می دونم سر کردن با انسان های عصبانی سخت هست.
من می گم احترام پدرت را حفظ کن!نه به خاطر ترس!!! به خاطر اینکه پدرته!
عزیزم پدر هر جور هم که باشه تحت هر شرایطی احترامش واجبه!تحت هر شرایطی!
من می گم شما با پدرت کاملا محترمانه صحبت کن.این جوری که تو و خواهرت باهاش صحبت کردی؛غرورش را به عنوان یک مرد شکستی! آقایون براشون حفظ غرور و احترام خیلی خیلی مهمه!اگه کسی اینو بدونه و رعایت کنه؛باور کن جوری براش جبران می کنند که باورت نمی شه.
اگه احترامش را حفظ کنی؛شاید به خاطر زود جوشی عصبانی بشه ولی وقتی رفتار تو را ببینه شرمنده میشه و حداقلش اینه که قضیه کش پیدا نمی کنه.
ولی اگر غرورش شکسته بشه،همون عصبانیتش چند برابر بیشتر می شه و بیشتر باعث آسیب به خانواده می شه!
هنر اینه که احترام پدرت را در چنین شرایطی حفظ کنی وگرنه وقتی همه چیز رو به راهه درست صحبت کردن که هنر نیست!
پست 57 در این مورد پدر و مادر مطلبی نوشتم.دوست داشتی بخون.
اما قسمتی از اون را برات اینجا می ذارم:
یک تجربه:
من یک بار وقتی داشتم از مترو پیاده می شدم،یک خانومی حالش بد شد.من رفتم کمکش .کمی درد و دل کرد.به من گفت دعام کن.من تو محیط کارم با همکارام رابطه ام خوب نیست و دارم محل کارم را تغییر می دم.گفتم مگه شغل شما چی هست؟ گفت ظرف شور هستم.گفتم خب چرا کار می کنید؟گفت دخترم پدرم مرده؛شوهرم ولم کرده و... گریه کرد.(اون موقع پیش خودم می گفتم کاش این خانوم حداقل تحصیلاتی داشت و یک کار آبرومند می کرد.وقتی بود که تواین تالار در مورد اشتغال خانوما بحث بود)
بعد بهش گفتم خب ای کاش هنری یاد می گرفتین تو خونه کار می کردین و مجبور نبودین برین کارگری یا بین کارگرای مرد آشپزخانه رستوران.
بعد به من گفت چیزی که باعث این بدبختی های من شده:نفرین پدرم هست!!!
تعجب کردم!!!گفت بهت می گم که قدر پدر و مادرت را بدونی!
من وقتی دختر بودم؛پدرم معتاد بودو عصبی هم بود.وضع مالی بدی هم داشتیم.
برام خواستگار میومد؛بعضی وقت ها به این دلیل وضعیمون خواستگار می رفت و پشت سرش را هم نگاه نمی کرد.من یک بار عصبی شدم و صدایم را بالا بردم و به پدرم شکایت کردم.که این چه وضع زندگیه ! من می خوام ازدواج کنم و تو مسئول این وضع زندگی ما هستی و...
پدرم غرورش شکست و اون لحظه از ته دلش گفت: امیدوارم هیچ وقت تو زندگیت یک روز خوش هم نبینی!!!
گذشت و بالاخره یک موردی پیدا شد و ازدواج کردم.بعدش دیگه چه بلاهایی شوهرم سرم درآورد را وقت نیست بهت بگم.آخرش هم منو طلاق داد و تا الان حتی یک روز خوش ندیدم.حتی یک روز.همش کارگری.ارتباط با کارگرای مرد که پاک موندن بینشون سخته و...
متوجه شدم که دلیل این بدبختی کجاست .خواستم از پدرم حلالیت بطلبم ولی دیگه دیر شده بود.پدرم دیگه مرده بود! بدون اینکه بتونم ازش حلالیت بگیرم.هر چه قدر هم الان توبه کردم و برای پدرم دعا می کنم هیچی عوض نمیشه.من عاق والدین شدم.
این داستان واقعی را گفتم که بدونیم حتی اگه پدری عصبی و معتاد هم بود احترامش واجبه!!! و دعاشون مستجاب!
حالا پدر و مادر های ما که فرشته اند!ما چقدر باید قدرشون را بدونیم!
و تنها چیزی که حاضرم براش قسم بخورم همینه که اگه کسی پدر و مادرش از دستش از ته دل راضی باشن محاله تو زندگی موفق نشه.حتی اگه مذهبی هم نباشه و حتی خدا را هم قبول نداشته باشه!
اما اگه مذهبی ترین فرد روی زمین باشی اما پدر و مادر از دستت ناراضی باشن و خدای نکرده عاقت کنند؛محاله یک روز خوش تو این دنیا ببینی!
- - - Updated - - -
پونیو جان من الان خودم را در شریط تو تصور کردم که اگه من بودم چی کار می کردم.تو هم می تونی از این ایده بگیری!
من اگه بودم می رفتم با یک چهره مظلومانه دو زانو وقتی که پدرم داره تلویزیون می بینه؛همین جوری ساکت می نشستم.
وقتی که پدرم توجهش بهم جلب شد و گفت چی کار داری؟
می رم دستش را می بوسم.می گم بابا ببخشید که ناراحتتون کردم.واقعا قصد بدی نداشتم!
چشم.هرچی شما بگید.من هم باهاتون میام.امیدوارم که این سفر بهترین سفر زندگیمون باشه!
اگر این کار را بکنی پدرت توی رودروایسی می مونه و سعی می کنه که این سفر بهتون واقعا خوش بگذره.سعی می کنه برات جبران کنه.سعی می کنه اعتماد تو را جلب کنه!
ببین پونیو جون یک سفر ارزش نداره که به خاطرش دل پدرت را بشکنی!
باور کن خیلی ها آرزوشونه کاش الان پدرشون کنارشون بود و حتی سرشون داد می زد!
تصور کن یک روز خدای نکرده زبانم لال پدرت کنارت نباشه!چه حسی خواهی داشت! دلت برای همین عصبانیتش تنگ نمی شه؟
چقدر آدم ها بودن و سر یک حادثه تصادف خانوادشون را از دست دادن و... الان آرزوشونه کاش یک بار دیگه بتونم روی پدرم و مادرم را ببوسم.کاش یک بار دیگه بتونم دستشون را ببوسم.
از این کاشکی ها برای خودت درست نکن!
خجالت هم نداره اصلا!باور کن اگه آدم خودش را جلوی پدر و مادرش بشکنه؛عزتش چندین برابر میشه!باور کن!
کسی که جلوی پدر و مادرش خودش را خورد می کنه؛هرگز جلوی کس دیگه ای تحقیر نمی شه!
چه طور ما دلمون میاد دل عزیزترین وجودهای زندگیمون را این طور بشکنیم.دلمون میاد صدامون را بالا ببریم یا باهاشون مخالفت کنیم.چه طور این جور جاها اصلا خجالت نمی کشیم؟!
اما گاهی خجالت می کشیم دست پدرمون را که در این وضعیت جامعه برامون زحمت کشیده ببوسیم.خجالت می کشیم که خودمون را پیشش کوچیک کنیم.
در صورتی که همه ما تو هر مقام و منصبی هم باشیم کوچیک پدر و مادرهامون هستیم.و وظیفمون جز احترام به آنها نیست!حالا در هر شرایطی که باشن!
قدر تمام لحظاتی که می تونی دل پدر و مادرت را شاد کنی بدون!این لحظات همیشه نیستن.
برو مسافرت.سعی کن تو مسافرت رفتار سیاستمدارانه ای داشته باشی!
صحبت های آقای 1234567 هم بسیار خوب بود.حتما بهشون عمل کن.
سعی کن اگه عصبانیتی دیدین،به اون عصبانیت بی توجهی کنی تا خودش فرو کش کنه.
امیدوارم بیای و بگی که این سفر بهترین سفر عمرت بوده!
بهت خوش بگذره دوست گلم
علاقه مندی ها (Bookmarks)