به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 57
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    63
    Array

    Gadid چطور شوهرم را راضی کنم برای آشتی2

    با توجه به پر شدن ظرفیت تاپیکhttp://www.hamdardi.net/thread30473-8.html این تاپیک رو باز کردم

    من با شوهرم قهر کردم و مدت 4.5 ماهه که خونه پدرم هستم اوایل به دلیل فشاری که روم بود قصد طلاق داشتم از طرفی هم شوهرم گفته بود نمیخوامت اما تو این مدت کلی فکر کردم و دیدم نمی تونم از همسرم جدا شم چون هم یه دختر 1.5 دارم و هم واقعا دوستش دارم


    • قرارشده برگردم با حفظ حق و حقوقم
    • 50 درصد خودم رو همه جوره مایه بذارم
    • صفر درصد شوهرمو رو برسونم به یک


    با راهنمایی دوست خوبم رستگار تولد همسرم بهش اس ام اس دادم و او هم تغییر موضع داد و بجای اینکه بچه رو تو کلانتری ببینه ازم خواست که بریم پارک 2دفعه است که بچه رو بیرون کلانتری میبینه لباسای زمستونی بچه رو آورد براش کفش خرید ولی تو این دو دفعه هیچ حرفی درمورد خودمون نزدیم

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    96
    Array
    سلام بهار عزیز...
    چند تا از پستهاتو خوندم... بنظرم خیلی پیشرفت داشتید و همسرت کاملا آماده برگشت به زندگیه. دوست دارم دقیقا مساله خودت را برام تعریف کنی تا بتونم کمکت کنم برگردی به زندگیت...

  3. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    63
    Array
    سلام سرافراز عزیز
    من تو تاپیک http://www.hamdardi.net/thread-29970.html زندگی مو گفتم اولین پستشو بخونی دستت میاد ولی خوب یه خلاصه ای هم اینجا میگم

    من 24سال و شوهرم 31سال سن دازیم و یه دختر 1.5 هم داریم
    در اوایل ازدواجمون یه سری دروغهایی که شوهرم قبل ازدواج و خواستگاری شد باعث اختلاف و دعوا بینمون شد ولی خوب من کوتاه میومدم و یا مادرشوهرم یه جوری ماست مالی میکرد و دعوا تموم میشد تا اینکه من باردار شدم و حسادت مادرشوهرم گل کردبه خاطر حالت تهوع من رفتم خونه مامانم البته شوهرمم راضی بود چون ماه رمضون بود تو خونه ما همه روزه بودن ولی شوهرم روزه نمیگرفت مامانش اینا هم روزه نمیگرفتن من گفتم ناهارا بره اونجا که نمیدونم چی شد که به آقا برخورد که احتمالا مادرشوهرم تو گوشش خوند که مادرزنت وظیفه داره به تو هم برسه ولی خوب برای مامانم که روزه بود سخت بود به هرحال این شد جرقه دعوا و جر وبحث که باعث شد یه شب شوهرم بیاد پشت در خونه مامانم اینا چاقو کشی بعدشم شکایت و شکایت کشی مادرشوهرم شوهرمو فرستاد شمال کاشو منتقل کرد اونجا تا منو اذیت کنه، بعد از 5ماه که حکم زندان و شلاق برای شوهرم و مادرشوهرم دراومد همسایهمون واسطه شد و شکایتا رو پس گرفتیم و ما رفتیم سر خونه زندگیمون تو شمال
    3ماه گذشت نزدیک عید 91 شوهرم گفت بیا با خانواده ها آَشتی کنیم اما من چون نمیخواستم پای مادرش به زندگیم باز شه قبول نکردم اما تو عید گل گرفت و اومد گفت بریم منم دیگه قبول کردم
    بعد دخترم به دنیا اومد و زندگیمون بد نبود ولی چون جرم شوهرم چاقو کشی بود دادگاه ول کن نبود یکم سر همین قضیه آرامشمون به هم خورد تا آخر بهمن 91 رفت دیوان عالی کشور و تقریبا همه چی تموم شد ولی خوب کینه افتاد تو دل شوهرم بدجور

    دعوای این دفعه رو هم سر کار شد بهم گفته بود برو دنبال کار 4ماه پیش که باید میومدم شهرستان لج کرد و گفت نه بخاطر رفتارت با مامانم نه منم سرخود ماشین سوار شدم و اومدم

    هنوز نتیجه کارم مشخص نشده و هر لحظه ممکنه بهم ز بزنن برو برای مصاحبه یا بیا سر کار منم نمیخوام کارمو از دست بدم ولی از طرفی هم زندگیم و شوهرمو دوست دارم هردوتاشو میخواهم کنار هم داشته باشم و دارم تلاش میکنم تا بدست بیارمش

  4. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    96
    Array
    شما شمال زندگی می کنید و کارتون شهر دیگه ای هست؟ الان که باهم قرار میگذارید همون شهریه که همه هستند؟ چرا کار شما یک شهر دیگه است؟
    ...
    راستش همونطور که برای طناز نوشتم بد گفتن از خانواده همسر هیچوقت جواب نمی ده. اون زن هرچی باشه مادرشه و قطعا بدی مادرشو نمی بینه مگر مادر مستقیما بهش صدمه بزنه که اونم نمی زنه. وظیفه شما جذب محبت همسرتون به شکل غیر مستقیمه و اعتراض مستقیم قطعا جواب نمی ده.
    ببیند اشتباه اینه که بعضی از خانمها سعی می کنند با مادرشوهرشون در جذب محبت همسرشون رقابت کنند. این دو تا اصلا با هم یکی نمیشن. یک زن معشوقه همسرشه و نباید مادر همسرش بشه. اشتباهه که بخواهید با تقلید از کارهای مادر، برای همسرتون جذاب بشید. هر مردی دنبال معشوقه ای میگرده و اگر زنش بجای معشوقه، مادر بشه مرد در جای دیگه ای دنبال گمشده اش می گرده.
    ...
    در یکی از پستهاتون خوندم که نوشتید رابطه اتون بهتر شده و دیگه کلانتری همو نمی بینید.
    شما در مرحله اول باید بتونید جرأت حرف زدن پیدا کتید و این رودربایستی ها مشکلتون رو نه تنها حل نمی کنه بلکه زمانتون رو به هدر می ده. برای صحبت هم می تونید آداب گفتگو از جناب sci رو بخونید. من چند نکته رو در مورد این صحبتها بهتون میگم...
    1. به خودتون مسلط باشید و هیجانی نشید.
    2. با آرامش و احترام حرف بزنید.
    3. جملاتتون با من باشه. احساستون رو بصورت کامل بهش بگید.
    4. کسی رو مقصر نگیرید. نه خودش رو نه مادرش رو.
    5. نگید که بخاطر بچه با هم باشیم! یجور توهینه.بگید حضور تو رو به عنوان مرد زندگیم میخوام.
    6. انتظار نه شنیدن ازش داشته باشید و با شنیدن نه دنیاتون بهم نریزه.
    7. اگر جواب نه شنیدید بگید که به نظرش احترام میگذارید ولی اگر کمی دیرتر جواب بده و فکر کنه خوشحال میشید.
    8. اگر براتون شرط و شروط غیرممکن گذاشت بهش بگید که درموردش فکر می کنید، خودتون رو توی مخمصه نندازید.

    لازم هم نیست قربون صدقه اش برید یا بخواهید با حرف گولش بزنید. متوجه میشه! فقط با احساساتتون رو راست باشید.

  5. 2 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    del (پنجشنبه 09 آبان 92), tannaz joon (چهارشنبه 08 آبان 92)

  6. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    63
    Array
    شما شمال زندگی می کنید و کارتون شهر دیگه ای هست؟ الان که باهم قرار میگذارید همون شهریه که همه هستند؟ چرا کار شما یک شهر دیگه است؟
    من با سهمیه ای که پدرم داره میخوام برم سر کار البته شوهرمم بهم گفت چنین سهمیه ای وجود داره و خیلی اصرار کرد که دنبالش برم و خودش به مامانم گفت که اگه شما نمیرید خودم برم با دعوا دنبالش استفاده از این سهمیه فقط یه بار ممکنه و فقط به صورت بومی میشه ازش استفاده کرد خوب منم که دیدم شوهرم اول موافق بود بعد فقط بخاطر مامانش داشت سهمیه منو میسوزوند نتونستم طاقت بیارم و این فرصت و از دست بدم
    شوهرم همونطور که خودشو راحت منتقل کرد شمال به همون راحتی هم میتونه برگرده فقط باید مامانش اوکی بده همین

    ...
    راستش همونطور که برای طناز نوشتم بد گفتن از خانواده همسر هیچوقت جواب نمی ده.
    من همیشه سعی کردم احترام اونارو نگه دارم شوهرم هر تقی به توقی میخورد زنگ میزد به مامان فحش های بد و ناموسی میداد نسبت به رفتاری که اون با مادرم داشت رفتار من خیلی هم خوب بوده
    اون زن هرچی باشه مادرشه و قطعا بدی مادرشو نمی بینه مگر مادر مستقیما بهش صدمه بزنه که اونم نمی زنه.
    خودش از اخلاق مادرش بدش میومد و با مادرش کنتاک بود بارها به من گفته بود دوست ندارم مثل مامانم باشی مادرش نظرشو تحمیل میکرد و به زور با پول محبت پسرشو میخرید
    وظیفه شما جذب محبت همسرتون به شکل غیر مستقیمه و اعتراض مستقیم قطعا جواب نمی ده.
    من سعی میکردم محبتشو جذب کنم خوب و خوش بودیم با یه تلفن از این زو به اون رو میشد هرچی رشته بودم پنبه میشد

    ببیند اشتباه اینه که بعضی از خانمها سعی می کنند با مادرشوهرشون در جذب محبت همسرشون رقابت کنند. این دو تا اصلا با هم یکی نمیشن. یک زن معشوقه همسرشه و نباید مادر همسرش بشه. اشتباهه که بخواهید با تقلید از کارهای مادر، برای همسرتون جذاب بشید. هر مردی دنبال معشوقه ای میگرده و اگر زنش بجای معشوقه، مادر بشه مرد در جای دیگه ای دنبال گمشده اش می گرده.
    من اصلا سعی نمیکردم با مادرشوهرم رقابت کنم اون خودشو یا دخترشو با من مقایسه میکرد از اینکه شوهرم به من و زندگی علاقه داره از اینکه بعد ازدواج زودتر از زمان مجردی میاد خونه اینکه هرهفته جمعه ها منو میبره بیرون و با منه حسودییش شد کاری کرد که از چشم شوهرم بیوفتم یه جوری میخواست بگه اگه میخواهی شوهرت شوهرت باشه باید بری زیر پای من که منم قبول نکردم میگفت اگه پول میخواهی اگه لباس میخواهی اگه خونه میخواهی به من بگو من برات فراهم میکنم اما من با نداری شوهرم میساختم دست جلوش دراز نمیکردم دز آخرین مرحله هم خواست از نیاز جنسی و عاطفی من سو استفاده کنه که خیلی برام گرون تموم شد و اون رفتار و کردم

    ...
    در یکی از پستهاتون خوندم که نوشتید رابطه اتون بهتر شده و دیگه کلانتری همو نمی بینید.
    شما در مرحله اول باید بتونید جرأت حرف زدن پیدا کتید و این رودربایستی ها مشکلتون رو نه تنها حل نمی کنه بلکه زمانتون رو به هدر می ده.
    تازه 2 هفته است که نمیریم کلانتری امیدوارم همینجور ادامه پیدا کنه و فعلا رای دادگاه نیاد چون اگه رای دادگاه بیاد دیگه نمیبینمش
    بله زمان به هدر میره مشکلم اینه که نمیدونم چطوری شروع کنم با چه جمله ای؟ با چه لحنی؟

    برای صحبت هم می تونید آداب گفتگو از جناب sci رو بخونید.
    اگه لطف کنی و لینکشو بذاری ممنون میشم
    من چند نکته رو در مورد این صحبتها بهتون میگم...
    1. به خودتون مسلط باشید و هیجانی نشید.
    2. با آرامش و احترام حرف بزنید.
    3. جملاتتون با من باشه. احساستون رو بصورت کامل بهش بگید.
    4. کسی رو مقصر نگیرید. نه خودش رو نه مادرش رو.
    5. نگید که بخاطر بچه با هم باشیم! یجور توهینه.بگید حضور تو رو به عنوان مرد زندگیم میخوام.
    6. انتظار نه شنیدن ازش داشته باشید و با شنیدن نه دنیاتون بهم نریزه.
    7. اگر جواب نه شنیدید بگید که به نظرش احترام میگذارید ولی اگر کمی دیرتر جواب بده و فکر کنه خوشحال میشید.
    8. اگر براتون شرط و شروط غیرممکن گذاشت بهش بگید که درموردش فکر می کنید، خودتون رو توی مخمصه نندازید.

    لازم هم نیست قربون صدقه اش برید یا بخواهید با حرف گولش بزنید. متوجه میشه! فقط با احساساتتون رو راست باشید.

  7. کاربر روبرو از پست مفید بهار_68 تشکرکرده است .

    سرافراز (یکشنبه 05 آبان 92)

  8. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    96
    Array
    این لینک رو بخون:

    http://www.hamdardi.net/OLD/thread-21813.html

  9. 2 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    del (پنجشنبه 09 آبان 92), بهار_68 (یکشنبه 05 آبان 92)

  10. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 اسفند 95 [ 16:48]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    نوشته ها
    84
    امتیاز
    3,335
    سطح
    35
    Points: 3,335, Level: 35
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1

    تشکرشده 162 در 54 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آفرین تمام سعی ات رو به کار بگیر و به طلاق راضی نشو حالا که همسرت یه نرمشی نشون می ده تو هم یه قدم بردار ولی یه قدم حساب شده غرور رو که کاملا کنار بگذار اما سعی کن اشتباهی برداشت نکنه خلاصه خودت رو خیلی ذلیل نکن ولی مطمئن باش حالا که دل تو با طلاق نیست حتما یه راهی هست این رو من هم با وجود همه مشکلاتی که دارم بهش ایمان دارم...

  11. کاربر روبرو از پست مفید امیدوار92 تشکرکرده است .

    بهار_68 (یکشنبه 05 آبان 92)

  12. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    63
    Array
    سرافراز عزیز از لینکی که گذاشتی ممنون یه نگاهش کردم ولی دقیق نخوندم حتما سر فرصت دقیق میخونمش

    تو این تاپیک درمورد چطور شروع به حرف کنیم چیزی ندیدم راستش تو این موندم که چطوری سر حرف و باز کنم؟ آخه شوهرم آخر هفته ها میاد دخترشو ببینه تاوقتی که این ملاقات توکلانتری بود که هیچ حرفی به جز فحش و نفرین نمیشنیدم اما این دوهفته که داریم بیرون کلانتری همو میبینیم
    هفته اول
    یه ربع اول که سر آروم کردن بچه که بابا اومده گریه نکن و آروم کردنش گذشت بعد باباش بغلش کنه و قربون صدقه بره و بازیش بده و یه بارم که گفت بریم سر اصل مطلب بچه بدقلقی کرد اصلن مطلبی بیان نشد بعدشم موقع خداحافظی هردومون گریه وقتی هم ازش خواستم بریم حرف بزنیم چون حال روحیش خوب نبود گفت باشه بعدا
    هفته دوم هم یه ربع اولش مثل هفته اول بعد یکم پارک و بازی دادن بچه بعدم رفتیم این مغازه و اون مغازه دنبال کفش و موقعیت برای حرف زدن نبود موقع غذا خوردنم من که دست به غذا نزدم خودشم که برام لقمه گرفت فقط تشکر کردم و سرمو به غذا دادن به بچه گرم کردم نمیدونستم چی باید بگم
    موقع خداحافظی هم بازم فقط تشکر کردم و دستشو گرفتم برای خداحافظی
    فرداشم که خودمو آماده کردم برای حرف زدن اون تو جاده بود و نشد که حرف بزنیم

    من فکر میکنم چون ملاقات برای دیدن بچه است و بچه هم کوچیکه نمیشه ولش کرد به امون خدا و سرگرم خودمون شیم موقعیت برای حرف مناسب نیست
    بزرگترین مشکلم اینه که نمیدونم با چه جمله ای شروع کنم؟
    مثلا بگم میخواهی چیکار کنی؟
    یا بگم در مورد آینده چه تصمیمی گرفتی؟
    یا بگم من قصد طلاق ندارم و میخوام برگردم سر زندگی نظرت چیه؟

  13. 2 کاربر از پست مفید بهار_68 تشکرکرده اند .

    malakeh (یکشنبه 05 آبان 92), سرافراز (یکشنبه 05 آبان 92)

  14. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    96
    Array
    بهارجان... هیچکدوم از جملاتی که نوشتی برای شروع خوب نیست. به دو دلیل: 1- با "من" شروع نشده بلکه توپ افتاده توی زمین طرف مقابل.2- مبهمه. مردها از مکالمات مبهم فرار می کنند چون می ترسند آمادگی لازم رو نداشته باشند، درنتیجه کلا میزنن زیر همه چیز.

    ...

    من یک سناریو برات آماده کردم. با یکم دستکاری میتونی ازش استفاده کنی.

    اگر امکانش هست این بار با کسی برو که بچه رو نگه داره تا شما دو تا بتونید حرف بزنید. قبلش به همسرت اطلاع بده اینبار با کسی میای. مثلا بگو کمرم درد میکنه نمی تونم آیدا رو بغل کنم فلانی برام میاره. این "فلانی" خیلی مهمه کی باشه. کسی نباشه که همسرت نسبت بهش بدبینه یا خاطره بدی داره. مادرت نباشه. دخترخاله ای کسی که هم نوجوان باشه و هم شوهرت نظر خاصی نسبت بهش نداشته باشه. اگر اینجوری بری سر قرار بهتره. البته اگر کلا شوهرت با اومدن شخص سوم مخالفت کرد قبول کن.
    ...
    وقتی رسیدی سعی کن به یک بهانه از بچه و شخص سوم جدا بشی. مثلا به همسرت بگو بریم ازین کیوسک یه آبمیوه یا بیسکویت برای آیدا بخریم. (اگرم کسی نبود یه چیزی برای بچه بخرید سرشو گرم کنید. ازین شکلات بیسکوییت ها که پلاستیکش سخت باز میشه که بچه رو یکم مشغول کنه).وقتی تنها شدید دستشو آروم بگیر و بهش نگاه کن. بگو میشه چند لحظه یه گوشه بنشینیم؟
    توی چشماش نگاه کن و لبخند بزن. البته یه جوری که واقعا میخوای حرف بزنی. بعد با همون لبخند سرتو بنداز پایین دوباره نگاش کن(هدف اینه که توجهش به سمت حرف زدنت جلب بشه، نمی خواهیم تند تند یه چیزی بگی بری)...
    بعد اگه می تونی دستشو بگیر یا دستتو بذار روی دستش بگو " این مدت هردومون خیلی اذیت شدیم"... "مکث کن ببین چی میگه. اگر بهت سرنخ داد همونو بگیر اگر نه ادامه بده.
    " راستش این مدت زمان دوریمون برای من خیلی سخت بود. خیلی وقتا دلم میخواست خانواده ام، همسرم، کنارم باشه. خودم احساس می کنم این مدت خیلی عوض شدم و دلم میخواد یه فرصت بدی به هردومون تا بتونیم همه چیز رو از اول بسازیم. می دونم منم اشتباهاتی داشتم. اصلا مگه نه اینکه انسان جایزالخطاست؟ اگر تو هم موافق باشی تصمیم گرفتم برم مشاوره تا یاد بگیرم چیکار کنم.(بعد با خنده بگو) منکه سنی ندارم! خیلی چیزها هست که باید یاد بگیرم... البته خیلی خوشحال میشم که تو هم با من باشی اما موضوع اصلی اینه که به حضورت کنارم بیش از هرچیز دیگه ای نیاز دارم. حاضری این فرصت رو به من و دخترمون بدی؟"
    ...
    مکالمه کلی اینجوری باشه و هدفت به همین سمت بره. دقت کن که تو در این مکالمه کسی رو محکوم نمی کنی یا شوهرت رو مجبور به پذیرش چیزی نمی کنی. فقط با شفاف سازی شرایط، جواب اون رو به سمت مثبت شدن می بری. اینهارو گفتم که اگر حرف توی حرف پیش اومد رشته کلام از دستت خارج نشه و توپ رو توی زمین اون نندازی و فقط از طرف خودت و احساساتت حرف بزنی. حرف از مادرت، مادر شوهرت، حساب کشی گذشته، بحث در مورد چاقوکشی اون شب ممنوع!
    ...
    قبل از رفتن هم این آیات قرآنی رو بخون تا بهت آرامش بده:
    رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من السانی. یفقهوا قولی. هارون اخی. اشدد به امری...

    البته منظور از هارون در این آیه همون "سرافراز" هست که داره پشتت رو محکم میگیره (شوخی بود البته!)
    انشاالله موفق میشی خانمی.
    ویرایش توسط سرافراز : یکشنبه 05 آبان 92 در ساعت 16:22 دلیل: مشکل دوبار ارسال

  15. 3 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    del (پنجشنبه 09 آبان 92), kamr (دوشنبه 06 آبان 92), بهار_68 (یکشنبه 05 آبان 92)

  16. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آبان 98 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1391-9-15
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    7,732
    سطح
    58
    Points: 7,732, Level: 58
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 52.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    626

    تشکرشده 656 در 231 پست

    Rep Power
    47
    Array
    بهار عزیز

    با خوندن تاپیکت متوجه شدم که شما نیز کم اشتباه نبودید در زندگی مشترکتان

    لج بازی که شما در اون برهه از زندگیتان با همسرتان با مادر همسرتان کرده اید یکی از بزرگترین اشتباهات شما بوده

    من نمیخوام برگردم به عقب و اشتباهات گذشته را باز کنم برای شما چون شما قطعات تو این مدت پی به اشتباهاتتان برده اید که الان دنبال راه حل میگردید واسه برگشتن سر خونه زندگیتون

    خیلی خوشحالم به خاطر اتفاقات این دو هفته اخیر که همسرتان نیز چراغ سبزی نشان داده است.

    حالا که این اتفاق افتاده سعی کنید از این فرصت استفاده کنید به نظر من اگه در جائی که زندگی میکنید مراکز خریدی باشه که یه فضای بازی برای بچه ها دارن سری بعد در اون مکان قرار بگذارید و دختر گلتون رو ببرید یک ساعت انجا بازی کند و شما هم در همان اطراف بنشینید و با هم صحبت کنید ...

    سعی کن شنونده خوبی باشی سعی کن اشتباهاتت را بپذیری و بابت آنها ابراز تاسف کنی دنبال مقصر نباش که چون تو فلان کار را کردی من هم این کار را کردم

    ازش بخواه که به یه مشاور بروید و زیر نظر مشاور تصمیم بگیرید که به زندگیتون ادامه بدهید یا نه

    اینکه چطور بحث را شروع کنی به نظر من وقتی دو نفر باشید اول سعی کن که همسرت شروع کننده باشه شاید بد نباشه که یک شب سه نفری با هم باشید به یه هتل بروید یا یه مسافرت 2 - 3 روزه اگه امکانش باشه شاید این پیشنهادم درست نباشه البته ...

    به نظر من بهترین حالت اینه که در حضور یه مشاور با هم صحبت کنید

    بهش بگو که یکبار دیگه به هم این فرصت رو بدید که با هم زندگی کنید
    همه را دوست میدارم و همه دوستم میدارند

    او که به ظاهر دشمن است، از در دوستی در می آید، بسان حلقه ای طلائی در زنجیر خیر و صلاح من


    فلورانس اسکاول شین

  17. 2 کاربر از پست مفید malakeh تشکرکرده اند .

    kamr (دوشنبه 06 آبان 92), بهار_68 (یکشنبه 05 آبان 92)


 
صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:32 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.