سلام من در کل مشکلم اینه که تو روابط اجتماعی م بسیار ضعیفم از اوایل نوجوانی تقریبا همینطور بودم تو روابط دوستی خانوادگی عاطفی عشقی همیشه شکست خوردم و نتونستم از پس یک رابطه ی ساده بر بیام خیلی برای حل مشکلم تلاش کردم از سال پیش دانشگاهی دقیقا باور کنید به آخر خط رسیدم من الان بیست سالمه اما دریغ از حتی ی دوست یا یک رابطه ی موفق که ازش یاد کنم وقتی تصمیم گرفتم عوض شم شروع کردم به مطالعه و تحقیق یک زمانی فکر میکردم چون صورت خیلی زیبایی ندارم مورد محبت قرار نمی گیرم یک زمانی هم مطلقا میگفتم آدمهای اطراف من خیلی بد هستن به خاطر همین مدام فضام رو عوض میکردم تا بلخره ی محیطی پیدا بشه که ادمای اونجا منو دوست داشته باشن و من محبوب باشم!؟!اما هرچی فضا عوض میشد شرایط تغییر نمیکرد و من همون ادم دوست نداشتنی بودم ی جاهایی هممیگفتم این تقدیر منه و گوشتم تلخه دست خودم نیست اما یکم که زمان گذشت فهمیدم نه مشکل از بقیه ست نه آدما عاشقه چشم و ابروی کسی میشن و اینکه اگر این مسیله ذاتی باشه و خدا داده باشه اصلا منصفانه و منطقی نیست به خاطر همین ی جاهایی شروع کردم به واکاوی دقیق رفتارم و احساس کردم مشکل از رفتار منه و هیچ کس مقصر نیست جز رفتار من .وبعد ازواکاوی و پرسش از دیگران ومقایسه و دقت نسبت به برخورد دیگران فهمیدم به خاطر مشکلات رفتاری و رفتار و برخورد بدم تو نگاه اول اصلا نمیتونم دیگرانو جذب کنم که رابطه ای شکل بگیره!!!!!!اگر هم رابطه ای شکل گرفته از سر اجبار یا ترحم بوده هم کلاسی هایی که برای پرسیدن سوالاشون مجبور بودن با من ارتباط برقرار کنن و من خوب میدونستم چون فقط زمانی سراغم می اومدن یا احوالمو میگرفتن که بهم احتیاج داشتن یا سوالی ازم داشتن!!و دوستانی که از سر دل سوزی یا ترحم باهام میموندن چون شاهد تنهایی و طردم بودن و به اصطلاح تحملم میکردن و دلشون برام میسوخت!!و من از هر دو دسته از دوستان و روابطم شاکی بودم چون می دونستم همه ی این روابط واقعی نیست و ناخودآگاه بعد از یهمدت از اون آدمها هم متنفر میشدم و روابطمو کم میکردم چون واقعا برام عذاب آور بود منم حق داشتم مثل بقیه ی آدمها روابط سالمی داشته باشم با آدمهایی که واقعا دوستم دارن و واقعا دوستشون داررم خلاصه تو تحقیقات راجع به شخصیت رفتار و ویژگی هام به این نتیجه رسیدم که به شدت آدم قد ،یکدنده،خشک جدی ،انعطاف ناپذیر،وابسته و ترسویی هستم واینها باعث شده نتونم روابط سالمی رو حتی شروع کنم و به مرور زمان انقدر این رفتارها ازم سرزده دیگران ازم دفع شدن و رابطه ای شکل نگرفته از اوایل نوجوانیم تا حالا که بیست ساله شدم و این چرخه ی معیوب انقدر ادامه پیدا کرده که باعث شده اصلا رابطه ای نتونم برقرار کنم و رابطه ای اصلا برام شکل نگرفته و باز باعث شده من اصلا نتونم از لحاظ اجتماعی رشد کنم و مهارت های اجتماعی و ارتباطی رو هم اصلا یاد نگرفتم وتجربه نکردم و همه ی این ها روی اعتماد به نفس و عزت نفسم تاثیر گذاشته و تبدیل شدم به یک آدم ضعیف ناتوان و به شدت وابسته به خانواده که توانایی شروع هیچ کاری رو که مستلزم حضوردر جامعه و ارتباط اجتماعی داره رو نداشتم و هر جا که کارم برنامه م آینده م ختم به ارتباطات اجتماعی میشد از اون موقعیت فرار میکردمو این باعث میشد که شدیدا آسیب ببینم من در حال حاضر از لحاظ جسمی روحی و تحصیلی به اندازه ی یک دختر بیست ساله رشد کردم اما از لحاظ اجتماعی متاسفانه حدودا 8یا 9 سالمه و به اندازه ی کافی رشد نکردم و مهارت ها و پیشینه ی کم و ضعیفی دارم اینا به شدت روی زندگیم اثر منفی گذاشته و منو از حرکت رشد و فعالیت ساقط کرده در حالی که در حال حاضر از نظر زیبایی تحصیل و موقعیت چیزی کم ندارم و خیلی ها حسرت شرایطمو میخورن اما من اصلا شرایط مساعدی ندارم میدونم مشکلم چیه اما از عهده ی حلش بر نمی یام هر چند وقت یکبار یادم میره و خودمو ی جوری سرگرم میکنم تا فراموش کنم اما باز یادم میفته و گاها تا مرز خودکشی هم میرم این تفاوت با آدم های اطرافم و هم سن و سالام به شدت آزرده م میکنه من ذاتا مقصر نیستم من فقط مجری رفتار هایی بودم که تا دیروز تحت تاثیر خانواده و محیط به من آموزش داده شده بود و من ناآگاهانه به رفتارم ادامه میدادم و حتی نمیدونستم مشکلم چی بوده!از اوان نوجوانی شخصیت و وجود من با این شرایط خو و شکل گرفته و حالا که بیست ساله ام و نیازمند یک زندگی مستقل و رو به پیشرفت به شدت سر خوردم حالا من با دو تا مشکل بزرگ مواجه ام که برای حلش واقعا نمیدونم چی کار کنم!1-من فهمیدم برخورد و رفتارم بده من قد یکدنده مغرور رک بی احساس به شدت جدی منطقی خشک و انعطاف ناپذیرم و باید اینها عوض بشه و جاش رو به یکسری ویژگی های مثبت بده اما مشکل اینجاست که چه جوری این اتفاق باید بیفته من چطوری میتونم یک هو تمام این ویژگی های بد رو که سال ها باهاشون زندگی کردم و در من تثبیت شده و خودمو دیگران باورش کردیم حالا عوضش کنم؟!ینی راهی می خوام برای عوض کردن و تغییر این رفتارا که خیلی هم برام سخته!!!!!2-حالا من رفتارم رو شروع کنم به تغییر دادن وادم های جدیدی که منو میبینن ی جور دیگه ببینن اما بقیه رو که سال هاست منو این شکلی میشناسن چطوری متوجه تغییر کنم!خانواده فامیل دوستان و آشنایان نزدیک همسایه ها و هم کلاسی های قدیم!چه جوری این آدم ها رو متوجه تغییرم کنم!تو شرایطی که این دیدگاه اونها نسبت به من طی سالیان دراز شکل گرفته و حالا دیگه اونا به ظاهر منو شناختن و رفتار منو میشناسن و من تو روابط باهاشون شکست خوردم ینی سوالم اینه که من چجوری این آدم ها رو متوجه تغییرم کنم که رفتارشون با من عوض شه آدمهایی که سال ها منو طرد کردن!منظورم اینه که گیرم من رفتارمو عوض کردم و شدم ی آدم خوب ...خب با آدمهای جدید روابط سالم برقرار میکنم بر فرض البته چون تو این هم یک مشکل بزرگه دیگه دارم...اما من چه جوری این رابطه های شکست خورده و معیوب سال های طولانی رو ترمیم کنم؟و3- اگر بتونم رفتارمم عوض کنم و دیگران رو هم به فرض متوجه تغییراتم بکنم حالا برای برقراری ارتباط به شدت دچار مشکل و ضعیفم به عبارت دیگه شخصیت من الان آبستن دو تا آسیب و کمبود جدیه علاوه بر اینکه جاذبه ندارم و دافع ام زیاده مهارت اجتماعیم ندارم بهتون گفتم که طی سالیان متمادی بر اثر همین دافعه اصلا رابطه ای شکل نگرفته که من بخوام مهارت اجتماعی یاد بگیرم!ینی هم دافعه دارم هم مهارت اجتماعی ندارم قوز بالا قوز ...ینی زمانی هم که سعی میکنم دافعه م رو کم کنم ینی ویژگی های بدمو تغییر بدم و به ادم های جدید ثابت کنم خوبم و جذبشون کنم باز هم شکست میخورم چون اصلا مهارت اجتماعی ندارم نمیتونم ینی بلد نیستم با اون ادم ها ارتباط برقرار کنم و دوست شم و اینا مشکلاتمو صدچندان و را ه های جلومو تاریک تر میکنه ......من حالا هم زمان هم باید ویژگی های بدمو تغییر بدم هم مهارت های اجتماعی رو یاد بگیرم و علاوه بر این معظل وابستگی شدیدمو رفع کنم و مستقل بشم نمیدونم حالا که بیست سالمه باید وقتمو صرف چی کنم و چند مدت بعد مشکلم حل میشه و رشد کافی میکنم و اون موقعه چند ساله شدم و چقدر توی زندگیم دچار آسیب و شکست میشم اما به هر حال ما زنده ایم و تا روزی که زندگی میکنیم روابط ما متولد ن نمیدونم ولی باید مشکلات ما حل بشه و من حالا بیست سالمه و حتی نمیتونم یه رابطه ی عاطفی برای ازدواج و آینده م برقرار کنم و نگران آینده باید باشم که نتونم از پس زندگیم بر بیام!!!من کمک لازم دارم خیلی زیاد شاید هیچکس نفهمه که چقدر این روزا غمگین و شکست خوردم ...مقصر کیه؟مهم نیست ولی مشکل من باید حل بشه و کمک می خوام از شما ها تجربیات دانش و راه حل هاتونو در اختیارم بذارین و بهم راهکار بدین تا شروع کنم به حل مشکلم من باید روابط اجتماعی و مهارت های اجتماعیمو قوی کنم و ویژگی های منفی مو خط بزنم و رابطه های معیوبمو ترمیم کنم کمک ........کمک شما آدمهای که مشکل منو ندارین کمکم کنین..........
علاقه مندی ها (Bookmarks)