به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 92 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    326
    سطح
    6
    Points: 326, Level: 6
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 30 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Tavajoh از مدیران سایت و دوستان خواهش می کنم کمک کنین همه چی داره تموم می شه

    قبلا یه تایپیک باز کرده بودم و شرایط خانوادگیم رو توضیح داده بودم،خلاصش اینه که توی محیط متشنج بزرگ شدم که کتک کاری و دعوا هر روز تو زندگیمون بود...
    الان ازدواج کردم همسرم پزشکه و خودم ارشد خوندم... ایران زندگی نمی کنیم
    یک مشکلم مربوط به گذشته همسرمه که ایشون قبل از من چند سال با خانمی عقد کرده ولی در ایران ثبت نکرده و چون ایشون در یک کشور دیگه زندگی می کردن طی سفرهای متعدد حدودا دو ،سه ماه با هم زندگی کردن که طو لانی ترینش یک ماه بوده که این خانم ازهمسرم 10 سال بزرگتر بوده از همسرهای قبلیش دو فرزند دارن و چندین ازدواج شرعی و غیر شرعی داشته،دیپلمه و کاملا غیر متناسب با همسرم بوده که از نظر ظاهری و چه اخلاقی هیچ وجه مثبتی نداشته.که بعد از جداییشون با ایشون (البته عقدشون همچنان باقی بود که من ازش بی خبر بودم) با من آشنا شدند و ازدواج کردیم
    متاسفانه همسرم با این خانم دو مرتبه به من خیانت کرد ارتباطشون با این خانم در دوران دوستی با من و حتی بعد از عقدمون ادامه پیدا کرد که من رو شدیدا دچار ناراحتی روحی کرد که بعد که من تصمیم به جدایی گرفتم با گریه و زاری طلب بخشش کردن دوباره به زندگیمون ادامه دادیم
    این خانم بعد از تهدیدها و مزاحمتهای فراوان دست از سرمون برداشت ولی آثارش هنوز تو زندگیمون هست و از من یه آدمه بیمار به وجود آورده شبها با فکر اون خانم می خوابه و روزها به یاد اون بیدار می شه و روزی 1000 مرتبه عکسهاشون رو نگاه می کنه و ایمیل و فیسبوک همسرش رو چک می کنه... لازم به ذکر که من به خاطر عقدی که با این خانم کرده بود 6 ماه بدون عقد و فقط با یک صیغه با همسرم زندگی کردم چونکه این خانم حاظر به طلاق نبودند و (این عقد رو در کشور محل سکونت خودش ثبت نکرده اونجا مجرد به نظر میاد)این جریان من رو شدیدا حساس و عصبی کرده ولی نسبت به روزهای اول خیل بهترم اما مشکل اساسی من که خیلی ضروری احتیاج به کمک دارم اینه....
    همسرم آدم نسبتا آروم ومنطقی مهربون و عاقله... ولی توی خانواده سنتی بزرگ شده که تکه کلامشون اینه که زن آدم غریبه است نباید بهش رو بدی هر کی به زنش رو بده زن ذلیله و طردش می کنند و مسخرش می کنند و دخالت کردن یه موضوع عادیه براشون،مثلا تو عروسیه مختصری که برام گرفتن ازدست گل و تزئین ماشین گرفته تا لباس عروس و آرایشگاه و همه چی به انتخاب خواهر و برادرهاش بود و من اجازه نظر دادن نداشتم چون که از نظر اونها عروس اگه نظر بده بی احترامی کرده و همسرم هم فقط فقط سکوت می کرد و ما تو خلوت خودمون مرتب با هم دعوا می کردیم... اوائل که انرژیم بیشتر بود تحمل می کردم ولی با طرفداریهای همسرم از خانوادش و نکردن کوچکترین حمایت از من حساسیتم تو این زمینه بیشتر و بیشتر شد ولی این اختلافات رو به خانواده همسرم بروز ندادیم... یکی دو بار من بعد از دعوای مفصل به پدر و مادرم زنگ زدم که اونها سعی کردن اوضاع رو آروم کردن و با احترام قضیه رو حل کردن (پدر و مادرم به همسرم شدیدا احترام می گذارن و محبت می کنن)... این اختلافات تقریبا ماهی یکی دو بار بینمون بحث ایجاد می کرد تا امشب که خانواده همسرم از طریق اینترنت اسکایپ با همسرم صحبت کردن منم واسه اینکه بی ادبی نشه کنار همسرم نشستم تا باهاشون احوال پرسی کنم بین صحبتهام از خاله همسرم که به تازگی یکی از دوستانم عروسشون شده و حسابی بهش می رسند و محبت می کنند تعریف کردم که به مادر شوهرم بر خورد... و عصبانی شد و شروع کرد به بی احترامی طبق معمول همسرم سکوت کرد م حتی گاهی حق رو به اونها داد من خواستم اوضاع رو آروم کنم ولی از اونجایی که لحنم تند بود نتونستم ولی بی احترامی نکردم... متاسفانه اوضاع با دخالت برادر شوهر و خواهرشوهرم بدتر شد و در آخر بدون اینکه خداحافظی کنیم با دلخوری مکالمه رو تموم کردیم و این از نظر همسرم و خانوادش یعنی فاجعه
    بعدش هم همسرم گفت دیگه حاظر نیست با من زندگی کنه و فردا برای طلاق اقدام می کنه و تمامی مدارک رو برای درخواست طلاق حاظر کرد...
    من نمی خوام طلاق بگیرم چونکه عاشقشم و به خاطرش کلی سختی تحمل کردم...
    جه طوری اوضاع رو آروم کنم همسرم خیلی مصممه.... حتی اگه طلاقم نده نمی تونه این جریان رو فراموش کنه چون به قول خودش یه همچین چیزی قابل بخشش نیست و فقط هم من رو گناهکار می دونه...
    من تو زندگیم خیلی زجر کشیدم،پدر و مادرم هم همینطور،اگه طلاق بگیرم کمرشون می شکنه چون که تنها امیدشون منم... بهم بگین چی کار کنم؟
    با خانواده همسرم قطع رابطه کنم؟آخه اصلا نمی تونم توقعاتشون رو برآورده کنم و دخالتهاشون رو تحمل کنم... ما ایران زندگی نمی کنیم سالی یک بار هم ایران نمیایم خانواده همسرم فقط طی دو سفر که یکیش خواستگاری و یکیش مراحل عروسی بود من رو دیدن...
    می خوام اگه این جریان به خیر و خوشی تموم بشه سریع باردار بشم با اینکه شرایط مالیمون اصلا خوب نیست و من قصد ادامه تحصیل دارم ولی خیلی می ترسم زندگیم از هم بپاشه... احساس می کنم هیچ نفوذی روی همسرم ندارم و خانوادش با یک جمله زندگیمون رو زیر و رو می کنن...

    از مدیران سایت و دوستان خواهش می کنم کمک کنین....

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 28 خرداد 99 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1392-2-20
    نوشته ها
    227
    امتیاز
    7,750
    سطح
    58
    Points: 7,750, Level: 58
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Recommendation Second ClassVeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    887

    تشکرشده 279 در 146 پست

    Rep Power
    40
    Array
    ساناز خانوم فعلا معمولی رفتار کنید انگار نه انگار که اتفاقی افتاده چون اگه خودتون رو ناراحت یا غیر طبیعی نشون بدید همسرتون اگه شکن داشته باشه که شما مقصرید شکش تبدیل به یقین میشه و و فک میکنه 100% شما مقصرید

    به شوهرتون زمان بدید مردا نیاز به زمان دارن تا تصمیم بگیرن به این راحتیا تصمیم نمیکیرن ، اینکه میگید مدارک رو آماده کرده از رو عصبانیت بوده و خاسته به شما بفهمونه خیلی مصممه و جدی
    که ظاحرا تاثیرشو رو شما خوب گذاشته.

    ضمنا اینجوری که مشخصه شما منفعلانه همیشه برخورد کردید و ترستون رو همیشه نشون دادید و همین باعث شده همسرتون به عنوان 1 حربه یا امتیاز بر علیه شما استفاده کنه.
    بخاطر 1 تند صحبت کردن یا جر و بحث طلاقتون نمیده هرچه قدرن رگ غیرتشون غنی شده باشه ، مردا کلیات و همه چیرو میسنجن تا تصمیمی بگیرن.به این راحتیا تصمیم به این مهمی نمیگیرن.
    میخاد با ترسوندن شما ادبتون کنه به ضمن خودش.

    در کل این نظر شخصی من بود ،میتونم بگم صبر کنید و عادی رفتار کنید
    امیدوارم دوستان دیگه بیان بهتر راهنماییتون کنن.

    موفق باشید
    ویرایش توسط mercedes62 : جمعه 05 مهر 92 در ساعت 08:12

  3. 2 کاربر از پست مفید mercedes62 تشکرکرده اند .

    del (شنبه 06 مهر 92), majid_k (جمعه 05 مهر 92)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 92 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    326
    سطح
    6
    Points: 326, Level: 6
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 30 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    صبح خودم رو به خواب زدم هر دومون تا صبح بیدار بودیم... مدارک رو برداشت و رفت حتی نواقصش رو هم جور کرد... بهانه همسرم فقط تند صحبت کردن من نیست از نظر اون ما با هم نمی سازیم و بی احترامی به خانوادش ضربه آخر بوده... تو رو خدا کمکم کنین... یه کیفم با خودش برد فکر کنم امشب نیاد...

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 بهمن 01 [ 19:08]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    688
    امتیاز
    14,984
    سطح
    79
    Points: 14,984, Level: 79
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 366
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,002

    تشکرشده 1,784 در 580 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    119
    Array
    سلام ساناز عزیز


    من توصیه می کنم که مشترک ازاد سایت شین و از مشاوره خصوصی بهره مند بشین چرا که هم زودتر به نتیجه یم رسین هم راهنماییها کارشناسانه تر خاهد بود. از این لینک اقدام کنین

    http://www.hamdardi.net/thread-30358.html#post295690


    من توصیه ای ندارم اما مطمینم این سانازی که من شناختم از پس مشکلاتش بر می اد. شما ما شاالله جای تحسین زیاد داری. من خودم شده که کاربری کم اورده شما رو براش مثال زدم.

    نگران نباش! فقط فراموش نکن اگه بخای اصرار داشته باشی تو این شرایط محبتت بی ارزش جلوه می کنه! من راهکاری ندارم امیدوارم زودتر مشکلت حل شه

    نیایش به قصد این نیست که خدا را به برآوردن آرزوهایمان وادارد، بلکه برای آن است که اشتیاق به خدا را در ما برافروزد و ما را به سوی خدا فرا ببرد. دیونوسیوس مجعول می گوید:
    "کسی که در قایقی نشسته و طنابی را که از صخره ای به طرفش پرت شده می گیرد و می کشد، صخره را به طرف خود نمی کشد، بلکه خودش و قایق را به صخره نزدیک تر می کند".
    فریدریش هایلر، نیایش، ص 331


  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 92 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    326
    سطح
    6
    Points: 326, Level: 6
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 30 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون مهرداد عزیز...
    بعضی موقع ها در مقابل فشار زندگی کم میاری...
    همسرم صبح رفته دادگاه ولی اونطور که برادرش می گفت خونوادش منصرفش کردن... وقتی 1001 بدبختی رو تو زندگی تحمل کنی و صدات درنیاد زورت میاد که به خاطر یه چیز کوچیک طرف بره دادگاه درخواست بده که چرا به مامانم بی احترامی کردی...
    هنوز برنگشته خونه ولی فکر کنم تا شب برگرده... خیلی از چشمم افتاده...غرورم رو شکست...نمی دونم بعد از این زندگیم چطور می شه ولی فکر کنم اولین شکست سخت رو خوردم....

  7. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 92 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    326
    سطح
    6
    Points: 326, Level: 6
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 30 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    از دوستان و مدیران سایت خواهش می کنم من رو راهنمایی کنند.. همسرم به اصرار خانوادش دادخواست طلاق نداده برگشته خونه ولی تو دو تا اتاق مجزا زندگی می کنیم/غرورم خیلی زخم خورده احساس می کنم هر چی بیشتر بمونم بیشتر خرد می شم می خوام برم خونه بابام یه چند وقت ولی مرددم نتیجه عکس بگیرم لطفا بگین چی کار کنم

  8. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    سلام وقتی دادخواست طلاق نداده یعنی پشیمون شده پس نگران نباش اگه تو اتاق جدا میخوابه بخاطر غرورشه پیش خودش میگه اگه برم پیشش بخوابم فکر میکنه خیلی کار خوبی کرده درواقع میخواهد شما رو تنبیه کند پیشنهاد میکنم شما سرجای همیشگیتون بخوابید تا خودش سرد بشه و برگرده پیشتون
    شما این همه از خانواده شوهرتون دورید چه اصرار به قطع رابطه دارید؟

  9. کاربر روبرو از پست مفید بهار_68 تشکرکرده است .

    del (یکشنبه 07 مهر 92)

  10. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 92 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    326
    سطح
    6
    Points: 326, Level: 6
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 30 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم بهار جان...
    از خانواده شوهرم دورم ولی مدام از اینترنت صحبت می کنیم و باید هر وقت که ایران رفتیم 1 ماه خونشون بمی مونیم این رسمشونه و مدام تاکید می کنند... من دیگه نمی خوام برم خونشون و از اینترنت صحبت کنم

  11. #9
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sanazam نمایش پست ها
    از دوستان و مدیران سایت خواهش می کنم من رو راهنمایی کنند..

    خانوم سانازم ، ببخشید که با احساسات شما ، هم حسی نمی کنم ، چون خودتون مستقیما راهنمایی خواستید ، چند نکته را تیتروار می گویم ، شاید اگر عمیق فکر کنید متوجه شوید که دلیل رفتارهای شوهرتون چیست

    1) چرا فکر می کنی به خاطر شوهرت سختی تحمل کرده ای؟
    من اگر سختی و زحمتی رو در زندگی ام متحمل می شوم ، چون دوست داشتم و دلم می خواسته در کنار همسرم باشم ، این فداکاری را به جان خریده ام ، پس منتی سر شوهرم نیست

    --- منظورم هم ابدا این نیست که شما منت سر شوهرتون گذاشته اید --- طرز فکرت رو اصلاح کن

    2) شما از ارتباط همسرت با اون خانوم ناراحت و آزرده بوده اید ، حق کاملا با شماست ... منتها شما برای بازسازی خودتون چه اقدامی کردید؟ چقدر از همسرتون انتظار داشتید به بازسازی شما کمک کنند؟

    3) اون زمان که با فکر منفی از اون خانوم به خواب می رفتید ، آیا عشق و محبت در زندگی تون رو هم بها می دادید؟ یا با مرثیه سرایی احساسی ، منتظر بودید همسرتون بیاید و شما را آرام کند

    4) اگر همسرت و اون خانوم با هم بودند ، در حالی که شما نیز بوده اید ، به این خاطر بوده که همسرت از اون خانوم نیازهای عاطفی ، نیاز احترام ، نیاز تایید ، نیاز اقتدار مردانه اش رو تامین می کرده ، چیزی که شما به خاطر فشار شدید خیانت نمی توانستید پاسخگوی همسرتون باشد

    مهم مهم === به هیچ عنوان خیانت همسرتون مورد تایید نیست ، به هیچ عنوان رفتارهای نادرست همسرتونو خانوده شون مورد تایید نیست ==== اما ما که به ایشون دسترسی نداریم ... پس شما باید اول خودت رو بسازی بعد با بالا بردن آگاهی هایت سعی در سازندگی شوهرت و زندگی ات داشته باشی

    5) آنچه که من تاحالا متوجه شده ام عکس العمل افراد در برار جرو بحث دو مدل داشته

    الف) بالا رفتن صدا (خصوصا از طرف کوچک تر )هنگام جر و بحث نشانه بی ادبی و توهین است ..

    ب) ترک کردن ، محل جرو بحث بدون اینکه نتیجه ای گرفته شود ، (نیمه کاره رها کردن جرو بحث) نشانه بی ادبی و توهین هست

    فکر کنم در خصوص خانواده همسرتون ،مورد الف بیشتر مصداق داشته باشد .... بالا رفتن صدای شما ، لحن شما و حالت شما ،را نشانه توهین برداشت کرده اند

    و از آنجا که هنوز ارتباط مستحکمی بین شما و همسرتون شکل نگرفته بوده ... همسرتون الان بیشتر سمت خانواده اش متمایل شده

    حالا چاره چیه؟

    شما فعلا کاری به همسرت نداشته باش .. قهر هم نباش ... خیلی هم واله و شیدا نباش ... فقط خیلی منطقی و خونسرد تنها بابت رفتار اون روزت در اسکایپ از همسرت عذرخواهی کن و بگو قصد داری از پدرو مادر همسرت نیز عذرخواهی کنی منتها فعلا یه مدت زمان می خواهی تا بتونی خودت رو بازسازی کنی

    سپس شروع کن به تمرین و تمرکز بر خودت تا این مشکل رو بتونی درست مدیریت کنی تا حل بشود ... هرچی باشه تو همسرت رو می خواهی ، درسته؟

  12. 4 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    del (یکشنبه 07 مهر 92), mercedes62 (یکشنبه 07 مهر 92), فرشته مهربان (یکشنبه 07 مهر 92), دختر مهربون (شنبه 06 مهر 92)

  13. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 12 مهر 92 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    326
    سطح
    6
    Points: 326, Level: 6
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 30 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خیلی خوشحالم که به تاپیکم سر زدین قول می دم که به تک تک حرفهاتون عمل کنم...

    1) چرا فکر می کنی به خاطر شوهرت سختی تحمل کرده ای؟
    من اگر سختی و زحمتی رو در زندگی ام متحمل می شوم ، چون دوست داشتم و دلم می خواسته در کنار همسرم باشم ، این فداکاری را به جان خریده ام ، پس منتی سر شوهرم نیست

    --- منظورم هم ابدا این نیست که شما منت سر شوهرتون گذاشته اید --- طرز فکرت رو اصلاح کن کاملا درست می فرمایین ولی وقتی یه فداکاری می کنی ناخودآگاه انتظار داری ولی سعی می کنم هیچوقت به زبون نیارم
    2) شما از ارتباط همسرت با اون خانوم ناراحت و آزرده بوده اید ، حق کاملا با شماست ... منتها شما برای بازسازی خودتون چه اقدامی کردید؟ چقدر از همسرتون انتظار داشتید به بازسازی شما کمک کنند؟ چون همسرم شدیدا با روانپزشک و مشاور مخالف بود من مکاتبه ای و از طریق اینترنت مشاوره می گرفتم... و خیلی خیلی سعی می کردم ناراحتیم رو بروز ندم ولی من افسردگی داشتم و کمتر موفق بودم الانم بزرگترین آرزوم اینه که دیگه به اون خانم فکر نکنم...اون خانم بنا به اعتراف دوستان مشترک و اطرافیان و حتی همسرم از نظر اخلاقی مشکل داشته و ظاهرا باید به خودی خود در ذهن من پاک بشه چون یک خانم با این خصوصیات با طرز تفکر و فرهنگ ماجایگاهی بین ما نداره ولی دست خودم نیست امیدوارم با کمکهای شما بتونم دیگه بهش فکر نکنم
    3) اون زمان که با فکر منفی از اون خانوم به خواب می رفتید ، آیا عشق و محبت در زندگی تون رو هم بها می دادید؟ یا با مرثیه سرایی احساسی ، منتظر بودید همسرتون بیاید و شما را آرام کند

    4) اگر همسرت و اون خانوم با هم بودند ، در حالی که شما نیز بوده اید ، به این خاطر بوده که همسرت از اون خانوم نیازهای عاطفی ، نیاز احترام ، نیاز تایید ، نیاز اقتدار مردانه اش رو تامین می کرده ، چیزی که شما به خاطر فشار شدید خیانت نمی توانستید پاسخگوی همسرتون باشد بالهای صداقت باور کنید به جز اون دو موردی که گفتم روابط ما کاملا عاشقانه است... من از نظر محبت و عاطفه هیچ چیز برای همسرم کم نمی ذارم... و همسرم در این مورد کاملا سیرابه... روزهای اول که متوجه ارتباطشون شدم بیمار شدم و واقعا به تنهایی باید مبارزه می کردم چون شوهرم به روانپزشک و مشاوره اعتقاد نداشت و من در کشور غریب به تنهایی نمی تونستم برای مداوا برم...و ضربه ای که زده بود اون قدر کاری بود که خیلی طول کشید تا یه کم بهتر بشه..اون نیازهایی که فرمودین من خیلی بیشتر از اون خانم فراهم کردم بعد از اینکه از پیش اون خانم که در یک کشور دیگه بود برگشت...شاید به خاطر همین بود که با وجود اصرارهای اون خانم حاضر نشد از من جدا بشه


    مهم مهم === به هیچ عنوان خیانت همسرتون مورد تایید نیست ، به هیچ عنوان رفتارهای نادرست همسرتونو خانوده شون مورد تایید نیست ==== اما ما که به ایشون دسترسی نداریم ... پس شما باید اول خودت رو بسازی بعد با بالا بردن آگاهی هایت سعی در سازندگی شوهرت و زندگی ات داشته باشی

    5) آنچه که من تاحالا متوجه شده ام عکس العمل افراد در برار جرو بحث دو مدل داشته

    الف) بالا رفتن صدا (خصوصا از طرف کوچک تر )هنگام جر و بحث نشانه بی ادبی و توهین است ..

    ب) ترک کردن ، محل جرو بحث بدون اینکه نتیجه ای گرفته شود ، (نیمه کاره رها کردن جرو بحث) نشانه بی ادبی و توهین هست

    فکر کنم در خصوص خانواده همسرتون ،مورد الف بیشتر مصداق داشته باشد .... بالا رفتن صدای شما ، لحن شما و حالت شما ،را نشانه توهین برداشت کرده اند

    و از آنجا که هنوز ارتباط مستحکمی بین شما و همسرتون شکل نگرفته بوده ... همسرتون الان بیشتر سمت خانواده اش متمایل شده دقیقا بارها و بارها با همسرم گفتگو کردیم می گه تو بهترین زن دنیایی وقتی به اطرافیانم نگاه می کنم تو از همه بهتری ولی وقتی عصبانی می شی تمام خوبیات رو پاک می کنی... کاملا حق داره.. نمی خوام توجیه کنم من باید خودم رو اصلاح کنم و این کار رو خواهم کرد... ولی قبلا توی یه تاپیک جداگانه در مورد خانواده ای که توش بزرگ شدم و برادرهام حرف زدم این پرخاشگری و عصبانیت مححصول اون روزهاست

    حالا چاره چیه؟

    شما فعلا کاری به همسرت نداشته باش .. قهر هم نباش ... خیلی هم واله و شیدا نباش ... فقط خیلی منطقی و خونسرد تنها بابت رفتار اون روزت در اسکایپ از همسرت عذرخواهی کن و بگو قصد داری از پدرو مادر همسرت نیز عذرخواهی کنی منتها فعلا یه مدت زمان می خواهی تا بتونی خودت رو بازسازی کنی

    سپس شروع کن به تمرین و تمرکز بر خودت تا این مشکل رو بتونی درست مدیریت کنی تا حل بشود ... هرچی باشه تو همسرت رو می خواهی ، درسته؟[/quote] من فردای اون روز از مادر همسرم و برادر بزرگترش عذرخواهی کردم و گفتم که منظوری نداشتم ببخشید اگه لحنم تند بوده ولی از همسرم عذر خواهی نکردم چون عکس العملش من رو خیلی آزرده کرد.. و هر چقدر با خودم خلوت می کنم با وجدانم قضاوت می کنم من اون روز بی تقصیر بودم جو رو خود همسرم متشنج کرد... من معمولا اجازه نمی دم بحث کش پیدا کنه و هر وقت اشتباه کرده باشم به خاطر رفتارم عذرخواهی می کنم... ولی آخه ایندفعه همسرم خیلی مقصربود...گیریم که من مقصر بودم یعنی اشتباهم اونقدر بزرگ بود که ایشون باید تا دادگاه می رفت؟ بحث اون روزمون مربوط به یکی از دوستان من بود که عروس خاله همسرم شده بود و خاله همسرم خیلی به عروسش که دوست منه بها می ده و محبت می کنه و رسیدگی... ولی من هیچ کدوم از این توجهات رو از خانواده همسرم ندیدم... من به مادیات اهمیت نمی دم به خاطر همین روز عروسیم به جای طلا و جواهر از سرویس مصنوعی استفاده کردم که و کوچکترین خریدی نکردم به جز کرایه یک لبلاس عروسی 120 هزار تومنی.. پول آرایشگاه و آتلیه رو هم پدرم متقبل شد... تو بحث اون روزمون من از اینکه خونواده همسرم به من توجهی نمی کنند و بی احترامی می کنند گلایه مند بودم(که اینها را تنها به همسرم گفته بودم و تو بحث اونروز فقط از خاله همسرم تعریف و تمجید کردم) ولی همسرم بحث رو به مادیات کشید و گفت چون واسه ساناز طلا نگرفتید ولی خاله برای عروسش خیلی خرید کرده ناراحته!!!!! و با این حرفش تمام تلاشهای من رو که تلاش می کردم خودم رو تو قلب خونواده همسرم جا کنم پاک کرد و من شدم عروس بده... فکر می کنم همسرم در این قضیه خیلی بیشتر از من مقصر بوده و من می خوام اون متوجه اشتباهش بشه.من نمی خوام زندگیم از هم بپاشه چون به خاطرش خیلی تلاش کردم و به همسرم علاقه مندم.... ممنون می شم اگه نظرتون رو در مورد بچه دار شدن هم بفرمایید... خواهش می کنم باز هم به تاپیک من سر بزنید و من رو راهنماییم کنید

    - - - Updated - - -

    خیلی خوشحالم که به تاپیکم سر زدین قول می دم که به تک تک حرفهاتون عمل کنم...

    1) چرا فکر می کنی به خاطر شوهرت سختی تحمل کرده ای؟
    من اگر سختی و زحمتی رو در زندگی ام متحمل می شوم ، چون دوست داشتم و دلم می خواسته در کنار همسرم باشم ، این فداکاری را به جان خریده ام ، پس منتی سر شوهرم نیست

    --- منظورم هم ابدا این نیست که شما منت سر شوهرتون گذاشته اید --- طرز فکرت رو اصلاح کن کاملا درست می فرمایین ولی وقتی یه فداکاری می کنی ناخودآگاه انتظار داری ولی سعی می کنم هیچوقت به زبون نیارم
    2) شما از ارتباط همسرت با اون خانوم ناراحت و آزرده بوده اید ، حق کاملا با شماست ... منتها شما برای بازسازی خودتون چه اقدامی کردید؟ چقدر از همسرتون انتظار داشتید به بازسازی شما کمک کنند؟ چون همسرم شدیدا با روانپزشک و مشاور مخالف بود من مکاتبه ای و از طریق اینترنت مشاوره می گرفتم... و خیلی خیلی سعی می کردم ناراحتیم رو بروز ندم ولی من افسردگی داشتم و کمتر موفق بودم الانم بزرگترین آرزوم اینه که دیگه به اون خانم فکر نکنم...اون خانم بنا به اعتراف دوستان مشترک و اطرافیان و حتی همسرم از نظر اخلاقی مشکل داشته و ظاهرا باید به خودی خود در ذهن من پاک بشه چون یک خانم با این خصوصیات با طرز تفکر و فرهنگ ماجایگاهی بین ما نداره ولی دست خودم نیست امیدوارم با کمکهای شما بتونم دیگه بهش فکر نکنم
    3) اون زمان که با فکر منفی از اون خانوم به خواب می رفتید ، آیا عشق و محبت در زندگی تون رو هم بها می دادید؟ یا با مرثیه سرایی احساسی ، منتظر بودید همسرتون بیاید و شما را آرام کند

    4) اگر همسرت و اون خانوم با هم بودند ، در حالی که شما نیز بوده اید ، به این خاطر بوده که همسرت از اون خانوم نیازهای عاطفی ، نیاز احترام ، نیاز تایید ، نیاز اقتدار مردانه اش رو تامین می کرده ، چیزی که شما به خاطر فشار شدید خیانت نمی توانستید پاسخگوی همسرتون باشد بالهای صداقت باور کنید به جز اون دو موردی که گفتم روابط ما کاملا عاشقانه است... من از نظر محبت و عاطفه هیچ چیز برای همسرم کم نمی ذارم... و همسرم در این مورد کاملا سیرابه... روزهای اول که متوجه ارتباطشون شدم بیمار شدم و واقعا به تنهایی باید مبارزه می کردم چون شوهرم به روانپزشک و مشاوره اعتقاد نداشت و من در کشور غریب به تنهایی نمی تونستم برای مداوا برم...و ضربه ای که زده بود اون قدر کاری بود که خیلی طول کشید تا یه کم بهتر بشه..اون نیازهایی که فرمودین من خیلی بیشتر از اون خانم فراهم کردم بعد از اینکه از پیش اون خانم که در یک کشور دیگه بود برگشت...شاید به خاطر همین بود که با وجود اصرارهای اون خانم حاضر نشد از من جدا بشه


    مهم مهم === به هیچ عنوان خیانت همسرتون مورد تایید نیست ، به هیچ عنوان رفتارهای نادرست همسرتونو خانوده شون مورد تایید نیست ==== اما ما که به ایشون دسترسی نداریم ... پس شما باید اول خودت رو بسازی بعد با بالا بردن آگاهی هایت سعی در سازندگی شوهرت و زندگی ات داشته باشی

    5) آنچه که من تاحالا متوجه شده ام عکس العمل افراد در برار جرو بحث دو مدل داشته

    الف) بالا رفتن صدا (خصوصا از طرف کوچک تر )هنگام جر و بحث نشانه بی ادبی و توهین است ..

    ب) ترک کردن ، محل جرو بحث بدون اینکه نتیجه ای گرفته شود ، (نیمه کاره رها کردن جرو بحث) نشانه بی ادبی و توهین هست

    فکر کنم در خصوص خانواده همسرتون ،مورد الف بیشتر مصداق داشته باشد .... بالا رفتن صدای شما ، لحن شما و حالت شما ،را نشانه توهین برداشت کرده اند

    و از آنجا که هنوز ارتباط مستحکمی بین شما و همسرتون شکل نگرفته بوده ... همسرتون الان بیشتر سمت خانواده اش متمایل شده دقیقا بارها و بارها با همسرم گفتگو کردیم می گه تو بهترین زن دنیایی وقتی به اطرافیانم نگاه می کنم تو از همه بهتری ولی وقتی عصبانی می شی تمام خوبیات رو پاک می کنی... کاملا حق داره.. نمی خوام توجیه کنم من باید خودم رو اصلاح کنم و این کار رو خواهم کرد... ولی قبلا توی یه تاپیک جداگانه در مورد خانواده ای که توش بزرگ شدم و برادرهام حرف زدم این پرخاشگری و عصبانیت مححصول اون روزهاست

    حالا چاره چیه؟

    شما فعلا کاری به همسرت نداشته باش .. قهر هم نباش ... خیلی هم واله و شیدا نباش ... فقط خیلی منطقی و خونسرد تنها بابت رفتار اون روزت در اسکایپ از همسرت عذرخواهی کن و بگو قصد داری از پدرو مادر همسرت نیز عذرخواهی کنی منتها فعلا یه مدت زمان می خواهی تا بتونی خودت رو بازسازی کنی

    سپس شروع کن به تمرین و تمرکز بر خودت تا این مشکل رو بتونی درست مدیریت کنی تا حل بشود ... هرچی باشه تو همسرت رو می خواهی ، درسته؟[/QUOTE] من فردای اون روز از مادر همسرم و برادر بزرگترش عذرخواهی کردم و گفتم که منظوری نداشتم ببخشید اگه لحنم تند بوده ولی از همسرم عذر خواهی نکردم چون عکس العملش من رو خیلی آزرده کرد.. و هر چقدر با خودم خلوت می کنم با وجدانم قضاوت می کنم من اون روز بی تقصیر بودم جو رو خود همسرم متشنج کرد... من معمولا اجازه نمی دم بحث کش پیدا کنه و هر وقت اشتباه کرده باشم به خاطر رفتارم عذرخواهی می کنم... ولی آخه ایندفعه همسرم خیلی مقصربود...گیریم که من مقصر بودم یعنی اشتباهم اونقدر بزرگ بود که ایشون باید تا دادگاه می رفت؟ بحث اون روزمون مربوط به یکی از دوستان من بود که عروس خاله همسرم شده بود و خاله همسرم خیلی به عروسش که دوست منه بها می ده و محبت می کنه و رسیدگی... ولی من هیچ کدوم از این توجهات رو از خانواده همسرم ندیدم... من به مادیات اهمیت نمی دم به خاطر همین روز عروسیم به جای طلا و جواهر از سرویس مصنوعی استفاده کردم که و کوچکترین خریدی نکردم به جز کرایه یک لبلاس عروسی 120 هزار تومنی.. پول آرایشگاه و آتلیه رو هم پدرم متقبل شد... تو بحث اون روزمون من از اینکه خونواده همسرم به من توجهی نمی کنند و بی احترامی می کنند گلایه مند بودم(که اینها را تنها به همسرم گفته بودم و تو بحث اونروز فقط از خاله همسرم تعریف و تمجید کردم) ولی همسرم بحث رو به مادیات کشید و گفت چون واسه ساناز طلا نگرفتید ولی خاله برای عروسش خیلی خرید کرده ناراحته!!!!! و با این حرفش تمام تلاشهای من رو که تلاش می کردم خودم رو تو قلب خونواده همسرم جا کنم پاک کرد و من شدم عروس بده... فکر می کنم همسرم در این قضیه خیلی بیشتر از من مقصر بوده و من می خوام اون متوجه اشتباهش بشه.من نمی خوام زندگیم از هم بپاشه چون به خاطرش خیلی تلاش کردم و به همسرم علاقه مندم.... ممنون می شم اگه نظرتون رو در مورد بچه دار شدن هم بفرمایید... خواهش می کنم باز هم به تاپیک من سر بزنید و من رو راهنماییم کنید


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. مشکل و تنش بیت دوستان و خانمی که به ان علاقه دارم
    توسط opi pc در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: جمعه 29 اردیبهشت 96, 23:12
  2. کمکم کنید دوستان خانمم می خواد طلاق بگیره من اذیت می کنه
    توسط padash در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: شنبه 30 دی 91, 17:10
  3. پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: پنجشنبه 25 شهریور 89, 08:10
  4. +خواهش میکنم کمکم کنید (نمیدونم چیکار کنم بی نهایت دوستش دارم)
    توسط Sahar H در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 49
    آخرين نوشته: یکشنبه 13 بهمن 87, 20:01
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 09 بهمن 87, 20:23

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:36 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.