به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 18
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 31 فروردین 93 [ 17:53]
    تاریخ عضویت
    1393-1-27
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    39
    سطح
    1
    Points: 39, Level: 1
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    سر دو راهی طلاق یا ماندن

    سلام دوستان کمکم کنید خیلی میترسم سال 90
    سیزده به در رفتیمیه جایی دشت و دمن اونجا یه
    خانواده ای منو دیدن از مامانم شماره گرفتن اومدن خواستگاری من اون موقع 27 سال بودم لیسانس تو یه شرکتم کار میکردم اون آقا
    35 ساله شهرستانی که از 25 سالگی اومده بود پیش مادربزرگش تهران رفته بود سر کار خونه خریده بود ماشین داشت به نظر بچه
    بدی نبود فقط یه بار عقد کرده بود که گفت فقط عقد بوده و دختره خل و چل بود روانپریش بوده بهش نگفتن و یه جورایی بهش
    انداختن اینم تا فهمیده دختر رو پس زده و بعد یکم کش و واکش جدا شدن شناسنامه سفید گرفتند من سه ماه باهاش حرف زدم گفتم
    دوست میخام نه آقا بالا سر بچه تا 5سال نمیخام تا اون موقع 40 سالتونه مشکل نیست ؟قصد مهاجرت دارم خیلی به خدا چون
    وسواسم دارم 23 بار باهاش حرفام طی کردم اینم بگم مامانم بابام خاله هام و کلا فامیل به علت ازدواج قبلیش شهرستانی بودن و
    خانواده اش مخالف بودن بابام پا وایستاد گفت نه ولی من دیدم سرد و گرم چشیده است تجربه داره بهتر از این جوون یه لا قباهای
    امروزیه پاش وایستادم بهم گفت خانواده ام خط قرمزمن منم گفتم اکی ولی در حدی که مزاحم زندگی من نباشن یه بارم تو همون
    دوران صحبت تمومش کردیم رفتم فیس بوک دیدم یه شعر سوزناک گذاشته خدایی بچه بدی نبود الانم نیست بازم بهش مسیج دادم و
    دوباره جوش خورد خانواده هم که دیدن من مسرم خودشونو کشیدن کنار و مام 30 تیر عقد کردیم ولی چون رسم عقد نگه داشتن
    نداریم سالنم واسه همون شهریورش گرفتیم و عروسی کردیم ولی بعد عقد تازه چشم واز شد به حرفای خانواده ام رسیدم ماها
    زندگی سنتی نداریم ولی اینا خیلی شهرستانی بودن به تک تک حرفای بابام رسیدم فهمیدم باباش مادرش کتک میزده بد اخلاق بوده
    اینا از 8 سالگی کار کردن و حتی دوران دانشجویی اش کار کرده خواهراش 15 سالگی به زور دادن به پسر عمه هاشون فرستادن
    شهرستان دیگه دور از پدر مادرشون تو خانواده اینا زنا حرف حق ندارن بزنن تحصیل کرده شون همین شوهره منه که لیسانسه ببینید خلاصه اش کنم فکر کن خونه
    پدرسالار تو فیلم پدرسالار که یادته محمد علی کشاورز اینا بازی میکردن همون تیپا قبیله ای زندگی کنن و اینا ولی به خدا من اینارو
    قبل عروسی به مشاور گفتم مشاور گفت اینا ملاک نیست خود پسر ملاکه ولی این منو گرفت آورد از همون روز عقد چسبیده
    بود به خانواده اش فردای عقد بهش زنگ زدم گفت باجی داداشام بردم بیرون بگردم روز پاتختی پیداش نمیکردم دو تا عکس بندازم
    چسبیده بود به خانواده اش انگار نه انگار منم هستم و فردای روز عروسیمونه ! همون اول بریدم روی برگشتن نداشتم میترسم از حرف مردم
    زد و من دانشگاه قبول شدم هزینه اش خودم و خانواده ام تامین میکنیم جونشم من میکنم این منتشو میزاره سر من که اومدی خونه من
    درس میخونی سرتون درد نیارم دیگه این دوسال انقد کش و واکش کردیم این فکر میکنه من مادر و خواهرشم یه شلیته پام کنه و یه بچه ام
    بندازه بغلم و هی تو راه شهرستان تهران باشم یه زن کاملا سنتی در صورتی که منم اینجوری نه بودم نه هستم نه اینجوری بودم
    که اومدن خواستگاریم این انتظار داشت تهران خونه اش بشه کاروونسرا منم بشم کنیز مطبخ منم میگم بابا من که این همه حرف زدم
    نمیشه گفت به فلان پسر همساده حرف بوده که بوده سه ساله جنگ دعواداد بیداد فحش به خانواده کم محلی من به خانواده اون اون به
    ما عصبی شدم پدرم داره درمیاد من دو سال پام نزاشتم شهرستان خیلی خیلی درگیر بودیم و هستیم هم دیگه رو داریم
    فرسایش میدیم روی برگشتنم ندارم اون به من میگه برو من میگم تو برو دادگاه اینم بگم من حق طلاق محضری درس کار و محل
    اقامت ازش گرفتم تو عقد نامه من روم نمیشه برگردم اونم براش صورت خوشی نداره دفعه دوم جدا شه اونم تو شهرشون یه مشت
    حرف دراره بیکار نشستن حرف درمیارن مشاورم رفتیم....... کاری نکرد چون اون میگه من مردم تو باید کوتاه بیای منم میگم بابا
    من سه ماه حرف زدم میخاستی بگی نه خانم جون خارج کجا بوده من زن قرمه سبزی پز میخام مثل زن داداشام منم میگفتم به سلامت
    برو دنباله قسمتت نه که بگم باشه باشه حالام میگم نمیشه میگه من از خانوادم انرژی میگیرم نفسم به نفسشون بستست نمیام خارج
    کارگری سر 40 سالگی حالام میگه نه من با 3 سال توافق کردم واسه بچه تو روزه روشن تو روی من!!!!!!! به خدا از همه طرف
    تحت فشارم بچه بچه فکر میکنن کوته فکرا یه بچه بندازن تو بغل من من خفه میشم میشینم!همون کاری که بامادرش کردن الانم
    سنش بالاست 38 سالش شد دیروز تولدش بودمیگه من الا بلا بچه میخام نیست خیلی زندگی گل و بلبلی داریم حتی کارمون به زد و
    خوردم کشیده به خدا روی برگشتن ندارم از مطلقه بودن میترسم با این چیزایی که میشنوم از جامعه ازدواج کردم از کار دراومدم که
    خورد به بالا پایین شدن دلار و اینا کار پیدا نکردم خیلی گشتم و میگردم ولی چون پارتی ندارم از روزنامه و سایتا جای حسابی پیدا
    نمیشه همه اش منشی گری و بازاریابیه کار که کلا نیست باشم پارتی میخاد یه جا آذر پیدا کردم روز اول رفتم
    میخاستم در برم استرس میگیرتم اضطراب تپش قلب میگیرم دست و پام میلرزه انقدر تو خونه تنها موندم فکر و خیال کردم تو
    موقعیت کار و اینا قرار میگیرم استرس میگیرم دست و پام میلرزه دلم میخاد فرار کنم برگردم تنها بشینم خونه از این خونه ام متنفرم
    به خدا خودمم موندم خلاصه روز دوم شرکته دوباره استرس گرفتم به خانمه گفتم خانم من میخام برم امتحانامه !نمیدونم چرا انگار
    صندلیم میخ داشت خلاصه مدیرای خوبی داشت گفتن برو امتحاناتو بده بیا اومدم دی امتحانامو دادم از اول بهمن رفتم ولی باز خیلی با
    خودم نبرد رفتم چون هم شرکت جای خوبی بود آدماش تمییز بودن همم با دانشجو بودنه من کنار اومده بودن ولی باز استرس و
    اضطراب گرفتم فلوکستین میخوردم اکسازپام به زور خودم بند کردم شبا گریه میکردم ولی روزا خودم میکشیدم تو خونه هم که همون
    بساط دعوا و اینا به راه بود تا اینکه 26 بهمن عذرم خواستن گفتن انقد استرس داری نمیتونی کار کنی تمرکز نداری دیگه شد بدتر از بد حالا الانم از قبل عید دعوا مرافعه کارمون کشید به کتک کاری منم الان یه هفتست خونه پدرمم میخام جدا شم ولی میترسم بگم که کوتاه نیمده میگه بیا بچه بیار به من و خانواده ام احترام بزار زندگی کن اگار من بدهکارم به اینا با همین لفظ به خدا بهم میگه از تو گذشته تو باید یه بچه بیاری رو اون کار کنی ببریش خارج انگار من تو سی سالگی 50 سالمه پدر و مادرم چیزی نگفتن برگشتم ولی خب میفهمم ناراحتن فعلا به شدت دوباره دنباله کارم که اونم بی پارتی تو این شرایط سخته پیدا کردنش تورو خدا بگین من چی کار کنم ازش بدم میاد همچین دستمو پیچونده خون مرده شده به پدر مادرم نشون ندادم

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    116
    Array
    پرنیان!
    کمی آرام باش خانوم عزیز. اینطور که شما آشفته ای که نمی شه.

    لطفا دفعه بعد که خواستی مطلب بنویسی یکی دو بار بخوان و علائم نگارشی بگذار که قابل خوندن بشه.

    دو تا سوال دارم ازت:

    1- دارو ها رو با نسخه پزشک می خوردی؟ اگر اینطوره، چند وقته تحت نظر پزشکی و آیا هنوز و منظم می ری یا نه؟

    2- اگر بخوای مشکلات اصلی خودت و همسرت رو خلاصه و دسته بندی کنی و با چند شماره ردیف کنی ( مثلا از یک تا سه) اون ها چیه؟
    هر چیز که در جُستن آنی، آنی

    مولانا

  3. 4 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (چهارشنبه 27 فروردین 93), khaleghezey (چهارشنبه 27 فروردین 93), دختر بیخیال (پنجشنبه 28 فروردین 93), شیدا. (پنجشنبه 28 فروردین 93)

  4. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    197
    Array
    پرنیان جان خوش اومدی . جنبه اشو داری چند تا انتقاد ازت بکنم؟ عزیزم سنت کم نیست ولی مثل دخترای کم سن وسال داری به زندگی زناشویی و ازدواج نگاه میکنی . مرد خوب و اهل زندگی و اهل کار داری . امکانات و زندگی خوب داری . دیگه چی میخوای دختر خوب . اختلاف فرهنگی تو همه ازدواجها هست و امکان نداره دو خانواده یا دو نفر عین هم باشن. این شما دو نفر هستید که باید با درایت اختلافات رو کم کنید . خانواده اش شهرستانین باشن . با لج و لجبازی مشکلی حل نمیشه . شما عروس این خانواده شدی یعنی عضوی از اونایی . نباید خودت رو تافته جدا بافته بدونی . همسرت خانواده اشو دوست داره و از اونا انرژی میگیره . عزیزم این اصلا بد نیست باید شکر گذار باشی که همچین مرد متعهدی نصیبت شده چون قدر شما رو همینطور خواهد دونست . اون ازت بچه میخواد نشونه خوبیه یعنی اونقدر دوستت داره که حتی یه لحظه هم به جدایی ازت فکر نمیکنه . بعدم عزیزم شما که بیست ساله نیستی مثل اینکه سن خودت یادت رفته . چند سالگی تصمیم داری بچه دار بشی ؟ درسته خودت بچه ای . به همسرت میگی شغل و خونه و زندگیتو ول کن بیا بریم خارج کارگری؟ فکر کردی اونجا خیرات میکنن ؟ عزیزم وقتشه بزرگتر بشی شاید فردا دیر باشه.

  5. 5 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (چهارشنبه 27 فروردین 93), khaleghezey (چهارشنبه 27 فروردین 93), zendegiye movafagh (یکشنبه 31 فروردین 93), دختر بیخیال (پنجشنبه 28 فروردین 93), شایسته89 (چهارشنبه 27 فروردین 93)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 31 فروردین 93 [ 17:53]
    تاریخ عضویت
    1393-1-27
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    39
    سطح
    1
    Points: 39, Level: 1
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از نظراتتون دوستان مشکل اینه نمیتونم از خودم بگذرم که 10 سال دیگه بشینم بگم هیچ کاری نکردم قرصارم خودم از داروخانه گرفتم نمیتونم زندگی کنم صرف اینکه. 2تام بچه بیارم هی برم شهرستان بیام که چی آخرش که چی بشه متاسفانه از خود گذشتگی خیلی روح بزرگی میخاد که من ندارم ضمنا میگم قبل عقد طی کردم حرفامو. و ایشون قبوب کردن الان نمیشه گفت گفتی که گفتی جهنم! در ضمن ایشون مشکل جنسی دارن ویاگرا مصرف میکنن به منم نگفته بودن والان میگن مشکل تویی !

    - - - Updated - - -

    آویژه جون 1اختلاف فرهنگی 100 درصد2 ادم حساب نشدن زنا3مشکل خانوادش

  7. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 فروردین 96 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1392-6-10
    نوشته ها
    834
    امتیاز
    8,579
    سطح
    62
    Points: 8,579, Level: 62
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 171
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    785

    تشکرشده 2,768 در 697 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    97
    Array
    پرنيان جان اول بايد از خودت شروع كني ظرفيت وجوديت رو ببر بالا.

    اونهايي كه ميخوان ازدواج كنند خيلي حرفها ميزنند ولي نبايد به صرف اينكه 23 بار باهاش حرف زدي حالا نشده بخواي طلاق بگيري فكر كن طلاق گرفتي حالا چي زندگيت رو بعد از طلاق از همسرت ترسيم كن.

    آيا بهشتي در انتظارت هست؟؟؟





    • اعلام حضور براي ختم قرآن در ماه رمضان سال1435قمري


    http://www.hamdardi.net/thread-32764.html


    خداوندا؛هدایتم کن تا به این باور برسم؛
    که جواب برخی دعاهایم؛
    «صبر» و «انتظار» است ...






  8. 2 کاربر از پست مفید صبوری تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 27 فروردین 93), شیدا. (پنجشنبه 28 فروردین 93)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 31 فروردین 93 [ 17:53]
    تاریخ عضویت
    1393-1-27
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    39
    سطح
    1
    Points: 39, Level: 1
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    میدونم بهشتی نیست شاید از جهنمم بدتر شه وای دلم شکسته راضی به برگشت نمیشه تنفرم زیاده

  10. کاربر روبرو از پست مفید پرنیان 7 رنگ تشکرکرده است .

    واحد (پنجشنبه 28 فروردین 93)

  11. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 آبان 03 [ 09:35]
    تاریخ عضویت
    1392-12-19
    نوشته ها
    464
    امتیاز
    15,482
    سطح
    80
    Points: 15,482, Level: 80
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 368
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,324

    تشکرشده 1,336 در 399 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    71
    Array
    سلام پرنیان جون. به همدردی خوش امدی
    عزیزم بدون نسخه پزشک دارو مصرف نکن. اگه فکر می کنی نیاز حتما به پزشک مراجعه کن.
    3 مشکل ذکر کردی: اختلاف فرهنگی و مشکل با خانواده که در بیشتر خانواده ها هست. ببین هر چه قدر هم که ما از لحاظ فرهنگی با هم متفاوت باشیم ولی باز هم همه انسانیم و برای نزدیک شدن بهم و بدست اوردن قلب یکدیگر، تنها باید عشق و علاقمون را بهم ابراز کنیم. به نظر من به جای اینکه هر روز به خودت بگی که ما خیلی با هم فرق داریم و.... بیا نقطه مشترک با خانواده شوهرت پیدا کن و سعی کن کم کم بهشون نزدیک بشی و مطمئنن اگه شوهرتون هم اینرا ببینه روی رابطه شما هم تاثیر مثبتی میذاره و با توجه به اینکه گفتی شما حق کار و تحصیل و طلاق داری پس باید شوهر روشنفکری هم داشته باشی و مسلما برای شما ارزش قائل بودن که این حقوق را هم دادن. و عزیزم درست که در حال حاضر کشور در شرایط خیلی خوبی نیست ولی باز هم اگه خودمون بخواهیم میتونیم خوب زندگی کنیم و مطمئن باش شرایط خارج از کشور به مراتب سخت تر خواهد بود و عزیزم شما که در محیط کار استرس پیدا می کنی، باید به این هم فکر کنی که زندگی و کار در یک محیط نااشنا و غریب به مراتب سخت تر و استرس زا تر هست. عزیزم واقع بینانه تر فکر کن و زندگیت را ساده تباه نکن. در این تالار سرچ کنی می بینی که متاسفانه افرادی با شرایط خیلی سخت تر از شما هستند و شما در برابر انها مشکلات خیلی کمتری داری. همیشه برای جداشدن وقت هست.
    با هم اخیرا مشاوره نرفتین؟ و یا قصد رفتن ندارید؟ مشاوره حضوری 2 نفری خیلی بهتون کمک می کنه.


    «آرامش» وقتی به سراغت می آید که «تلاش» کرده باشی.

    « من در رقابت با هیچ کس جز خودم نیستم، هدفم مغلوب نمودن اخرین کاری است که انجام داده ام. »

    « مهم انجام وظیفه است، نه نتیجه »

    http://www.hamdardi.net/imgup/5471954c9081a134ec.jpg

    ویرایش توسط salehe92 : چهارشنبه 27 فروردین 93 در ساعت 17:20

  12. کاربر روبرو از پست مفید salehe92 تشکرکرده است .

    واحد (پنجشنبه 28 فروردین 93)

  13. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    116
    Array
    شما به خاطر اضطراب، کارت رو از دست دادی، دارو هم که بدون دستور پزشک مصرف کردی و الان هم اینقدر آشفته شدی، فکر نمی کنی بهتر است قبل از هر چیز این روند معیوب را متوقف کنی؟

    گمان می کنم پیش از هر تصمیمی باید از درون آرام شوی، و برای این کار نیاز به کمک حرفه ای داری.

    لطفا برو پیش مشاور و این مشکلات را حل کن. آنوقت خواهی توانست مشکلات زندگی مشترکت را ( آنطور که واقعا هست، نه آنطور که به نظر شما گنده و لاینحل می رسد) حلاجی کنی.

    هر چیز که در جُستن آنی، آنی

    مولانا

  14. 3 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    sanjab (چهارشنبه 27 فروردین 93), واحد (پنجشنبه 28 فروردین 93), شیدا. (پنجشنبه 28 فروردین 93)

  15. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 مهر 93 [ 16:40]
    تاریخ عضویت
    1392-12-23
    نوشته ها
    82
    امتیاز
    687
    سطح
    13
    Points: 687, Level: 13
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    68

    تشکرشده 205 در 73 پست

    Rep Power
    0
    Array
    پرنیان عزیزم، اختلاف تفکر توی هر دو خانواده ای هست و ربطی به تهران و شهرستانش نداره. دوستم ای کاش در مورد به هم خوردن عقد قبلیش فقط به حرفاش استناد نمیکردی و تحقیق میکردی. لطفا مسائلتو دسته بندی و اهم فی الاهم کن، در یک موقعیت مناسب که از عصبیت و دلرنجشی که داری کم شده باشه باهاش صحبت کن، مشاوره برید، سعی کنید به تفاهم برسید. فهلا هم شاید بهتر باشه از هم دور و بی خبر باشید و جداگانه فکر کنید. البته نه اینکه شما منزل پدرت باشی و دورادور برای هم پیغام پسغام بفرستید.
    پرنیان جان شما که همین الان بلیط و ویزا تو دستت نیست که سر خارج رفتن دعوا میکنی:-) ریلکس.

  16. 2 کاربر از پست مفید خانوم شین تشکرکرده اند .

    واحد (پنجشنبه 28 فروردین 93), شیدا. (پنجشنبه 28 فروردین 93)

  17. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    197
    Array
    عزیزم شما الان عصبانی هستی و نمیتونی منطقی فکر کنی به خودت یه کم فرصت بده . حالت که بهتر شد خوبی های همسرت رو برای خودت و ما بنویس . ایشون به شما خیلی علاقه داشتند که حرفهای غیر منطقی تو رو قبول کردند در حالی که هیچکدوم عملی نیستند . شاید فکر میکردند شما بعدا خودت به این نتیجه میرسی . شما برای خارج رفتن طرح و برنامه ای دارید ؟ میدونید رفتید اونجا قراره چکار کنید رشته و تخصصتون چیه؟ برای رفتن یا باید پول کلان داشته باشی یا تخصص کافی . البته مدرک اینجا رو هم قبول ندارن باید دوباره امتحان بدی . یکی از دوستان ماکه پزشکه رفته امریکا آمپول زنی رو هم بهش ندادن . دست از پا دراز تر برگشت خیلیا روی برگشتن هم ندارن میمونن و کارگری میکنن . در مورد اختلاف فرهنگی که گفتی میشه بیشتر توضیح بدی؟ یعنی تو فرهنگ شما زن بچه نمیاره ؟ قورمه سبزی درست نمیکنه ؟ مهمون هم قبول نمیکنه ؟ میشه بگی چی کار میکنه؟


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:07 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.