http://www.hamdardi.net/thread-30561.html سلام دوستان گرامی و عزیز این لینک تاپیک قبلیمه.توش توضیح دادم مشکلمو ولی مختصر می گم که متاسفانه از زندگیم لذت نمی برم دوست دارم ریشه یابی بشه مشکلم.اول اینکه یکی از دلایلش علاقه ی من به پسر عموم بود که فکر کردم با ازدواج با همسرم فراموش می شه ولی نشد.همسر خیلی خوبی دارم مدتی بود از زندگیم ناامید شده بودم و متاسفانه به پسر عموم فکر می کردم که اگه با اون بودم خوشبخت می شدم.خودمم می دونم اشتباه کردم ولی این فهمیدن من ساده نبود خیلی سختی کشیدم.حالا می خوام با اینی که در دسترسمه بهترین زندگی رو داشته باشم.خیلی دارم تلاش می کنم ولی هنوز هم از رابطه زناشویی بی زارم.نمی دونم درمانش چیه ولی هیچ تمایلی برای برقراری رابطه هم ندارم.خواهش می کنم من واقعا پی به اشتباهاتم بردم و فهمیدم فکر عشق دوران مجردی اشتباه بوده ولی چی کار کنم دیگه ازین زندگی که غبار روشه خسته شدم
علاقه مندی ها (Bookmarks)