به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 93 [ 19:16]
    تاریخ عضویت
    1393-3-07
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    15
    سطح
    1
    Points: 15, Level: 1
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    کمک عشقم رفت

    خدایا عشقم رفت
    ما 3 سال با هم بودیم
    عاشق هم بودیم میمردیم واسه هم
    اون هرروز بعدکارش 5 6 ساعت تو راه بود تا فقط نیم ساعت هم ببینیم
    چقدر تلاش کرددد چقدر
    اول خانواده اون مخالف بودنه 6 ماه بعد خانوده من 4 ماه تا اینکه میخاستن بیان باباش فوت شد

    خانواده من نگفتن باید بیاد تکلیفت مشخص کن کلی جنگید تا اردیبهشت خانوادش قبول کردن بیاد
    خانوادش گفتن واسه عقد خانوادم گفتن نه نامزدی خواستن بیان خانواده من گفتن عقد ما میایم دوباره گفتن نه شما باید بیاید همه رو قبول کردن
    مامانش اومد رفتیم آزمایش نتیجمون مثبت شد
    شب سر نامزدی بحث شد خانواده من شرط گذاشتن که خارج موندگار نشید و باید محل ار و زندگیتون نزدیک باشه و تا زمانی که نامزدید نیاد شهر شما که بهش برخورد یکم با بابام بحث کرد که چرا نیاد و ناراحت شد تا اخرش همش نگا تی ی میکرد خانوادم ناراحت شدن که اینجور رفتار کرد و از طرفی هم بحث شد سر سکه با صد تا اختلاف که قبلش با من هماهنگ کرده بود من حواسم نبود با خانواده هماهنگ کنم

    شب مامانم گفت نه و به مامانش گفت نه
    اونم اس داد که شرط من امضا نمیکنم
    صب خودش زنگ رزبه بابام کلی حرفید بابام
    مامانم زنگ زد به مامانش که نه ولی مامانش گفت داریم میایم خونتون مامانم دوباره زنگ زد که نیاید ما جوابمون نه!
    برگشتن
    ((((((((
    خواهر و برادرش ه که رفته بودن تهران فرودگاه که بیان برگشتن
    من انقد ناراحت بودم که خانوادم گفتن اشکال نداره بگو بیان زنگ زدم بیاید گفت مامانم حالش بد نمیاد
    خودش هم گفت من بیام شرط امضا نمیکنم به خانوادت تعهد نمیدم فقط به تو تعهد میدم
    عصر مامانش زنگ زد بهم که به پسرم زنگ نزدن و ولش کن و ...
    عصر مامانم زنگ زد به خودش جواب نداد
    زنگ زد به مامانش که بیاین گفت دیگه نمیایم من مسخره نیستم
    تا شب التماسش کردم بیا
    اما شب رفت فرودگاه و رفتن و تموم شد
    من مردم
    انقدر این 3 روز التماسش کردم که بیا
    من میمیرم
    من عاشقتم
    نمیاد
    ((((
    چیکار کنم؟؟
    میگه دیگه نمیخام
    من دیگه حسی بت ندارم
    خانوادم دوست نداره

    ازشون ناراحت
    همش میگه بهم اس نده
    جوابم نمیده
    انگار یکی دیگه شده
    دیگه کانلا تموم کرده
    بش میگم ما میایم شمال
    بدون شرط
    با همون سکه
    اصلا قبول نمیکنه
    میگه نمیخامت
    (((((((((((((((0

    میگه خاب باباش دیده خوشحال بوده بعد مدت ها
    میگه باباشم راضیه که نشده

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 03:38]
    تاریخ عضویت
    1392-8-02
    نوشته ها
    145
    امتیاز
    1,121
    سطح
    18
    Points: 1,121, Level: 18
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 79
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsSocial1 year registered
    تشکرها
    441

    تشکرشده 556 در 137 پست

    Rep Power
    26
    Array
    دوست عزیز به همدردی خوش آمدی

    فقط میتونم بگم مراقب عزت نفست باش...






    با آرزوی سعادت و نیکبختی برای شما
    قَالَ وَ مَن يَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّآلُّونَ﴿حجر۵۶
    کیست که مأیوس شود از رحمت پروردگار به جز گمراهان

  3. 3 کاربر از پست مفید شهراز تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 15 خرداد 93), pasta (چهارشنبه 07 خرداد 93), فرهنگ 27 (پنجشنبه 15 خرداد 93)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 93 [ 19:16]
    تاریخ عضویت
    1393-3-07
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    15
    سطح
    1
    Points: 15, Level: 1
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    همین؟؟؟؟؟
    چقدر راهنمایی کردید :(((((

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 بهمن 93 [ 16:12]
    تاریخ عضویت
    1392-2-18
    نوشته ها
    209
    امتیاز
    2,399
    سطح
    29
    Points: 2,399, Level: 29
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    536

    تشکرشده 560 در 192 پست

    Rep Power
    35
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط زندگی خیلی سخت نمایش پست ها
    اون هرروز بعدکارش 5 6 ساعت تو راه بود تا فقط نیم ساعت هم ببینیم
    چقدر تلاش کرددد چقدر
    اول خانواده اون مخالف بودنه 6 ماه بعد خانوده من 4 ماه تا اینکه میخاستن بیان باباش فوت شد

    شب سر نامزدی بحث شد خانواده من شرط گذاشتن که خارج موندگار نشید و باید محل ار و زندگیتون نزدیک باشه و تا زمانی که نامزدید نیاد شهر شما که بهش برخورد یکم با بابام بحث کرد که چرا نیاد و ناراحت شد تا اخرش همش نگا تی ی میکرد خانوادم ناراحت شدن که اینجور رفتار کرد و از طرفی هم بحث شد سر سکه با صد تا اختلاف که قبلش با من هماهنگ کرده بود من حواسم نبود با خانواده هماهنگ کنم

    مامانم دوباره زنگ زد که نیاید ما جوابمون نه!
    برگشتن
    ((((((((
    خواهر و برادرش ه که رفته بودن تهران فرودگاه که بیان برگشتن
    من انقد ناراحت بودم که خانوادم گفتن اشکال نداره بگو بیان زنگ زدم بیاید گفت مامانم حالش بد نمیاد
    خودش هم گفت من بیام شرط امضا نمیکنم به خانوادت تعهد نمیدم فقط به تو تعهد میدم
    البته من فکر میکنم عزت نفس اون آقا له شده نه شما، یادت رفت سر مهریه هماهنگ کنی اینقدر برات بی اهمیت بود!!! پدر شما دلیل اینکه گفته ایشون نیاد شهرشون چی بوده؟ عجب پسر بدیه بهش گفتن تا نامزدی این طرفا پیداتون نشه آقا بهش برخورده!! ولش کن لیاقت نداره. نمیگم اون مقصر نیست چون ما از همه چی خبر نداریم ولی شما و خانوادتون هم کمتر تقصیر ندارین
    ویرایش توسط capitan : چهارشنبه 07 خرداد 93 در ساعت 15:55

  6. 5 کاربر از پست مفید capitan تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (پنجشنبه 08 خرداد 93), hanie_66 (چهارشنبه 07 خرداد 93), khaleghezey (پنجشنبه 15 خرداد 93), pasta (چهارشنبه 07 خرداد 93), شهراز (چهارشنبه 07 خرداد 93)

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 03:38]
    تاریخ عضویت
    1392-8-02
    نوشته ها
    145
    امتیاز
    1,121
    سطح
    18
    Points: 1,121, Level: 18
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 79
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsSocial1 year registered
    تشکرها
    441

    تشکرشده 556 در 137 پست

    Rep Power
    26
    Array
    ببین دوست عزیز میتونم درک کنم چقدر شرایط سختی داری اما شما الان هرچی به این آقا اصرار کنی بیشتر ازت دور میشه...

    ببین یا با اصرار شما برمیگرده که تکلیف معلومه (تاره اگر بعدا از همین مورد به عنوان نقطه ضعف استفاده نکنه، تو خواستی من نمیخواستم)

    با اصرار شما برنمیگرده؛ بعدا که تونستی خودتو با این شرایط وفق بدی از اینکه این همه خودتو کوچیک کردی و بهش اصرار کردی حس بدی بهت دست میده
    اینو از اونجایی میگم که موارد مشابه در تالار بوده...
    منظورم از مراقب خودت باش بیشتر احساساتت بود که ی وقت الان فقط برای برگردوندنش کاری نکنی که بعدا حس بدی بهت دست بده...





    با آرزوی سعادت و نیکبختی برای شما
    قَالَ وَ مَن يَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّآلُّونَ﴿حجر۵۶
    کیست که مأیوس شود از رحمت پروردگار به جز گمراهان

  8. 4 کاربر از پست مفید شهراز تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 15 خرداد 93), pasta (پنجشنبه 15 خرداد 93), reihane_b (چهارشنبه 07 خرداد 93), فرهنگ 27 (پنجشنبه 15 خرداد 93)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 93 [ 19:16]
    تاریخ عضویت
    1393-3-07
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    15
    سطح
    1
    Points: 15, Level: 1
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نه چون ما نامحرم بودیم گفت من شهر اونا نرم اون میتونه بیاد شهر ما
    من نمیدونم چیکار کنم
    کلا خیلیییی عالی بود
    ولی من شاید کوتاهی کردم
    اما این چند روز صدبار بهش گفتم برگرد
    نمیاد :(

  10. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 93 [ 03:01]
    تاریخ عضویت
    1393-3-12
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    21
    سطح
    1
    Points: 21, Level: 1
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    5

    تشکرشده 7 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    وقتی کسیو خیلی دوس داشته باشی
    براش تبدیل می شی به سیب زمینی !
    اونوقته که تو روغن سرخت می کنه ...

  11. #8
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط HDI.SAH نمایش پست ها
    وقتی کسیو خیلی دوس داشته باشی
    براش تبدیل می شی به سیب زمینی !
    اونوقته که تو روغن سرخت می کنه ...

    لطفا نظری که میدید سعی کنید هم راستا با سیاست های کلی سایت همدردی باشه

    http://www.hamdardi.net/thread-12005.html

    شما هنوز تکلیفتان با خانواده خودتان مشخص نیست که میخواید چیکار کنید این کاملا مشخصه از نوشته هایی که دارید.
    خانواده ایشونم احساس کردن ک تحقیر شدن همانند خود اون آقا و بنظرم حق هم داشتند.

    خانواده شما راضی نیستند برای همین هم شروطی گذاشتند که این ازدواج اتفاق نیوفته و اگرم اتفاق میوفتاد مسلما بعدها در زندگیتان مشکلاتی داشتید.
    منم با نوشته های شرهز گرامی موافقم

    بهترخ صبور باشید یا ایشون دوباره تلاش میکننب رای اقدام به خواستگاری و در اون صورت شما بهتره شرایط را در خانواده خودتان محیا کنید یا اقدام نمیکنند بهتره تماس نگیرید و خودتان را آویزون ایشون نشان ندید که فقط باعث کوچیک شدن خودت میشه.مطمئن باشید سودی نداره که هیچ برای شما ضرر هم داره چون نه خانواده پسر و نه خود پسر از دختری که اینجوری التماس کنه خوششان نماید که هیچ بعدا هم کلی مینزن توی سرش
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  12. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    HDI.SAH (جمعه 16 خرداد 93)

  13. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 93 [ 03:01]
    تاریخ عضویت
    1393-3-12
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    21
    سطح
    1
    Points: 21, Level: 1
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    5

    تشکرشده 7 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط khaleghezey نمایش پست ها
    بهتره تماس نگیرید و خودتان را آویزون ایشون نشان ندید که فقط باعث کوچیک شدن خودت میشه.مطمئن باشید سودی نداره که هیچ برای شما ضرر هم داره چون نه خانواده پسر و نه خود پسر از دختری که اینجوری التماس کنه خوششان نماید که هیچ ...
    یعنی ،
    سیب زمینی شدن ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط khaleghezey نمایش پست ها
    ... بعدا هم کلی مینزن توی سرش
    یعنی ،
    سرخ شدن ...

  14. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 11:12]
    تاریخ عضویت
    1393-1-26
    نوشته ها
    183
    امتیاز
    7,915
    سطح
    59
    Points: 7,915, Level: 59
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    487

    تشکرشده 433 در 149 پست

    Rep Power
    35
    Array

    Tard

    میدونم خیلی شرایط سختی داری و هر چی دوستان راهنمایت میکنن ممکنه انجام دادنت سخت باشه ولی خب تنها راه صحیح همینه... واقعیت رو خاله قزی گفت : پسرا و خونوادشون از دخترآویزون خوشش نمیاد .. با این که قصد اومد داشتن و ناهماهنگی بین شماو خونواده پیش اومد ولی باز هم هیچ فرقی نمیکنه نباید دیگه بهش اس ام اس برگرد و خواهش میکنم و التماس و .... داشته باشی.. به نظر من اگر فکر میکنی یه جایی تو این مرحله ازت و خوناده اشتباهی یا کوتاهی ( مثلا همین موضوعی که با هم به نوافق رسیدین و شما به درستی به خونواده منتقل نکردی ) کاملا محترمانه و صریح ازش عذرخواهی کنی و تمام. کار شما همینه و بس. البته این عذرخواهی باید در کمال عزت نفس و با اعتماد به نفس باشه.. همه ماها اشتباه میکنیم و لزومی نداره شما به خاطر بعضی اشتباهاتون پاپی ایشون بشی و به قول خاله قزی آویزوووووون پسر.
    البته تو صحبت هاتون همونطور که گفتم نباید اصلا خواهش و التماسو ... باشه. فقط تا همین حد و تمام.
    اینم بهتون بگم اگر پسر واقعا علاقه داشته باشه هیچ چیزی مانع این نمیشه که دوباره بیاد خواستگاری.. بذارین خودش تصمیم بگیره و اصلا باهاش در ارتباط نباشین. هم شمارو میشناسن هم خونه تونو هم شماره دارن اگر خواستن حتما میان... اگرم که نه مطمئن باشین قسمت نبوده...
    قطعا میدونم سخته براتون ( شرایط مشابهی داشتم و میدونم چقدر سخته وابستگی به طرف .... سخته جنگیدن به خاطر مخالفت خونواده پسر .... سخته تحمل این شرایط ... ولی سخت تر از همه این ها شکستن غرور و از بین رفتن عزت نفس شماست).
    پس آروم باشیدو دیگه خودتون رو اذیت نکنید بذارید همه چه روال خودش رو طی کنه. از خدا بخاین اه بهترین هارو واستون رقم بزنه
    ویرایش توسط خیال تو : جمعه 16 خرداد 93 در ساعت 22:00


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:07 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.