سلام به همدردی و دوستان وعزیزانی که وقتیکه زندگیمو شروع کرده بودم و بخاطر بی تجربگی زندگی تلخی داشتم راهنمایی و کمک و راهنماییم کردند و سلام و تشکر مخصوص به مدیر همدردی که برای ورود مجذم با گیج بازیام و سوالتم اذیتشون کردم.
تشکرشده 496 در 196 پست
سلام به همدردی و دوستان وعزیزانی که وقتیکه زندگیمو شروع کرده بودم و بخاطر بی تجربگی زندگی تلخی داشتم راهنمایی و کمک و راهنماییم کردند و سلام و تشکر مخصوص به مدیر همدردی که برای ورود مجذم با گیج بازیام و سوالتم اذیتشون کردم.
تشکرشده 11,395 در 3,444 پست
لطفا عنوان را بر اساس مشکلي که داريد تغيير بديد.
دوستان تا وقتي عنوان گوياي مشکل کاربر نيست از گذاشتن نظرات خود داري کنيد
کاربر گرامي لطف کنيد از طريق تماس با ما (بالاي سايت) يا پايين کادر روي مثلث مشکي(کنار کلمه تشکر) کليک کرده و عنوان مناسب را به مديريت سايت اطلاع دهيد با سپاس
اينکار سه تا حسن داره يکي اينکه مديران و مشاورين سايت به تاپيک شما سر ميزنن
دوم اينکه شما با فکر کردن و متمرکز کردن افکار خودتان دليل اصلي مشکل خود را بيان ميکنيد اينجوري متوجه مي شويد واقعا مشکل شما چيست و خودش خيلي به شما در حل جواب کمک ميکند
و دليل سوم با مشخص شدن دقيق مشکل کاربران سايت بهتر مي توانند شما را راهنمايي کنند
دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
فرهنگ 27 (پنجشنبه 22 خرداد 93), نازنین2010 (پنجشنبه 22 خرداد 93)
تشکرشده 496 در 196 پست
یه وقتایی هست که باید لم بدی یه گوشه و جریان زندگیت رو فقط مرور کنی،بعدشم بگی بسلامتیه خودم که اینقدر تحمل داشتم...
تشکرشده 496 در 196 پست
سلام اول میخاستم راجعبه اتفاقات خوبی که تواین دو سه سال گذشته بگم ازتجربیاتی که از چهارسال زندگی مشترک(که درست شدنش باورنکردنی بود)بگم تا تجربه دوستانی که اول زندگی مثل من بی تجربه هستند ازش عبرت بگیرن و لذت سالهای اول یکی شدنشونو ببرن نه اینکه از سالهای اول زندگی مشترکشون بعنوان بدترین سالهای عمرشون یادکنن ولی دیدم الان مشکلات حادتری دارم و نمیتونم به هیچ چیزی تمرکز کنم.
چون مشکلات زیادی دارم نمیخام همزمان چندتا تاپیک بزنم تو همین تاپیک کم کم بیان میکنم تا دوستان راهنماییم کنید.
وقتی تازه ازدواج کرده بودم بخاطر بی تجربگیم و تربیت بد همسرم زندگی خیلی بدی داشتم که حتی نمیشد اسمشو زندگی گذاشت بیشتر بچه بازی بود ولی الان از زندگیم و رابطه خودم باهمسرم نسبتا راضی ام ولی مشکلاتی که توی این چهارسال تحمل کردم و دوسه سال تنها دست وپا زدن برای جمع کردن زندگیم؛ منو از یه دختر شاد و سرزنده وفعال و بااعتمادبنفس و مفید تبدیل کرده به یه زن عصبی و پرخاشگر و تنبل و بی اعتماد بنفس که هفته به هفته ازخونه بیرون نمیرم حتی از زیربار مسیولیتای خودمم توبیرون از خونه شونه خالی میکنم کار و درسم رو رها کردم و الان افسردگی شدید دارم و میترسم بدتر از این بشم.
الان یه پسر کوچولو دارم که اول بازیگوشیا و شیطنتاشه شدیدا نگران تربیتش هستم چون شرایط روحی نرمالی ندارم نمیتونم درست تربیتش کنم خیلی زود عصبی میشم واصلانمیتونم خشم و عصبانیتم رو کنترل کنم به کوچکترین کارش عصبی میشم و شروع میکنم سرش داد زدن حتی چندباری ازعصبانیت کتکش زدم اون موقع حالیم نمیشه یه لحظه بعدش عذاب وجدان میگیرم و به قدری ناراحت میشم که گریه میکنم و خودمو سرزنش میکنم تا همینجا هم خیلی تاثیرات بدی رروش گذاشتم خیلی پرخاشگر شده و چیزی پرتاب م
تشکرشده 113 در 55 پست
به نظر من باید مشکلات گذشته رو پشت سر بگذارین و به زندگی خوش امروزتون خوش باشید تا اینکه بخواین گذشته رو در ذهنتون همیشه تصور کنید....یکی از بهترین راه ها برای جلوگیری از فکر منفی گرایانه ورزشهه ...سعی کنید در منزل ورزش کنید و اگر امکانش هست به کلاس شنا رفته و خودتون مقید در شرکت در اون کنین تا ذهنتون از افکار منفی گذر کنه...
در صورتی که توانایی گذر از این افکار در خودتون نمی بینین حتما به یک روانشناس مجرب مراجعه و مشاوره بگیرید....فراموش نکنید رابطه ی فرزندتون در آینده با شما ،با رفتار حال حاضرتون گره خورده ...
موفق باشید
واحد (دوشنبه 26 خرداد 93)
تشکرشده 496 در 196 پست
ممنونم ازشما
خیلی دلم میخاد برم شنا ولی بچم کوچیکه نمیتونم خیلی دست و پامو بسته من تویه شهر غریب به دور از خانوادم زندگی میکنم همسرمم چون پدرش فوت کرده و مادرش تنهاست همش خونه خواهراشه هفته ای یک ساعت خونشه نمیتونم ببرمش اونا نگهش دارن.
نمیدونم چکارش کنم.
خودمم به روانشناس مراجعه کردم همون جلسه اول بهم دارو داد وگفت باید دوره درمانتو کامل کنی ولی نتونستم برم
تشکرشده 496 در 196 پست
این روزا اصلا حالم خوب نیست حال روحیم افتضاحه من افسردگیمو از شوهرم پنهون کردم چون میشناسمش و میدونم برخوردش چه جوریه حتی اگه بفهمه من رفتم پیش روانپزشک الم شنگه راه میندازه که مگه تو روانی هستی منم دارو که میخوردم هربار میپرسید میگفتم دکتر زنان بهم داده اونم باورش میشد قبلا همش میگفت چرا همش عصبی هستی چرا سربچه دادمیزنی ولی این چند روز خیلی تابلو شدم اصلا دست خودم نیست مثلا چندبار صدام میزنه متوجه نمیشم یا اینکه چندبار بی دلیل شروع کردم باصدای بلند گریه کردن اصلا دست خودم نیست یهو بغض میکنم میزنم زیر گریه قبلا اینجوری میشدم ولی جلو روش میتونستم خودمو کنترل کنم حالا هربار گیرمیده چته مشکلت چیه چرا گریه میکنی منم چی دارم بگم فقط میگم نمیدونم.
واقعا نمیدونم با این وضعم چکار کنم روزا هم که شوهرم نیست بخاطر بچم خیلی جلوی خودمو میگیرم یا میرم تو حموم یا تو اتاق گریه میکنم یه ذره که میبینه من چشمام قرمزه بغض میکنه میگه مامان آخ شدی میره برام دستمال میاره چشامو پاک میکنه بخاطر بچمم خیلی غصه میخورم
کمکم کنید راهنماییم کنید
- - - Updated - - -
نمیدونم کارشناسی سایت کجاهستن قبلا یادش بخیر آنی همیشه راهنماییم میکرد الان با موبایل وارد میشم نمیتونم لیست اعضا روببینم آقای خاله قزی هم نظرات خوبی میدن کاش یه سر به تاپیک منم بزنن و یه کم راهنماییم کنند
تشکرشده 36,009 در 7,405 پست
با سلام
شما باید دوره دارو درمانی را کامل کنی همچنین از عرقیات و دمنوش های آرامبخش هم استفاده کنی مثل عرق بادرنجبویه (فوق العاده آرامبخش هست ) و بهار نارنج ، دمنوش گل گاو زبان و همچنین از زعفران در چایی استفاده کن . بهتر هست به یک طب سنتی مراجعه کرده و داروهای گیاهی آرامبخش هم دریافت کرده در کنار دارویی که روانپزشک داده استفاده کنی . خیلی نگران نباش این بخاطر فشارهایی هست که دوره ای تحمل کرده ای . دقت کردی که وقتی آدم مشغول کار سنگین هست و وقت زیادی را روی کارهایی سنگین و پشت سر هم می گذارد در حین کار فشار آنرا و خستگی را زیاد احساس نمی کند اما همینکه وقت استراحت میشه کمی که استراحت کرد تازه کوفتگی ها شروع میشه . مشکلات و فشارهای روحی هم همینطور هست وقتی درگیرش هستی متوجه عوارضش نیستی همینکه از این فشارها عبور کردی و به اصطلاح تمام شد ، عوارضش آشکار میشه که یکیش همین افسردگی هست .
توصیه می کنم یک چکاب خونی برای تشخیص کم خونی همچنین وضعیت بعضی از هورمونها از جمله تیرویید بدهید چون کم خونی و یعضی اختلالات هورمونی نیز این حالات را ایجاد می کند که با درمانش حل می شود
maryam240 (جمعه 26 تیر 94), meinoush (یکشنبه 25 خرداد 93), Nilofar mordab (شنبه 14 تیر 93), فرخ رو (شنبه 14 تیر 93), واحد (دوشنبه 26 خرداد 93)
تشکرشده 1,090 در 430 پست
سلام خانومی
قبلا حتما فشارهای روحی زیادی بهتون اومده ، شما با مصرف دارو حتما خوب میشید.
اصلا نگران نباشید چیز خاصی نیست. ولی باید صبر داشته باشید و حتما درمان را کامل کنید .
منم حدود بیشتر از یه سال داروهای زیادی مصرف کردم و 2 3 تا پزشک عوض کردم.
اوایل فکر میکنید تاثیری نداره ولی واقعا موثره به مرور زمان خیلی بهتر میشید در عین حال باید راههای برخورد درست با مشکلاتتون و همسرتون هم یاد بگیرید تا دوباره فشارهای روحی برنگرده. به فکر خودتون باشید فقط
امیدوارم حالتون بهتر شه
واحد (دوشنبه 26 خرداد 93)
تشکرشده 7,555 در 2,378 پست
باید برین روانپزشک. نوشتین روانشناس. روانشناس فعلا به درد شما نمی خوره. و البته نمی تونه دارو هم بده. احتمالا منظورتون روانپزشک بوده. نوشتین دارو رو نتونستین ادامه بدین. چرا؟ اگه دارو به شما نساخته برین پیش روانپزشکتون بخواین یه داروی ضد افسردگی دیگه بهتون بده. داروهای ضد افسردگی (افسردگی معمولی منظورمه) حدود 6 ماه تا 1 سال باید مصرف شن. از کم شروع می کنین تو یه هفته یا بیشتر به مقداری که باید می رسونین. اخرش هم باید کم کم کمش کنین و بعد قطع. یه باره نباید قطع کنین.
در مورد دارو ضد افسردگی معمولی (تک قطبی) معمولا حدود یک ماه بعد از خوردن اثر می کنه می گن. اما نباید فکر کنین خوب شدین و نباید قطعش کنین. باید روانپزشک بهتون بگه قطع کنین اونم زودتر از 6 ماه نیست. به نظرم نمیاد مشکل شما بیشتر از افسردگی ساده باشه که در این صورت با قرص حل میشه و بعد از چند ماه تا یک سال مصرف قرص کاملا از بین میره.
الان که باید برین روانپزشک. فکرتون یه کم به هم ریخته است. اما بعدش که داروتون رو مصرف کردین و حالتون بهتر شد این تاپیک رو هم بخونین و تمریناشو انجام بدین
http://www.hamdardi.net/thread-26620.html
ورزش سبک منظم هم بکنین.
قرص جین سینگ هم از دکترتون بپرسین. به عنوان یه کمک کننده در کنار قرص ضد افسرذگی می دن. مثلا قرصتونو صبح می خورین. جین سینگو بعد از ظهر. البته نه شب. بعد از ظهر. چند ساعتی بعد از قرص.
اما همه اینا رو روانپزشک باید بده و تشخیص بده. لطفا برین پیش یه روانپزشک.
موفق باشید.
ویرایش توسط meinoush : یکشنبه 25 خرداد 93 در ساعت 08:42
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)