به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 23
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 26 بهمن 92 [ 16:12]
    تاریخ عضویت
    1392-11-18
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    54
    سطح
    1
    Points: 54, Level: 1
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    10

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    دلبستگی به همجنس ها

    سلام
    من تازه با سایت خوب شما آشنا شدم و خیلی از تاپیک هایی که شبیه مشکلات من توشون ذکر شده بود رو خوندم ولی نتونستم جواب دقیقی پیدا کنم،برای همین ثبت نام کردم تا از مشاوره های خوب شما استفاده کنم
    من 18 سالمه و کنکوریم،پدر و مادرم افراد مذهبی ای هستن و خودمم اعتقادات متوسط دارم
    راستش امسال از طرف مدرسه یه اردوی مشهد مارو بردن که اونجا با یکی از بچه ها که اول دبیرستانه(یعنی 3سال از من کوچیکتره) آشنا شدم و اونجا از چند نفر شنیدم که اخلاقش به من شبیهه،برای همین در موردش کنجکاو شدم و به رفتارش خیلی دقت کردم و آخر اردو هم شمارشا ازش گرفتم
    متاسفانه همون شب بهش اس زدم و گفتم که نسبت بهش حس خاصی پیدا کردم و ازش خوشم اومده،اونم نمیدونم بد منظورمو فهمید یا هرچی،گفت ازم حالش بهم میخوره و دیگه جوابمو نداد،در صورتی که تو اردوی مشهد تا حدودی با هم دوست شده بودیم و با هم بازی میکردیم
    بعد از قضیه ی اون سب،من هر شب بهش اسمس های ادبی و شعر های خوشگل میفرستادم و خیلی ذهنمو مشغول کرده بود و فقط یکی دو.بار جوابما داد،تا اینکه مدارس باز شد و تو مدرسه هر روز میدیدمش و عمدا به رفتارش زیاد توجه میکردم و حواسم بهش بود،مثلا هرجا که میرفت،دوستامو جوری هدایت میکردم که اون هم همون قسمت مدرسه بیان،خودشم متوجه این کارای من شده بود،تا اینکه با مشورت چند تا از دوستام تصمیم گرفتم که دیگه بهش اسمس ندم و کم توجهی کنم،آخرین اسمسی هم که بهش دادم بهش گفتم که من چون خودم اول دبیرستان گرفتار دوستای ناباب شدم،نمیخواستم اونم اینجوری بشه و میخواستم کمکش کنم و نیت بدی نداشتم(واقعا هم راستشو گفتم و هدفم همین بود) وبعد از اون تا حدود یک ماه بهش اسمس ندادم و تو مدرسه هم اصلا دیگه بهش نگاه نمیکردم،به جاش با چندتا از همکلاسی هاش دوست شدم(من بخاطر اخلاقم و اینکه زود با همه دوست میشم و... تو مدرسه خیلی معروفم و حتی اول دبیرستانی ها هم خیلی هاشون منو میشناسن و کلا از لحاظ دوست شدن با کسی مشکل ندارم و حتی خیلی وقتا بچه های کوچیکتر از من خودشون بهم نزدیک میشن و میان باهام حرف میزنن،بدون اینکه اصلا بشناسمشون)،خلاصه،بعد دیدم نمیتونم بهش فکر نکنم و همه ی فکرمو مشغول کرده،برای همین با مشاور مدرسمون مشورت کردم و اون گفت که کارم اشتباه بوده و ازش دوری نکنم،بلکه برم و مستقیم باهاش حرفمو بزنم و ببینم نظرش چیه،منم همون روز بعد از نماز بهش گفتم که باهاش میخوام حرف بزنم(دوستش که البته اون هم منو میشنایه کنارش بود) ولی اون گفت حرفی نداره،منم بهش گفتم تا حرفمو بهت نزنم ول نمیکنم،ولی اون با دوستش راه افتاد که بره تو کلاسشون،منم رفتم دنبالشون و تو کلاسشون رو صندلی بغلیش نشستم!اونم کاملا به من بی توجهی میکرد و سوالامو سربالا جواب میداد،چون زنگ تفریح بود هم تو کلاسشون 7-8 نفر دیگه از دوستاش بودن و شروع کردم حرف زدن با اونا و بحث به اینجا رسید که تو همسن های اونا پسر خوب وجود نداره و شروع کردن به اینکه پته های همو بریزن رو آب،منم آروم آروم بحثشون رو به اونجا کشوندم که از کارای اون پسر بگن و اونام گفتن که آره،اینم بچه مثبت نیست و چند روزه دنبال شماره ی دختر میگرده و...،اونم وقتی اینا شنید بهم گفت حالا دیدی من چجوریم و نظرت عوض شد؟حالا برو!
    منم بخاطر برخورد بدش دیگه بهش اس ندادم ولی بازم نتونستم تحمل کنم و چند تا از مناسبات مثل تولد اماما و... رو بهش اسمسی تبریک گفتم ولی تو مدرسه باهاش مثل یه دشمن رفتار میکنم(مثلا هرجا میبینمش رومو ازش برمیگردونم) و آخرین اسمسی هم که دادم بهش چند روز قبل از شب یلدا بود و دیگه بهش اس ندادم،یه بار هم بعد از امتحانا(حدود 20 دی) واسش فرستادم هنوز قهری؟! که چون جواب نداد دیگه بهش اسمس ندادم تا امروز که دارم اینارو واسه شما مینویسم.
    علاقه ام به این فرد فک میکنم برای این باشه که معمولا با همه زود دوست میشم مخصوصا پسرای کوچیکتر از خودم و چون اون باهام نخواست دوست بشه،من هی کنجکاوتر شدم و بیشتر جذبش شدم
    اینم بگم که یه پسر مذهبی و آروم و فوق العاده خوش اخلاق و خوش خنده س.که دقیقا همون صفاتی هستن که من رو برای یه دوستی ترغیب میکنناینم بگم که یکی دوبار که جوابمو داد گفت من تغییر کردم و فقط بروز نمیدم(اینو وقتی بهش گفتم میخوام باهاش دوست بشم تانذارم مثه خودم دوست ناباب پیدا کنه بهم گفت)
    راستش به پیشنهاد یکی از دوستام تصمیم گرفتم یکی رو جایگزینش کنم ولی بدتر شد!چون اگه اون موقع فقط اون ذهنمو درگیر خودش کرده بود،الان 4-5 نفر فکرمو مشغول کردن!
    واقعا نمیدونم چیکار کنم،میترسم همجنسگرا باشم
    کلا از آدمای مذهبی و خوش خنده و آروم خیلی خوشم میاد،مخصوصا کسایی که چهره ی معصومی داشته باشن مثل همون طرف و اون 3-4 نفر دیگه ای که اخیرا ذهن منو مشغول کردن
    ربطی هم به سن نداره،چون نسبت به حتی یکی دو نفر که از خودم بزرگترن و دانشجو هستن و این خصوصیات رو دارن هم همین حس رو(البته نه به این شدت) دارم،حتی به یکی دو نفر از دوستای همسنم هم یه مدت همچین حسی داشتم(الانم دارم ولی کمتر شده)
    راستش تو مدرسمون بین اول یا دوم دبیرستانیا بچه هایی داریم که قیافه های خیلی خوشگلی دارن و برای همین دوستای همسنم جذبشون میشن و مثلا بهشون تیکه میندازن و... ولی من به اونا هیچ حسی ندارم،فقط از پسرایی که خوش اخلاق و معصومن خوشم میاد
    اینم بگم که تا حالا دوست دختر نداشتم ولی همچبن حسی رو پارسال به یه دختر داشتم که چهره ی خیلی معصومی داشت و هرروز تو مسیر مدرسه میدیدمش ولی چون معتقدم دوستی با دختر به جز ضرر چیزی نداره،سمتش نرفتم و اقدامی نکردم
    اینم شاید لازم باشه بگم که بخاطر بعضی رفتارام و شاید قیافم دوستام زیاد به کارام واکنش نشون میدن و میگن کارام مثه دختراس و مردونه نیس،حتی مامان و بابام و داداشام هم اینو بهم میگن بعضی وقتا،البته خودم قبول ندارم و اگه همچین کاری بکنم هم دست خودم نیس،مثلایه بار یکی از بچه ها یه سوسک اورد جلوم و من بی اختیار جیغ کشیدم
    ولی دوستام میگن مرد باید خشن باشه و نامردی بکنه و...!در صورتی که من از دروغ متنفرم،انقدر احساساتی ام که یه بار سرکلاس ادبیات وقتی معلممون یه داستان خوند گریه کردم،که سر اون قضیه هم کلی بچه ها مسخرم کردن!
    داستان غم انگیز هم خیلی میخونم،آهنگهایی که گوش میدم هم همشون غم انگیز یا آرام و لایت و احساسیه
    از مسخره کردن و ناراحت کردن بقیه هم خیلی بدم میاد و اگه مثلا کسی از دستم ناراحت بشه،خودم بیشتر از اون ناراحت میشم و تقریبا سر هر قضیه ای دپرس میشم،البته بین دوستام بین خوش خنده بودن و زیاد خندیدن و سرخوش بودن معروفم و تو خلوت دپرس میشم!
    یکی از دوستام هم که دانشجوئه و مثل یه برادر بزرگتر هوامو داره و... یه بار بهم گفت اینکه بچه ها زیاد بهم واکنش نشون میدن وبعضیا سعی میکنن بهم نزدیک بشن و دوست بشن باهام واسه اینه که یهرفتار و قیافم جوریه که پالس هایی میفرستم که پسرا رو بهم جذب میکنه و گاها تحریک میکنه(اینم بگم که چند تا از دوستام بهم پیشنهاد رابطه های اونجوری بهم دادن که من مقاومت کردم و باهاشون قهر کردم)
    نمیدونم چیکار کنم،امسال کنکور دارم و این قضایا تمام ذهنمو درگیر کرده و نمیتونم درس بخونم
    البته مشکل من همون وابستگیم به اون پسر اول کوچیکتر از خودمه و این حرفارو زدم چون به نظرم میتونست بهتون برای مشاوره ی بهتر،و بهتر شناختن من کمک کنه
    در ضمن،من یه داداش بزرگتر و.یه داداش کوچیکتر از خودم دارم
    و از خصوصیاتی که همه در موردم میگن هم احساساتی بودن و صاف و ساده بودن و بی شیله پیله بودنه!
    لطفا کمکم کنید

  2. #2
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,077
    امتیاز
    155,393
    سطح
    100
    Points: 155,393, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,706

    تشکرشده 36,065 در 7,430 پست

    Rep Power
    1099
    Array


    با سلام


    به تالار همدردی خوش آمدید




    برای اینکه بهتر شما را راهنمایی کنیم بهتر هست که به سئوالات زیر دقیق و بدور از هیجان پاسخ دهید :


    1 - رابطه شما با پدر و برادرها چگونه هست ؟

    2 - فرزند چندم خانواده هستید و کلاض چند خواهر و برادر هستید ؟

    3 - بیشتر با مادرتون راحت هستید یا پدر ؟

    4 - رابطه شما با خواهر ها ( اگر دارید ) چطور هست ؟

    5 - در میان فامیل بیشتر همسن و سالهای شمادختر هستند یا پسر و رابطه شما با آنها چگونه بوده و هست ؟





  3. 2 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    ali1995 (جمعه 18 بهمن 92), کاغذ بی خط (شنبه 19 بهمن 92)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 تیر 94 [ 05:39]
    تاریخ عضویت
    1392-10-04
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    1,224
    سطح
    19
    Points: 1,224, Level: 19
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.بنظر بنده شما از این نظر که خوب و پاک و احساساتی هستید بسیار خوبه.ولی باید اعتماد به نفستون رو تقویت کنید.شما در جو مدرسه با تنش ها و برخورد های مختلف همجنسهای خودتون روبرو بودید...از لحاظ جنسی بسیار قوی هستید و شدیدا احساساتی...از الآن چون میخواید وارد دانشگاه بشید مطمئنا از طرف دخترها و پسرهای بعضا بی تربیت دانشگاه دچار تنش های روحی خواهید شد...حتما با جستجو از طریق اینترنت یا مشاور و افراد مجرب اعتماد به نفستون رو بالا ببرید...نیازی نیست بگید "نه من با همه خوبم اعتماد به نفسم کم نیست" کم بودن اعتماد به نفس به معنیه پوچ بودن واقعی نیست ...خیلیا بخاطر کمبود درونی اعتماد بنفس های کاذب و ضربه زننده ای دارن.از آثار این مسائل وارد شدن زیاد ذهن به رفتار اطرافیان هست...بسیار بسیار مواظب باشید از لحاظ جنسی و محبت دچار انحراف نشید و معصومیت خودتو ن رو با ایمان و صدا زدن اسم معصومین و...حفظ کنید...بدونید ممکنه با ورود به دانشگاه...با رفتن به راه دور برای تحصیل و بخاطر وجود دوستان بی شخصیت شما دچار مشکلات روحی ای بشید و موقعیت هاییتون رو فدا کنید که دیگه جای جبران نداشته باشه....به نصیحت خانواده و دوستان هم حتما گوش کنید...اگر آهنگای غمگین گوش میدید که مدام افرادی رو یادتون میندازه گوش ندید آهنگارو...

    - - - Updated - - -

    هر کس برای خودش مشکلاتی داره...ذهنتونو وارد زندگی کسی نکنید...چند سال که بگذره افسوس میخورید که چرا وقت صرف فکر کردن به آدمای بی ارزش کردید...بنظر من طرف اون پسر نرید...احساستو ن رو برای عزیزان و خانواده صرف کنید تا دانشگاه که یک دوست واقعی و از لحاظ اخلاقی سالم پیدا کنید.متمرکز زندگی خودتون باشید...آروم آروم عادتای فکری و احساسی رو با کم کردن زمان گوش دادن آهنگ با کنترل فکری با مصاخبت با دوستای سالم و با هدف و محکم تغییر بدید.واقعا عمل کنید...شما کسایی داری که دارن زندگیشونو فداتون میکنن مثل پدر مادر و خواهر یا برادر ..عشقتونو برای اونا و دوستای درجه 1 بزارید...چون زیاد تو جو مدرسه بودید تو مدرسه دچار تنش شدید برید دانشگاه تو دانشگاه بیت همجنس و غیر همجنس دچار تنش میشید...راه دور برید تو خوابگاه دچار تنش میشیدو و و

  5. 2 کاربر از پست مفید sogoloooo تشکرکرده اند .

    ali1995 (جمعه 18 بهمن 92), SpecialBoy (شنبه 19 بهمن 92)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 26 بهمن 92 [ 16:12]
    تاریخ عضویت
    1392-11-18
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    54
    سطح
    1
    Points: 54, Level: 1
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    10

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    خیلی ممنون از جوابتون
    فرشته ی مهربون جواب سوالای شما:
    یه داداش بزرگتر دارم که ازم دوسال بزرگتره(از نظر تحصیلی 3سال) و یه داداش که ازم 8 سال کوچیکتره.
    با داداش بزرگم رابطه ی خیلی خوبی دارم و مثلا وقتی با دوستاش پارک و... میره من رو هم با خودش میبره،از نظر درسی و... هم همیشه اگه بتونه کمکم میکنه و در کل خیلی با هم خوبیم،ولی با داداش کوچیکم خیلی مشکل دارم!در واقع مشکل زیاد درست شده
    داداش کوچیکم بیش فعالی داره،دوستاش هم اصلا خوب نیستن،حرف زشت میزنه و حس میکنم مامان و بابام زیاد حواسشون بهش نیست و درست تربیت نشده!
    البته اینم بگم که مامان و بابام خیلی برای دکتر بردنش برای بیش فعالیش و چاقیش و... وقت میذارن،ولی من نمیتونم رفتارشو تحمل کنم!
    یکی از چیزاییم که دوستام میگن به پسرا نرفته اینه که از فحش و حرف زشت متنفرم و هیچوقت فحش نمیدم،حتی توی دعوا و بدترین حالت هم فحش. نمیدم(بابام هم هیچ وقت قحش نمیده و تا حالا نشنیدم که فحش بده) ولی داداش کوچیکم بدون اینکه معنی حرفاشو بفهمه حرف زشت میزنه و فحش میده،حتی به مامان و بابام،در صورتی که من و داداش بزرگم همیشه با مامان و بابامون با احترام برخوردمیکنیم و مثلا بابام رو شما خطاب میکنیم.
    من این رفتارای داداش کوچیکم رو نمیتونم تحمل کنم و برای همین همیشه باهاش مشکل دارم،ولی مامان و بابام همش میگن بخاطر بیش فعالیشه و نباید بهش ایراد گرفت و دکتر گفته فلان و....
    رابطم با مامان و بابام خیلی خوبه خداروشکر،با بابام که گفتم با احترام برخورد میکنم و هیچ مشکلی ندارم(به جز بعضی از زمینه ها که بابام بخاطر اینکه از نسل قدیمه بهم گیر میده که کاملا طبیعیه و حق داره) با مامانم هم خیلی صمیمی ام و همیشه مشکلاتم رو بهش میگم و مثلا اگه 4 ساعت کنارش باشم همه ی 4 ساعت رو باهاش حرف میزنم و کارایی که کردم و.. رو براش تعریف میکنم و هیچ مشکلی ندارم از اون نظر
    راستی،یکم داداش بزرگم بهم میگه سوسول و بچه ننه،بخاطر اینکه تاز بچگی همه ی کارای خونمو داداش بزرگم میکنه و من معمولا کارای یکم مهمتر رو نمیکنم،واسه همبن مثلا بلد نیستم رانندگی کنم،یا خیلی جاها تنهایی نمیتونم برم چون بلد نیستم چکار باید بکنم!(غیر اجتماعیی نیستم و هم رفتار محترمانه ای با همه دارم و هم از نظر پیدا کردن دوست و.. راحتم،ولی بلد نیستم خیلی از ککارهارو چون تا حالا نکردم،مثلا تو همین اردوی مشهد کلی مسخرم کردن که چرا تا الان لباسام رو خودم نشستم و...!)
    تو فامیلمون اصلا دختر نداریم :-D پسر همسن من هم نیس،کلا خونواده ی کم جمعیتی داریم،یه پسر دایی 2 ساله دارم،یه دختر عموی 8 ساله و یه پسر عمه ی 24 ساله که اخیرا بخاطر درس و... رابطمون در حد ماهی یه باره ولی رابطم با اونم خیلی خوبه!

    در پاسخ sogoloo باید بگم:
    اولا از جوابتون خیلی ممنون،ثانیا راستش مشکل من اصلا همینه که نمیتونم علاقم به اون فرد رو کم کنم!الان نزدیک 6 ماه از اولین بار که دیدمش گذشته و تمام این مدت هم سعی کردم بهش فکر نکنم ولی نمیتونم،کلا مثل فرشته ها میمونه،خیلی پسر خوبیه،فقط میخوام باهاش دوست بشم،همه ازش تعریف میکنن ولی بخاطر رفتار اشتباه من با من رفتارش عجیبه!
    راستش این خیلی اذیتم میکنه که حتی نمیدونم چرا از من دوری میکنه!میترسه؟بدش میاد؟خجالت میکشه؟!
    نمیدونم،این خیلی کنجکاوم میکنه که بدونم نظرش در موردم چیه!چون مثلا یه بار تو اسمس بهم گفت در موردم هیچ فکری نمیکنه،یه بار گفت براش به دوستم،ولی خب رفتارشم تو مدرسه اینجوریه که اصلا انگار منو نمیبینه،منم مثل خودش باهاش رفتار میکنم!
    کلا میخواستم بدونم به نظرتون مشکل روانی دا م که انقدربی اختیار جذب آدمای.خوب میشم؟!انقدر مشکلم حاده که مثلا توی فوتبال،بیوگرافی یه بازیکن رو خوندم و دیدم که خیلی مومنه و معتقد و خوش اخلاقه،از اون موقع عاشقش شدم و اکثر بازیاشو میبینم و لباساشو خریدم و تبدیل شده به الگوی من!
    راستش این پسرایی که ازشون خوشم اومده غیر از مذهبی بودن و خوش اخلاق بودن،یکم هم خوشگل هستن(البته فقط تو یه مورد بچه ها هم همین نظر رو دارن،بقیشون به چشم من خوشگلن وگرنه دوستام میگن قیافه های خیلی معمولی ای دارن)،این نگرانم میکنه که نکنه همجنس گرا باشم!هستم به نظرتون؟!
    البته اینم بگم که یک درصد هم به رابطه ی جنسی با پسر فکر نمیکنم و خیلی از اینکارا بدم. میاد و به نظرم آدمایی که اینکارارو میکنن خیلی پست هستن،خودم هم اصلا به چشم بد به این هایی که گفتم نگاه نمیکنم که اگه اینطور بود،جذب این پسرای مذهبی و معصومیتشون نمیشدم!
    ببخشید که این همه پر حرفی کردم(یکی از عادت هام که دوستام میگن مثل دختراس هم همین پر حرف بودنمه!)
    درضمن،مامانم دبیر و بابام شغل آزاد داره،وضع مالیمون هم متوسط رو به بالاست(در حدی که خداروشکر مشکل و دغدغه ی مالی نداریم!)
    خیلییی ممنون

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 آبان 94 [ 23:11]
    تاریخ عضویت
    1392-10-01
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    1,432
    سطح
    21
    Points: 1,432, Level: 21
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    820

    تشکرشده 5 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    از خیلی لحاظ شبیه خودمی البته کمک زیادی از دستم برنمیاد برات بکنم ولی امیدوارم همیشه موفق باشی

    دوست داشتی باهم در ارتباط باشیم بهم بگو مرسی..

  8. کاربر روبرو از پست مفید SpecialBoy تشکرکرده است .

    ali1995 (شنبه 19 بهمن 92)

  9. #6
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,077
    امتیاز
    155,393
    سطح
    100
    Points: 155,393, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,706

    تشکرشده 36,065 در 7,430 پست

    Rep Power
    1099
    Array


    با سلام

    شما نیاز دارید حضوراً نزد یک مشاور بروید و از او کمک بگیرد برای تقویت هویت جنسی اتون . یعنی هویتتون به عنوان یک مرد نیاز به تقویت دارد .
    احساس محوری هم دارید که قطعاً به شما آسیب می زند .

    سعی کنید که با توقف فکر از درگیر شدن ذهنتون به مسائل احساسی چه در رابطه با افراد چه در رابطه با وقایع دوری کنید و بیشتر تحلیل عقلانی را تقویت کنید .

    خود را بسیار زیاد وارد امورات مردانه کرده و حتی اگر بلد نیستید باز هم خود را وارد کنید و تصمیم بگیرید که یاد بگیرید و قوی شوید . بیشتر از آنکه با مادرتون صحبت کنید و کنارش قرار بگیرید با پدرتون و برادرتون باشید بخصوص ارتباط با پدرتون را بیشتر کنید .( به نظر می رسد وابستگی شدید به مادر دارید و همین هم از زمان کودکی روی هویت شما اثر گذاشته )

    فعالیتهای مردانه برای خودتون طراحی کنید یا دوره و کلاسهای فنی بروید و از فنی که می آموزید بهره عملی بگیرید .

    حتماً مشاوره حضوری بروید .

    در خصوص فرد مورد نظر هم باید ذهن و فکرتون را از درگیر او شدن خلاص کنید و هر وقت ذهنتون سمت این فرد یا هر فرد دیگری رفت استپ دهید و ذهن را درگیر یک کار عملی مردانه کنید بکنید . ورزش از جمله ورزشهای رزمی را در برنامه خود قرار دهید .

    یک چکآپ خون هم از نظر بررسی هورمونها بدهید تا از این نظر هم بررسی صورت گیرد


    موفق باشید






  10. 6 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    ali1995 (شنبه 19 بهمن 92), Elena1994 (شنبه 19 بهمن 92), khaleghezey (شنبه 19 بهمن 92), SpecialBoy (شنبه 19 بهمن 92), بی نهایت (شنبه 19 بهمن 92), شایسته89 (چهارشنبه 23 بهمن 92)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 26 بهمن 92 [ 16:12]
    تاریخ عضویت
    1392-11-18
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    54
    سطح
    1
    Points: 54, Level: 1
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    10

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خیلی ممنون از توصیه ها و مشاورتون
    ولی فکر میکنم اشتباه شده!
    شما برداشتتون احتمالا این بوده از حرفای من که از اون پسر های دخترنمایی هستم که نازک حرف میزنن و زیرابرو بر میدارن و... ولی من اتفاقا از اینجور افراد خیلی بدم میاد،تیپ مردونه میزنم،تو هیئت های مذهبی عضوم و تو روابط اجتماعیم مشکلی ندارم به اون صورت
    کلاس رزمی هم رفتم و 3سال و نیم کونگ فو کار کردم،فوتبالم هم عالیه،والیبالم هم خیلی خوبه و تو تیم فوتبال و والیبال مدرسه هم بودم و کلا از نظر ورزشی عالی ام!
    اون که گفتم تو مارای فنی مشکل دارم هم بخاطر اینه که از بچگی این مارا رو تو خونمون داداش بزرگم میکرد و نیازی نبوده که من بکنم،واسه همین هم یاد نگرفتم،ولی تو بقیه ی کارای مردونه و بیرون رفتن با بچه ها و... مشکلی ندارم!
    من در مورد کارام حس میکنم که تو قسمت ناسالم یکی از اون 9تیپ شخصیتی قرار دارم(رمانتیک،یا کمال گرا یا صلح طلب،کدومم دقیقا رو نمیدونم ولی یکی از این ها هستم)
    مشکلم الان اینه که نمیتونم به اون پسر فکر نکنم و مثلا اگه یه ثانیه ببینمش،10 بار این یه ثانیه رو مرور میکنم!
    راستی،احساس محوری یعنی چی؟!
    بازم خیلی ممنون از پاسخگوییتون!

  12. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 فروردین 93 [ 12:24]
    تاریخ عضویت
    1392-10-26
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    83
    سطح
    1
    Points: 83, Level: 1
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام. اگر شما خیلی سریع به کسی محبت عمیق پیدا می کنید و در اثر یک ماجرای خیلی ساده؛ دلزدگی شدید؛ (بی ثباتی عاطفی)؛ حتما با یک روان شناس مشورت نمایید. موضوع جدی است.

  13. کاربر روبرو از پست مفید ramshad تشکرکرده است .

    ali1995 (شنبه 19 بهمن 92)

  14. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 26 بهمن 92 [ 16:12]
    تاریخ عضویت
    1392-11-18
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    54
    سطح
    1
    Points: 54, Level: 1
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    10

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ﺳﻼﻡ،ﻣﻤﻨﻮﻥ ﺍﺯ ﮐﻤﮑﺘﻮﻥ
    ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻣﺸﮑﻠﻢ ﻫﻤﯿﻨﻪ ﮐﻪ ﺩﻟﺰﺩﻩ ﻧﻤﯿﺸﻢ
    ﮐﻼ ﻫﺮﭼﯽ ﻫﻢ ﯾﻪ ﻧﻔﺮ ﺑﻬﻢ ﺑﺪ ﺑﮑﻨﻪ،ﺑﺎﺯﻡ ﻣﺜﻼ ﺍﮔﻪ ﯾﻪ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺑﮕﻪ ﺯﻭﺩ
    ﻣﺒﺨﺸﻤﺶ !
    ﮐﻼ ﻫﻤﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﯿﮕﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻬﺮﺑﻮﻥ ﻭ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﻡ،ﻭﻟﯽ ﺧﺐ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﻡ
    ﻧﯿﺲ. ﺧﻮﺩﻡ ﺣﺲ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺩﺍﺭﻡ
    ﻣﺜﻼ ﯾﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ،ﺗﺎ ﺩﻭ ﺭﻭﺯ ﺩﭘﺮﺱ ﻣﯿﺸﻢ !
    ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻭﻥ ﻓﺮﺩ ﻫﻢ ﺩﻭﺳﺘﺎﯾﯿﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﻫﺴﺘﻦ ﻣﯿﮕﻦ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ
    ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺍﻭﻥ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﯿﺨﯿﺎﻟﺶ ﺑﺸﯽ ﻭ ﺍﺻﻼ ﻟﯿﺎﻗﺖ ﺗﻮ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻭ ...
    ﻭﻟﯽ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﯿﺲ،ﺧﯿﻠﯽ ﻭﺍﺳﻢ ﻣﻬﻢ ﺷﺪﻩ
    ﺍﯾﻦ ﺭﻭ ﻫﻢ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﺣﺴﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﮑﻨﻢ،ﻣﺜﻼ
    ﺩﻭﺗﺎ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ،ﻫﻤﭽﯿﻦ ﺣﺴﯽ ﺑﻪ ﺩﻭﺗﺎ ﭘﺴﺮ ﺩﯾﮕﻪ ) ﺍﺯ ﭘﺎﯾﻪ ﯼ ﺩﻭﻡ ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻥ(
    ﺩﺍﺭﻥ ﻭ ﺍﺳﻢ ﻋﺸﻖ ﺭﻭ ﻫﻢ ﺭﻭﯼ ﺣﺴﺸﻮﻥ ﻣﯿﺬﺍﺭﻥ !
    ﻭﻟﯽ ﻓﺮﻕ ﺍﻭﻧﺎ ﺑﺎ من اینه که اونا جذب کسایی شدن که صفات منفی زیادی دارن ولی من اصلا بخاطر این جذب اون طرف شدم که جز خوبی توش چیزی نمیبینم،اینکه اون نامردی میکنه یا ازم دوری میکنه رو هم به حساب بد بودن و اشتباها و بی لیاقتی خودم میذارم...

  15. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 تیر 94 [ 05:39]
    تاریخ عضویت
    1392-10-04
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    1,224
    سطح
    19
    Points: 1,224, Level: 19
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ببین...تو شدیدا احساساتی هستی...و معصومیت داری تو تفکرات و اخلاقت...فقط باید درست هدایتش کنی...سنت کمه...فعلا تو محیط پسرونه بودی اینجوری هستی...ذاتا مشکل جنسی و همجنسگرایی نداری...ولی تو کسایی مثل تو احتمالش زیاده انحراف پیدا کنن...چون تجربه زیاد نداری چون یکسری اخلاقیات دست نخورده داری واسه همینه زود دل میبندی...به 1 فوتبالیست با این شدت...اون دوستت که بهت محل نمیزاره مثل آدمای دیگست...باید خانوادت دائما باهات صحبت کنن...و همینطور افراد تاثیر گذار روت...من اینا رو میگم چون دقیقا روحیات تو رو تجربه کردم...دقیقا درکت میکنم...منم تو دبیرستان دقیقا مسائل تو برام پیش میومد با این تفاوت که دختر بودم...توفقط باید اعتماد به نفستو تقویت کنی...از افرادی که بت ضربه روحی میزنن دوری کنی...اون پسره هم که با دست پس میزنه با پا پیش میکشه رو از ذهنت ببر بیرون چون عشق تو به اون غیر عادیه و اون هم لایق چنین علاقه ای نیست...مثل 1 مرد راه و رسم و خط قرمز زندگیت رو برای همه روشن کن...((((آهنگای تحریک کننده(از نظر احساسی)گوش نکن)))))))من الآن که فوق لیسانس دارم و سنم بیشتر شده تازه میفهمم چه کسایی معصومیت اخلاقیمو راحت از بین بردن...از الآن شروع کن رو خودت کار کن...تصمیمای عقلانی بگیر و برای پیشرفتت فکر کن...این دوره بهترین دورته...تو مشکل جنسی نداری الکی ذهنتو مشغول نکن...اینایی که عشقتو خرجشون میکنی آخر تنهات میزارن...دوستای واقعی پیدا کن که بات یکی باشن...باعث پیشرفتت شن...نه ذهنتو مشغول کنن...بسیار مواظب باش دچار انحراف ذهنی و جنسی نشی...واقعا عمل کن به توصیه خوب اطرافیان...برا زندگیت برنامه ریزی کن و افرادی رو که بی دلیل باعث تحریک احساست میشن و براشون خط قرمز تعیین کن....تمرین کن تو ذهنت که چیزهای زیباتری هم هست تو زندگی...مطمئناا بری دانشگاه هم از طرف دخترا و هم پسرا ممکنه دچار وابستگی شی...مشکلی نداری فقط همین...احساس عمیق و اعتماد به نفس.

    - - - Updated - - -

    با حرف فرشته مهربان هم موافقم از لحاظ هورمونی بررسی شی...

  16. کاربر روبرو از پست مفید sogoloooo تشکرکرده است .

    ali1995 (یکشنبه 20 بهمن 92)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:36 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.