به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 38
  1. #1
    عضو فعال آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    353
    Array

    مراقبت های بعد از افکار مرگ

    من الان حالم بد نیست خوبم به نسبت. می دونمم دوتاتاپیک نباید بزنم. اینو راهنمایی کنین بعدش ادامه تاپیک قبلمو می دم.
    در اصل می تونم بگم یه مرگو رد کردم نمی دونم اصلا چطوری 4شنبه رو شبو تا صبح رسوندم. اما به هر حال گذشت. حالا یه جوریم خیلی خسته ام و بی حال بی تفاوت همون چیزایی که باعث شد به اون وضع بیفتم دیگه برام مهم نیست . به جوراییم. البته این دو روز دارم 30 میل کلردیازپوکسایدم می خورم.

    سوالم اینه که اقدامات خاصی باید برای خودم بکنم یا ول کنم خودمو همینطوری؟

    ممنون و ببخشید از اینکه این چند روز هی تاپیک و پست زدم.

    - - - Updated - - -

    اگه فرشته مهربون یا مدیر همدردی یا هر کی که می دونه لطف کنین جوابمو بدین ممنون میشم. روانپزشکی که یه بار رفتم پیششو دیروز نتونستم پیدا کنم.

  2. 2 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    1234567 (دوشنبه 26 اسفند 92), khaleghezey (شنبه 24 اسفند 92)

  3. #2
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,077
    امتیاز
    155,393
    سطح
    100
    Points: 155,393, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,706

    تشکرشده 36,065 در 7,430 پست

    Rep Power
    1099
    Array
    سلام

    مینوش جان حرفهات مبهمه کمی واضح تر بگو . چه اتفاقی افتاده بود برات و الآن آیا استرس داری ؟ ترس از دوباره پیش آمدن حادثه داری ؟ ترس از مرگ هست ؟ دقیق حال و احوالت را بگو تا بهتر راهنمایی دهیم عزیز جان





  4. 4 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (سه شنبه 27 اسفند 92), khaleghezey (شنبه 24 اسفند 92), meinoush (شنبه 24 اسفند 92), shabnam z (شنبه 24 اسفند 92)

  5. #3
    عضو فعال آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    353
    Array
    حادثه ای پیش نیومده بود. استرسی هم نداشتم. گفتم یه خودکشی رو رد کردم. مراقبت هایی نیاز هست بعدش بکنم یا نه. سوالم این بود. هیچ ترسی از مرگ ندارم. برای من حداقل توی اوج افکار خودکشی که مرگ خیلی زیباست. انقدر که اینبار نمی دونم چطوری تونستم جلوی خودمو بگیرم.
    روانپزشک رفتم. قرص داد. دارم می خورم. اسنترا که قبلا دو ماه خوردم به دردم نخورد. ببینم این یکی اثری داره یا نه.
    یه دوره است نمی دونم یه حمله است یه نوسان خلقه که به افکار خودکشی شدید می رسه. ظاهرا باید اینکه انقدر نوسان خلق دارمو به عنوان طبیعتم صفت وجودیم بپذیرم. و احتمالا دارو هم کمی نوساناتمو کمتر می کنه. دکتر که اینطوری گفت. البته من پیش روانپزشک دیگه ای نرفتم. یه بار دیگه یه ماه دیگه می رم پیش این روانپزشک اگه ازش نتیجه نگرفتم بعدا میرم پیش یکی دیگه.
    بهم گفت دو قطبی نیستم تا جایی که اون می بینه. افسرده ام فقط. ولی این نوساناتی که میاد و میره و دارم و این بار یه شدیدشو رد کردم واقعا زجر اورن.
    به هر حال ممنون از لطف و توجهتون.

  6. 3 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    1234567 (دوشنبه 26 اسفند 92), deljoo_deltang (سه شنبه 27 اسفند 92), shabnam z (چهارشنبه 28 اسفند 92)

  7. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 21 مهر 03 [ 03:24]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,691
    امتیاز
    44,059
    سطح
    100
    Points: 44,059, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,911 در 1,649 پست

    Rep Power
    349
    Array
    سلام مینوش جان،

    من نمیدونم چرا فکر کردم این تاپیک یه مقاله ست! بازش نکردم تا الان.

    فکر میکنم شاید کل این قضیه، همون سندرم سی سالگی باشه، البته سنت رو نمیدونم، اگه همون حوالی هستی تاپیک زیر رو بخون:

    http://www.hamdardi.net/thread-30127.html

    مراقب خودت باش گلی، لطفا به چیزای منفی فکر نکن.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  8. 4 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    1234567 (چهارشنبه 28 اسفند 92), asemaneabi222 (چهارشنبه 28 اسفند 92), meinoush (چهارشنبه 28 اسفند 92), کامران (چهارشنبه 28 اسفند 92)

  9. #5
    عضو فعال آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    353
    Array
    فکر نمی کنم سندرم سی سالگی باشه. یه وضعیته که چند بار در سال هست برام. اما این بار شدیدتر بود.
    دکتر که پرسیدم مراقبتی بعد از این افکارای این مدلی باید بکنم یا نه گفت چیزایی مثله ورزش تغذیه خوش گذروندن بیرون رفتن و از این جور کارا باید کرد.
    دیوونگیه دیگه! شاخ و دم نداره. سه 4 هفته کلش طول می کشه که تهش میرسه به به این جور افکار ویرانگر. بعدشم خستگی. بعد تازه حالم خوب میشه اشتهام باز می شه فعال هم می شم!! بعد می گم چرا ازدواح نکردم. کی می تونه با یکی که انقدر بی ثباته زندگی کنه اخه!

  10. کاربر روبرو از پست مفید meinoush تشکرکرده است .

    پونه (چهارشنبه 28 اسفند 92)

  11. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 21 مهر 03 [ 03:24]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,691
    امتیاز
    44,059
    سطح
    100
    Points: 44,059, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,911 در 1,649 پست

    Rep Power
    349
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط meinoush نمایش پست ها
    دکتر که پرسیدم مراقبتی بعد از این افکارای این مدلی باید بکنم یا نه گفت چیزایی مثله ورزش تغذیه خوش گذروندن بیرون رفتن و از این جور کارا باید کرد.
    خب پس همین کارا رو انجام بده عزیزم.

    ==========================

    مینوش بیا و تصمیم بگیر ذهنت رو از هرچه قبلا بوده خالی کنی و برای آینده پیش بینی مثبت داشته باشی.

    بذار خودم رو برات مثال بزنم.

    اگه به تو بگن که میشل یه وقتی پر از فکر مرگ و نیستی بود، باورت میشه؟ فکر نکنم کسی تو این تالار تا تو زندگی واقعیم بتونه چنین حدسی رو بزنه، حتی یک در هزار.

    اما یکی از شیرین ترین رویاهای من، پرت شدن از یه ساختمان چند طبقه روی اسفالت خیابون بود... بقیشم یه چیزایی تو مایه های دار زده شدن، برق گرفتگی و اینجور چیزا.... این رو تو میتونی بفهمی که وقتی میگم شیرین ترین، یعنی چی.... یعنی وقتی قلب آدم برای نیستی پرمیکشه...

    البته هنوزم وقتی ریه هام رو با عطر یه لیموشیرین پر میکنم، عمیقا دلم میخواد لیمو شیرین بودم... یا با همه قلبم دلم میخواد که خر بودم... یا حداقل مینا بودم، یا خرگوش.... یا پنگوئن بودم... یا خاک یا .... (یه چیزی رو هم تو پرانتز بگم، بین خودمون باشه، حس میکنم تازگی دلم میخواد انسان باشم)

    اما این حس ها دیگه از حس زندگی سرچشمه میگیره، یعنی دلم برای هستی پرمیکشه، نه برای نیستی... و این یه تغییر جهت فاحشه...

    منظورم از این حرفا اینه که اگه یه چیزی تا امروز هست، دلیلی نداره که فردا دقیقا عکسش نباشه.

    پس بیا و حافظه ت رو خالی کن...

    من با فرشته مهربان موافقم، که تو عمیق هستی.... این چیزی بود که باعث شد دلم بخواد باهات دوست باشم...

    مینوش اون چیزیکه تو رو نجات میده، اون مفاهیمیه که در عمق وجودت داری، اونها در عین حالیکه حال بد الانت رو بوجود آوردن، کلید حال خوبت هم هستند.

    بذار اینو بیشتر توضیح بدم. تو اگه در عمق وجودت، در عمق ذهنت، ارزش ها و معانی خاصی نداشتی، اگه آرزوها و رویاهای غیرخاکی نداشتی، به این روز نمیفتادی، این حال بد تو، از فساد و گندیدگی اون رویاهاست....

    متوجه منظورم میشی؟

    تو رویاها و ارزش هایی رو اون ته ته ها مخفی کردی، بهشون نرسیدی، و حالا اونها دارن جیغ و فریاد میزنن، خسته شدن و میخوان ظاهر بشن....

    اگه بهشون برسی، وجودت رو معطر میکنن. مثلا تو رویای رستگاری رو نداشتی؟ یا چیزی تو این مایه ها؟

    اونها چیزهایی نیستن که ما بدونیم دقیقا به چه شکل باید برای تو از خاک بیرون بیاریمشون. این کار خودته.

    ما چیزهایی برات میذاریم به این امید که بلکه یه جرقه ای بشه، بلکه یه نشونه دستت بده...

    من این جمله بصورت تجربی باور دارم که: تاریک ترین لحظه شب لحظه قبل از سپیده دمه.

    برای من خیلی پیش اومده که ماه ها تاریک بشم، و با سرعت به ته یه چاه تاریک سقوط کنم... اما وقتی به تهش اصابت کردم، یه دفعه پرت شدم بیرون.... یه دفعه در اوج تاریکی، نور همه جا رو گرفته....


    اوه چقدر حرف زدم، انگار یکم هم شاخه به شاخه پریدم، ولی نمیخوام اصلاح کنم... اولش فقط میخواستم بگم توصیه دکترت به نظر خیلی خوب میاد. به هرحال شانس آوردی که بازم نظری نداشتم....

    شوخی کردم، الان دیگه مطمئن نیستم که نظری نداشته باشم...

    - - - Updated - - -

    منظورم از "بهشون رسیدن" ، "بهشون رسیدگی کردن" بود.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  12. 12 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    1234567 (چهارشنبه 28 اسفند 92), deljoo_deltang (جمعه 01 فروردین 93), meinoush (چهارشنبه 28 اسفند 92), omid65 (جمعه 01 فروردین 93), P O U R I A (پنجشنبه 08 آبان 93), toojih (پنجشنبه 01 خرداد 93), فرشته مهربان (پنجشنبه 29 اسفند 92), پونیو (چهارشنبه 28 اسفند 92), پونه (چهارشنبه 28 اسفند 92), بی نهایت (شنبه 03 خرداد 93), ستیلا (چهارشنبه 28 اسفند 92), شیدا. (چهارشنبه 28 اسفند 92)

  13. #7
    عضو فعال آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    353
    Array
    میشل، می تونم بگم این بهترین نظری بود که برام گذاشتن. البته بعد از راهنمایی هایی که دوستای عزیز همدردی برام گذاشتن این قدرتو پیدا کردم که درک کنم این پستو. پست های دیگه و حتی تاپیک های قبلیمو هم باید یه بار دیگه بخونم احتمالا چیزای جدید ببینم.
    ممنون که فقط ننوشتی نظر دکترم خوبه. اینکه چیزایی در عمق وجودم هست که فاسد شدن و همون عمق است که می تونه نجاتم بده برام تازگی داشت. منم نمی دونم چیا دارم و یا داشتم توی عمق وجودم. ولی راهنمایی بی نظیری بود.
    سال نو مبارک.
    سال نو همه ی دوستایی که وقتی درد دارم کنارمن و همدردی می کنن یا راهنمایی می کنن یا حتی فقط می خونن مبارک.
    ار همه اتون ممنونم.

    - - - Updated - - -

    به لیمو هیچوقت اینطوری نگاه نکرده بودم :)

  14. 9 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (جمعه 01 فروردین 93), omid65 (جمعه 01 فروردین 93), فرشته مهربان (پنجشنبه 29 اسفند 92), پونیو (چهارشنبه 28 اسفند 92), پونه (چهارشنبه 28 اسفند 92), میشل (چهارشنبه 28 اسفند 92), بی نهایت (شنبه 03 خرداد 93), ستیلا (چهارشنبه 28 اسفند 92), شیدا. (چهارشنبه 28 اسفند 92)

  15. #8
    عضو فعال آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    353
    Array
    چیزایی که از این بار حالم فهمیدم. شاید به درد کس دیگه ای بخوره.

    1- یه تعداد روز طول می کشه تا برسم به اون اوج حال بد. توی این مدت باید با هر کار و هر چیزی به غیر از انسانها سعی کنم خودمو اروم و تخلیه کنم شاید بشه به اون اوج نرسید یا اوج ارومتری داشت. کارهایی مثله دویدن، حمام، کارهای هنری، و هر چیز دیگه ای.

    2- وقتی به اون اوج افتضاح رسیدم یا داشتم می رسیدم باید از هر انسانی دوری کنم. چون ممکنه حرف هایی بزنم یا حتی کارهایی بکنم که بعدا پشیمون شم. چیزایی از گذشته ام بگم یا از احساسات و افکار اون لحظه ام بگم. یا حتی این امکان داره که مثلا یه چیزی رو بخرم که در حالت عادی این مقدار پولو واسش نمی دادم یا هر چی. در کل بهتره توی اتاقم بمونم و با هیچ ادمی نه صحبتی کنم نه ارتباطی. چون هر کاری کنم بعدا پشیمون می شم.

    3- وقتی توی اوج حال بدم و می خوام بمیرم باید بدونم و بپذیرم هیچکسی نه می خواد نه می تونه بهم کمک کنه. باید فقط صبر کنم. صبر کنم و کار خاصی نکنم. بال بال نزنم. صبر کنم تا بگذره اون اوج.

    4- احتمالا ادمایی که بتونن این وضعیت منو درک کنن کم هستن. پس نیازی نیست راجع بهش با کسی صحبتی کنم. و احتمالا باید اینده رو بر اساس تنها بودنم در نظر بگیرم. چون حتی اگه همسر هم داشتم بازم به احتمال زیاد این اوضاعمو نمی تونست درک کنه. فرق چندانی نداشت.

    5- چیزی که هستمو بپذیرم. بپذیرم یه قسمتی از زندگیم هر از گاهی زجراوره و صبور باشم.

    6- روانپزشک هم حتما ادامه بدم. چون واقعا نمی دونم شاید این اغاز یه بیماری روانی باشه برام. پس حتما باید پیگیر شم که بیشتر نشه.

    7- فقط و فقط روی خودم حساب کنم. حتی موقعی که انقدر حالم بده. هر کاری رو که می کنم یا نمی کنم فقط توانایی های خودمو در نظر بگیرم و توقع نداشته باشم کسی بهم کمک کنه.

    ممنون

    - - - Updated - - -

    8- ضمنا از اونجایی که معلوم نیست کی دوباره حالم بد شه. به محض اینکه تونستم کمی از وضعیت صاعقه زده ام خستگی در کنم باید با عجله فرصتو غنیمت بشمرم و هر کاری که می خوام بکنمو انجام بدم. تعداد روزایی که حالم بد نیستنو قدر بدونم چون معلوم نیست دوباره کی این حالت بدم میاد و توانمو از من می گیره.

    از کمکای همه اتون ممنونم. چند بار می خوتم همه ی پست ها رو توی زمان های مختلف.

  16. کاربر روبرو از پست مفید meinoush تشکرکرده است .

    میشل (جمعه 01 فروردین 93)

  17. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    202
    Array
    سلام مینوش جان. سال نوی شمام مبارک باشه.

    می گم اینکه میگی وقتی تغییر حالت شروع می شه بهتره از ادمها دوری کنی ، فکر می کنی این باعث میشه حالت بهتر بشه؟
    فکر می کنی راهی هست که هم سیگنالهای منفی ادمها رو نگیری و هم لازم نباشه تنها توی اتاقت باشی؟ منظورم راهی برای بیرون اومدن از تنهایی اتاقت و در عین حال بهتر کردن حالت.

    خوب خیلی خوبه که می تونی تشخیص بدی شروع رفتن در سیکل تغییر حالت رو. به نظرم می تونی از این تشخیص برای پیشگیری استفاده کنی . مثلا من با کسی بودم که یک دفعه خشمگین میشدو برای مدت زیادی توی یک سیکل می موند و خارج کردنش از اون تقریبا محال بود . اما قبلش یک سیگنالهای خفیفی نشون میداد که اگر کمی دقت می کردم می تونستم تشخیص بدم. اما تا وقتی خود اون فرد و من نپذیرفتیم که این حالت وجود داره نتونستیم از اون نشانه ها برای پیشگیری استفاده کنیم. برای همین فکر می کنم اولین قدم پذیرشه. پذیرش ارامشی به ادم می ده که می گه تو هر چی باشی بازم من دوستت دارم. و بعد می تونی به خودت نزدیک بشی چون فکر می کنی اینبار یک دوست داره بهت نزدیک میشه و به خودت اجازه بدی که کمکهای اولیه رو به خودت برسونی .
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند

  18. کاربر روبرو از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده است .

    meinoush (شنبه 02 فروردین 93)

  19. #10
    عضو فعال آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    353
    Array
    دلجو جان توی اتاق موندنم تنهایی در اوج وضعیتم که معمولا یه روزه (و کلش 4 هفته و اون مدتی که ممکنه خیلی گند بزنم یه هفته است )کمکی بهم نمی کنه که حالم بهتر شه. جلوی گند زدنمو می گیره! من اینجا توی تالار زیاد نوشتمو حرف زدم و خیلی هم نظرات دوستان بهم کمک کننده بود و مشکلی نیست اما همینارو وقتی به یکی که منو از نزدیک میشناسه بگم بعدش اعصابم خورد میشه وقتی حالم بهتر شه که طرف از حرفام سواستفاده نکنه. تنها بودنم توی اون اوضاع و صبر کردنم به نظرم تنها راه چاره میاد که نه به خودم ضرری برسونم نه احیانا به اعصاب یه نفر دیگه ای. چاره دیگه ای نمی بینم.

    راه دیگه ای که بشه تنها نباشم ولی بهتر شم بلد نیستم. چون تو اون حال زمینو اسمونو به هم می چسبونم وضعیتی پیدا می کنم دیوونه میشم بعدش فکر کن یکی منو ببینه تو اون حال یا اینکه حرفاو فکرامو بهش بگم تو اون وضع! راه حلی تو میشناسی با توجه به اینکه شخصی رو میشناختی. البته من افسردگیه این حالتم که میره بیشتر میشه.

    کمک های اولیه و یا راه های پیشگیری شو نمی شناسم. اگه تو با توجه به شخصی که میشناختی به نظرت راهی میاد بهم بگو امتحان می کنم. دفعه بعدم که رفتم روانپزشک ازش می پرسم که راه پیشگیری دارم یا نه. خودش که هیچی نگفت. برای اون همینکه خودکشی نمی کنم کافیه انگار. زندگی همراه با زجر رو گفت باید تحمل کنم. البته من بهش گفتم یه قرص بده که رد کنم اون حالت شدیدو این جوابو داد.

    الان دارم روی اون قسمت از توصیه میشل تلاش می کنم اینکه بیام همه چی رو فراموش کنم. دیشب به خودم می گفتم تو یه مینوش آزادی. ازاد از گذشته از اینده از هر ناکامی و شکستی که داشتی از هر توقعی که داشتی از خودت و داشتن ازت از هر تنهایی از هر دوست داشتن از هر ترس. اینکه ارزوهایی داشتم یا احساس هایی داشتم که فاسد شدن توی قلبم منطقیه. اونا رو نمی شناسم که بهشون برسم اما باید از هر چیزی که رنجم می ده ازاد شم. وقتی به این حال و روز افتادم یعنی قدرت کشیدن بار روی دوشمو ندارم. حالا این بار هر چی هست نمی دونم اما باید بذارمش زمین. بغضم می گیره وقتی می گم تو آزادی. اما باید به خودم بگم. اینهمه بار اینهمه عذاب کار من نیست کشیدنش. باید هر پیش فرضی رو از هر ادم و هر چیزی دارم بتونم جدا کنم بذارم کنار. بتونم هر روز ازاد از هر بار فکری و فشار فقط و فقط به خاطر خودم تلاش کنم. من ازاد نیستم از گذشته ام هنوز. اما سعی می کنم.

  20. کاربر روبرو از پست مفید meinoush تشکرکرده است .

    میشل (شنبه 02 فروردین 93)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:07 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.