سلام
من تازه با سایت خوب شما آشنا شدم و خیلی از تاپیک هایی که شبیه مشکلات من توشون ذکر شده بود رو خوندم ولی نتونستم جواب دقیقی پیدا کنم،برای همین ثبت نام کردم تا از مشاوره های خوب شما استفاده کنم
من 18 سالمه و کنکوریم،پدر و مادرم افراد مذهبی ای هستن و خودمم اعتقادات متوسط دارم
راستش امسال از طرف مدرسه یه اردوی مشهد مارو بردن که اونجا با یکی از بچه ها که اول دبیرستانه(یعنی 3سال از من کوچیکتره) آشنا شدم و اونجا از چند نفر شنیدم که اخلاقش به من شبیهه،برای همین در موردش کنجکاو شدم و به رفتارش خیلی دقت کردم و آخر اردو هم شمارشا ازش گرفتم
متاسفانه همون شب بهش اس زدم و گفتم که نسبت بهش حس خاصی پیدا کردم و ازش خوشم اومده،اونم نمیدونم بد منظورمو فهمید یا هرچی،گفت ازم حالش بهم میخوره و دیگه جوابمو نداد،در صورتی که تو اردوی مشهد تا حدودی با هم دوست شده بودیم و با هم بازی میکردیم
بعد از قضیه ی اون سب،من هر شب بهش اسمس های ادبی و شعر های خوشگل میفرستادم و خیلی ذهنمو مشغول کرده بود و فقط یکی دو.بار جوابما داد،تا اینکه مدارس باز شد و تو مدرسه هر روز میدیدمش و عمدا به رفتارش زیاد توجه میکردم و حواسم بهش بود،مثلا هرجا که میرفت،دوستامو جوری هدایت میکردم که اون هم همون قسمت مدرسه بیان،خودشم متوجه این کارای من شده بود،تا اینکه با مشورت چند تا از دوستام تصمیم گرفتم که دیگه بهش اسمس ندم و کم توجهی کنم،آخرین اسمسی هم که بهش دادم بهش گفتم که من چون خودم اول دبیرستان گرفتار دوستای ناباب شدم،نمیخواستم اونم اینجوری بشه و میخواستم کمکش کنم و نیت بدی نداشتم(واقعا هم راستشو گفتم و هدفم همین بود) وبعد از اون تا حدود یک ماه بهش اسمس ندادم و تو مدرسه هم اصلا دیگه بهش نگاه نمیکردم،به جاش با چندتا از همکلاسی هاش دوست شدم(من بخاطر اخلاقم و اینکه زود با همه دوست میشم و... تو مدرسه خیلی معروفم و حتی اول دبیرستانی ها هم خیلی هاشون منو میشناسن و کلا از لحاظ دوست شدن با کسی مشکل ندارم و حتی خیلی وقتا بچه های کوچیکتر از من خودشون بهم نزدیک میشن و میان باهام حرف میزنن،بدون اینکه اصلا بشناسمشون)،خلاصه،بعد دیدم نمیتونم بهش فکر نکنم و همه ی فکرمو مشغول کرده،برای همین با مشاور مدرسمون مشورت کردم و اون گفت که کارم اشتباه بوده و ازش دوری نکنم،بلکه برم و مستقیم باهاش حرفمو بزنم و ببینم نظرش چیه،منم همون روز بعد از نماز بهش گفتم که باهاش میخوام حرف بزنم(دوستش که البته اون هم منو میشنایه کنارش بود) ولی اون گفت حرفی نداره،منم بهش گفتم تا حرفمو بهت نزنم ول نمیکنم،ولی اون با دوستش راه افتاد که بره تو کلاسشون،منم رفتم دنبالشون و تو کلاسشون رو صندلی بغلیش نشستم!اونم کاملا به من بی توجهی میکرد و سوالامو سربالا جواب میداد،چون زنگ تفریح بود هم تو کلاسشون 7-8 نفر دیگه از دوستاش بودن و شروع کردم حرف زدن با اونا و بحث به اینجا رسید که تو همسن های اونا پسر خوب وجود نداره و شروع کردن به اینکه پته های همو بریزن رو آب،منم آروم آروم بحثشون رو به اونجا کشوندم که از کارای اون پسر بگن و اونام گفتن که آره،اینم بچه مثبت نیست و چند روزه دنبال شماره ی دختر میگرده و...،اونم وقتی اینا شنید بهم گفت حالا دیدی من چجوریم و نظرت عوض شد؟حالا برو!
منم بخاطر برخورد بدش دیگه بهش اس ندادم ولی بازم نتونستم تحمل کنم و چند تا از مناسبات مثل تولد اماما و... رو بهش اسمسی تبریک گفتم ولی تو مدرسه باهاش مثل یه دشمن رفتار میکنم(مثلا هرجا میبینمش رومو ازش برمیگردونم) و آخرین اسمسی هم که دادم بهش چند روز قبل از شب یلدا بود و دیگه بهش اس ندادم،یه بار هم بعد از امتحانا(حدود 20 دی) واسش فرستادم هنوز قهری؟! که چون جواب نداد دیگه بهش اسمس ندادم تا امروز که دارم اینارو واسه شما مینویسم.
علاقه ام به این فرد فک میکنم برای این باشه که معمولا با همه زود دوست میشم مخصوصا پسرای کوچیکتر از خودم و چون اون باهام نخواست دوست بشه،من هی کنجکاوتر شدم و بیشتر جذبش شدم
اینم بگم که یه پسر مذهبی و آروم و فوق العاده خوش اخلاق و خوش خنده س.که دقیقا همون صفاتی هستن که من رو برای یه دوستی ترغیب میکنناینم بگم که یکی دوبار که جوابمو داد گفت من تغییر کردم و فقط بروز نمیدم(اینو وقتی بهش گفتم میخوام باهاش دوست بشم تانذارم مثه خودم دوست ناباب پیدا کنه بهم گفت)
راستش به پیشنهاد یکی از دوستام تصمیم گرفتم یکی رو جایگزینش کنم ولی بدتر شد!چون اگه اون موقع فقط اون ذهنمو درگیر خودش کرده بود،الان 4-5 نفر فکرمو مشغول کردن!
واقعا نمیدونم چیکار کنم،میترسم همجنسگرا باشم
کلا از آدمای مذهبی و خوش خنده و آروم خیلی خوشم میاد،مخصوصا کسایی که چهره ی معصومی داشته باشن مثل همون طرف و اون 3-4 نفر دیگه ای که اخیرا ذهن منو مشغول کردن
ربطی هم به سن نداره،چون نسبت به حتی یکی دو نفر که از خودم بزرگترن و دانشجو هستن و این خصوصیات رو دارن هم همین حس رو(البته نه به این شدت) دارم،حتی به یکی دو نفر از دوستای همسنم هم یه مدت همچین حسی داشتم(الانم دارم ولی کمتر شده)
راستش تو مدرسمون بین اول یا دوم دبیرستانیا بچه هایی داریم که قیافه های خیلی خوشگلی دارن و برای همین دوستای همسنم جذبشون میشن و مثلا بهشون تیکه میندازن و... ولی من به اونا هیچ حسی ندارم،فقط از پسرایی که خوش اخلاق و معصومن خوشم میاد
اینم بگم که تا حالا دوست دختر نداشتم ولی همچبن حسی رو پارسال به یه دختر داشتم که چهره ی خیلی معصومی داشت و هرروز تو مسیر مدرسه میدیدمش ولی چون معتقدم دوستی با دختر به جز ضرر چیزی نداره،سمتش نرفتم و اقدامی نکردم
اینم شاید لازم باشه بگم که بخاطر بعضی رفتارام و شاید قیافم دوستام زیاد به کارام واکنش نشون میدن و میگن کارام مثه دختراس و مردونه نیس،حتی مامان و بابام و داداشام هم اینو بهم میگن بعضی وقتا،البته خودم قبول ندارم و اگه همچین کاری بکنم هم دست خودم نیس،مثلایه بار یکی از بچه ها یه سوسک اورد جلوم و من بی اختیار جیغ کشیدم
ولی دوستام میگن مرد باید خشن باشه و نامردی بکنه و...!در صورتی که من از دروغ متنفرم،انقدر احساساتی ام که یه بار سرکلاس ادبیات وقتی معلممون یه داستان خوند گریه کردم،که سر اون قضیه هم کلی بچه ها مسخرم کردن!
داستان غم انگیز هم خیلی میخونم،آهنگهایی که گوش میدم هم همشون غم انگیز یا آرام و لایت و احساسیه
از مسخره کردن و ناراحت کردن بقیه هم خیلی بدم میاد و اگه مثلا کسی از دستم ناراحت بشه،خودم بیشتر از اون ناراحت میشم و تقریبا سر هر قضیه ای دپرس میشم،البته بین دوستام بین خوش خنده بودن و زیاد خندیدن و سرخوش بودن معروفم و تو خلوت دپرس میشم!
یکی از دوستام هم که دانشجوئه و مثل یه برادر بزرگتر هوامو داره و... یه بار بهم گفت اینکه بچه ها زیاد بهم واکنش نشون میدن وبعضیا سعی میکنن بهم نزدیک بشن و دوست بشن باهام واسه اینه که یهرفتار و قیافم جوریه که پالس هایی میفرستم که پسرا رو بهم جذب میکنه و گاها تحریک میکنه(اینم بگم که چند تا از دوستام بهم پیشنهاد رابطه های اونجوری بهم دادن که من مقاومت کردم و باهاشون قهر کردم)
نمیدونم چیکار کنم،امسال کنکور دارم و این قضایا تمام ذهنمو درگیر کرده و نمیتونم درس بخونم
البته مشکل من همون وابستگیم به اون پسر اول کوچیکتر از خودمه و این حرفارو زدم چون به نظرم میتونست بهتون برای مشاوره ی بهتر،و بهتر شناختن من کمک کنه
در ضمن،من یه داداش بزرگتر و.یه داداش کوچیکتر از خودم دارم
و از خصوصیاتی که همه در موردم میگن هم احساساتی بودن و صاف و ساده بودن و بی شیله پیله بودنه!
لطفا کمکم کنید
علاقه مندی ها (Bookmarks)