لای پنبه بزرگ بشن.

    خوبیش این هست که شما در 20 سالگی اینقدر قشنگ به اشکالات خودت واقفی.
    البته یه کم به نظرم کمالگرایی و وسواس تو حرفات دیدم (متخصص نیستما. همینطوری گفتم)
    شاید برای همین دقت زیادی هست که بهت سخت می گذره.

    اما این که گفتی اگر بتونم روی مشکلاتم کار کنم بقیه که سالها من را می شناسن، تغییراتم را باور نمی کنند.
    باید بگم که آدمها تو یه چیزایی خیلی فراموشکارند. شما تغییر کن، ببین چقدر آدمهای اطرافت تغییر می کنند. چون عکس العمل بقیه، به عمل ما بستگی داره.
    از این نظر خیالت راحت باشه.

    بعد این که از این به بعد آدمهای زندگیت اینقدر عوض می شن که ده سال دیگه اثری از امروزیها نیست.
    دنیای آدم بزرگها با بچگی فرق داره، که شاید هنوزم دوست دبستانیت، توی دبیرستان کنارت باشه
    یا ...
    دانشگاه و کار و ازدواج و ... باعث می شه مدام آدمهای دور و برت عوض بشن.

    تو برای تغییر کردن قدم بردار،
    نگران تغییر دنیای اطرافت نباش.

    لطفا پست بعدی را خلاصه تر و با فاصله بنویس.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  6. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    فدایی یار (جمعه 24 مرداد 93)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. خیلی خسته ام توروخدا راهکار بهم بگید
    توسط abs در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 31 مرداد 96, 03:34
  2. تازه متوجه شدم که اونی نبود که میخاستم خواهشا کمک کنید
    توسط peyman00 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 55
    آخرين نوشته: سه شنبه 21 آذر 91, 14:47
  3. جدایی یا صبر و ادامه دادن (خواستن همیشه توانستن نیست)
    توسط sonic.quak در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: پنجشنبه 25 خرداد 91, 01:50
  4. خواستن توانستن است؟
    توسط abolfazl.a در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: سه شنبه 10 فروردین 89, 11:24

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:08 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.