به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 13 شهریور 93 [ 23:17]
    تاریخ عضویت
    1393-5-16
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    84
    سطح
    1
    Points: 84, Level: 1
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    3

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    متاهلم ولى كلافه ام از درد تنهايى

    سلام دوستاى عزيز
    اول يه مختصر از شرايطم مى گم و بعدش مى رم سراغ مشكلم.
    شيدا هستم ٢٧ ساله، متاهل و فرزندى نداريم. ٢.٥ ساله كه با همسرم در كانادا زندگى مى كنم. فوق ليسانس هستم و همسرم دكترا.
    از كودكى پدر و مادرم شديدا روى درس و دوست هاى من حساس بودن. هميشه مى گفتن بهترين دوستاى واقعى تو پدر و مادر هستن كه بى هيچ چشمداشتى دوستت دارن. اگه با دوستى تلفنى صحبت مى كردم مدام تذكر مى دادن كه وقتت رو ايجورى هدر نده. اگه مى گفتم مى خوام برم تولد دوستم مى گفتن ما نمى دونيم كيا ميان اونجا و نمى شه برى. اگه مى گفتم با دوستم برم پياده روى مى گفتن ما باهات ميايم پياده روى. كلا يادم نمى اد در ساعات غير كلاس و مدرسه من دوستامو ديده باشم. حتى براى دانشگاه هم اجازه ندادن شهرى جز تهران رو تو انتخابام بزنم. خودشونم اصلا با دوستاشون رفت و امدى نداشتن. نه اينكه به من اعتماد نداشتن يا من اهل برنامه اى بودم، نه. من حتى تو كل دوران دانشجوييم با پسرى سلام عليك نكردم!
    الان خيلى نياز دارم كه دوستى داشته باشم چون اينجا هيچ كسى رو نداريم وغربت و تنهايى خيلى ازار دهنده شده. همسرم هم ادم زياد اجتماعى نيست و وقتى هم مياد خونه اكثر وقتش به مطالعه ميگذره.
    و اما مشكلى كه دارم اينه كه احساس مى كنم اون جورى كه من به دوستى و دوستام اهميت مى دم اونا نمى دن. تو اكثر دوستى هام اين احساس رو دارم كه من دارم بيشتر مايه ميزارم و اونا گاهى سوء استفاده مى كنن. جورى شدم كه هم نداشتن دوست ازارم ميده ( مهارتى هم در پيدا كردن دوست ندارم، گاهى وقتا مى گم بچه كه بوديم چه راحت دوست مى شديم، يه جمله مى گفتيم " مياى با هم دوست بشيم" و تمام، اخى يادش به خير...) و هم رفت امد با دوست. نمى دونم مشكل من هست كه مهارت ندارم يا زياد اجتماعى نيستم يا اينكه توقعم زياده يا مشكل از ادمايى هست كه من باهاشون برخورد دارم!
    من خيلى در اين زمينه تلاش كردم ولى هميشه با ديدن يه بى معرفتى يا بى تفاوتى سرد شدم!
    همسرم ميگه " اينجا كلا قيد پيدا كردن يه دوست واقعى كه بشه روش حساب كرد رو بايد زد. "
    الان تو اين غربت من و همسرم تنهاى تنها هستيم و جز همديگه كسى رو نداريم.
    چند نمونه از دوستى هايى كه براى ادامش انگيزه اى ندارم براتون مى نويسم.
    چند تا دوست خوب داشتم تو دبيرستان كه تا مدت ها بعد از اتمام دبيرستان بهشون زنگ مى زدم و احوالشون رو مى پرسيدم ولى اونا زنگ نمى زدن و خودشونم هر دفعه مى گفتن واى ما بى معرفت نيستيما فقط گرفتاريم. خوب بعد يه سال كه ديدم اونا زنگ نمى زنن و يا اگه مى زنن فقط كارم دارن يا اشكال درسى دارن منم ديگه سرد شدم و رابطه تمام شد.
    يه دوستى داشتم كه از اول دبيرستان با هم بوديم تا بعد دانشگاه ( بيش از ١٠ سال دوستى ) از وقتى اومدم خارج از كشور اكثرا من بهش زنگ مى زدم. اونم مى زد ولى من بيشتر. هميشه تولدش رو تبريك مى گفتم ولى بعد ٤-٥ بارى كه من پشت سر هم زنگ زدم و اون حتى تولدم رو تبريك نگفت ديگه زنگ نزدم و اونم يه سالى ميشه كه ديگه خبرى ازش نيست ( ايشون كسى بود كه من خيلى براش مايه گذاشتم، كمترينش اين بود كه ٢ سال معلم خصوصى اش بودم و مجانى بهش درس ميدادم ).
    دوستى هاى اينجا كه ديگه بدتر از ايران. يه دوستى پيدا كرديم كه خيلى ادعاى رفاقتش ميشد اسباب كشى داشت رفتيم كمكش هر وقت مى رفتم ايران ميامدم ٥-٦ كيلو از اين طرف و اون طرف براش مياوردم ولى خودش رفت حتى بدون خداحافظى، اسباب كشى داشتيم گفت اميدوارم راحت انجام بشه. منم ديگه كاريش ندارم!
    من چون زياد دوست نداشتم نمى دونم همه اين مدلين تو دوستى يا من زيادى مايه مى زارم و توقع ام زياده يا اينكه اصلا مشكل از ادماى اطراف منه! شما دوستياتون چطوريه؟ دوستايى دارين كه بتونين در روزاى سخت روشون حساب كنيد؟

  2. کاربر روبرو از پست مفید Shidavn تشکرکرده است .

    فدایی یار (جمعه 24 مرداد 93)

  3. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 13 شهریور 93 [ 23:17]
    تاریخ عضویت
    1393-5-16
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    84
    سطح
    1
    Points: 84, Level: 1
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    3

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شايد مشكلم به ظاهر اورژانسى نباشه ولى داره مقدمات افسردگى رو برام فراهم مى كنه. من نمى تونم تا هميشه اينجورى ادامه بدم. به همسرم سخت نميگذره چون درس خوندن و مطالعه رو به رفت و امد و تفريح ترجيح ميده ولى من كلافه ام كه هيچ دوستى و رفت و امدى نداريم. حتى چند بار در مورد برگشتن باهاش صحبت كردم كه قانع شدم كه همين جا برامون بهتره :(
    لطفا شماها ديگه منو تنها نزاريد.

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 اسفند 93 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1393-3-10
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,518
    سطح
    22
    Points: 1,518, Level: 22
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    100

    تشکرشده 352 در 135 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام اکثر دوستی های امروزه همین مدلین و فقط برای استفاده کردنه ،حالا یه سری استثنا هم این وسط وجود داره ، منم دوستای زیادی ندارم در حقیقت به یکیشون میشه گفت دوست ، اونم اینجوری نیس که بگم همه چیز زندگیمو بدونه و منم بدونم ، درحد معمولی. به نظرم همون دوستت که میگی ۱۰ ساله باهاشی خوبه ، اونجا هم میتونی وقتی باشگاه میری یا هرجا تو اجتماع حاضر میشی با کسی آشنا بشی ، ولی دیگه دوره ی اون رفاقتایی که جون میدادن واسه هم تموم شده یا خیلی به ندرت هستش.

  5. کاربر روبرو از پست مفید سپیده ی تاریک تشکرکرده است .

    Shidavn (پنجشنبه 23 مرداد 93)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 13 شهریور 93 [ 23:17]
    تاریخ عضویت
    1393-5-16
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    84
    سطح
    1
    Points: 84, Level: 1
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    3

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسى سپيده عزيز كه از تجربت برام گفتى.
    برام سخته برا دوستى دنباله ادما بدوم وقتى بعد از چند بار تماس من جوابى نميبينم اين حس بد به سراغم مياد كه رابطه يه طرفه هست و من سعى در نگه داشتنش دارم. اگه اونم علاقه به اين دوستى داشت تو اين يه سال خبرى ازم مى گرفت!

    مى دونى تا وقتى ايران بودم اصلا اين مسايل برام مهم نبود چون خانواده رو داشتم ولى حالا همين چيزاى به ظاهر پيش پا افتاله داره عذابم ميده.
    من تو اين ٢ سال و اندى خيلى تلاش كردم طورى كه گاهى باعث رنجش همسرم ميشدم ولى يه رفتارايى مى بينم كه به خودم شك مى كنم و فكر مى كنم شايد من مشكلى دارم!

  7. #5
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array
    نقل قول از مدیر همدردی با اندکی تلخیص:
    باسلام
    دوستی یک تعهد نیست. یک وابستگی هم نیست.
    یک تعامل هست.
    و افراد حق دارند همانطور که هستند در رابطه باشند.
    البته اگر در این تعامل یا معامله فکر کنند که دیگری خیلی ارزش دوستی دارد شروع به پرداخت هزینه می کنند که گاهی این هزینه یعنی زیر پا گذاشتن خیلی چیزها....
    حالا شما اول باید دوستانت را و نیازت را به آنها ارزش گذاری کنی و ببینی تا تا کجا حاضری از خودت هزینه کنی.
    یعنی خطوط قرمز و آخر میزان هزینه ای که می توانی برای فردی خاص بکنی چقدر هست و از این بابت چه چیزی به دست می آری.

    اگر صرفا از روی احساس برای کسی که ارزش زیادی نداره زیادی خودت رو هزینه کنی متاسفانه می بایست متحمل چنین احساسات ناخوشایندی بشوید

  8. کاربر روبرو از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده است .

    Shidavn (جمعه 24 مرداد 93)

  9. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام.
    ببنید با توجه به چیزایی که گفتید و.. مشخصه شما در خانواده ای با رفتار های خاص تربیت شدید البته این طوری خیلی مزیت ها داره یه نمونش همین که شاید الان کانادا هستید و تونستید خوب درس بخونید و.. اما یه سری بدی هایی داره چون شما با انواع ادما سر وکار نداشتید نتونستید خوب بشناسیدشون و ... چطوری بگم دیدی که شما از دوستان و اطرافیان دارید چطوری بگم خیلی خوبه و خیلی ایده ال گراست چیزی نیست که توی دنای واقعی هستش !! خیلی فرق داره با دنیای واقعیت

    مشکل نه از هیچکی نیست...کاش همه ی دوستی ها رو مثل شما می دیدند..شما با با تربیتی که داشتید فکر کردید قراره توی دوستی ها چه اتفاق خاصی بیفته... مثلا این که شما یه دوست اون قدر براتون مهم هست که تاریخ تولدش رو هم بهش تبریگ بگید..واقعا خیلی خوبه...ولی توی واقعیت خیلی ها تولد پدر و مادر و خواهر و برادر و حتی بچشون و همسرشون یادشون نمی مونه چطور انتظار میره که تولد یه دوست یادشون بمونه..این از این

    در رابطه با دوستاتون بگم..شما الان خارج هستید..از طرفی دوستتون گیریم اصلا مشکلی هم نداشته باشند شاید با خودش میگه چرا یه هزینه ی تلفنی رو هم بپردازه ! وقتی که حالا شما پیشش نیستید..از یه طرفی بگم اکثر بچه های درس خون متاسفانه کسایی که به اسم دوست دورشون جمع میشند کسایی نیستند واقعا به خاطر شخصیت طرف میرند پیشش بلکه به خاطر کمک های درسی هست و ... طبیعتا وقتی دوران تحصیل تموم میشه دیگه الزامی نمی بینند دوستی ادامه پیدا کنه..باز یه عده انصاف دارند کلا چون میدونند مثلا من با فلانی نمیتونم دوست خوبی باشم چون سنخیت نداریم دیگه دوست هم نمیشند..ولی یه عده دوست میشند میگن فعلا که به کارمون میاد..البته یه درصد هم احتمال بدید واقعا دوستاتون اون قدر مشکل های بزرگ تری دارند..

    من تزاه فارغ التحصیل شدم..به یکی از صمیمی ترین دوستام (کل واژه بهترین دوست معنا نداره برای من جز در جایی خاص که بعد میگم) گفتم نشه دیگه سال به سال همو نبینیم..خلاصه گذشت..عیدو بهش تبریک گفتم..حتی جواب نداد !! این بماند.. یکی دیگه از دوستام بهش یه کار خوب پیشنهاد کردم و خیلی راضی بود و.. بعد چند وقت توی یه کلاسی بودیم من یه هفته نبودم و کلاس رو نرفته بودم گفتم جتما گزراش کارا رو که مینویسه اسم منو هم مینویسه !! بعدش اومدم دیدم اصلا به روی خودش هم نیاورده !! و هزار تا مثال دیگه

    ولی یه چیز مهم رو بهتون بگم من وقتی به یه ادم کمک میکنم به یه دوست اصلا به خاطر اون فرد نیست..به خاطر این هستش که این کار قبل از هر چیزی حال خودمو خوب میکنه و برای همین بدون چشم داشت کمک میکنم توی همه ی روباط..حالا اگه طرف قدردان بود چون توقعی نداشتم کلی خوشحال میشم..ولی اگه طرف بره هیچ وقت هم دیگه بر نگرده اصلا یادم هم نمیاد براش چیکار کردم یا نکردم..خلاصه اگه درسی به کسی کمک کردید اینو زکات علم بدونید..اصلا نه توی راه خدا کمک کردید اصلا نه خودتون به خودتون کمک کردید بیش تر توی ذهنتون بمونه..خلاصه بدونید اینا بی جواب نمیونه حتی توی همین دنیا یه جای دیگه توسط یه ادم خوب دیگه حتما... پس از این به بعد یا با کسی دوست نشید یا اگه شدید بی قید و بند باشه..کلا با هیچ دوستی هیچ سری رو در میون نذراید...نهایتش در حدی باشه که به همین نیاز دوست داشتن اکتفا میشه نه کمتر و نه بیش تر ..مطمئن باشید این اتفاق ها نمی افته..


    خلاصه خودتون رو ناراحت نکنید...میتونید با هزار تا کار و راه دیگه که بهش علاقه دارید این خلا ها رو پر کنید..دوستاتون شاید سالی یه بار از شما هم دیگه یاد نکنند..بعدش شما نشستید گوشه غربت میگید اهان فلانی ا اا اا چقدر در حقش خوبی کردم حالا یه بار از یاد نمیکنه و خودتون رو الکی ناراحت میکنید..بگید فدای سرتون..بگید هر کسی لیاقت داشتن هر دوستی رو نداره..در عوضش کارای دیگه بکنید..دیگه اونش به خودتون بر میگرده راهش رو پیدا کنید..

    نه من هیچ دوستی ندارم بخوام روز سختی بهش تکیه کنم..من دو تا دوست دارم که بهترین دوستام هستند پدر و مادرم و عاشقشون هستم ... همیشه پشتم بودند و از یه دوست بهشون هم راحت ترم و نزدیک تر (البته در دیگه در همه ی مسایل) و باز یه دوست خیلی بهتر از اینا دارم که خداست همیشه کمکم کرده..به نظرم کسی که خدا رو واقعا بشناسه(البته این شناخت طوری نیست که ادمای زیادی بهش رسیده باشند!) ولی هر کسی قدم توی راه خدا نشاسی بزاره مطمئن باشید از هر چی غیر خدا بی نیاز میشه..خیلی داستان داریم که افسانه نیست کسایی که واقعا از وقتی خدا رو درک کردند دیگه خود به خود خیلی چیزا براشون حل شد..توصیه میکنم توی این راه بیش تر قدم بزارید.. البته شده همین دوستام یا عده نا شناس یه وقتایی همین طوری یه جاهایی کمکم کردند که اصلا فکرشو نمی کردم ولی چون انتظار نداشتم بسیار خوشحال شدم و خدا رو شکر کردم...
    ویرایش توسط فدایی یار : جمعه 24 مرداد 93 در ساعت 16:30

  10. کاربر روبرو از پست مفید فدایی یار تشکرکرده است .

    Shidavn (جمعه 24 مرداد 93)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 13 شهریور 93 [ 23:17]
    تاریخ عضویت
    1393-5-16
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    84
    سطح
    1
    Points: 84, Level: 1
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    3

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از جواباتون و وقتى كه برا تاپيك من گذاشتين


    مشكل من هم همين تعامل هست. نياز من يه رابطه دوستى دو طرفه هست ( رابطه اى كه عمق داشته باشه ) كه درش احساس نكنم من دارم بيشتر هزينه مى كنم و اون فرد اصلا ارزش اين هزينه رو نداره. متاسفانه تا حالا همچين دوستى نداشتم و اكثر مواقع احساس مى كنم كفه محبت (يا به قولى هزينه) من تو اون رابطه سنگين تره.
    تشخيص اينكه كسى ارزششو داره يا نه هم سخته و معمولا تا معلوم شدنش من يه هزينه هايى دادم. چون معمولا از كسى كمكى نمى گيرم و مگر اينكه قبلا همون كارو براش انجام داده باشم ( مثلا هر چى مى خواستم برا خانوادم بفرستم پست مى كردم تا اينكه برا چند نفر وسايلشون رو بردم ايران حالا احتمال داره منم ازشون بخوام چيزى برا من ببرن )
    گاهى تعيين كردن خط مرز سخته ولى كلا تا جايى دوست دارم هزينه دوستى بدم كه به خودم و خانوادم ضررى نرسه.
    تو دوستى هم من به دنبال يه رابطه بر پايه صداقتم و اين كه بتونم رفت و امدى داشته باشم با دوستام و اگه من يا اونا كارى از دستمون بر بياد براى هم انجام بديم. متاسفانه گاهى مى بينم بعضى ها حتى حاضر نيستن تجربه هايى رو كه داشتن با ديگران به اشتراك بزارن ( گاهى با همين تجربه ها ادم كلى جلو مى افته تو زندگى اينجا )
    با اومدن به اينجا بعضى از معادلات زندگيم به هم خورده. خانوادم جاى خيلى چيزارو برام پر كرده بودن كه حالا جاى خالى همش احساس ميشه.
    اوايل كه اومده بودم مى گفتم چه قدر زندگى اينجا ماشينى و بى عاطفه تره. از خدا مى خواستم كه من اين مدلى نشم. حالا كم كم ميبينم خود درگيرى پيدا كردم !
    اخلاقم اينه كه اتوماتيك دوست دارم به اطرافيانم محبت بدم و يا كارى كه از دستم بر بياد انجام بدم ولى باز تاب رفتارشون ناراحتم مى كنه. دوست ندارم خودم عوض بشم ( بى عاطفه تر شم ) از طرفى هم وقتى محبتام بى پاسخ مي مونه دلم ميگيره .
    به طور مثال همسر يكى از دوستام رفت مسافرت و چون من درك مى كردم تنهايى و دل تنگى چقدر سخته هر از گاهى باهاش تماس مى گرفتم و چند بار دعوتش كردم بياد خونمون. بعد مدتى همسر من مجبور شد بره مسافرت و تنها بودم و اون حتى يه بارم با من تماس نگرفت در حالى كه مى دونست منم تنهام.
    اون لحظه به اين فكر نكردم كه اين كارو كنم كه يه روزى اونم جبران كنه ولى وقتى تو موقعيت مشابه قرار گرفتم اون خلا باعث شد كه من به ياد بيارم كه در نبود همسرش چه كارايى براش انجام دادم. در حالى كه وقتى تو ايران بودم وجود خانوادم اون خلا رو پر مى كرد و من اصلا فكر نمى كردم براى فلانى چه كارا كردم.
    منم هميشه اعتقاد داشتم اگه محبتى ميكنم برا دل خودم انجام دادم يا براى رضاى خدا چون خودمم حس خوبى بهم دست مى داد و اگر انجام نمى دادم عذاب وجدان مى گرفتم كه يه كارى مى تونستم برا كسى انجام بدم و ندادم! اونا هم جبران نمى كردن برام مهم نبود ولى الان نمى تونم اونجورى باش

    ببخشيد كه مشكلا قاطى پاطى شد به طور خلاصه:

    ١_ تعداد روابط دوستيم خيلى محدوده و همونا هم به مرور قطع ميشه. چطور ميتونم مهارت اجتماعى ايم رو قوى كنم؟

    ٢_ برام سخته كه خودمو عوض كنم و جلو خودمو بگيرم برا كمك يا محبت به ديگران و از طرفى هم ديدن رفتار بى تفاوت ازارم ميده.
    ویرایش توسط Shidavn : جمعه 24 مرداد 93 در ساعت 23:56

  12. کاربر روبرو از پست مفید Shidavn تشکرکرده است .

    فدایی یار (جمعه 24 مرداد 93)

  13. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    شیدا جان سلام به همدردی خوش امدید . منم دقیقا وضعیتی مشابه شما دارم با اینکه در ایران زندگی میکنم . ولی هیچ دوستی به غیر از همسرم و پدر مادرم دوستی ندارم . و البته بعضی وقتها واقعا احساس تنهایی میکنم . هر وقت هم سعی میکنم با کسی صمیمی بشم میبینم که این دوستی بدون نیت و صادقانه نیست مثلا همکلاسیم با من صمیمی میشه برای اینکه از جزوه مجانی استفاده بکنه . همکار صمیمی میشه که کمک مالی بگیره . حتی خواهر و برادر هم بیشتر منافع خودشون رو در نظر میگیرند و خیلی مثالهای دیگه و به این نتیجه رسیدم که همسرم و پدر مادرم تنها کسایی هستند که میتونم روی صداقتشون حساب کنم . البته حتی اونها هم صد در صد نیستند . وتنها کسی که صدر صد دوست توئه و هیچ وقت و هیچ وقت تنهات نمیگذاره و همیشه یاور توئه فقط و فقط خداوند مهربونه . سعی کن ارتباطتت رو با اون بیشتر کنی میبینی که به ارامش واقعی میرسی . و در کنار اون به دوستیها و ارتباطات معمولی و گذرا قانع باش . البته شما میتونید دوست خیلی خوبی برای من باشید با اینکه خیلی از هم دوریم .


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:13 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.