سلام دوستای عزیزم
نمی دونم الان تاپیک زدم برای حل مشکلم یا درد دل کنم . فقط می دونم یه بار سنگینی از غصه رو دوشمه که داره نابودم میکنه
همیشه برای همه دوست اشنا غریبه همکلاسی حتی خیلی بزرگتر از خودم سنگ صبور بودم اما حرف دلمو به هیچکس نمیگفتم .
من خیلی وقته که تنهام حتی الان که ازدواج کردم کسی که اومده تو زندگیم تا تکیه گاهم باشه غمخوارم باشه از هفت پشت غریبه
برام نا اشنا تره دلم پراز غمه افکارم بهم ریخته نمیدونم از کجا بگم . فقط احساس بدبختی و تنهایی مطلق میکنم . باور کنید اینایی که میگم واقعیته نمیخوام تلقین بشه که افسرده ام ولی هستم . چندساله تفریحی لذت بخش تر ازگریه ندارم . هم صحبتی غیر از خودم ندارم . جایی رو غیر از اتاق خواب تاریکم برای رفتن ندارم که بشینم زار زار گریه کنم با خودم حرف بزنم . همه ارزوهاموبه خودم میگم همه خواسته هایی که از شوهرم دارمو به خودم میگم اینجوری بهتره حداقل خودم که خودمو درک میکنم . دلم که برای خودم میسوزه . من یه عمره خوشی هاو تلخی هاروبا خودم قسمت میکنم یه همسفر دارم که همیشه باهامه و با سکوت به حرفام گوش میده اونم خودمم .
اره اوضاع من خیلی بدتر از اونیه که فکر میکردم . از خدا دور شدم دیگه صداش نمیکنم گمش کردم .من خدارو دوستش داشتم هنوزم دارم ولی اون منو دوست نداره باهام قهره . با کتابش باهام حرف میزد من حافط قران بودم هیچ چیز تودنیا برام زیبا تر از حفظ کردن ایه های کتابش نبود اما حالا 3 ساله همه رو بوسیدم و گذاشتم کنار چه افسوسی دارم میخورم ای خدا....
دیگه هیچی ارومم نمیکنه هیچکسو دوست ندارم حتی خودم . این روزا کارم شده خوابیدن میخوام یه عمر بخوابم به هیچی فکرنکنم به این که چقدر تنهام چقدر بدبختم فکر نکنم .
از همه بدتر و عذاب اور تر اینکه شوهرم میبینه چه حالی دارم میبینه دارم اب میشم اما هیچ کاری نمیکنه از همیشه بی تفاوت تره کسی که باعث تمام این ناراحتی ها و اشکای منه از دور داره نگام میکنه وشایدم خوشحاله .
بزرگترین مشکلم شوهرمه کاراش خودش اخلاقش بی محلیاش بی احساسی هاش ،منو داغون کرده من کنارش زندگی نمیکنم بلکه فقط دارم کنارش این روزای سخت و تحمل میکنم . امروز صبح میخواستم برم و دیگه نیام میخواستم بی خداحافظی برم اما ببین دیگه کارم به کجا رسیده که حوصله رفتن هم ندارم !
الان تو ذهنتون پراز سواله که مشکلم چیه چرا نمیرم سر اصل مطلب؟ببخشید که این همه حرف زدم نیاز داشتم درددل کنم هیچ کس غیر از شما ها ندارم که براش بگم . ازتون میخوام درکم کنید .
مشکل من نه خیانته نه اعتیاده نه مریضیه نه کتک زدنه اما مشکل بزرگیه . اینه که شوهرم احساسمو کشته عشقو از بین برده با کاراش . هیچوقت خوشحالم نمیکنه هیچ خاطره عاشقانه ای باهاش ندارم که وقتی ازش دلخور شدم یاد روزهای خوشمون بیفتم و ببخشمش . زندگی ما خلاصه شده تو خوردن خوابیدن و رابطه ج ن س ی . هیچ جذابیتی نداره این زندگی .
بخدا دلم میترکه از غصه وقتی به بی توجهیاش فکر میکنم . ازش متنفر میشم میخوام همون موقع از خونش برم و هیچ وقت نیام حسرت یه رابطه پراز احساس دونفره رو رو دلم گذاشته من تومجردی با هیچکی (جنس مخالف)نبودم حتی تلفنی یا اس ام اس همه احساسمو میخواستم به پای شوهرم بریزم ولی اون ریشه عشق و تو وجودم خشکوند همیشه تو ذوقم زد باورتون نمیشه وقتی میرم تاپیک خاطرات قشنگ و عاشقانه من وهمسرم رو میخونم باچشم گریون میام بیرون اصلا دیگه جرات نمیکنم برم دوباره بخونم. وجودم پر از حسرته وقتی بیرون زن و شوهری رو میبینم که دست تو دست هم دارن قدم میزنن ناخوداگاه چشام خیس میشه و میام خونه گریه میکنم مثل همین الان که گریه امونم نمیده . دیشب اخبار میگفت این هفته هوا بارونیه من داغ دلم تازه شد بازم بارون پاییز و حسرت من برای قدم زدن زیر بارون با شوهرم کسی که ادعا میکنه دوستم داره فقط برای یکبار تو این 3سالی که باهمیم گریه نمیذاره بنویسم ببخشید.
- - - Updated - - -
کدوم یکی از شما ها میتونه یه زندگی خشک و بی احساس رو تحمل کنه ؟ صادقانه جواب بدین . اگه عاشق شوهرتون هم باشین وقتی ازش سردی ببینین نه کوتاه مدت بلکه 3 سال حتی تو دوران نامزدی بازم چیزی از عشقتون کم نمیشه ؟ ازش دلزده نمیشین ؟ اگه کاری برای خوشحال کردنتون نکنه اصلا خوشحالیتون براش مهم نباشه بازم دوستش دارین ؟
اگه باهزار زبون محبت ، التماس ،خواهش ،قهر ،گریه ازش یه کار ساده بخواین برای خوشحالیتون انجام بده بازم بگه نه چیکار میکنین مثل من سرخورده نمیشین؟
کدوم یکی از شما وقتی دلتون میگیره و دوست دارین با شوهرتون برید تفریح یا قدم بزنید بی هیچ دلیل قانع کننده ای ازش نه شنیدین اونم نه یکی دوبار همیشه خدا ؟ تا حالا شوهرتون رو التماس کردین توروووووووووووووخدا منو ببر بیرون دلم باز شه !!؟
اگه کنار اینا سر هر موضوعی عصبانی بشه ناراحت بشه باهاش چیکار میکنین ؟ اگه بگه از خانوادت خوشم نمیاد وهزارجور تهمت بهشون بزنه نذاره بری پدر مادرتو ببینی چی کار میکنید ؟
اگه با همه اینا بازم خودشو خوب مطلق ببینه و بگه توبدی همه چی تقصیر توا ، اون موقع چیکار میکنید ؟ ایا ذره ای از عشقتون بهش کم نمیشه یا ازش دلسرد میشین یا حتی متنفر؟ توروخدا اگه پست میذارین جواب این سوالارو بدین اگه حرف من اشتباه بود اگه حق بامن نبود میرم میشینم سر زندگیم دیگه صدامم در نمیاد .
من پراز احساسم و نه پول واسم مهمه نه خونه نه ماشین اینو خودشم میدونه ، هیچ وقت این چیزارو ازش نخواستم یه ماه بعداز عروسی همه طلاهام رو دادم بهش گفتم ببر بفروش بدهیت رو بده من طاقت ندارم ببینم تو غصه میخوری اونوقت طلا گردنم اویزون باشه . منتی هم سرش ندارم اگه بازم پیش بیاد این کارو انجام میدم اعتقادمم اینه حتی یه بارم تو دعوا ها به روش نیاوردم واز کاری که براش انجام دادم پشیمون نیستم واقعا این چیزا برای من مهم نیست خونه کوچیک درامد کم نداشتن ماشین اصلا اذیتم نمیکنه فقط احساس و عشق و علاقه طرف برام مهمه این که شوهرم برام از لحاظ معنوی چقدر توزندگی مایه میذاره ؟ شاید اشتباه باشه شاید خیلیا اینجوری نباشن ولی من اعتقادم اینه و متاسفانه همه چی تو زندگیم از لحاظ مالی تقریبا روبراهه ولی اون چیزی که برام مهمه جاش تو زندگیم خالیه !
- - - Updated - - -
کدوم یکی از شما ها میتونه یه زندگی خشک و بی احساس رو تحمل کنه ؟ صادقانه جواب بدین . اگه عاشق شوهرتون هم باشین وقتی ازش سردی ببینین نه کوتاه مدت بلکه 3 سال حتی تو دوران نامزدی بازم چیزی از عشقتون کم نمیشه ؟ ازش دلزده نمیشین ؟ اگه کاری برای خوشحال کردنتون نکنه اصلا خوشحالیتون براش مهم نباشه بازم دوستش دارین ؟
اگه باهزار زبون محبت ، التماس ،خواهش ،قهر ،گریه ازش یه کار ساده بخواین برای خوشحالیتون انجام بده بازم بگه نه چیکار میکنین مثل من سرخورده نمیشین؟
کدوم یکی از شما وقتی دلتون میگیره و دوست دارین با شوهرتون برید تفریح یا قدم بزنید بی هیچ دلیل قانع کننده ای ازش نه شنیدین اونم نه یکی دوبار همیشه خدا ؟ تا حالا شوهرتون رو التماس کردین توروووووووووووووخدا منو ببر بیرون دلم باز شه !!؟
اگه کنار اینا سر هر موضوعی عصبانی بشه ناراحت بشه باهاش چیکار میکنین ؟ اگه بگه از خانوادت خوشم نمیاد وهزارجور تهمت بهشون بزنه نذاره بری پدر مادرتو ببینی چی کار میکنید ؟
اگه با همه اینا بازم خودشو خوب مطلق ببینه و بگه توبدی همه چی تقصیر توا ، اون موقع چیکار میکنید ؟ ایا ذره ای از عشقتون بهش کم نمیشه یا ازش دلسرد میشین یا حتی متنفر؟ توروخدا اگه پست میذارین جواب این سوالارو بدین اگه حرف من اشتباه بود اگه حق بامن نبود میرم میشینم سر زندگیم دیگه صدامم در نمیاد .
من پراز احساسم و نه پول واسم مهمه نه خونه نه ماشین اینو خودشم میدونه ، هیچ وقت این چیزارو ازش نخواستم یه ماه بعداز عروسی همه طلاهام رو دادم بهش گفتم ببر بفروش بدهیت رو بده من طاقت ندارم ببینم تو غصه میخوری اونوقت طلا گردنم اویزون باشه . منتی هم سرش ندارم اگه بازم پیش بیاد این کارو انجام میدم اعتقادمم اینه حتی یه بارم تو دعوا ها به روش نیاوردم واز کاری که براش انجام دادم پشیمون نیستم واقعا این چیزا برای من مهم نیست خونه کوچیک درامد کم نداشتن ماشین اصلا اذیتم نمیکنه فقط احساس و عشق و علاقه طرف برام مهمه این که شوهرم برام از لحاظ معنوی چقدر توزندگی مایه میذاره ؟ شاید اشتباه باشه شاید خیلیا اینجوری نباشن ولی من اعتقادم اینه و متاسفانه همه چی تو زندگیم از لحاظ مالی تقریبا روبراهه ولی اون چیزی که برام مهمه جاش تو زندگیم خالیه !
علاقه مندی ها (Bookmarks)